بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
چنین گفت آن سخنپرداز شبخیز
کزان آمد خلل در کار پرویز
که از شبها شبی روشن چو مهتاب
جمال مصطفی را دید در خواب
خرامان گشته بر تازی سمندی
مسلسل کرده گیسو چون کمندی
به چربی گفت با او کای جوانمرد
ره اسلام گیر از کفر برگرد
جوابش داد تا بیسر نگردم
ازین آیین که دارم برنگردم
سوار تند از آنجا شد روانه
به تندی زد بر او یک تازیانه
ز خواب خوش چو خسرو اندر آمد
چو آتش دودی از مغزش بر آمد
سه ماه از ترسناکی بود بیمار
نخفتی هیچ شب ز اندوه و تیمار
یکی روز از خمار تلخ شد تیز
به خلوت گفت شیرین را که برخیز
بیا تا در جواهر خانه و گنج
ببینیم آنچه از خاطر برد رنج
ز عطر و جوهر و ابریشمینه
بسنجیم آنچه باشد از خزینه
وزان بیمایگان را مایه بخشیم
روان را زین روش پیرایه بخشیم
سوی گنجینه رفتند آن دو همرای
ندیدند از جواهر بر زمین جای
خریطه بر خریطه بسته زنجیر
ز خسرو تا به کیخسرو همی گیر
چهل خانه که او را گنج دان بود
یکی زان آشکارا، ده نهان بود
به هر گنجینهای یک یک رسیدند
متاعی را که ظاهر بود دیدند
دگرها را به نُسخت راز جستند
ز گنجوران کلیدش باز جستند
کلید و نسخه پیش آورد گنجور
زمین از بار گوهر گشت رنجور
چو شه گنجی که پنهان بود دیدش
همان با قفل هر گنجی کلیدش
کلیدی در میان دید از زر ناب
چو شمعی روشن از بس رونق و تاب
ز مردم باز جست آن گنج را در
که قفل آن کلیدش نیست در بر
نشان دادند و چون آگاه شد شاه
زمین را داد کندن بر نشانگاه
چو خاریدند خاک از سنگ خارا
پدید آمد یکی طاق آشکارا
درو در بسته صندوقی ز مرمر
بر آن صندوق سنگین قفلی از زر
به فرمان شه آن در بر گشادند
درون قفل را بیرون نهادند
طلسمی یافتند از سیم ساده
بر او یکپاره لوح از زر نهاده
بر آن لوح زر از سیم سرشته
زر اندر سیم ترکیبی نوشته
طلب کردند پیری کان فرو خواند
شهنشه زان فرو خواندن فرو ماند
چو آن ترکیب را کردند خارش
گزارنده چنین کردش گزارش
که شاهی کاردشیر بابکان بود
به چستی پیشوای چابکان بود
ز راز انجم و گردون خبر داشت
در احکام فلک نیکو نظر داشت
ز هفت اختر چنین آورد بیرون
که در چندین قران از دور گردون
بدین پیکر پدید آید نشانی
در اقلیم عرب صاحب قرانی
سخن گوی و دلیر و خوب کردار
امین و راست عهد و راست گفتار
به معجز گوش مالد اختران را
بدین خاتم بود پیغمبران را
ز ملتها برآرد پادشایی
به شرع او رسد ملت خدایی
کسی را پادشاهی خویش باشد
که حکم شرع او در پیش باشد
بدو باید که دانا بگرود زود
که جنگ او زیان شد، صلح او سود
چو شاهنشه در آن صورت نظر کرد
سیاست در دل و جانش اثر کرد
به عینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب
چنان در کالبد جوشید جانش
که بیرون ریخت مغز از استخوانش
بپرسید از بریدان جهانگرد
که در گیتی که دیدهست اینچنین مرد
همه گفتند کاین تمثال منظور
که دل را دیده بخشد دیده را نور
نماند جز بدان پیغمبر پاک
کزو در کعبه عنبر بوی شد خاک
محمد کایزد از خلقش گزید است
زبانش قفل عالم را کلید است
برون شد شاه از آن گنجینه دلتنگ
از آن گوهر فتاده بر سرش سنگ
چو شیرین دید شه را جوش در مغز
پریشان پیکرش زان پیکر نغز
به شه گفت ای به دانایی و رادی
طراز تاج و تخت کیقبادی
در این پیکر که پیش از ما نهفتند
سخن دانی که بیهوده نگفتند
به چندین سال پیش از ما بدین کار
رصد بستند و کردند این نمودار
چنین پیغمبری صاحب ولایت
کزو پیشینه کردند این ولایت
به خاصه حجتی دارد الهی
دهد بر دین او حجت گواهی
ره و رسمی چنین بازی نباشد
بر او جای سرافرازی نباشد
اگر بر دین او رغبت کند شاه
نماند خار و خاشاکش درین راه
ز باد افراه ایزد رسته گردد
به اقبال ابد پیوسته گردد
بر او نام نکوخواهی بمانَد
همان در نسل او شاهی بماند
به شیرین گفت خسرو راست گویی
بدین حجت اثر پیداست گویی
ولی ز آنجا که یزدان آفرید است
نیاکان مرا ملت پدید است
ره و رسم نیاکان چون گذارم
ز شاهان گذشته شرم دارم
دلم خواهد ولی بختم نسازد
نو آیین آنکه بخت او را نوازد
در آن دوران که دولت رام او بود
ز مشرق تا به مغرب نام او بود
رسول ما به حجتهای قاهر
نبوت در جهان میکرد ظاهر
گهی میکرد مه را خرقهسازی
گهی مه کرد با مه خرقهبازی
گهی با سنگ خارا راز میگفت
گهی سنگش حکایت باز میگفت
شکوهش کوه را بنیاد میکند
بروت خاک را چون باد میکند
عطایش گنج را ناچیز میکرد
نسیمش گنجبخشی نیز میکرد
خلایق را ز دعوت جام میداد
بههر کشور صلای عام میداد
بفرمود از عطا عطری سرشتن
بنام هر کسی حرزی نوشتن
حبش را تازه کرد از خط جمالی
عجم را بر کشید از نقطه خالی
چو از نقش نجاشی باز پرداخت
به مهر نام خسرونامهای ساخت
بخش ۱۱۵ - در نصیحت فرزند خود محمد گوید: ببین ای هفت ساله قرهالعینبخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو: خداوندی که خلاقالوجود است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گفت آن سخنپرداز شبخیز
کزان آمد خلل در کار پرویز
هوش مصنوعی: سخنوری در دل شب گفت که از جانب او مشکلی در کار پرویز به وجود آمده است.
که از شبها شبی روشن چو مهتاب
جمال مصطفی را دید در خواب
هوش مصنوعی: در یکی از شبها، شبی روشن و زیبا مانند نور ماه، چهره دلانگیز محمد (مصطفی) را در خواب مشاهده کردم.
خرامان گشته بر تازی سمندی
مسلسل کرده گیسو چون کمندی
هوش مصنوعی: دختر زیبا و باوقاری با گامهای نرم و دلنشین در حال حرکت است، موهایش را همچون کمند (شکلی از بند) به صورت حرکتی دلربا درآورده است.
به چربی گفت با او کای جوانمرد
ره اسلام گیر از کفر برگرد
به چربی: به لطف و مهربانی.
جوابش داد تا بیسر نگردم
ازین آیین که دارم برنگردم
هوش مصنوعی: به او پاسخ داد که تا به این شیوهای که دارم ادامه میدهم، بیهدف نگردم و از مسیر خود بازنگردم.
سوار تند از آنجا شد روانه
به تندی زد بر او یک تازیانه
هوش مصنوعی: سوار سریعاً از آنجا حرکت کرد و با سرعت به او ضربهای زد.
ز خواب خوش چو خسرو اندر آمد
چو آتش دودی از مغزش بر آمد
هوش مصنوعی: وقتی خسرو از خواب خوش بیدار شد، دود سیاهی از ذهنش برخاست که مانند شعله آتش بود.
سه ماه از ترسناکی بود بیمار
نخفتی هیچ شب ز اندوه و تیمار
هوش مصنوعی: سه ماه به خاطر ترس و نگرانی بیمار نتوانستی هیچ شب بخوابی و از اندوه و درد آرام و قرار نداشتی.
یکی روز از خمار تلخ شد تیز
به خلوت گفت شیرین را که برخیز
هوش مصنوعی: روزی به حالت غمگین و ناراحت، شخصی به تنهایی به شیرین گفت که بلند شو و حاضرم شو.
بیا تا در جواهر خانه و گنج
ببینیم آنچه از خاطر برد رنج
هوش مصنوعی: بیایید به جایی برویم که پر از جواهر و گنج است و در آنجا ببینیم چه چیزهایی را از یاد بردهایم و از آن رنج کشیدهایم.
ز عطر و جوهر و ابریشمینه
بسنجیم آنچه باشد از خزینه
هوش مصنوعی: باید آنچه را که در خزانه داریم، با عطر، مواد باارزش و پارچههای نازک مقایسه کنیم.
وزان بیمایگان را مایه بخشیم
روان را زین روش پیرایه بخشیم
هوش مصنوعی: بیماران را یاری میدهیم و با این روش، روح را زیبا و زینت میدهیم.
سوی گنجینه رفتند آن دو همرای
ندیدند از جواهر بر زمین جای
هوش مصنوعی: آن دو نفر که همفکر بودند، به سمت گنجینه رفتند، اما هیچ جواهر و مورد با ارزشی بر روی زمین مشاهده نکردند.
خریطه بر خریطه بسته زنجیر
ز خسرو تا به کیخسرو همی گیر
هوش مصنوعی: زنجیری که به دور خریطهها بسته شده، نشاندهندهی قدرت و سلطنت است که از خسرو به کیخسرو منتقل شده و در واقع این زنجیر، پیوندی است میان گذشته و آینده. به نوعی میتوان گفت که این زنجیر نشانهی ارتباط و تداوم تاریخ و سلطنت در میان این دو پادشاه است.
چهل خانه که او را گنج دان بود
یکی زان آشکارا، ده نهان بود
هوش مصنوعی: در میان چهل خانه، یکی از آنها که به عنوان گنج شناخته میشد، به وضوح دیده میشد و ده خانه دیگر پنهان بودند.
به هر گنجینهای یک یک رسیدند
متاعی را که ظاهر بود دیدند
هوش مصنوعی: هر کسی به گنجینهای میرسد، چیزی را که به طور واضح و آشکار دیده میشود، مشاهده میکند.
دگرها را به نُسخت راز جستند
ز گنجوران کلیدش باز جستند
هوش مصنوعی: دیگران به دنبال راز تو هستند و از گنجینههای کلیدهای تو استفاده میکنند.
کلید و نسخه پیش آورد گنجور
زمین از بار گوهر گشت رنجور
هوش مصنوعی: گنجور زمین با بار گوهر که به دوش میکشد، در نهایت خسته و رنجور شده است و کلید و نسخهای برای او به ارمغان آوردهاند.
چو شه گنجی که پنهان بود دیدش
همان با قفل هر گنجی کلیدش
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی مانند گنجی پنهان را ببینی، متوجه خواهی شد که هر گنجی کلیدی دارد و آن کلید همواره در دسترس است.
کلیدی در میان دید از زر ناب
چو شمعی روشن از بس رونق و تاب
هوش مصنوعی: یک کلید از طلا در دید موجود است که مانند شمعی روشن میدرخشد و به خاطر زیبایی و جلا، همه چیز را درخشان و شاداب کرده است.
ز مردم باز جست آن گنج را در
که قفل آن کلیدش نیست در بر
هوش مصنوعی: از مردم دور شو و آن گنج را جستجو کن که کلید آن در دست کسی نیست.
نشان دادند و چون آگاه شد شاه
زمین را داد کندن بر نشانگاه
هوش مصنوعی: آنها نشان دادند و وقتی که پادشاه از این موضوع مطلع شد، دستور داد تا زمین را بر اساس آن علامت، حفاری کنند.
چو خاریدند خاک از سنگ خارا
پدید آمد یکی طاق آشکارا
هوش مصنوعی: وقتی خاک را از روی سنگ سخت برداشتند، ناگهان یک طاق زیبا نمایان شد.
درو در بسته صندوقی ز مرمر
بر آن صندوق سنگین قفلی از زر
هوش مصنوعی: در یک صندوق سنگین و مرمری، در بستهای وجود دارد که قفلی از طلا بر روی آن قرار دارد.
به فرمان شه آن در بر گشادند
درون قفل را بیرون نهادند
هوش مصنوعی: به دستور پادشاه، آن در را باز کردند و قفل را بیرون آوردند.
طلسمی یافتند از سیم ساده
بر او یکپاره لوح از زر نهاده
هوش مصنوعی: آنها طلسمی از نقره یافتند و بر روی آن تکهای از لوح طلا قرار داده شده بود.
بر آن لوح زر از سیم سرشته
زر اندر سیم ترکیبی نوشته
هوش مصنوعی: بر روی آن لوح طلا که با نقره آمیخته شده، نوشتهای از طلا درون نقره به تصویر کشیده شده است.
طلب کردند پیری کان فرو خواند
شهنشه زان فرو خواندن فرو ماند
هوش مصنوعی: درخواستی از یک پیرمرد کردند که چه چیزهایی باعث افتخار و عزت میشود. پیرمرد پاسخ داد که شاه (مقام بزرگ) نیز از این امور بیخبر است و از شناخت آنها ناتوان مانده است.
چو آن ترکیب را کردند خارش
گزارنده چنین کردش گزارش
هوش مصنوعی: وقتی که آن ترکیب را به وجود آوردند، او نیز چنین گزارشی از آن ارائه داد.
که شاهی کاردشیر بابکان بود
به چستی پیشوای چابکان بود
هوش مصنوعی: شاهی که کاردشیری داشت و با مهارت در کارها بود، به عنوان پیشوای تیراندازان شناخته میشد.
ز راز انجم و گردون خبر داشت
در احکام فلک نیکو نظر داشت
هوش مصنوعی: او از اسرار ستارهها و آسمان آگاه بود و در مسائل مربوط به دنیای بالا بینش خوبی داشت.
ز هفت اختر چنین آورد بیرون
که در چندین قران از دور گردون
هوش مصنوعی: از هفت ستاره چنین به دست آمده که در طی سالها از دور آسمان، این تأثیرات شکل گرفته است.
بدین پیکر پدید آید نشانی
در اقلیم عرب صاحب قرانی
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که در سرزمین عرب، نشانهای با شکلی خاص ظهور خواهد کرد که به معنای دارنده قرآن است.
سخن گوی و دلیر و خوب کردار
امین و راست عهد و راست گفتار
هوش مصنوعی: او فردی دانا، شجاع و نیکوکار است که به وعدههای خود وفا میکند و حقیقت را میگوید.
به معجز گوش مالد اختران را
بدین خاتم بود پیغمبران را
هوش مصنوعی: با این انگشتر، میتوان به فرشتگان گوشزد کرد که پیامبران چه جایگاهی دارند.
ز ملتها برآرد پادشایی
به شرع او رسد ملت خدایی
هوش مصنوعی: از میان ملتها، سلطنتی به ظهور میرسد که بر اساس دین و اصول الهی استوار باشد و در نتیجه، آن ملت به مقام خدایی نائل خواهد شد.
کسی را پادشاهی خویش باشد
که حکم شرع او در پیش باشد
هوش مصنوعی: کسی میتواند شاه و فرمانروا باشد که قوانین الهی و شرع برای او مقدم باشد و رعایت آنها را در اولویت قرار دهد.
بدو باید که دانا بگرود زود
که جنگ او زیان شد، صلح او سود
هوش مصنوعی: انسان عاقل باید به سرعت تغییر کند و در شرایط دشوار جنگ، از آن دوری کند، زیرا در صلح، منفعت و فایده است.
چو شاهنشه در آن صورت نظر کرد
سیاست در دل و جانش اثر کرد
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به آن تصویر نگریست، در دل و جانش تأثیر سیاست را حس کرد.
به عینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب
هوش مصنوعی: در حقیقت بیان میکند که این صورت و ظاهر جهان، مانند سواری است که در شب خواب دیده است.
چنان در کالبد جوشید جانش
که بیرون ریخت مغز از استخوانش
هوش مصنوعی: او آنقدر در وجودش شور و هیجان داشت که تمام تلاطمهایش باعث شد ذهنش از سرش بیرون بریزد.
بپرسید از بریدان جهانگرد
که در گیتی که دیدهست اینچنین مرد
هوش مصنوعی: از گردشگران و افرادی که به نقاط مختلف دنیا سفر کردهاند بپرسید که در این دنیا، مردانی مانند این را چه جای دیدهاند.
همه گفتند کاین تمثال منظور
که دل را دیده بخشد دیده را نور
هوش مصنوعی: همه گفتند که این تصویر خاص، به دل روشنایی میبخشد و دیدگان را روشنی میدهد.
نماند جز بدان پیغمبر پاک
کزو در کعبه عنبر بوی شد خاک
هوش مصنوعی: تنها کسی که باقی ماند، پیامبر پاکی است که از او بوی عطر در کعبه به مشام میرسد.
محمد کایزد از خلقش گزید است
زبانش قفل عالم را کلید است
هوش مصنوعی: محمد از میان مردم برگزیده شده و زبان او در واقع کلید فهم و درک تمام مسائل جهان به شمار میآید.
برون شد شاه از آن گنجینه دلتنگ
از آن گوهر فتاده بر سرش سنگ
هوش مصنوعی: شاه از آن گنجینه خارج شد و از این که سنگی بر سر او افتاده، ناراحت و دلگیر بود.
چو شیرین دید شه را جوش در مغز
پریشان پیکرش زان پیکر نغز
هوش مصنوعی: وقتی شیرین شاه را با حالتی شگفتانگیز و پرهیجان دید، از زیبایی ظاهری او به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
به شه گفت ای به دانایی و رادی
طراز تاج و تخت کیقبادی
هوش مصنوعی: به پادشاه گفتند که تو از حکمت و راستی برخورداری، همانطور که تاج و تخت کیقباد را زینت میبخشد.
در این پیکر که پیش از ما نهفتند
سخن دانی که بیهوده نگفتند
هوش مصنوعی: در این بدن که قبل از ما وجود داشته، دانشی است که به راحتی نمیتوان آن را نادیده گرفت.
به چندین سال پیش از ما بدین کار
رصد بستند و کردند این نمودار
هوش مصنوعی: سالها قبل از ما، افرادی به این کار مشغول شدند و این نقشه را تهیه کردند.
چنین پیغمبری صاحب ولایت
کزو پیشینه کردند این ولایت
هوش مصنوعی: این پیامبر، که خود دارای مقام و قدرتی بزرگ است، به او نسبت به این ولایت ارادت و احترام قائل شدهاند و از او پیشینه و تاریخ این ولایت را یاد کردهاند.
به خاصه حجتی دارد الهی
دهد بر دین او حجت گواهی
هوش مصنوعی: به ویژه، خداوند نشانهای دارد که دین او را تأیید میکند و شاهدی بر آن است.
ره و رسمی چنین بازی نباشد
بر او جای سرافرازی نباشد
هوش مصنوعی: مسیر و شیوهای که اینگونه باشد، جایی برای افتخار نخواهد داشت.
اگر بر دین او رغبت کند شاه
نماند خار و خاشاکش درین راه
هوش مصنوعی: اگر پادشاه به دین او تمایل پیدا کند، دیگر در این مسیر چیزی جز خار و خاشاک نمیماند.
ز باد افراه ایزد رسته گردد
به اقبال ابد پیوسته گردد
هوش مصنوعی: از باد خوشبختی الهی به وجود میآید و به همراه آن، اقبال و سرنوشت خوب همیشه همراه خواهد بود.
بر او نام نکوخواهی بمانَد
همان در نسل او شاهی بماند
هوش مصنوعی: اگر به کسی نام نیک بدهی، نام او در نسلهای آینده نیز به عنوان فردی بزرگ و با شکوه باقی میماند.
به شیرین گفت خسرو راست گویی
بدین حجت اثر پیداست گویی
هوش مصنوعی: خسرو به شیرین گفت: وقتی راست میگویی، دلیل و آثار آن به وضوح نمایان است.
ولی ز آنجا که یزدان آفرید است
نیاکان مرا ملت پدید است
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند نیاکان مرا خلق کرده است، ملت من به وجود آمده است.
ره و رسم نیاکان چون گذارم
ز شاهان گذشته شرم دارم
هوش مصنوعی: من از راه و روش نیاکانم پیروی میکنم و بخاطر پیشینیان و شاهان گذشته، احساس شرم میکنم.
دلم خواهد ولی بختم نسازد
نو آیین آنکه بخت او را نوازد
هوش مصنوعی: دل من میخواهد که خوشبخت شوم، اما سرنوشت به من اجازه نمیدهد. خوشبختی نصیب کسی میشود که بختش با او یار باشد.
در آن دوران که دولت رام او بود
ز مشرق تا به مغرب نام او بود
هوش مصنوعی: در آن زمان که قدرت و حکومت در اختیار او بود، نامش از شرق تا غرب بر سر زبانها بود.
رسول ما به حجتهای قاهر
نبوت در جهان میکرد ظاهر
هوش مصنوعی: پیامبر ما با دلایل قوی و متقاعدکنندهای که نشاندهنده مقام نبوت اوست، در دنیا خود را نمایان کرد.
گهی میکرد مه را خرقهسازی
گهی مه کرد با مه خرقهبازی
هوش مصنوعی: گاهی انسان از مقام بلند خود فاصله میگیرد و به کارهای سطحی و ظاهری میپردازد، و گاهی نیز با استفاده از تواناییهایش به کارهای شگرف و زیبا میپردازد.
گهی با سنگ خارا راز میگفت
گهی سنگش حکایت باز میگفت
هوش مصنوعی: گاهی با سنگی سخت و محکم در مورد رازها صحبت میکرد و گاهی از یک سنگ دیگر داستانها و حکایتها را بازگو میکرد.
شکوهش کوه را بنیاد میکند
بروت خاک را چون باد میکند
هوش مصنوعی: عظمت او همچون کوه، به ثبات و استحکام میانجامد و وجودش مانند نسیمی، زمین را خالی و بیروح میکند.
عطایش گنج را ناچیز میکرد
نسیمش گنجبخشی نیز میکرد
هوش مصنوعی: نسیم او باعث میشد که ارزش گنجها کم شده و همچنین او خود نیکوکار و بخشنده بود.
خلایق را ز دعوت جام میداد
بههر کشور صلای عام میداد
هوش مصنوعی: این شاعر به وسیله دعوت از مردم، به آنها وعدهی نوشیدن جام میدهد و در هر سرزمینی صدای عمومی از آن را به گوش میرساند.
بفرمود از عطا عطری سرشتن
بنام هر کسی حرزی نوشتن
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که از بخشش خود عطر و رایحهای بسازند و به نام هر کس ایکس خاصی را آماده کنند.
حبش را تازه کرد از خط جمالی
عجم را بر کشید از نقطه خالی
هوش مصنوعی: عشق او را زنده کرد و زیبایی او را از حالت خاموشی بیرون آورد.
چو از نقش نجاشی باز پرداخت
به مهر نام خسرونامهای ساخت
هوش مصنوعی: وقتی که نقشی از نجاشی بازگردانده شد، به محبت نامی از خسرو را نوشتند.