برگردان به زبان ساده
چو صبح از خواب نوشین سر برآورد
هلاک جان شیرین بر سر آورد
هوش مصنوعی: وقتی صبح با لطافت و زیبایی از خواب بیدار میشود، جان شیرین نیز به خطر میافتد.
سیاهی از حبش کافور میبرد
شد اندر نیمهره کافوردان خرد
هوش مصنوعی: در دل سیاهیهای ناشی از حبش، کافوری به وجود آمد که به تدریج خود را معرفی کرد و در میانه راه، کافوردان خردمندی را تحت تأثیر قرار داد.
ز قلعه زنگییی در ماه میدید
چو مه در قلعه شد زنگی بخندید
هوش مصنوعی: در یک قلعه سیاه در ماه، وقتی ماه در آن قلعه ظاهر شد، زنگی با دیدن ماه لبخند زد.
بفرمودش به رسم شهریاری
کیانی مهدی از عود قماری
هوش مصنوعی: او به او دستور داد تا به شیوهی حکمرانی کیانی، مهدی را از چوب خوشبو بسازد.
گرفته مهد را در تخته زر
بر آموده به مروارید و گوهر
هوش مصنوعی: مهد کودک را با تختهای از طلا ساختهاند و آن را با مروارید و جواهر تزیین کردهاند.
به آیین ملوک پارسی عهد
بخوابانید خسرو را در آن مهد
هوش مصنوعی: به روش پادشاهان ایرانی، عهد و پیمانها را در دل مهد و سرزمین خود استحکام ببخشید و شاه را در آن مهد آرامش دهید.
نهاد آن مهد را بر دوش شاهان
به مشهد برد وقت صبحگاهان
هوش مصنوعی: آن مهد را که پایهگذار آن شاهان بودند، به شهر مشهد در صبحگاه منتقل کردند.
جهانداران شده یکسر پیاده
به گرداگرد آن مهد ایستاده
هوش مصنوعی: حاکمان و صاحبان قدرت بهطور کامل و بدون سوار شدن، دور تا دور آن مهد ایستادهاند.
قلم ز انگشت رفته باربد را
بریده چون قلم انگشت خود را
هوش مصنوعی: قلمی که باربد در دست داشته، از انگشتش جدا شده و مانند این است که انگشت خود را قطع کرده است.
بزرگامید خُرد امید گشته
به لرزانی چو برگِ بید گشته
هوش مصنوعی: امید بزرگم به امیدی کوچک تبدیل شده و حالا مانند برگ بید که بر اثر خستگی میلرزد، من نیز در اضطراب و ناآرامی هستم.
به آواز ضغیف افغان برآورد
که ما را مرگ شاه از جان برآورد
هوش مصنوعی: به صدای ضعیف و نالهای که به گوش رسید، این را فهمیدیم که مرگ شاه ما را از زندگی مأیوس کرده است.
پناه و پشت شاهان عجم کو؟
سپهسالار و شمشیر و علَم کو؟
هوش مصنوعی: کجاست پناه و حمایت پادشاهان عجم؟ کجا هستند فرماندهان، شمشیرها و پرچمها؟
کجا کان خسروِ دنیاش خوانند؟
گهی پرویز و گه کسراش خوانند
هوش مصنوعی: کجا میتوان کسی مثل خسرو، پادشاه دنیا را پیدا کرد؟ گاهی او را پرویز مینامند و گاهی کسری.
چو در راه رحیل آمد روارو
چه جمشید و چه کسری و چه خسرو
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به سراغ انسان میآید، دیگر برای کسی مهم نیست که او چه کسی بوده، چه مقام و منصبی داشته و چه نامی بر سر زبانها بوده است.
گشاده سر کنیزان و غلامان
چو سروی در میان شیرین خرامان
هوش مصنوعی: دختران و پسران خدمتکار با سرهای باز و آزاد، مانند درختی سرسبز در میان افرادی شیرین و خوش رفتار راه میروند.
نهاده گوهرآگین حلقه در گوش
فکنده حلقههای زلف بر دوش
هوش مصنوعی: حلقه ای از جواهر در گوش گذاشته و زلفهایش مانند حلقه ای روی شانه اش افتاده است.
کشیده سرمهها در نرگس مست
عروسانه نگار افکنده بر دست
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و جذاب او همچون نرگسهای مست، غنچههای عروسانه را درخشان کرده و زیبایی خاصی به دستش بخشیده است.
پرندی زرد چون خورشید بر سر
حریری سرخ چون ناهید در بر
هوش مصنوعی: پرندهای زرد و درخشان مانند خورشید بر روی پارچهای سرخ که شبیه ناهید است نشسته است.
پسِ مهدِ مَلِک سرمست میشد
کسی کان فتنه دید از دست میشد
هوش مصنوعی: کسی که در خواب ناز و آرامش پادشاهی به سر میبرد، با دیدن فتنه و آشوبی از خواب بیدار و مست میشود و از آن وضعیت ناگوار جانش به خطر میافتد.
گشاده پای در میدانِ عهدش
گرفته رقص در پایانِ مهدش
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، با گامهای استوار و اعتماد به نفس وارد شده و در پایان دوران زندگی، به سراغ شادی و رقص میرود.
گمان افتاد هر کس را که شیرین
ز بهر مرگ خسرو نیست غمگین
هوش مصنوعی: هر کسی فکر میکند که شیرین به خاطر مرگ خسرو ناراحت نیست.
همان شیرویه را نیز این گمان بود
که شیرین را بر او دل مهربان بود
هوش مصنوعی: شیرویه هم فکر میکرد که شیرین نسبت به او محبت و توجه دارد.
همه ره پایکوبان میشد آن ماه
بدینسان تا به گنبدخانه شاه
هوش مصنوعی: همه با پا کوبیدن و شادی کردن به سمت گنبدخانهی شاه میرفتند و این کار به خاطر زیبایی و جذابیت آن ماه بود.
پس او در غلامان و کنیزان
ز نرگس بر سمن سیمابریزان
سیمابریزان: اشکریزان
چو مهد شاه در گنبد نهادند
بزرگان روی در روی ایستادند
هوش مصنوعی: زمانی که نوزاد شاه را در گنبد گذاشتند، بزرگترها به صورت ایستاده و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
میان دربست شیرین پیش موبد
به فراشی درون آمد به گنبد
هوش مصنوعی: در مکانی بسته و دلپذیر، شخصی به سوی موبد رفت و به عنوان خدمه درون گنبد وارد شد.
در گنبد به روی خلق در بست
سوی مهد ملک شد دشنه در دست
هوش مصنوعی: در آسمان دربسته بر روی مردم، دشنهای در دست، به سمت مهد سلطنت حرکت کرد.
جگرگاه ملک را مهر برداشت
ببوسید آن دهن کاو بر جگر داشت
هوش مصنوعی: ملک دلی پر از عشق و علاقه داشت و این احساس را با نوازش و بوسهای به زبان آورد که نشاندهندهی محبت عمیق او بود.
بدان آیین که دید آن زخم را ریش
همانجا دشنهای زد بر تن خویش
بدان آیین: بههمان شکل.
به خون گرم شست آن خوابگه را
جراحت تازه کرد اندام شه را
هوش مصنوعی: خوابگاه آن شخصیت را با خون گرم دست شست و جراحت تازهای بر بدن او ایجاد کرد.
پس آورد آنگهی شه را در آغوش
لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش
هوش مصنوعی: سپس او پادشاه را در آغوش گرفت و لبهایش را بر لبهای پادشاه گذاشت و به آرامی در کنار او قرار گرفت.
به نیروی بلند، آواز برداشت
چنان کان قوم از آوازش خبر داشت
هوش مصنوعی: با قدرتی که داشت، صدایی را بلند کرد به طوری که مردم از صدایش مطلع شدند.
که جان با جان و تن با تن بپیوست
تن از دوری و جان از داوری رست
هوش مصنوعی: نفس انسان با روح و بدن او پیوندی عمیق دارد. بدن به خاطر فاصله از هم جدا میشود و روح به خاطر قضاوت و قضا.
به بزم خسرو آن شمع جهانتاب
مبارک باد شیرین را شکر خواب
هوش مصنوعی: به جشن و میهمانی خسرو خوش آمد و این نور درخشان که شمع شب است، به شیرین تبریک میگوید و او را به خواب شیرین و خوشی خوشحال میکند.
به آمرزش رساد آن آشنایی
که چون اینجا رسد گوید دعایی
هوش مصنوعی: به دوستی که وقتی به اینجا برسد، دعا و درخواست آمرزش میکند، آرامش و رحمت برسان.
کهالهی تازه دار این خاکدان را
بیامرز این دو یار مهربان را
هوش مصنوعی: خداوندا، این خاکدان را تازه و نو کن و این دو دوست مهربان را ببخشای.
زهی شیرین و شیرینمردن او
زهی جان دادن و جان بردن او
هوش مصنوعی: او بسیار شیرین و دلنشین است و جان دادن و جان گرفتن او نیز بسیار زیبا و دلانگیز است.
چنین واجب کند در عشق مردن
به جانان جان چنین باید سپردن
هوش مصنوعی: در عشق، جان خود را باید به معشوق تقدیم کرد، زیرا این امر ضروری است.
نه هر کهاو زن بوَد، نامرد باشد
زن آن مرد است که او بیدرد باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که زن دارد، لزوماً مرد ناخواهری نیست. مرد واقعی آن کسی است که بدون احساس و درد باشد.
بسا رعنا زنا کهاو شیرمرد است
بسا دیبا که شیرش در نورد است
مصرع دوم: چه بسیار لباس دیبای زنانه که در درون آن شیر و شیرزنی است.
غباری بر دمید از راه بیداد
شبیخون کرد بر نسرین و شمشاد
هوش مصنوعی: یک غبار ناشی از ستم و بیعدالتی به وجود آمد که بهطور ناگهانی بر گلهای نسرین و درختهای شمشاد حملهور شد.
بر آمد ابری از دریای اندوه
فرو بارید سیلی کوه تا کوه
هوش مصنوعی: ابری از درد و اندوه به وجود آمد و مانند سیل از بلندیها سرازیر شد، به گونهای که کوهها را تحت تأثیر قرار داد.
ز روی دشت بادی تند برخاست
هوا را کرد با خاک زمین راست
هوش مصنوعی: هوا طوفانی شد و وزش باد تندی از دشت برخاست که زمین را حتی با خاک خود به هم ریخت.
بزرگان چون شدند آگه ازین راز
برآوردند حالی یکسر آواز
هوش مصنوعی: بزرگان وقتی از این راز باخبر شدند، به یکباره همه با هم صدا کردند.
که احسنت ای زمان و ای زمین زِه
عروسان را به دامادان چنین ده
هوش مصنوعی: ای زمان و ای زمین، چقدر خوب است که عروسان را به دامادان اینگونه میدهید.
چو باشد مطرب زنگی و روسی
نشاید کرد ازین بهتر عروسی
هوش مصنوعی: اگر مطرب زنگی و روسی باشد، از این بهتر جشن عروسی نباید برگزار کرد.
دو صاحبتاج را همتخت کردند
درِ گنبد بر ایشان سخت کردند
هوش مصنوعی: دو شاه را در یک تخت قرار دادند و درِ گنبد بر آنها محکم کردند.
وز آنجا باز پس گشتند غمناک
نوشتند این مثل بر لوح آن خاک
هوش مصنوعی: از آنجا غمگین بازگشتند و این مثل را بر زمین نوشتند.
که جز شیرین که در خاک درشت است
کسی از بهر کس خود را نکشته است
هوش مصنوعی: تنها شیرینی که در دل خاک موجود است، کسانی که عاشق شدهاند، برای محبت و عشق خود جانشان را فدای کسی نکردهاند.
منه دل بر جهان کاین سردْ ناکس
وفا داری نخواهد کرد با کس
هوش مصنوعی: دل خود را به دنیا نبند، زیرا این دنیای بیوفا به هیچ کس وفادار نخواهد بود.
چه بخشد مرد را این سفله ایام؟
که یک یک باز نستاند سرانجام؟
هوش مصنوعی: این روزگار چه چیزی به انسان میدهد؟ که هر لحظه از او چیزی گرفته و در نهایت همهچیز را از او میگیرد؟
به صد نوبت دهد جانی به آغاز
به یک نوبت ستاند عاقبت باز
هوش مصنوعی: انسان در طول زندگی بارها و بارها بقاء و حیات خود را تجربه میکند و به زندگی ادامه میدهد، اما در نهایت تنها یک بار مرگ را خواهد چشید و این پایان همه چیز خواهد بود.
چو بر پایی طلسمی پیچ پیچی
چو افتادی شکستی هیچ هیچی
هوش مصنوعی: زمانی که بر یک طلسم یا رمز پیچیده پا میگذاری، اگر به زمین بیفتی، هیچ چیز را نمیشکنی، یعنی سقوطت تأثیری ندارد.
درین چنبر که محکم شهربندیست
نشان ده گردنی کهاو بیکمندیست!
هوش مصنوعی: در این دایره محکم که شهر به آن شکل گرفته، نشانی از کسی را نشان بده که بدون هیچگونه یاری و کمکی در آن جاست!
نه با چنبر توان پرواز کردن
نه بتوان بند چنبر باز کردن
هوش مصنوعی: نه میتوان به وسیلهی حلقه پرواز کرد و نه میتوان بند آن حلقه را باز کرد.
درین چنبر، گشایش چون نماییم؟
چو نگشادهست کس، ما چون گشاییم؟
هوش مصنوعی: در این وضعیت معین، چهطور میتوانیم راهی برای خروج پیدا کنیم؟ وقتی که هیچ کس نتوانسته است گرهای را باز کند، ما چگونه میتوانیم آن را باز کنیم؟
همان به کاندرین خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک
هوش مصنوعی: در این متن به خطرات ناشی از نشستن بر روی خاک و تأثیرات منفی آن اشاره شده است. همچنین میگوید که بهتر است در کنار مشکلات و سختیهای زمین باقی بمانیم و با آنها روبهرو شویم. در واقع، نشاندهنده پذیرش واقعیتها و مواجهه با چالشهاست.
بگرییم از برای خویش یکبار
که بر ما کم کسی گرید چو ما زار
هوش مصنوعی: بگذار یک بار برای خودمان بگرییم، چون کسی مانند ما به حال زار ما اشک نمیریزد.
شنیدهستم که افلاطون شب و روز
به گریه داشتی چشم جهانسوز
هوش مصنوعی: شنیدهام که افلاطون همیشه و در هر لحظه در حال گریه بود و چشمانش به شدت متاثر و غمگین بود.
بپرسیدند ازو کاین گریه از چیست؟
بگفتا چشمِ کس بیهوده نگریست
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که چرا میگریی؟ او پاسخ داد که هیچ چشمی بیدلیل نمینگرد.
از آن گریم که جسم و جانِ دمساز
به هم خو کردهاند از دیرگه باز
هوش مصنوعی: از آنجا که روح و جسم من مدتی طولانی با هم انس گرفتهاند، به همین دلیل به شدت احساس غم و اندوه میکنم.
جدا خواهند گشت از آشنایی
همیگریم بدان روز جدایی
هوش مصنوعی: از آشنایی با دیگران جدا میشویم و به همین دلیل، گریه میکنم به خاطر روزی که از هم جدا خواهیم شد.
رهی خواهی شدن کان ره درازست
به بیبرگی مشو، بیبرگ و سازست
به بیبرگی مشو: این راه را بیتوشه مرو.
به پایِ جان توانی شد بر افلاک
رها کن شهربند خاک بر خاک
هوش مصنوعی: با تمام وجود میتوانی به اوج آسمانها پرواز کنی، کافی است که از بندهای دنیوی و وابستگیهای مادی رها شوی و آزاد به سفر بروی.
مگو «بر بام گردون چون توان رفت؟»
توان رفت ار ز خود بیرون توان رفت
هوش مصنوعی: نگو که چگونه میتوان بر بام آسمان رفت؛ زیرا اگر از خود و محدودیتهای خود فراتر بروی، میتوانی به هر جا برسی.
بپرس از عقل دوراندیش گستاخ
که «چون شاید شدن بر بام این کاخ؟»
هوش مصنوعی: از عقل زیرک و بدون پروا بپرس که چگونه ممکن است بر فراز این قصر قرار بگیری؟
چنان کهز عقل فتوی میستانی
علَم برکش بر این کاخ کیانی
هوش مصنوعی: به گونهای که از عقل و فهم خود بهره میگیری، پرچم را بر فراز این کاخ بزرگ و باشکوه برافراز.
خِرد شیخالشیوخ رایِ تو بس
ازو پرس آنچه میپرسی نه از کس
هوش مصنوعی: عقل و درایت شیخ بزرگتر از آن است که به سؤالات دیگران پاسخ دهد؛ پس هرچه میخواهی بپرس، اما از کسی غیر از او نپرس.
سخن کهز قول آن پیر کهن نیست
برِ پیران وبال است، آن سخن نیست
هوش مصنوعی: سخنانی که از گفتار آن انسان باتجربه و قدیمی نیست، برای افراد با تجربه و سالخورده، ناپسند و زحمتآور هستند و نمیتوان آنها را سخن واقعی نامید.
خرد پای و طبیعت بندِ پایست
نفَس یکیک چو سوهان بندسایست
هوش مصنوعی: خرد مانند پای و طبیعت مشابه زنجیر است. نفسهای هر انسان مانند سوهانی هستند که این زنجیر را میسایند و قطع میکنند.
بدین زرینحصار آن شد برومند
که از خود برگرفت این آهنینبند
هوش مصنوعی: با این حصار طلایی، او به مقام بلندی دست یافت که از قید و بندهای سخت خود را آزاد کرد.
چو این خصمان که از یارت برآرند
بر آن کارند که از کارت برآرند
هوش مصنوعی: این دشمنان که از دوست تو ناراحتاند، تلاش میکنند تا تو را از کار و روند زندگیات بازدارند.
ازین خرمن مخور یک دانه گاوَرس
بر او میلرز و بر خود نیز میترس
هوش مصنوعی: از این خرمن، فقط یک دانه نخور؛ چرا که آن دانه ممکن است به شدت لرزید و خودت هم از آن بترسی.
چو عیسی خر برون بر زین تنی چند
بمان در پای گاوان خرمنی چند
بمان: بگذار، بنه.
ازین نُه گاوپشت ِ آدمیخوار
بُنه بر پشت گاو افکن زمینوار
هوش مصنوعی: از این نه گاو که همچون آدمیخوار هستند، بر روی گاو قرار بگذار تا به زمین بیفتد.
اگر زُهره شوی چون بازکاوی
درین خرپشته هم بر پشت گاوی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عمق جستجو باشی و در مسائل زندگی دقیق و با دقت نگاه کنی، باید بدانید که خود را در شرایط دشوار و غیرمنتظرهای خواهی یافت.
بسا تشنه که بر پندار بهبود
فریب شورهای کردش نمکسود
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خیال اینکه به جایی خواهند رسید و مشکلی حل خواهد شد، در واقع در چنین تصوری از حقیقت دور میشوند و به جای بهبودی، دچار درد و رنج بیشتری میشوند.
بسا حاجی که خود را از اشتر انداخت
که تلخک را ز ترشک باز نشناخت
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که به حج میروند، به دلیل ناآگاهی یا نداشتن تجربه، ممکن است در بعضی مواقع تصمیمات اشتباهی بگیرند که به ضرر خودشان تمام میشود. در اینجا اشاره شده است که بعضی از آنها به جای تشخیص درست از وضعیتهای مختلف، دچار اشتباه میشوند و نتیجه کارشان به خوبی برایشان نمیشود.
حصار چرخ چون زندانسراییست
کمر در بسته گِردش اژدهاییست
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک زندان است که به دور آن دیواری کشیده شده و این دیوار به تنگنای خود شبیه است.
چگونه تلخ نبوَد عیشِ آن مرد؟
که دَم با اژدهایی بایدش کرد
هوش مصنوعی: زندگی آن مرد چگونه میتواند شیرین باشد، وقتی که باید هر لحظه با یک اژدها دست و پنجه نرم کند؟
چو بهمن زین شبستان رخت بربند
حریفی کردنت با اژدها چند؟
هوش مصنوعی: زمانی که بهمن از این شبستان سفرش را آغاز کند، آیا تو میتوانی با اژدهایی مقابله کنی؟
گرت خود نیست سودی زین جدایی
نه آخر ز اژدها یابی رهایی ؟!
هوش مصنوعی: اگر تو از این جدایی نفعی نمیبری، پس چگونه میتوانی از چنگ اژدها رهایی یابی؟
چه داری دوست آنکش وقتِ مردن؟
به دشمنتر کسی باید سپردن
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در لحظه مرگ چه چیزی داری؟ باید کسی را که به او اعتماد ندارید به عنوان دشمن به سپرد.
به حرمت شو کزین دیر مسیلی
شود عیسی به حرمت خر به سیلی
هوش مصنوعی: به خاطر احترامی که برای تو قائل هستم، از نادانیها و اشتباهات دوری میکنم. این احترام باعث میشود که حتی کسی با وضعیت پایینتر نیز مورد احترام قرار گیرد.
سلامت بایدت؟ کس را میازار
که بد را در عوض تیز است بازار
هوش مصنوعی: اگر به سلامت خود اهمیت میگذاری، بهتر است دیگران را آزار ندهی، زیرا عواقب ناپسند ممکن است در انتظار تو باشد.
از آن جنبش که در نشوِ نبات است
درختان را و مرغان را حیات است
هوش مصنوعی: حرکت و رشد در گیاهان، موجب زندگی در درختان و پرندگان میشود.
درختافکن بوَد کمزندگانی
به درویشی کشد نخجیربانی
آدمی که درختان را بیفکند، عمرش کوتاه، و عاقبت شکارچی هم فقر و بینوایی است.
علَم بفکن که عالم تنگنایست
عنان درکش که مَرکب لنگپایست
هوش مصنوعی: پرچم را به زمین بگذار؛ زیرا این دنیا محدود و تنگ است. کنترل اوضاع را در دست بگیر؛ چون این میدان، جایی است که پیشرفت و موفقیت در آن دشوار است.
نفس بردار ازین نایِ گلو تنگ
گره بگشای ازین پایِ کهن لنگ
هوش مصنوعی: از این نی که در گلو تنگ است، نفس بکش و گرههای این پای قدیمی و ناتوان را باز کن.
به ملکی در چه باید ساختن جای؟
که غل بر گردن است و بند بر پای
هوش مصنوعی: آیا میتوان در جایی اقامت گزید که انسان در آن زندانی است؟ جایی که گردن و پاهایش به زنجیرها بسته شدهاند.
ازین هستی که یابد نیستی زود
بباید شد به هست و نیست خشنود
هوش مصنوعی: هرکس که از این زندگی به زودی به نبودن میرسد، باید به وجود و عدم راضی باشد و از آنها خشنود گردد.
ز مال و ملک و فرزند و زن و زور
همه هستند همراه تو تا گور
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در زندگی داری، مانند اموال، خانه، فرزندان، همسر و قدرتت، تا آخر عمر با تو هستند، اما در نهایت هیچکدام نمیتوانند در سفر آخرت با تو بیایند.
روَند این همرهانْ غمناک با تو
نیاید هیچ کس در خاک با تو
هوش مصنوعی: هیچ کس در عالم خاکی با تو همراز و همدل نمیشود، چون همسفران غمگینی که با تو هستند، حال و هوای خوشی ندارند.
رفیقانت همه بدساز گردند
ز تو هر یک به راهی باز گردند
هوش مصنوعی: دوستانت همه بد میشوند و هر یک به سمت راه خود میروند.
به مرگ و زندگی در خواب و مستی
تویی با خویشتن هر جا که هستی
هوش مصنوعی: در خواب و در بیداری، در زندگی و مرگ، تو همواره با خودت هستی، هر جا که بروی.
ازین مشتی خیالِ کاروانزن
عنان بِستان علَم بر آسمان زن
از این یک مشت خیال و پندار راهزن و دزد، عنان و راهبری را بگیر و پرچمت را بر آسمان بزن. (عنان از دست کسی ستاندن: از اختیار او خارج کردن)
خلاف آن شد که در هر کارگاهی
مخالف دید خواهی بارگاهی
هوش مصنوعی: اگر در کارگاهها، کسی را بیابید که با شما مخالف است و به شما انتقاد میکند، باید بدانید که در حقیقت به دنبال یک جایگاه و موفقیت بزرگتر هستید.
نفس کاو بر سپهر آهنگ دارد
ز لب تا ناف میدان تنگ دارد
هوش مصنوعی: نفس که به آسمان بالا میرود و حرکت میکند، از لب تا ناف در میدان کوچکی محدود شده است.
بده گر عاقلی پرواز خود را
که کُشتند از تو بِهْ صد بار صد را
هوش مصنوعی: اگر کسی عاقل باشد، باید پرواز و بال و پر خود را به دیگران بدهد، چرا که تو را که کشتهاند، بهتر از صد بار صد را نسیب نمیکنند.
زمین کز خون ما باکی ندارد
به بادش ده که جز خاکی ندارد
هوش مصنوعی: زمین اهمیتی به خون ما نمیدهد، آن را به باد بسپار که جز خاک چیزی از آن باقی نمانده است.
دلا منشین که یاران برنشستند
بنه بر بند که ایشان رخت بستند
هوش مصنوعی: ای دل، از نشستن یاران ناامید مباش و بر بند بازگشت خود تلقین کن؛ زیرا آنها بار سفر را آماده کردهاند و رفتهاند.
درین کشتی چو نتوان دیر ماندن
بباید رخت بر دریا فشاندن
هوش مصنوعی: اگر نمیتوان در این کشتی به مدت طولانی باقی ماند، باید وسایل خود را در دریا رها کرد.
درین دریا سر از غم بر میاور
فرو خور غوطه و دم بر میاور
هوش مصنوعی: در این دریا به خاطر مشکلات و غمها خودت را نگران نکن، فقط اجازه بده که به آرامی در آن غوطهور شوی و نفس بکشی.
بدین خوبیجمالی کهآدمی راست
اگر بر آسمان باشد زمی راست
هوش مصنوعی: اگر انسانی به چنین زیبایی و جمالی باشد، حتی اگر بر آسمان هم قرار بگیرد، از زمین حقیقیاش دور نخواهد شد.
بفرساید زمین و بشکند سنگ
نمانَد کس درین پیغوله تنگ
هوش مصنوعی: اگر زمین فرو برود و سنگها بشکنند، دیگر کسی در این گودال تنگ باقی نخواهد ماند.
پی غولان درین پیغوله بگذار
فرشته شو قدم زین فرش بردار
منظور از غول در اینجا غول بیابان است که از پی او رفتن و به راهنما گرفتنش، باعث گمکردن راه و هلاک میشود. پیغوله یا بیغوله یعنی کنج، گوشه و ویرانه، و کنایه است از دنیا
جوانمردان که در دل جنگ بستند
به جان و دل ز جان آهنگ رستند
هوش مصنوعی: جوانان دلیر که در میانهی نبرد با تمام وجودشان وارد شدهاند، با جان و دل در پی نجات و آزادسازی خود هستند.
ز جانکندن کسی جان بُرد خواهد
که پیش از دادنِ جان مُرد خواهد
هوش مصنوعی: کسی که جان دیگران را میگیرد، باید بداند که خود او پیش از اینکه جانش را بدهد، باید بمیرد. یعنی برای گرفتن جان دیگران، ابتدا خودش باید آمادگی از دست دادن جانش را پیدا کند.
نمانی گر به ماندن خو بگیری
بمیران خویشتن را تا نمیری
هوش مصنوعی: اگر عادت کنی به ماندن و درجا زدن، بهتر است خودت را از بین ببری تا به حالت مردن نرسی.
بسا پیکر که گفتی آهنین است
به صد زاری کنون زیرِ زمین است
هوش مصنوعی: بسیاری از بدنها که به نظر آهنی و محکم میرسیدند، اکنون با صدها ناله و زاری، در زیر خاک مدفون شدهاند.
گر اندام زمین را باز جویی
همه خاک زمین بودند گویی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال اجزای زمین باشی، متوجه میشوی که همه آنها در واقع از خاک ساخته شدهاند.
کجا جمشید و افریدون و ضحاک ؟
همه در خاک رفتند ای خوشا خاک
هوش مصنوعی: کجا هستند جمشید، افریدون و ضحاک؟ همه آنها در خاک مدفون شدهاند و چه خوب است که خاک همه چیز را در خود میگشاید.
جگرها بین که در خوناب خاک است
ندانم کاین چه دریای هلاک است
هوش مصنوعی: دلها را ببینید که در غم و اندوه غرق شدهاند. ندانم که این چه ویرانی و نابودی بزرگی است که در اینجا وجود دارد.
که دیدی کآمد اینجا کوسِ پیلش؟
که برنامد ز پی بانگِ رحیلش؟
هوش مصنوعی: آیا تو دیدی که اینجا چه صدایی از فیلش میآید؟ آیا متوجه شدی که او به دنبال چه بانگی از حرکت و رفتن است؟
اگر در خاک شد خاکی ستم نیست
سرانجام وجود الا عدم نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی به دلایل مختلف از بین برود و به خاک برود، این چیز عجیبی نیست، زیرا در نهایت همه چیز به عدم و نیستی برمیگردد.
جهان بین تا چه آسان میکند مست
فلک بین تا چه خرم میزند دست
هوش مصنوعی: جهان را ببین که چقدر ساده است و چقدر راحت میتواند کسی را غرق شادی کند. فلک نیز با خوشحالی به کار خود ادامه میدهد و به زیباییها دامن میزند.
نظامی بس کن این گفتار خاموش
چه گویی با جهانی پنبه در گوش؟!
هوش مصنوعی: نظامی، دیگر بس کن و از این سخنان بیهوده دست بردار. به چه کسی میخواهی بگویی که دیگران نمیشنوند؟!
شکایتهای عالم چند گویی؟
بپوش این گریه را در خندهرویی
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی از مشکلات و سختیهای زندگی حرف بزنی؟ بهتر است این اشکها را با لبخند بپوشانی.
چه پیش آرد زمان کان در نگردد؟
چه افرازد زمین کان بر نگردد؟
هوش مصنوعی: زمان چه چیزی را به ارمغان میآورد که در آن تغییر و تحولی ایجاد نشود؟ و زمین چه چیز را بالا میبرد که به حالت اول خود بازنگردد؟
درختی را که بینی تازه بیخش
کند روزی ز خشکی چار میخش
هوش مصنوعی: درختی را که میبینی هنوز سرزنده و شاداب است، روزی به خاطر خشکی و نداشتن آب، چهار میخ به آن میزنند و از بین میرود.
بهاری را کند گیتیفروزی
به بادش بر دهد ناگاه روزی
هوش مصنوعی: بهاری که دنیا را شاداب کرده، ناگهان با وزش بادی از بین میرود.
دهد بستاند و عاری ندارد
بجز داد و ستد کاری ندارد
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی فقط به معامله و داد و ستد توجه دارد، چیزی جز این روابط از دیگران نمیگیرد و در واقع از آنها چیزی عاری نیست.
جنایتهای این نُه شیشه تنگ
همه در شیشه کن بر شیشه زن سنگ
هوش مصنوعی: جنایتهای این نه شیشه تنگ را درون شیشهها قرار بده و بر روی آنها با سنگ بزن.
مگر در پایِ دورِ گرمکینه
شکسته گردد این سبز آبگینه
هوش مصنوعی: آیا میشود این شاخسار سبز، که شبیه شیشهای زنده و زیباست، در پای یک گردش دور از کینههای گرم و سوزان، بشکند؟
بده دنیا مکن کز بهر هیچت
دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت
هوش مصنوعی: دنیا را به من نده، چون این دوران هیچ چیزی برای تو نخواهد داشت و فقط زندگی تو را در پیچ و خمهایش به زحمت میاندازد.
ز خود بگذر که با این چار پیوند
نشاید رست ازین هفت آهنینبند
هوش مصنوعی: از خودت عبور کن، زیرا با این چهار پیوند، نمیتوانی از این هفت زنجیر آهنین رهایی یابی.
گل و سنگ است این ویرانه منزل
درو ما را دو دست و پای در گل
هوش مصنوعی: این ویرانه مانند گل و سنگ است و ما در آن دست و پایمان در گل گیر کرده است.
درین سنگ و درین گِل مرد فرهنگ
نه گِل بر گِل نهد نه سنگ بر سنگ
هوش مصنوعی: در این خاک و گل، انسان فرهنگساز، نه خاک را بر خاک میافزاید و نه سنگ را بر سنگ میگذارد.