بخش ۱۰۷ - تمثیل موبد چهارم
چهارم مرد موبد گفت کاین راز
به شخصی مانَد اندر حجله ناز
عروسی در کنارش خوب چون ماه
بدو در یافته دیوانگی راه
نه بتوان خاطر از خوبیش پرداخت
نه از دیوانگی با وی توان ساخت
هم آخر چون شود دیوانگی چیر
گریزد مرد از او چون آهو از شیر
در این اندیشه لختی قصه راندند
ورق نادیده حرفی چند خواندند
چو میمردند میگفتند هیهات
کزین بازیچه دور افتاد شهمات
ز مرده هر کسی افسانه راند
نمرده راز مرده کس نداند
مگر پیغمبران کایشان امینند
به نامحرم نگویند آنچه بینند
بخش ۱۰۶ - تمثیل موبد سوم: سوم موبد چنان زد داستانیبخش ۱۰۸ - در نبوت پیغمبر اکرم: سخن چون شد به معصومان حوالت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چهارم مرد موبد گفت کاین راز
به شخصی مانَد اندر حجله ناز
هوش مصنوعی: مرد موبد چهارم گفت که این راز باید به کسی گفته شود که در محیطی خصوصی و صمیمی باشد.
عروسی در کنارش خوب چون ماه
بدو در یافته دیوانگی راه
هوش مصنوعی: عروسی در کنارش بسیار زیبا است، مانند ماهی که در تابش خود دیوانگی را فرامیخواند.
نه بتوان خاطر از خوبیش پرداخت
نه از دیوانگی با وی توان ساخت
هوش مصنوعی: نه میتوان دل را از زیباییاش جدا کرد و نه میتوان از روی دیوانگی با او کنار آمد.
هم آخر چون شود دیوانگی چیر
گریزد مرد از او چون آهو از شیر
هوش مصنوعی: وقتی دیوانگی به پایان برسد، مرد از آن میگریزد مانند اینکه آهو از شیر فرار میکند.
در این اندیشه لختی قصه راندند
ورق نادیده حرفی چند خواندند
هوش مصنوعی: مدتی به تأمل نشسته و داستانی را ورق زدند و بدون اینکه ببینند، چند جملهای را هم خواندند.
چو میمردند میگفتند هیهات
کزین بازیچه دور افتاد شهمات
هوش مصنوعی: وقتی که از دنیا میرفتند، میگفتند ای وای، از این سرگرمی و بازی دور افتادم.
ز مرده هر کسی افسانه راند
نمرده راز مرده کس نداند
هوش مصنوعی: هر کسی از مردهها داستانی میگوید، اما هیچکس از راز واقعی آنها آگاه نیست.
مگر پیغمبران کایشان امینند
به نامحرم نگویند آنچه بینند
هوش مصنوعی: آیا پیامبران نمیدانند که باید اسرار و اطلاعات خصوصی را به افراد بیمورد نگویند؟ آنها به خاطر امانتداری و صداقت خود، از بیان آنچه دیدهاند برای دیگران پرهیز میکنند.
حاشیه ها
1399/11/27 01:01
مهدی
حکایت ناقصه
سخن چون ز معصومان شد حوالت
ملک پرسیدش از تاج رسالت
که آن شخص که در عرب دعوی کند کیست
ک فرق دین او با دین ماچیست
بدو گفت که آن حرف الهی
برون است از سپیدی و سیاهی .وبقیه بماند