بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
سبک باش ای نسیم صبح گاهی
تفضل کن بدان فرصت که خواهی
زمین را بوسه ده در بزم شاهی
که دارد بر ثریا بارگاهی
جهانبخش آفتاب هفت کشور
که دین و دولت از وی شد مظفر
شه مشرق که مغرب را پناه است
قزلشه کهافسرش بالای ماه است
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش
گذشت از سر حد مشرق یتاقش
نگینش گر نهد یک نقش بر موم
خراج از چین ستاند جزیت از روم
اگر خواهد به آب تیغ گل رنگ
برآرد رود روس از چشمهٔ زنگ
گرش باید به یک فتحِ الهی
فرو شوید ز هندستان سیاهی
ز بیم وی که جور از دور برده است
چو برق ار فتنهای زاده است مرده است
چو ابر از جودهای بیدریغش
جهان روشن شده مانند تیغش
سخای ابر چون بگشاید از بند
به صد تری فشاند قطرهای چند
ببخشد دست او صد بحر گوهر
که در بخشش نگردد ناخنش تر
به خورشیدی سریرش هست موصوف
به مه بر کرده معروفیش معروف
زمین هفت است و گر هفتاد بودی
اگر خاکش نبودی باد بودی
زحل گر نیستی هندوی این نام
بدین پیری در افتادی ازین بام
ارس را در بیابان جوش باشد
چو در دریا رسد خاموش باشد
اگر دشمن رساند سر به افلاک
بدین درگه چه بوسد جز سر خاک؟
اگر صد کوه در بندد به بازو
نباشد سنگ با زر هم ترازو
از آن منسوج کاو را دور داده است
به چار ارکان کمربندی فتاده است
وزآن خلعت که اقبالش بریده است
به هفت اختر کلهواری رسیده است
وزان آتش که الماسش فروزد
عدو گر آهنین باشد بسوزد
چو دیو از هیبتش دشمن گریزد
که بر هر شخص کهافتد برنخیزد
ز تیغی کآنچنان گردن گذارد
چه خارد خصم اگر گردن نخارد
زکال از دود خصمش عود گردد
که مریخ از ذنب مسعود گردد
حیاتش با مسیحا همرکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است
به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل
بههر حاجت که خلق آغاز کرده
دلی دارد چو دریا؛ بازکرده
کس از دریای فضلش نیست محروم
ز درویش خزر تا منعم روم
پی موری است از کین تا به مِهرَش
سر مویی است از سر تا سپهرش
هر آن موری که یابد بر درش بار
سلیمانیش باید نوبتیدار
هر آن پشه که برخیزد ز راهش
سر نمرود زیبد بارگاهش
ز ناف نکته نامش مشک ریزد
چو سنبل خورد از آهو مشک خیزد
ز ادراکش عطارد خوشهچین است
مگر خود نام خانش خوشه زین است
چو بر دریا زند تیغ پلالک
به ماهیگاو گوید کیف حالک
گر از نعلش هلال اندازه گیرد
فلک را حلقه در دروازه گیرد
ضمیرش کاروانسالار غیب است
توانا را ز دانایی چه عیب است
به مجلس گر می و ساقی نماند
چو باقی ماند او باقی نماند
از آن عهده که در سر دارد این عهد
بدین مهدی توان رستن از این مهد
اگر طوفان بادی سهمناک است
سلیمانی چنین داری چه باک است
اگر خود مار ضحاکی زند نیش
چو در خیل فریدونی میندیش
بر اهل روزگار از هر قرانی
نیامد بیستمکاری زمانی
ز خسف این قران ما را چه بیم است
که دارا دادگر داور رحیم است
قرانی را که با این داد باشد
چو فال او مبارکباد باشد
جهان از درگهش طاقی کمینه است
بر این طاق آسمان جام آبگینه است
بر آن اوج از چو ما گردی چه خیزد؟
که ابر آنجا رسد آبش بریزد
بر آن درگه چو فرصت یابی ای باد
بیار این خواجهتاش خویش را یاد
زمین بوسی کن از راه غلامی
چنان گو کاین چنین گوید نظامی
که گر بودم ز خدمت دور یک چند
نبودم فارغ از شغل خداوند
چو شد پرداخته در سِلک اوراق
مسجل شد بنام شاه آفاق
چو دانستم که این جمشید ثانی
که بادش تا قیامت زندگانی
اگر برگ گلی بیند در این باغ
بنام شاه آفاقش کند داغ
مرا این رهنمونی بخت فرمود
که تا شه باشد از این بنده خشنود
شنیدستم که دولت پیشهای بود
که با یوسف رُخیش، اندیشهای بود
چنان در کار آن دلدار دل بست
که از تیمار کار خویشتن رست
چنان در دل نشاند آن دلستان را
که با جانش مسلسل کرد جان را
گرش صد باغ بخشیدندی از نور
نبردی منت یک خوشه انگور
چو دادندی گلی بر دست یارش
رخ از شادی شدی چون نوبهارش
به حکم آنکه یار او را چو جان بود
مدام از شادی او شادمان بود
مراد شه که مقصود جهان است
به عینه با برادر هم چنان است
مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشاب گردی
جمالش باد دایم عالم افروز
شبش معراج باد و روز نوروز
بقدر آنکه باد از زلف مشگین
گهی هندوستان سازد گهی چین
همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش
حسودش بستهٔ بند جهان باد
چو گردد دوست بستش پرنیان باد
مطیعش را ز مِی پُر باد کشتی
چو یاغی گشت بادش تیز دشتی
چنین نزلی که یابی پرمعانیش
مبارکباد بر جان و جوانیش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سبک باش ای نسیم صبح گاهی
تفضل کن بدان فرصت که خواهی
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، به آرامی عبور کن و لطف خود را نثار کن، چون فرصتی دست داده که تا هنگامی که میخواهی باقیمانده است.
زمین را بوسه ده در بزم شاهی
که دارد بر ثریا بارگاهی
هوش مصنوعی: زمین را در مهمانی شاهی که بر بالای آسمانها قصر دارد، ببوسید و احترام بگذارید.
جهانبخش آفتاب هفت کشور
که دین و دولت از وی شد مظفر
هوش مصنوعی: جهانآفرین، خورشید بلندمدت کشورها، که به واسطه او دین و حکومت به پیروزی رسیدند.
شه مشرق که مغرب را پناه است
قزلشه کهافسرش بالای ماه است
هوش مصنوعی: پادشاهی در مشرق هست که مغرب را پشتیبانی میکند، مانند قزلسرخی که تاجش بالاتر از ماه میدرخشد.
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش
گذشت از سر حد مشرق یتاقش
هوش مصنوعی: هرچند مهدی به مغرب رسیده است، اما دامنه و نفوذ او از مرزهای مشرق نیز فراتر رفته است.
نگینش گر نهد یک نقش بر موم
خراج از چین ستاند جزیت از روم
هوش مصنوعی: اگر نگینی بر موم نقش بزند، بیدرنگ خراج آن از چین گرفته میشود و هیچچیز دیگری از روم به دست نخواهد آمد.
اگر خواهد به آب تیغ گل رنگ
برآرد رود روس از چشمهٔ زنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به وسیلهٔ آب و تیغ، گل را به رنگ قرمز درآورد، باید از چشمهای زنگآلود استفاده کند.
گرش باید به یک فتحِ الهی
فرو شوید ز هندستان سیاهی
هوش مصنوعی: اگر میخواهید که به پیروزی عظیم الهی نائل شوید، باید از تاریکیهای هندستان دوری کنید.
ز بیم وی که جور از دور برده است
چو برق ار فتنهای زاده است مرده است
هوش مصنوعی: از ترس او، که ناپسند و ستمگر است، مانند برقی که ناگهان پدیدار میشود، اگر فتنهای به وجود بیاید، او از آن مرده است.
چو ابر از جودهای بیدریغش
جهان روشن شده مانند تیغش
هوش مصنوعی: مانند بارانی که بدون هیچ گونه تردیدی بر زمین میبارد، جهان به خاطر بخششهای بیپایان او روشن و درخشان شده است.
سخای ابر چون بگشاید از بند
به صد تری فشاند قطرهای چند
هوش مصنوعی: وقتی ابر از قید و بند خود آزاد میشود، به طور فراوان و با شدت، قطرات آب فرو میریزد.
ببخشد دست او صد بحر گوهر
که در بخشش نگردد ناخنش تر
هوش مصنوعی: دست بخشنده او میتواند به اندازه صدها دریا، گوهر و زیبایی بدهد، زیرا در بخشش او حتی ناخنهایش هم آلوده نمیشود.
به خورشیدی سریرش هست موصوف
به مه بر کرده معروفیش معروف
هوش مصنوعی: خورشید بر فراز سرش نشسته و با وصفی از ماه، نامش به شهرت رسیده است.
زمین هفت است و گر هفتاد بودی
اگر خاکش نبودی باد بودی
هوش مصنوعی: اگرچه زمین میتواند هفت یا حتی هفتاد کشور یا ناحیه باشد، اما اگر در نهایت خاکی در آن نباشد، ارزش و وجودی نخواهد داشت و بیفایده خواهد بود.
زحل گر نیستی هندوی این نام
بدین پیری در افتادی ازین بام
هوش مصنوعی: اگر تو ستاره زحل نیستی، چرا در پیری این نام را به دوش میکشی و به این وضعیت رسیدهای؟
ارس را در بیابان جوش باشد
چو در دریا رسد خاموش باشد
هوش مصنوعی: آبنمایی برای رود ارس در بیابان به شدت در جریان و پرخروش است، اما زمانی که به دریا میرسد، آرام و بیصدا میشود.
اگر دشمن رساند سر به افلاک
بدین درگه چه بوسد جز سر خاک؟
هوش مصنوعی: اگر دشمن به قلههای بلند برود، در این درگاه چه جای بوسه زدن به سر خاکی است؟
اگر صد کوه در بندد به بازو
نباشد سنگ با زر هم ترازو
هوش مصنوعی: اگرچه انسان ممکن است قدرت و توانایی زیادی داشته باشد، اما ارزش و مقام او با مال و ثروت اندازهگیری نمیشود. در واقع، طلا و ثروت نمیتوانند جایگزین شخصیت و فضیلتهای درونی انسان شوند.
از آن منسوج کاو را دور داده است
به چار ارکان کمربندی فتاده است
هوش مصنوعی: از آن پارچهای که به دور او پیچیده شده، حالا در چهار طرفش به هم گره خورده است.
وزآن خلعت که اقبالش بریده است
به هفت اختر کلهواری رسیده است
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که از همان لباس یا مقام خاصی که سرنوشت او را به حالتی ناهنجار و بینصیب دچار کرده، او به مقام و موقعیتی برجسته و عالی دست یافته است که به هفت اختر یا سیارات معروف در آسمان اشاره دارد. در واقع، این بیانگر تغییر و ارتقاء در زندگی فردی است که از وضعیتی دشوار به موقعیتی روشن و باارزش رسیده است.
وزان آتش که الماسش فروزد
عدو گر آهنین باشد بسوزد
هوش مصنوعی: اگر آتشی که الماس را میسوزاند به وجود آید، دشمنی که آهنی باشد نیز خواهد سوخت.
چو دیو از هیبتش دشمن گریزد
که بر هر شخص کهافتد برنخیزد
هوش مصنوعی: وقتی دیو با هیبت و ترسناکی خود ظاهر میشود، دشمن از او فراری میشود، زیرا بر هر کسی که بیفتد، او را نمیتواند به پا خیزاند.
ز تیغی کآنچنان گردن گذارد
چه خارد خصم اگر گردن نخارد
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تیغی بر گردن دشمن خود بگذارد، در واقع دشمنی که نمیتواند گردن خود را از زیر تیغ بیرون بکشد، چه انتظاری از او میتوان داشت؟
زکال از دود خصمش عود گردد
که مریخ از ذنب مسعود گردد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی که دشمنی دارد، از درختی که عطر خوبی دارد (عود)، بخواهد درخت را بسوزاند، نتیجهای جز ایجاد بوی خوش از آن درخت نخواهد داشت. همچنین، در ادامه به این اشاره میشود که حتی اگر سیارهای در وضعیت نامناسبی قرار گیرد، باز هم به درخشش و زیبایی خود ادامه میدهد. به طور کلی، این بیت نشاندهنده قدرت و زیبایی در برابر دشواریها و مشکلات است.
حیاتش با مسیحا همرکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است
هوش مصنوعی: زندگی او همواره با فرشتگان و نیکان همراه است و آثار نیکویی که انجام داده تا همیشه در یاد و حساب خواهد ماند.
به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل
هوش مصنوعی: تیغ او به خاطر زیبایی و درخشندگیاش مانند نیلوفر است، که هم از آب دجله و هم از نیل به خوبی نمایان است.
بههر حاجت که خلق آغاز کرده
دلی دارد چو دریا؛ بازکرده
هوش مصنوعی: هر کسی برای نیاز خود دل و ارادهای دارد که همچون دریا گسترده و وسیع است.
کس از دریای فضلش نیست محروم
ز درویش خزر تا منعم روم
هوش مصنوعی: هیچکس از نعمتهای او بیبهره نیست، حتی درویش خزر، تا جایی که منعم روم هم از این فضل بهرهمند است.
پی موری است از کین تا به مِهرَش
سر مویی است از سر تا سپهرش
از خشم او تا مِهر او بهاندازه یک گام موری فاصله است و از سربلندی او تا سپهر یک سر مو.
هر آن موری که یابد بر درش بار
سلیمانیش باید نوبتیدار
نوبتیدار: پاسبان، دربان، نگهبان خیمه.
هر آن پشه که برخیزد ز راهش
سر نمرود زیبد بارگاهش
هوش مصنوعی: هر پشهای که از جایش بلند شود، شایسته است که به کاخ نمرود برود.
ز ناف نکته نامش مشک ریزد
چو سنبل خورد از آهو مشک خیزد
هوش مصنوعی: از میان موی او عطر مشک میریزد، همانگونه که وقتی سنبل را آهو بخورد، عطر آن به مشام میرسد.
ز ادراکش عطارد خوشهچین است
مگر خود نام خانش خوشه زین است
هوش مصنوعی: افراد با هوش و با استعداد مانند عطارد، که به خوبی میتوانند مهارتها و تواناییهای خود را جمعآوری کنند، ولی خودشان باید با ویژگیها و هویت واقعی خود آشنا شوند.
چو بر دریا زند تیغ پلالک
به ماهیگاو گوید کیف حالک
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ تیز بر روی دریا میزند، ماهیگاو از آن میپرسد که حالش چطور است.
گر از نعلش هلال اندازه گیرد
فلک را حلقه در دروازه گیرد
هوش مصنوعی: اگر از نعل اسبش به اندازه هلال ماه برآورند، آنگاه آسمان حلقهای در دروازه خواهد گرفت.
ضمیرش کاروانسالار غیب است
توانا را ز دانایی چه عیب است
هوش مصنوعی: ضمیر او مانند راهنمایی برای عالم غیب است و در او هیچ عیبی از دانایی وجود ندارد.
به مجلس گر می و ساقی نماند
چو باقی ماند او باقی نماند
هوش مصنوعی: اگر در مجالس، نوشیدنی و ساقی نباشد، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند و آن که باقی مانده است نیز دیگر باقی نخواهد ماند.
از آن عهده که در سر دارد این عهد
بدین مهدی توان رستن از این مهد
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود چنین عهد و پیمانی دارد، به راحتی میتواند از این دنیا و مشکلات آن آزاد شود و به مقصدی بهتر برسد.
اگر طوفان بادی سهمناک است
سلیمانی چنین داری چه باک است
هوش مصنوعی: اگر طوفان و باد شدید و خطرناک باشد، تو که دارای قدرت و استقامت سلیمان هستی، از چه چیز باید بترسی؟
اگر خود مار ضحاکی زند نیش
چو در خیل فریدونی میندیش
هوش مصنوعی: اگر خود مار، یعنی دشمنی خطرناک، به تو آسیب بزند، نباید به فکر فریدون بزرگ و پیروزیاش در برابر او باشی. باید به حال خود و شرایط فعلی توجه کنی، چون ممکن است دشمن در حال نزدیک شدن باشد و باید از خود دفاع کنی.
بر اهل روزگار از هر قرانی
نیامد بیستمکاری زمانی
هوش مصنوعی: در هر زمانهای، بر مردم دیده میشود که بدون ظلم و ستم هیچکس به زندگی خود ادامه نمیدهد.
ز خسف این قران ما را چه بیم است
که دارا دادگر داور رحیم است
هوش مصنوعی: از آسیبها و مشکلات این دوران نگران نباشید، زیرا خداوند بخشنده و دادگر است و همیشه به خوبیها رسیدگی میکند.
قرانی را که با این داد باشد
چو فال او مبارکباد باشد
هوش مصنوعی: قرآنی که با چنین روش و نیت تلاوت شود، مانند فال نیک است و مژدهای برای فرد به شمار میرود.
جهان از درگهش طاقی کمینه است
بر این طاق آسمان جام آبگینه است
هوش مصنوعی: جهان به شکلی از درگاه کوچکی میگذرد و در بالای آن طاق آسمان، ظرفی از بلور وجود دارد.
بر آن اوج از چو ما گردی چه خیزد؟
که ابر آنجا رسد آبش بریزد
هوش مصنوعی: اگر بر بلندیها بروی و خود را به آنجا برسانی، چه چیزی از تو برمیخیزد؟ در آن ارتفاع، ابرها میرسند و باران میریزند.
بر آن درگه چو فرصت یابی ای باد
بیار این خواجهتاش خویش را یاد
هوش مصنوعی: وقتی فرصتی به دست آوردی که به آن مکان بروی، ای باد، از آن آقا بگو و او را به یاد بیاور.
زمین بوسی کن از راه غلامی
چنان گو کاین چنین گوید نظامی
هوش مصنوعی: زمین را با احترام و تواضع بوسه بده، همانطور که غلامی با عشق و ارادت چنین میگوید.
که گر بودم ز خدمت دور یک چند
نبودم فارغ از شغل خداوند
هوش مصنوعی: اگر مدتی از خدمت و کار خداوند دور باشم، هرگز نمیتوانم از وظیفهای که دارم فارغ شوم.
چو شد پرداخته در سِلک اوراق
مسجل شد بنام شاه آفاق
هوش مصنوعی: زمانی که صفحات نوشته شده و آماده شدند، به نام شاهی که بر جهان حکومت میکند، ثبت گردید.
چو دانستم که این جمشید ثانی
که بادش تا قیامت زندگانی
هوش مصنوعی: وقتی فهمیدم که این جمشید دوم، که زندگیاش تا ابد ادامه دارد.
اگر برگ گلی بیند در این باغ
بنام شاه آفاقش کند داغ
هوش مصنوعی: اگر برگ گلی در این باغ ببیند، به خاطر نام بزرگ شاه، بر آن مهر و نشان میزند.
مرا این رهنمونی بخت فرمود
که تا شه باشد از این بنده خشنود
هوش مصنوعی: این بخت و اقبال من بود که دستور داد تا به سَرورم، یعنی شه، خوشی و خشنودی برسانم.
شنیدستم که دولت پیشهای بود
که با یوسف رُخیش، اندیشهای بود
شنیدهام که آدم صاحبدولتی بود که عاشق زیبارخی شدهبود.
چنان در کار آن دلدار دل بست
که از تیمار کار خویشتن رست
چنان دل به عشق آن دلدار مشغول کرد که از توجه به خویش باز ماند.
چنان در دل نشاند آن دلستان را
که با جانش مسلسل کرد جان را
چنان عزیزش داشت که جانش با جان او (همچون حلقههای زنجیر) پیوسته شد.
گرش صد باغ بخشیدندی از نور
نبردی منت یک خوشه انگور
اگر صد باغ پُر رونق و نور به او میدادند خوشحال نمیشد، صد باغ همان و یک خوشه انگور همان
چو دادندی گلی بر دست یارش
رخ از شادی شدی چون نوبهارش
اما وقتیکه شاخه گلی از دست یارش به او میدادند، همچون نوبهار، شاد و شکفته میشد.
به حکم آنکه یار او را چو جان بود
مدام از شادی او شادمان بود
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه یار او برایش مثل جانش عزیز بود، همیشه به خاطر خوشحالی او شاد و سرزنده بود.
مراد شه که مقصود جهان است
به عینه با برادر هم چنان است
هوش مصنوعی: مقصود اصلی پادشاه همان هدفی است که جهانیان به دنبالش هستند و این هدف به دقت همانند رابطهای است که با برادر خود دارد.
مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشاب گردی
هوش مصنوعی: مباد که این مقام و موقعیت را از دست بدهی، زیرا ممکن است در این دنیا به مشکلات و سختیها دچار شوی.
جمالش باد دایم عالم افروز
شبش معراج باد و روز نوروز
هوش مصنوعی: زیبایی او همیشه درخشانی دنیا باشد، شبهای او مانند معراج و روزهایش به زیبایی نوروز است.
بقدر آنکه باد از زلف مشگین
گهی هندوستان سازد گهی چین
هوش مصنوعی: به اندازهای که وزش باد از موهای خوشبوی سیاه میتواند بوی هند و چین را به مشام برساند.
همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش
هوش مصنوعی: همه ترکها زیبا و دلربا هستند، اما نگذار که زیبایی چینیها بر چهرهات سایه بیندازد.
حسودش بستهٔ بند جهان باد
چو گردد دوست بستش پرنیان باد
هوش مصنوعی: حسود مثل یک قید و بند برای جهان میشود، اما زمانی که دوستش به او کمک کند، مانند پرنیان آزاد و سبک خواهد شد.
مطیعش را ز مِی پُر باد کشتی
چو یاغی گشت بادش تیز دشتی
مصرع اول طلب آرزوست برای مطیعان که کشتیشان پُر مِی بادا! مصرع زیر هم از نظامی است: «ز حوضکهای می پُر کرده کشتی» بهنظر میرسد مصرع دوم آرزوی دچار توفان شدن کشتی یاغیان باشد که در اینصورت میشود: چو یاغی گشت، بادش تیز گشتی. در نسخهٔ چاپی «دشتی» نوشته شده است.
چنین نزلی که یابی پرمعانیش
مبارکباد بر جان و جوانیش
هوش مصنوعی: هرگاه به چنین سطح و جایگاهی برسی که پر از معنا و شعور است، برای وجود و جوانیات این موفقیت را تبریک میگویم.
حاشیه ها
1394/03/16 09:06
مرتضی ( باران )
در بیت آخر مصراع اول
به جای "پرمانیش"" پُر معانیش" صحیح نیست؟
1400/10/10 05:01
Mostafa Kouhi
با درود و سلام، میخواستم عرض کنم اگر امکانش هست در این مصرع "مباد از چینیان چینی برابر وش" کلمه برابر وش را به "بر ابروش" اصلاح کنید. با سپاس
1402/09/03 17:12
سید محسن
درود بر ادیبان--فرمایش مصطفی درست است--لطفا اصلاح شود