بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
در بیت آخر مصراع اول
به جای "پرمانیش"" پُر معانیش" صحیح نیست؟
با درود و سلام، میخواستم عرض کنم اگر امکانش هست در این مصرع "مباد از چینیان چینی برابر وش" کلمه برابر وش را به "بر ابروش" اصلاح کنید. با سپاس
درود بر ادیبان--فرمایش مصطفی درست است--لطفا اصلاح شود
درود
با اینکه میشه درک کرد که از سر اجبار این ۴ تا شعر رو در مدح درباریان سروده، ولی خب چرا اینقدر عالی و افسانهای سروده براشون؟!؟!؟!؟!؟
ای کاش میشد......
درود بر شما
لابد پول توش بوده قربونت بشم
به چه دلیل شما میفرمایید سرودن مدح شاهان از روی اجبار بوده ؟ یعنی چی شاه یا هر بزرگی شاعر را حبس میکرده ،شکنجه میکرده مجبور میکرده مدحش را بگه یا خود شاعر برای دریافت صله وپاداش شعر میگفته در تمام ادوار تاریخ بوده وحتی همین دوره خودمون از این نمونه شاعران وبه اصطلاح ادیبان کم نداریم الا ماشاالله
من منکر این نیستم که مدح بعضی از حکام خیانت به ساحت مقدس ادبیاته یا بقول ناصر خسرو ریختن در دری به پای خوکانه ولی بعید میدونم اجباری در کار بوده حالا استثنا همه جا هست ولی این بستگی به قیمت افراده که خودشونه چند بفروشن
من آنم که در پای خوگان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را
ولی مطمین باشید بودند وهستند کسانی که این حرمت را نگه میدارند و خود فروشی وشعر فروشی نمیکنن
به سرو گفت کسی میوهای نمی آری؟
جواب داد که آزادگان تهیدستند
اگر به حاشیه بنده بر قصیده شماره 32 جیحون یزدی رجوع کنید ، که در مدح یکی از شقی ترین وظالمترین حاکمین کرمان یعنی ناصرالدله نوشته ام بخوانید عمق فاجعه را میفهمید .
شاد باشی عزیز
درود بر شما دوست و هموطن عزیز و گرامی
این کمترین، متاسفانه به هر علت سالها دور از ادبیات بودهام و در کل هم هیچ ادعایی در هیچ زمینهای ندارم
و صحبت شما در مورد وجود شاعرانی که بدنبال پول و بصورت یک شغل قلم زدند کاملا درسته، هم در گذشته بوده و هم الان بسسسیااار بیشتر هست
حتی شاعرانی هستند که اشعارشان تفاوتی با بتپرستی (از نوع پرستش یک سری انسان خاص) ندارد
و در واقع از زمان حکومت صفویان(قرن نهم) که خردورزی رسما جای خود رو به مذهب داد و تقلید جای تفکر رو گرفت، فرهنگ ایرانزمین بسمت نابودی رفته، عوام(ازجمله خودم) که تعطیل تعطیلیم، خواص هم بجز تعداد انگشتشماری بقیه نان به نرخ روز خور شدند....
و اگر دقت کنید ابرشاعران و ابر عارفان ما، تقریبا همگی تا قرن هشتم هستند و این میراث کمکم به دست فراموشی رفت....
شاید من متعصبانه قضاوت کنم، ولی بنظرم از استاد نظامی که در ۴ شعر ابتدای این کتاب، به زیبایی یگانگی مطلق رو در جهان هستی تعریف کرده، مخصوصا در ۴ بیت آخر شعر سوم همین کتاب (که این ۴ بیت چکیده و عصاره عرفان هستند) بعیده که با رضایت خاطر این اشعار رو در مدح و ثنای آن حاکمان بسراید
به هر حال قضاوت کردن هم کار من نیست، چنانکه خود استاد نظامی هم در بیت آخر شعر دوازدهم میفرمایند:
زمن نیک آمد این، ار بد نویسند
به مزد من، گناه خود نویسند
این بیت را خطاب به کاتبان اشعار سروده که آنرا خوشخط بنویسند
جنابان محترم
شما یک مورد نشان دهید که نظامی شعری را برای دریافت صله یا پاداش سروده باشد.
شما به معنی مدیحهسرا دقت نکردهاید؛ مدیحهسرا به کسی میگویند که شعر را با هدف مداحی بسراید. کدامیک از «پنج گنج نظامی» در بطنشان بجز حکمت، معرفت و زیبایی سخن چیز دیگری هست.
خب در قدیم مرسوم بوده شاعر برای دریافت حقالزحمه خود در ابتدای یک کتاب آنرا به کسی یا حاکمی یا پادشاهی تقدیم کند و حقالزحمه خود را بگیرد آن زمان که صنعت نشر و انتشارات وجود نداشته که شاعر کتابش را چاپ کند و از این طریق امرار معاش کند.
شما این مدحها را که نظامی سروده از کتابهایش حذف کنید کمترین لطمهای به پنجگنج او نمیزند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اصلا به حساب نمیآیند اصلا تاثیری در متن کتاب نگذاشتهاند.
این مدحها چیزی بیشتر از حد ثبت تاریخ که در ابتدای یک کتاب بنویسیم نیستند (اگر چه ارزش هنری نیز دارند) مثل اینکه بگوییم در تاریخ فلان این کتاب شروع شد در همین حد.
مداح کسی است که تمام هنرش را در خدمت یک شاه یا حاکم قرار دهد؛ بطن شعر او و متن شعر او مدح و ثناست، در دربار بهسر میبرد. معمولا قصیدهسرایان هستند.
کدام یک از پنج گنج نظامی چنین خصوصیتی دارند؟
شما بروید درسهای حکمتآموز نظامی را درباره حاکمان، عدل و انصاف بخوانید بعد نظر بدهید. حکمتهایی که امروز نیز کاربردی هستند.
مثل:
داستان پادشاه نومید و آمرزش یافتن او (مخزنالاسرار)
حکایت نوشیروان با وزیر خود (مخزن الاسرار)
مقاله در رعایت رعیت (مخزنالاسرار)
داستان سلطان سنجر با پیرزن (مخزنالاسرار)
داستان پادشاه ظالم و مرد راستگوی (مخزنالاسرار)
بر تخت نشستن بهرام به جای پدر (هفت پیکر)
اندرز گرفتن بهرام از شبان (هفت پیکر)
شکایت کردن هفت مظلوم (هفت پیکر)
و ...
شما به شاعر اشعار بالا میگویید مدیحهسرا؟ عجب!
شما کدام یک از شاعران پارسیگو را میشناسید که تا این اندازه و با این کیفیت به موضوع عدل و انصاف و دادگری پرداخته باشد؟
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری:
چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
چه اشکالی دارد که شاعری بابت اثرش صله ای هم دریافت کند؟
به هر حال وقتی که شخصی کار فرهنگی هنری انجام میدهد باید بابت کارش مزدی دریافت کند و دلگرم بشود یا نه؟!
آیا دربار یا حکومت وظیفه ندارد که هنرمندان را حمایت کند؟!
اینکه نظامی پادشاه زمان خود را مدح میکند یک رابطه دو طرفه است .
او باید اثر خود را تقدیم کند به فلان پادشاه یا امیر یا امیرزاده تا ازین بابت هم پاداشی نصیبش شود و هم اثرش به اصطلاح امروزیها منتشر شود .
نبایست انتظار داشت که شاعری چند ماه روی اثری کار کند و خون دل بخورد و دست آخر بی نصیب هم بماند!
شما ببینید غزلیات حافظ را ،با آن همه زیبایی و شعور و معنا و معرفت و عشق و عرفان ....
ولی همین حافظ هنرمند عارف شاعر مجبور است با دربار ارتباط داشته باشد و نام پادشاه و وزیر را در غزلیات خود بیاورد.
این ارتباطات برای بقای هنر و شعر هنرمند و شاعر و حتی بقای خود او، واجب و لازم بوده است.
شما به این دو بیت حافظ بنگرید:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
شاعر ابتدا دم از فقر و درویشی زده است و رفته است اما یکجایی مجبور شده بیت دیگری اضافه کند تا نصیبی ببرد.
زیرا واقعیت زندگی و زمانه اینگونه ایجاب میکرده است.
البته حساب حافظ و نظامی با فرخی و منوچهری و عنصری جداست .
امثال عنصری و فرخی شعر میسروده اند تا کاسبی کنند و در شعر خود سهم بسیار ناچیزی برای مخاطب دیگر قائل بوده اند.سهم من و شما و دیگری و دیگری در شعر فرخی و عنصری و انوری کجاست؟!
ولی ما در شعر حافظ و نظامی سهم داریم.اشعار ایشان به ما زیبایی نگری ،جهان بینی،عشق و معنا هدیه میدهد و به باروری فرهنگی ادبی و معنوی ما کمک میکند.
درود بر شما
کل عرائض من در این دو حاشیه موجود و قابل بازخوانی است
عرض کردهام سرودن این ۴ شعر در مدح یا ثنای (یا تعریف خوبی کردن، یا هرچه شما ادیبان میدانید) حاکمان وقت، بعید است از روی رضایت خاطر باشد
کجا گفتم ایشان مدیحهسرا بوده؟!
اصلا من کی باشم که بخوام چنین گستاخی به آن بزرگوار کنم؟!؟!
من شروع کردم به خواندن اشعار ایشان، و لذت میبرم و به اندازهی درک خودم شاید بهرهای ببرم، شاید هم نبرم....
در اینجا بحث قابلتاملی بر مساله مدیحهسرایی شاعر حکیمی چون نظامی و اینکه چرا دست به اینکار زده و آیا حق داشته یا خیر شکل گرفته که به نظرم رسید به قدر دانش خودم دو نکته اضافه کنم به صحبت بزرگواران. اینکه در نظر داشته باشید
اولاً رسم مدیحه و تقدیم اثر ادبی به پادشاه یا وزیر نه تنها در ایران که احتمالا در همه جای دیگر دنیا رواج داشته. شخصا کتابی از مجموعه نامههای آنتونیو ویوالدی آهنگساز باروک ایتالیا (قرن ۱۷) سالها پیش مطالعه کردم که در آن فهمیدم چگونه سرتاسر همه نامهها پر بوده از اظهار خاکساری و خدمتگزار بودن او برای فلان مقام دارای قدرت که آن سالها برایم عجیب بود که روحی چنان بلند که آفریننده آنهمه آثار کلیسایی پرشکوه و کنسرتوهای بینظیر که چارفصل آن شهره عام و خاص است، اینچنین روح نیازمند و خوارگونهای داشته!
بعدها فهمیدم مدح کردن بزرگان قدرت و ثروت در آثار هنرمندان نه نشان از عجز و کوچکی و روح خوار آنها دارد بلکه رسم و ادب رایج زمانه بوده و به این خاطر که تنها راه موجود برای حمایت از ادب و هنر بوده است. هیچ اثر ادبی و هنری در هیچ رشتهای در هیچ کجای دنیا در هیچ دوره و زمانهای پیدا نمیکنید که بدون داشتن حمایت مالی به کوچکترین سرانجامی رسیده باشد. این حمایت منتها حدود ۳۰۰ سال است که از شکل حمایتگر خارجی در قالب یک شخص یا خاندان در آمده و به واسطه قوانین کپیرایت و مالکیت فکری ذره ذره در قالب امکان درآمدزایی از هنر و خلاقیت، به خود هنرمند و پدیدآورنده منتقل شده. در واقع امروز هنر (در دنیا) در شکوفایی است چون هنرمندان خود قادرند حامی مالی خودشان باشند یعنی از هنرشان پول درآورند و مستقل باشند. امروزه کار از طریق قوانین حمایتی کپیرایت انجام میشود و همین مهم در گذشته از طریق مدح شاهان بوده. چطور است که هنرمند برای بهرهمند بودن از کپیرایت باید یک سری اصول و قواعد را رعایت کند و مثلا در مواردی آثارش را به نحو خاصی ثبت کند یا غیره، در گذشته درست به همین ترتیب باید برای بهرهمندی مالی از اثرشان مدح کسی را میگفتند. با همین معیار میتوانید ببینید چرا وضع هنر و ادب اینقدر در جامعه ایران کنونی خراب و موجب تاسف است. آثار موسیقی محبوب را ببینید، وضع معماری ساختمانهای شهرها را ببینید. هنر فیلم و سینما و تلویزیونمان را ببینید و... . همه جا در عرصه فرهنگ و هنر ایران پر شده از زشتی و شرم و عقبماندگی. حالا دقت کنید وضع کپیرایت در ایران چگونه است: تقریبا نداریم! در وانفسای میان سنت (مدح بزرگان) که تغییر کرده و از بین رفته تا برسد به مدرنیته (کپیرایت) که هنوز در ایران به دست نیامده دست و پا میزنیم و بر خلاف تمام قرون گذشته حقیر شدهایم و نه تنها در دنیا که در خود کشور هم برای خودمان چیزی از هنر و فرهنگ که موجب افتخار بلکه باعث کمترین حظ باشد، نداریم.
نتیجه دیگری که از این واقعیت میتوان گرفت اینست که مدح خیلی از بزرگان ادبیات ما مدح های بیروح و صرفاً شکلی و از روی انجام وظیفه بوده. همین نظامی چند مدحی را که ازش تا به اینجا برسد خواندم در مدح کردن، اغراقهای شاعرانه دارد ولی اغراقش از نوع چاپلوسی نیست بلکه مطلقا از جنبه ظرافت و شاعرانگیست. از طرفی مدحهایش در موارد بسیاری جوریست که از روی وظیفه بودنش معلوم است در مورد طغرل مثلا گویا نظامی این احتمال را میداده که پاداشی از او نگیرد و در نتیجه مدح بیحالی از او دارد در میانه مدحش یکجا به اندازه ۱۰ بیت حرف خود را در دهان شاه میگذارد به اسم اینکه این شاه انقدر بلندمقام است دارد اینطور فکر میکند و با خود اینجور میگوید! این اصلاً چاپلوسانه نیست بلکه شاید خالی از طنز نباشد ـــ اگرچه نظامی به طنز شهره نیست تا جاییکه میدانم.
نکته دوم هم اینست که بعد از چندین قرن از زمانه اینها، مدح این شاهان جذابیت کمتری برای ما دارد اگرچه من به بهانه مطالعه آن کمی درباره تاریخ دوره طغرل سوم و اتابک ایلدگز و پسرش قزل ارسلان کمی خواندم و چیزی از تاریخ هم عایدم شد، اما بنظرم فایده اصلی این مدیحهها در حال حاضر حظ بردن از فکر ظریف شاعرانه است. بقول خود نظامی این «فکرت خیالانگیز»ش که هیجان برمیانگیزد از زیبایی. اغراقهایش ستودنیست و تشبیهها و تناسبهایش واقعا لذتبخش است و به دماغ ما فارسیزبانها مینشیند :-) مثلا در همین بخش بیتی که خطاب به زحل میگوید که باید بندگی قزل ارسلان را بکند در عین ابزورد بودن (مختصری از سرنوشت او را که بخوانید میبینید باوجودیکه خیلی بیعرضه نبوده ولی فقط مدت کوتاهی در قدرت بوده و حتی مثل طغرل عزت مرگ در جنگ را نداشته و شبانه ترورش کردهاند!)، واقعا زیباست؛ یا جایی که میگوید او میتواند روسها را از صفحه روزگار محو کند (نظامی گویا دل خوشی هم از دست روسها نداشته) خیلی زیبا و شاعرانه این معنی جنگی که میتواند به نوبه خودش هولانگیز باشد (کشتن کامل یک لشگر) را به زیبایی ارائه داده. و البته همین واقعیت که قزل ارسلان اصولاً نوبت به کشورگشاییاش نرسید و در زمان سرایش این شعر احتمالا نه به «روس» رسیده بوده و نه به «هندستان»، باز هم نشان دیگری از ابزورد بودن حرف نظامی است و گویی خود شاعر از فکر و خیال شاعرانه کردن لذت میبرده و زیاد اهمیت نمیداده که مابازای خارجی دارد و در این سرایش مفاهیم ابزورد چیزی که من برداشت میکنم اینست که از روی چاپلوسی نبوده.
امیدوارم وقت شما را با پرگویی نگرفته باشم.
درود بر شما
سپاس از راهنماییهاتون
بابت وقتی گذاشتید سپاسگزارم
درود
برای اینکه درک واقعبینانهتری از چگونگی نشر آثار هنری در قرون گذشته پیدا کنیم، پیشنهاد میکنم فیلم سینمایی «آمادئوس» محصول سال ۱۹۸۴ را که درباره زندگی موتزارت هست، ببینید؛ موتزارت حتی اجازه نقل مکان بیاجازه مخدوم و کارفرمای خود را نداشته است. موتزارت بهعنوان یکی از بزرگترین موسیقیدانان تمام ادوار شناخته میشود حداقل ما میدانیم که شعرا و دانشمندان قدیم ایران در این یک بند آزادی عمل بیشتری داشتهاند. دوست نظامی به او پیشنهاد میکند که برای بهرهبردن مالی بیشتر از منظومه «خسرو و شیرین» از گنجه برود،
«رکاب از شهربندِ گنجه بگشای»
اما نظامی نمیپذیرد و در گنجه میماند!
نظامی یکی از بزرگترین شاعران نهتنها پارسی بلکه سراسر تاریخ ادبیات جهان است؛ همینکه او داستان «پادشاه ظالم و مرد راستگوی» را با هزینه یک حاکم و یا شاه منتشر کرده خود قابل تأمل است. مسأله مهم دیگر که باید گفت؛ چنانکه هنرمندان امروزی گاهی در خطر هستند شاعران و هنرمندان قدیم نیز با خطرات کم مواجه نبودهاند؛
سر اندازند گر بیوقت خوانی (نظامی)
این تصور که نظامی میتوانسته در خانه شعر بگوید و روز بعد آنرا به بقال سر کوچه داده که چند نسخه از آن را کتابت کند خیلی دور از واقعیت است. در زیر چند مثال از نویسندگان و هنرمندان اروپایی را که سدهها پس از دوره فردوسی و نظامی و حافظ اما در جایی دورتر و در غرب زندگی میکردهاند، میآورم که توسط برخی شاهان همعصر خویش حمایت میشدهاند:
ویلیام شکسپیر (دربار جیمز اول)، ادموند اسپنسر (دربار الیزابت)، ریشارد واگنر آهنگساز (دربار لودویگ دوم پادشاه باواریا)، پل روبنس نقاش (چند پادشاه اروپایی)، دیگو ولاسکز نقاش (دربار فیلیپ چهارم اسپانیا)
این نظر تایید هنرمندنماها و کسانیکه متن هنر خود را در خدمت اشراف و صاحبان قدرت قرار میدادهاند، نیست. هنرمندانی را که اثری از ناراستی و کژی در آثارشان نیست نمیتوان در زمره درباری و مدیحهسرا قرار داد.
موفق باشید
تیغ گلرنگ کنایه از شمشیر خونآلود. منظور از آب در «به آب تیغ گلرنگ» میتواند اشاره داشته باشد به خونی که از چنین شمشیری میچکد یا اینکه منظور آبرو باشد: با عزت شمشیر فاتحش میتواند....
روس منظور همان مردمان روسیه یا حداقل قوم شمال قفقاز و اطراف دریای خزر و رود ولگا است. در زمان نظامی سابقه حمله به قفقاز را داشتند بنابراین به نظر معادل «مهاجمان شمالی» معنی میدهد. برآوردن: بیرون کشیدن. چشمه زنگ کنایه از آسمان. بیرون کشیدن رود روس (جریان لشگر مهاجمان شمالی) از آسمان به نظر تعبیر شاعرانه برای وصف اینکه سرنوشتشان را به نابودی رقم میزند و از عرصه روزگار حذف میکند، باشد. در عین حال «برآرد»، «رود» و «چشمه» تناسب دارد.
آنچه میفهمم آنست که میان ابر و قزل ارسلان شباهت برقرار میکند در بخشندگی. در بیت قبل و بعد این بیت بخشندگی او را میستاید. در این بیت ابر را توصیف میکند که با وجود رطوبت زیاد تنها چند قطره باران میبخشد و نه بیشتر. پس برنده این مقایسه قزل ارسلان است که حتی از ابر هم بخشندهتر است!
از آنجا که زحل در فلک هفتم است یعنی بر بام فلک، او را پاسبان فلک گفتهاند. (فرهنگ اشارات دکتر شمیسا) همچنین رنگ زحل سیاه است و از این جهت به او غلام فلک گویند خاصه که در فلک هفتم به پاسبانی نیز مشغول است (همان منبع). احتمالا منظور از پیری زحل، سابقه افلاک است که طولانی است و پس پیرند.
از بام درافتادن کنایه از از دست دادن شغل و مرتبت و مقام و یا فرصت.
از لباسی که از اقبال برای او بریده و آماده شده و به او داده شده، تنها به اندازهی کلاهی به هفت اختر (سیارات سبع: قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل) سهم رسیده است.
دود به معنای خشم و کینه و نفرت
ذنب به فتح ذال و نون، در هیات قدیم یکی از دو نقطهای است که مدار هر سیاره با دایرهالبروج تقاطع پیدا میکند. دیگری، رأس است. سیاره بعد از گذر از نقطه راس به سمت شمال دایره البروج میرود و بعد از گذر از نقطه ذنب به جنوب دایره البروج میرود. من مفهوم سعد و نحس مرتبط با این دو مفهوم را نیافتم ولی از کاربرد نظامی در اینجا به نظر میرسد نقطه ذنب که نقطه مقابل راس است و هدایتکننده به سمت پایین است به نوعی مفهوم منفی و سقوط دارد ولی گویا ذنب مریخ سعد بوده. شاید چون مریخ نماد جنگ است به پایین رفتن آن به معنای تمام شدن جنگ و بدبختی باشد به نحوی گویی که منفی در منفی مثبت بشود. برداشت شخصیام اینست و اگر توضیح بهتری دوستان عزیز دارند حتما اصلاح بفرمایند.
مفهوم بیت به نظرم اینست که بدخواهی دشمن او باعث پیشرفت و بهتر شدنش میشود و برایش خوشیمن است. بدخواهی دشمن به او صدمه نمیزند.
کمی با هوشمصنوعی مشورت کردم تا معنیای برای این بیت درآورم. خیلی گنگ بود برایم. برداشت الانم اینست (اگر اشتباه است دوستان اصلاح فرمایند):
ناف کنایه از مرکز وجود، منشا. ناف نکته: اصل مطلب.
نامش مشک ریزد: نامش عطرآگین میکند/ نام او چنان خوشبوست که مانند مشک، عطر میپراکند.
به نظرم معنیش اینست که دارد میگوید : اصل مطلب اینست که وجودش چنان دلپذیر است که حتی از نامش نیز بوی عطر به مشام میرسد.
آهو غذایش سنبل است که سبب میشود مشک به آن خوشبویی بدنش بسازد. منظور احتمالا اینست که: وقتی وجود لطیف با زیبایی و خرد تغذیه شود، محصولی همچون مشک (یعنی چیزی ارزشمند، دلپذیر و ماندگار) به بار میآورد.
باز ربط دو مصرع کمی سست است به نظرم. هر نظر تکمیلی و اصلاحی مورد استقبال است!
عطارد در نجوم قدیم نماد ارتباطات و انتقال دانش و تفکر و تحلیل منطقی بوده.
جایگاه و خانه اصلی عطارد هم خوشه یا همان سنبله (ویرگو) است. خوشه نماد نظم، تحلیل دقیق، و توجه به جزئیات است.
احتمالا مقصود آنست که قزل ارسلان را شخصیتی با قدرت کلامی و نظم فکری بالا توصیف کند.
اشاره دارد به باور قدیمی که زمین روی شاخ گاوی است و خود این گاو روی یک ماهی است: گاوزمین- گاو ماهی.
آنچه میفهمم اینست که شاه قزل ارسلان را به اینکه برای مجلس شادی، همچون ساقی و می است، میستاید. میگوید اگر می تمام شود و کاری برای ساقی نمانده باشد همینکه شاه در مهمانی باقی مانده کافی است که مجلس ادامه پیدا کند و در حکم ساقی و می، باشد. و ساقی و میای که تمام شده مجلس را ترک میکنند.
پس شاه در بزم هم پر استعداد بوده ــــ کما اینکه در رزم.