گنجور

بخش ۸ - آغار داستان

سر فیلسوفان یونان گروه
جواهر چنین آرد از کان کوه
که چون یک ره آن شاه گیتی نورد
ز گردش به گردون برآورد گرد
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور
زرامش سوی دانش آورد رای
پژوهش‌گری کرد با رهنمای
دماغ فلک را به اندیشه سفت
در بستگیها گشاد از نهفت
سخن را نشان جست بر رهبری
ز یونانی و پهلوی و دری
از آن پارسی دفتر خسروان
که بر یاد بودش چو آب روان
ز دیگر زبانهای هر مرز و بوم
چه از جنس یونان چه از جنس روم
بفرمود تا فیلسوفان همه
کنند آن چه دانش بود ترجمه
ز هر در بدانش دری درکشید
وز آن جمله دریائی آمد پدید
صدف چون ز هر گوهری گشت پر
پدید آمد از روم دریای در
نخستین طرازی که بست از قیاس
کتابیست کان هست گیتی شناس
دگر دفتر رمز روحانیان
کزو زنده مانند یونانیان
همان سفر اسکندری کاهل روم
بدو نرم کردند آهن چو موم
خبر یافتند از ره کین و مهر
که در هفت گنبد چه دارد سپهر
کنون زان صدفهای گوهر فشان
برون ز انطیاخس نبینی نشان
چنین چند نوباوه عقل و رای
پدید آمد از شاه کشور گشای
بدان کاردانی و کارآگهی
چو بنشست بر تخت شاهنشهی
اشارت چنان شد ز تخت بلند
که داناست نزدیک ما ارجمند
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر کز طریق هنر پروری
زهر پایگاهی که والا بود
هنرمند را پایهٔ بالا بود
قرار آنچنان شد که نزدیک شاه
بدانش بود مرد را پایگاه
چو دولت به دانش روان کرد مهد
مهان سوی دانش نمودند جهد
همه رخ به دانش برافروختند
ز فرزانگان دانش آموختند
ز فرهنگ آن شاه دانش پسند
شد آواز یونان به دانش بلند
کنون کان نواحی ورق در نوشت
زمان گشت و زو نام دانش نگشت
سر نوبتی گرچه بر چرخ بست
به طاعتگهش بود دایم نشست
نهانخانه‌ای داشتی از ادیم
برو هیچ بندی نه از زرو سیم
یکی خرگه از شوشهٔ سرخ بید
در آن خرگه افشانده خاک سپید
دلش چون شدی سیر ازین دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه
نهادی کلاه کیانی ز سر
به خدمتگری چست بستی کمر
زدی روی بر روی آن خاک پاک
برآوردی از دل دمی دردناک
ز رفته سپاسی برآراستی
به آینده هم یاریی خواستی
هر آن فتح کاقبالش آورد پیش
ز فضل خدا دید نزجهد خویش
دعا کردنش بین چه در پرده بود
همانا که شاهی دعا کرده بود
دعا کاید از راه آلودگی
نیارد مگر مغز پالودگی
چو صافی بود مرد مقصود خواه
دعا زود یابد به مقصود راه
سکندر که آن پادشاهی گرفت
جهان را بدین نیک راهی گرفت
نه زان غافلان بود کز رود و می
بدو نیک را برنگیرند پی
به کس بر جوی جور نگذاشتی
جهان را به میزان نگه داشتی
اگر پیره زن بود و گر طفل خرد
گه داد خواهی بدو راه برد
بدین راستی بود پیمان او
که شد هفت کشور به فرمان او
به تدبیر کار آگهان دم گشاد
ز کار آگهی کار عالم گشاد
وگر نه یکی ترک رومی کلاه
به هند و به چین کی زدی بارگاه
شنیدم که هر جا که راندی چو کوه
نبودی درش خالی از شش گروه
ز پولاد خایان شمشیر زن
کمر بسته بودی هزار انجمن
ز افسونگران چند جادوی چست
کز ایشان شدی بند هاروت سست
زبان اورانی که وقت شتاب
کلیچه ربودندی از آفتاب
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشهٔ خویش از آن
ز پیران زاهد بسی نیک‌مرد
که در شب دعائی توانند کرد
به پیغمبران نیز بودش پناه
وزین جمله خالی نبودش سپاه
چو کاری گره پیش باز آمدی
به مشکل گشادن نیاز آمدی
ز شش کوکبه صف برآراستی
ز هر کوکبی یاریی خواستی
به اندازهٔ جهد خود هر کسی
در آن کار یاری نمودی بسی
به چندین رقیبان یاریگرش
گشاده شدی آن گره بردرش
به تدبیر پیران بسیار سال
به دستوری اختر نیک فال
چو زین گونه تدبیر ساز آمدی
دو اسبه غرض پیشباز آمدی
کجا دشمنی یافتی سخت کوش
که پیچیدی از سخت کوشیش گوش
به پیغام اول زر انداختی
به زر کار خود را چو زر ساختی
اگر دشمن زر بدی دشمنش
به آهن شدی کار چون آهنش
گر آهن نبودی بر آن در کلید
به افسونگران چاره کردی پدید
گر افسونگر از چاره سرتافتی
به مرد زبان دان فرج یافتی
چو زخم زبان هم نبودی به بند
ز رای حکیمان شدی بهره‌مند
ز چاره حکیم ار هراسان شدی
به زهد و دعا سختی آسان شدی
گر از زاهدان بودی آن کار بیش
به پیغمبران بردی آن کار پیش
و گر زین همه بیش بودی شمار
به ایزد پناهیدی انجام کار
پناهندهٔ بخت بیدار او
شدی یار او ساختی کار او
ز هر عبره کاندر شمار آمدش
نمودار عبرت به کار آمدش
ز بزم طرب تاب شغل شکار
ندیدی به بازیچه در هیچ کار
یکی روز می خوردن آغاز کرد
در خرمی بر جهان باز کرد
برامش نشستند رامشگران
کشیدند بزمی کران تا کران
سراینده‌ای بود در بزم شاه
که شه را درو بیش بودی نگاه
وشی جامه‌ای داشتی هفت رنگ
چو گل تاروپودش برآورده تنگ
تماشای آن جامهٔ نغز باف
دل شاه را داده بر وی طواف
بر آن جامهٔ چون گل افروخته
ز کرباس خام آستر دوخته
خداوند آن جامهٔ نغز کار
گران جامه زو تا بسی روزگار
ز بس زخمهٔ دود و تاراج گرد
وشی پوش را جامه شد سالخورد
چو خندید بر یکدیگر تاروپود
سرآینده را آخر آمد سرود
کهن جامه را داد سازی دگر
وشی زیر کرد آستر برزبر
چو در چشم شاه آمد آن رنگ زشت
بدو گفت کی مدبر بدسرشت
چرا پرهٔ سرخ گل ریختی
بخار مغیلان در آویختی
حریرت چرا گشت برتن پلاس
چه داری شبه پیش گوهر شناس
زمین بوسه داد آن سراینده مرد
بجان و سرشاه سوگند خورد
که این جامه بود آنکه بود از نخست
ز بومش دگرگونه نقشی نرست
جز آن نیست کز تو عمل کرده‌ام
درون را به بیرون بدل کرده‌ام
خلق بود بیرون نهفتم ز شاه
خلق‌تر شدم چون درون یافت راه
شه از پاسخ مرد دستان سرای
فروماند سرگشته لختی بجای
از آن پس که خلقان او تازه کرد
به خلقش کرم بیش از اندازه کرد
ز گریه بپیچید و در گریه گفت
که پوشیده به راز ما در نهفت
گر از راز ما بر گشایند بند
بگیرد جهان در جهان بوی گند
چو از نقش دیبای رومی طراز
سر عیبه زینسان گشایند باز
به ار ما درین مجمر نقره پوش
چو عود سیه برنداریم جوش
که خوبان به خاکستر عود و بید
کنند از سر خنده دندان سفید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر فیلسوفان یونان گروه
جواهر چنین آرد از کان کوه
هوش مصنوعی: سر فیلسوفان یونان، گنجینه‌ای از دانش و حکمت است که از دل کوه‌های عظیم به دست آمده است. مانند جواهراتی که از عمق زمین استخراج می‌شوند، افکار و اندیشه‌های آنها ارزشمند و درخشان است.
که چون یک ره آن شاه گیتی نورد
ز گردش به گردون برآورد گرد
هوش مصنوعی: آن زمان که آن پادشاه جهان از چرخ فلک تیره و تاریکی‌ها رهایی یافت و به روشنی و فردایی نو دست یافت.
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور
هوش مصنوعی: یک خانه یا سرزمین جدید به دور از وطن پیدا شده است که تاریخ و پیشینه‌اش را روشن کرده و به یاد می‌آورد.
زرامش سوی دانش آورد رای
پژوهش‌گری کرد با رهنمای
هوش مصنوعی: از دلخوشی به سمت دانش رفت و با فکر جستجوگر خود، به کمک راهنمایی رسید.
دماغ فلک را به اندیشه سفت
در بستگیها گشاد از نهفت
هوش مصنوعی: در تلاش‌هایش، آسمان را به چالش کشید و از پنهان‌ترین رازها پرده برداشت.
سخن را نشان جست بر رهبری
ز یونانی و پهلوی و دری
هوش مصنوعی: سخن را به دنبال الگویی مناسب بگرد، از یونانی و پهلوی و فارسی.
از آن پارسی دفتر خسروان
که بر یاد بودش چو آب روان
هوش مصنوعی: از آن کتاب‌های فارسی که به یاد بزرگان همچون آب زلال و روان باقی مانده است.
ز دیگر زبانهای هر مرز و بوم
چه از جنس یونان چه از جنس روم
هوش مصنوعی: از دیگر زبان‌ها و فرهنگ‌های هر سرزمین، چه از نوع یونانی و چه از نوع رومی.
بفرمود تا فیلسوفان همه
کنند آن چه دانش بود ترجمه
هوش مصنوعی: حکم کرد که همه فیلسوفان آنچه را که دانش می‌دانستند، به زبان دیگر بیان کنند.
ز هر در بدانش دری درکشید
وز آن جمله دریائی آمد پدید
هوش مصنوعی: از هر در ورودی به دانش، دری باز شد و از آن، دریایی به وجود آمد.
صدف چون ز هر گوهری گشت پر
پدید آمد از روم دریای در
هوش مصنوعی: صدف، وقتی که پر از هر نوع گوهر شد، از دریا به مانند دریایی از روم نمایان شد.
نخستین طرازی که بست از قیاس
کتابیست کان هست گیتی شناس
هوش مصنوعی: نخستین زبانی که از روی الگو ساخته شده، به نوعی مانند یک کتاب است که به شناخت جهان کمک می‌کند.
دگر دفتر رمز روحانیان
کزو زنده مانند یونانیان
هوش مصنوعی: دیگر کتاب اسرار روحانیون که از آن جانی تازه می‌گیرند، شبیه به یونانیان است.
همان سفر اسکندری کاهل روم
بدو نرم کردند آهن چو موم
هوش مصنوعی: سفر اسکندر بزرگ به روم، به گونه‌ای بود که او به راحتی و به نرمی با مشکلات و چالش‌ها روبرو شد، همانطور که آهن به راحتی قابلیت شکل‌گیری دارد.
خبر یافتند از ره کین و مهر
که در هفت گنبد چه دارد سپهر
هوش مصنوعی: از راه دشمنی و دوستی، از آنچه در هفت آسمان وجود دارد، خبر پیدا کردند.
کنون زان صدفهای گوهر فشان
برون ز انطیاخس نبینی نشان
هوش مصنوعی: اکنون از آن صدف‌های پر از مروارید، دیگر نشانی از فرورفتگی‌ها نمی‌بینی.
چنین چند نوباوه عقل و رای
پدید آمد از شاه کشور گشای
هوش مصنوعی: چند نفر جوان و باهوش از طرف شاه به وجود آمدند که دارای اندیشه و عقل بودند و در کارهای کشور گشایی فعالیت داشتند.
بدان کاردانی و کارآگهی
چو بنشست بر تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: به دلیل دانش و آگاهی‌ات، وقتی بر مقام سلطنت نشسته‌ای، باید بدان توجه داشته باشی.
اشارت چنان شد ز تخت بلند
که داناست نزدیک ما ارجمند
هوش مصنوعی: اشاره‌ای به وجود و مقام والای شخصیتی شد که در نزد ما از احترام و ارزش ویژه‌ای برخوردار است.
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر کز طریق هنر پروری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید به دنبال برتری بر دیگران باشد، مگر اینکه از طریق پرورش و تقویت هنر و مهارت‌های خود این برتری را به‌دست آورد.
زهر پایگاهی که والا بود
هنرمند را پایهٔ بالا بود
هوش مصنوعی: هرکه در جایگاه برجسته‌ای قرار دارد، اگر هنرمند باشد، دارای موقعیت و اعتبار بالاتری خواهد بود.
قرار آنچنان شد که نزدیک شاه
بدانش بود مرد را پایگاه
هوش مصنوعی: توافق به گونه‌ای شکل گرفت که مردی با دانش و آگاهی، در نزدیکی شاه مقام و موقعیتی پیدا کرد.
چو دولت به دانش روان کرد مهد
مهان سوی دانش نمودند جهد
هوش مصنوعی: وقتی کامیابی به علم تعلق گرفت، بزرگان به‌سوی دانش تلاش کردند.
همه رخ به دانش برافروختند
ز فرزانگان دانش آموختند
هوش مصنوعی: همه به علم و دانش روی آورده‌اند و از خردمندان علم آموخته‌اند.
ز فرهنگ آن شاه دانش پسند
شد آواز یونان به دانش بلند
هوش مصنوعی: از فرهنگ و دانش شاه، آواز و معرفت یونان به اوج و بلندی رسید.
کنون کان نواحی ورق در نوشت
زمان گشت و زو نام دانش نگشت
هوش مصنوعی: اکنون که زمان ورق خورده و تغییر کرده، هنوز نام دانش از آن برنخاسته است.
سر نوبتی گرچه بر چرخ بست
به طاعتگهش بود دایم نشست
هوش مصنوعی: هرچند زمان می‌گذرد و سرنوشت یا چرخ روزگار تغییر می‌کند، اما انسان باید همیشه در خدمت و اطاعت از آنچه درست است بماند.
نهانخانه‌ای داشتی از ادیم
برو هیچ بندی نه از زرو سیم
هوش مصنوعی: تو یک جای پنهانی داشتی که در آن از طلا و نقره هیچ خبری نبود.
یکی خرگه از شوشهٔ سرخ بید
در آن خرگه افشانده خاک سپید
هوش مصنوعی: یک کلبه از شاخه‌های بید سرخ ساخته شده و در درون آن خاک سفید پاشیده‌اند.
دلش چون شدی سیر ازین دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه
هوش مصنوعی: دل او وقتی از این دامگاه سیر شد، در آن محل آرامش برایش فراهم کردی.
نهادی کلاه کیانی ز سر
به خدمتگری چست بستی کمر
هوش مصنوعی: تو تاج سلطنت را بر سر نهادی و با اراده‌ای استوار، خود را برای خدمت به این مقام آماده کردی.
زدی روی بر روی آن خاک پاک
برآوردی از دل دمی دردناک
هوش مصنوعی: تو با نگاهت بر آن خاک پاک برخوردی و از دل، به یکباره درد و غم را برآوردی.
ز رفته سپاسی برآراستی
به آینده هم یاریی خواستی
هوش مصنوعی: این جمله به این معنا است که از گذشته‌ای که سپری شده، قدردانی و شکرگزاری کرده‌ای و همچنین برای آینده نیز درخواست یاری و کمک کرده‌ای.
هر آن فتح کاقبالش آورد پیش
ز فضل خدا دید نزجهد خویش
هوش مصنوعی: هر بار که او به موفقیتی دست می‌یابد، این را به لطف خداوند می‌داند و نه به خاطر زحمات و تلاش‌های خودش.
دعا کردنش بین چه در پرده بود
همانا که شاهی دعا کرده بود
هوش مصنوعی: دعای او پنهانی بود، زیرا که پادشاهی هم در حال دعا کردن بود.
دعا کاید از راه آلودگی
نیارد مگر مغز پالودگی
هوش مصنوعی: دعای کسی که ذهن و دلش آلوده است، به جایی نمی‌رسد و فقط دعای کسی که پاک و خالص است اثرگذار خواهد بود.
چو صافی بود مرد مقصود خواه
دعا زود یابد به مقصود راه
هوش مصنوعی: اگر کسی دل پاک و نیت خالص داشته باشد، به زودی به اهداف و خواسته‌های خود می‌رسد.
سکندر که آن پادشاهی گرفت
جهان را بدین نیک راهی گرفت
هوش مصنوعی: سکندر، پادشاه بزرگ، دنیا را با روش نیکو و شایسته‌ای به دست آورد.
نه زان غافلان بود کز رود و می
بدو نیک را برنگیرند پی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افرادی دارد که از دلایل و مسائل مهم غافل هستند و نمی‌توانند از خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی بهره‌مند شوند. به عبارت دیگر، این افراد توانایی درک عمیق‌تری از دنیای اطرافشان را ندارند و به همین خاطر از نعمت‌های واقعی محروم می‌مانند.
به کس بر جوی جور نگذاشتی
جهان را به میزان نگه داشتی
هوش مصنوعی: تو در حق هیچ‌کس ظلم نکردی و جهان را با عدل و انصاف اداره کرده‌ای.
اگر پیره زن بود و گر طفل خرد
گه داد خواهی بدو راه برد
هوش مصنوعی: اگر پیرزنی باشد یا کودکی کوچک، در هر حال که به کمک نیاز داشته باشند، باید به آن‌ها یاری کنیم و راه کمک را نشان دهیم.
بدین راستی بود پیمان او
که شد هفت کشور به فرمان او
هوش مصنوعی: پیمان او به اندازه‌ای راستین بود که توانست هفت کشور را به تسخیر خود درآورد.
به تدبیر کار آگهان دم گشاد
ز کار آگهی کار عالم گشاد
هوش مصنوعی: با تدبیر و شناخت کسانی که به کارها آگاه هستند، درهای تازه‌ای از علم و آگاهی گشوده می‌شود.
وگر نه یکی ترک رومی کلاه
به هند و به چین کی زدی بارگاه
هوش مصنوعی: اگر نه، یکی از ترکان رومی چگونه کلاه بر سر نخواهد گذاشت و بارگاه متوجه هندوستان و چین نخواهد شد؟
شنیدم که هر جا که راندی چو کوه
نبودی درش خالی از شش گروه
هوش مصنوعی: شنیدم هر جا که راندی، اگرچه به قدرت و استواری کوه برسید، هرگز آنجا خالی از شش گروه نخواهد بود.
ز پولاد خایان شمشیر زن
کمر بسته بودی هزار انجمن
هوش مصنوعی: از افراد خائن و نیرومند به تیغ زنی آماده بودی و در دل هزاران گروه و جمعیت نشسته بودند.
ز افسونگران چند جادوی چست
کز ایشان شدی بند هاروت سست
هوش مصنوعی: از جادوگران چند نفری هستند که با سحر و جادو خود، قید و بندهایی را برمی‌دارند.
زبان اورانی که وقت شتاب
کلیچه ربودندی از آفتاب
هوش مصنوعی: زبان اورانی به معنای ارتباط و گفت‌وگو در شرایطی است که زمان تنگ و شتاب‌زده است و در این وضعیت، هر چیزی که جذاب و دلپذیر باشد، توانایی جلب توجه را دارد. این اشاره به استفاده از کلمات و زبان در زمانی دارد که فرصت‌ها به سرعت می‌گذرند و ممکن است جذابیت‌ها تحت تأثیر قرار گیرند.
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشهٔ خویش از آن
هوش مصنوعی: حکیمان و دانایان دقیق و زبردست بیشتر از آنکه باعث رنجش من شوند، خودشان به فکر و تأمل در کارها و اندیشه‌های خودشان مشغول هستند.
ز پیران زاهد بسی نیک‌مرد
که در شب دعائی توانند کرد
هوش مصنوعی: در میان زاهدان پیر، افراد نیک‌خواه و نیک‌نهاد زیادی وجود دارند که در شب می‌توانند دعای مؤثری انجام دهند.
به پیغمبران نیز بودش پناه
وزین جمله خالی نبودش سپاه
هوش مصنوعی: او به پیامبران نیز پناه می‌برد و از میان همه آن‌ها، هیچ‌کدام بدون یاری و حمایت نبوده‌اند.
چو کاری گره پیش باز آمدی
به مشکل گشادن نیاز آمدی
هوش مصنوعی: زمانی که در کاری با مشکلی روبه‌رو می‌شوی، به آن نیاز داری که مشکل را حل کنی و به گشایش برسی.
ز شش کوکبه صف برآراستی
ز هر کوکبی یاریی خواستی
هوش مصنوعی: از میان شش کوکبه، صفی زیبا درست کردی و از هر کوکبه، یاری طلبیدی.
به اندازهٔ جهد خود هر کسی
در آن کار یاری نمودی بسی
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهٔ تلاشی که کرده، در آن کار به دیگران کمک کرده است.
به چندین رقیبان یاریگرش
گشاده شدی آن گره بردرش
هوش مصنوعی: تو به چندین رقیب یاری‌رسان او تبدیل شده‌ای که آن مشکلش را برطرف می‌کنی.
به تدبیر پیران بسیار سال
به دستوری اختر نیک فال
هوش مصنوعی: با راهنمایی و تدبیر انسان‌های با تجربه و در طول سال‌ها، طبق نشانه‌های ستاره‌های خوش‌یمن، به نتیجه‌ای نیکو دست یافته‌ایم.
چو زین گونه تدبیر ساز آمدی
دو اسبه غرض پیشباز آمدی
هوش مصنوعی: زمانی که به این شکل تدبیر و برنامه‌ریزی کردی، مانند کسی هستی که با دو اسب برای رسیدن به هدفش آماده شده است.
کجا دشمنی یافتی سخت کوش
که پیچیدی از سخت کوشیش گوش
هوش مصنوعی: چرا کسی را پیدا نمی‌کنی که به شدت تلاش کند و در برابر سختی‌ها تسلیم نشود؛ زیرا وقتی با چنین شخصیتی مواجه می‌شوی، نمی‌توانی او را تحمل کنی و از او دور می‌شوی.
به پیغام اول زر انداختی
به زر کار خود را چو زر ساختی
هوش مصنوعی: تو در ابتدا پیام خود را با طلا بیان کردی، و اکنون هم که به زحماتت بهایی داده‌ای، آن را با طلا اندازه‌گیری می‌کنی.
اگر دشمن زر بدی دشمنش
به آهن شدی کار چون آهنش
هوش مصنوعی: اگر به دشمن طلا بدهی، او هم تبدیل به آهن خواهد شد و کارش مانند آهن خواهد بود.
گر آهن نبودی بر آن در کلید
به افسونگران چاره کردی پدید
هوش مصنوعی: اگر آهن نبود و بر آن در کلید نمی‌بود، جادوگران چاره‌ای برای باز کردن آن در نمی‌یافتند.
گر افسونگر از چاره سرتافتی
به مرد زبان دان فرج یافتی
هوش مصنوعی: اگر جادوگری تو را از راه حل دور کند، به مردی که زبان را می‌شناسد، نجات خواهی یافت.
چو زخم زبان هم نبودی به بند
ز رای حکیمان شدی بهره‌مند
هوش مصنوعی: اگر زخم زبان وجود نداشت، با نظر و رأی خردمندان به خوبی بهره‌مند می‌شدی.
ز چاره حکیم ار هراسان شدی
به زهد و دعا سختی آسان شدی
هوش مصنوعی: اگر از راه حل‌های حکمت بهراسیدی، با زهد و دعا می‌توانی بر سختی‌ها غلبه کنی و آنها را آسان کنی.
گر از زاهدان بودی آن کار بیش
به پیغمبران بردی آن کار پیش
هوش مصنوعی: اگر تو از زاهدان و عابدان بودی، آن کار بزرگتر به پیشگاه پیامبران می‌بردی.
و گر زین همه بیش بودی شمار
به ایزد پناهیدی انجام کار
هوش مصنوعی: اگر از همه‌ی اینها بیشتر باشد، به خدا پناه می‌بردی تا کار به خوبی به پایان برسد.
پناهندهٔ بخت بیدار او
شدی یار او ساختی کار او
هوش مصنوعی: اگر کسی به سرنوشت خود پناه ببرد و در کنار او باشد، در واقع او را یاری کرده و زمینه را برای موفقیت او فراهم کرده‌ای.
ز هر عبره کاندر شمار آمدش
نمودار عبرت به کار آمدش
هوش مصنوعی: هر بار که یک اشک در زندگی کسی به حساب می‌آید، نشان‌دهنده‌ی درسی است که او باید از آن بگیرد.
ز بزم طرب تاب شغل شکار
ندیدی به بازیچه در هیچ کار
هوش مصنوعی: در میهمانی‌های شاد، نتوانستی از شغل شکار لذت ببری، زیرا تو در هیچ کاری به بازی و تفریح نپرداختی.
یکی روز می خوردن آغاز کرد
در خرمی بر جهان باز کرد
هوش مصنوعی: روزی شروع به نوشیدن کرد و در شادی، دنیای خود را گشود.
برامش نشستند رامشگران
کشیدند بزمی کران تا کران
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان دور هم جمع شدند و جشنی برپا کردند که از یک سمت تا سمت دیگر ادامه داشت.
سراینده‌ای بود در بزم شاه
که شه را درو بیش بودی نگاه
هوش مصنوعی: در مجلس شاه، شاعری حضور داشت که توجه بیشتری به خود شاه داشت و او را بیشتر می‌نگریست.
وشی جامه‌ای داشتی هفت رنگ
چو گل تاروپودش برآورده تنگ
هوش مصنوعی: تو جامه‌ای داری که هفت رنگ است و مانند گل زیباست، با این حال تنگی آن به تاروپودش کمک کرده و زیبایی‌اش را دوچندان کرده است.
تماشای آن جامهٔ نغز باف
دل شاه را داده بر وی طواف
هوش مصنوعی: دیدن آن لباس زیبا، دل شاه را تحت تاثیر قرار داده و او را به دور خود می‌چرخاند.
بر آن جامهٔ چون گل افروخته
ز کرباس خام آستر دوخته
هوش مصنوعی: لباسی که به زیبایی و جلوهٔ گل دوخته شده، با پارچه‌ای ساده و نازک به عنوان آستر، آماده شده است.
خداوند آن جامهٔ نغز کار
گران جامه زو تا بسی روزگار
هوش مصنوعی: خداوند آن پوشش زیبا و باارزش را برای کارگران فراهم کرده است، تا سال‌های زیادی از آن بهره‌مند شوند.
ز بس زخمهٔ دود و تاراج گرد
وشی پوش را جامه شد سالخورد
هوش مصنوعی: به دلیل آسیب‌هایی که از دود و غارت‌های پی در پی به او رسیده، جاندار زخم‌خورده به حال زار و کهن‌سالی افتاده است.
چو خندید بر یکدیگر تاروپود
سرآینده را آخر آمد سرود
هوش مصنوعی: وقتی که تار و پود زندگی و سرنوشت بر یکدیگر لبخند زدند، در نهایت آهنگ و سرودی تازه به وجود آمد.
کهن جامه را داد سازی دگر
وشی زیر کرد آستر برزبر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تغییر و تحولی اشاره دارد. او می‌گوید که لباس قدیمی را به شخص دیگری داد و در عوض، لباسی نو و زیبا بر تن کرد. این تعبیر نشان‌دهنده‌ی نوسازی و بهبود زندگی است.
چو در چشم شاه آمد آن رنگ زشت
بدو گفت کی مدبر بدسرشت
هوش مصنوعی: وقتی آن رنگ زشت در چشم شاه آمد، به او گفت: کیست که تدبیر ندارد و بدسرشت است؟
چرا پرهٔ سرخ گل ریختی
بخار مغیلان در آویختی
هوش مصنوعی: چرا که پر پرگل سرخ را به زمین انداختی و چهره خود را با بخار مغیلان پوشاندی؟
حریرت چرا گشت برتن پلاس
چه داری شبه پیش گوهر شناس
هوش مصنوعی: چرا حریر بر تن پلاس شده است؟ چه دلیلی دارد که در شب گذشته، برای کسی که گوهر را می‌شناسد، این تغییر رخ داده است؟
زمین بوسه داد آن سراینده مرد
بجان و سرشاه سوگند خورد
هوش مصنوعی: زمین به شاعر بزرگ بوسه داد و مردی که جان و سرش را فدای او کرده بود، سوگند یاد کرد.
که این جامه بود آنکه بود از نخست
ز بومش دگرگونه نقشی نرست
هوش مصنوعی: این لباس همان چیزی است که از ابتدا بوده و از سرزمینش هیچ نقشی تغییر نکرده است.
جز آن نیست کز تو عمل کرده‌ام
درون را به بیرون بدل کرده‌ام
هوش مصنوعی: تنها چیزی که من از تو انجام داده‌ام این است که درون خود را به بیرون آورده‌ام.
خلق بود بیرون نهفتم ز شاه
خلق‌تر شدم چون درون یافت راه
هوش مصنوعی: مردم در ظاهر از من فاصله گرفتند، اما وقتی به درون خود نگریستم و راهی پیدا کردم، به شخصیتی بالاتر و کامل‌تر تبدیل شدم.
شه از پاسخ مرد دستان سرای
فروماند سرگشته لختی بجای
هوش مصنوعی: پادشاه از جواب مرد حیرت‌زده و غافلگیر شد و لحظه‌ای در فکر فرو رفت.
از آن پس که خلقان او تازه کرد
به خلقش کرم بیش از اندازه کرد
هوش مصنوعی: بعد از آنکه خداوند مخلوقات را به وجود آورد، به لطف و بخشش خود بیش از حد به آنها نعمت عطا کرد.
ز گریه بپیچید و در گریه گفت
که پوشیده به راز ما در نهفت
هوش مصنوعی: او از شدت گریه به شدت پیچید و در همان حال گفت که راز ما به طور پنهانی در دل نهفته است.
گر از راز ما بر گشایند بند
بگیرد جهان در جهان بوی گند
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ی راز ما را کنار بزنند، دنیا در حالتی از فساد و فساد خواهد افتاد.
چو از نقش دیبای رومی طراز
سر عیبه زینسان گشایند باز
هوش مصنوعی: وقتی که از نقش و طراحی پارچه رومی به آنها سر و شکلی می‌دهند، این گونه سرپوش‌ها را باز می‌کنند.
به ار ما درین مجمر نقره پوش
چو عود سیه برنداریم جوش
هوش مصنوعی: در این ظرف نقره‌ای، چون بخار عود سیاه به وجود می‌آید، به ما نیز اجازه نمی‌دهند که از خود جوش و حرارتی نشان دهیم.
که خوبان به خاکستر عود و بید
کنند از سر خنده دندان سفید
هوش مصنوعی: خوبان با خنده و شادی، آتش عشق را دوباره روشن می‌کنند و نورانی‌تر از قبل می‌سازند.