گنجور

بخش ۷ - خطاب زمین بوس

زهی آفتابی که از دور دست
به نور تو بینیم در هر چه هست
چراغ ارچه باشد هم از جنس نور
جز او را به او دید نتوان ز دور
نه آن شد کله داری پادشاه
که دارد به گنجینه در صد کلاه
کله داری آن شد که بر هر سری
نهد هر زمان از کلاه افسری
دماغی که آن در سر آرد غرور
ز سرها تو کردی به شمشیر دور
چو عالی بود رایت و رای شاه
همش بزم فرخ بود هم سپاه
توئی رایت از نصرت آراسته
تردد ز رای تو برخاسته
کیان گر گذشتند ازین بزمگاه
به سرسبزی آنک تو داری کلاه
تو امروز بر خلق فرماندهی
به نفس خود از آفرینش بهی
کله‌دار عالم توئی در جهان
که از توست بر سر کلاه مهان
ز کاوس و کیخسرو و کیقباد
توئی بیشدادای به از پیشداد
چو در داد بیشی و پیشیت هست
سزد گر شوی بر کیان پیش دست
برآیی برین هفت پیروزه کاخ
کنی پردهٔ تنگ هستی فراخ
ز کاس نظامی یکی طاس می
خوری هم به آیین کاوس کی
ستانی بدان طاس طوسی نواز
حق شاهنامه ز محمود باز
دو وارث شمار از دوکان کهن
تو را در سخا و مرا در سخن
به وامی که ناداده باشد نخست
حق وارث از وارث آید درست
من آن گفته‌ام که آنچنان کس نگفت
تو آن کن که آن نیز نتوان نهفت
به گفتن مرا عقل توفیق داد
به خواندن تو را نیز توفیق باد
چو توفیق ما هر دو همره شود
سخن را یکی پایه در ده شود
به این گل که ریحان باغ منست
در ایوان تو شب چراغ منست
برآرای مجلس برافروز جام
که جلاب پخته‌ست در خون خام
تو می‌خور بهانه ز در دوردار
مرا لب به مهرست معذوردار
به آن جام کارد در اندیشه هوش
همه ساله می‌خوردنت باد نوش
دلت تازه با داو دولت جوان
تو بادی جهان را جهان پهلوان
قران تو در گردش روزگار
میفتاد چون چرخ گردان ز کار
بلندیت بادا چو چرخ کبود
که چرخ از بلندی نیاید فرود
دو تیغی‌تر از صبح شمشیر تو
سپهر از زمین رام‌تر زیر تو
درفشنده تیغت عدو سوز باد
درفش کیان از تو فیروز باد
اگر چه من از بهر کاری بزرگ
فرستادمت یادگاری بزرگ
مبادا ز تو جز تو کس یادگار
وزین یادگار این سخن یاددار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی آفتابی که از دور دست
به نور تو بینیم در هر چه هست
هوش مصنوعی: چقدر خوشا که آفتابی از دور می‌درخشد و ما در هر چیزی که می‌بینیم، نور تو را می‌یابیم.
چراغ ارچه باشد هم از جنس نور
جز او را به او دید نتوان ز دور
هوش مصنوعی: چراغ هرچند از نور ساخته شده است، اما فقط به وسیلهٔ خود آن نور می‌توان به روشنی دید و از دور نمی‌توان به چیز دیگری نگریست.
نه آن شد کله داری پادشاه
که دارد به گنجینه در صد کلاه
هوش مصنوعی: پادشاهی که تنها به خاطر ثروتش و گنجینه‌اش به مقام رسیده، به واقع صاحب شخصیت و افتخار نیست. داشتن مال و ثروت به تنهایی سبب نمی‌شود که کسی به مقام رفیع و اعتبار دست یابد.
کله داری آن شد که بر هر سری
نهد هر زمان از کلاه افسری
هوش مصنوعی: تو آنقدر قدرت و نفوذ داری که در هر زمانی می‌توانی بر سر هر کسی کلاهی از مقام و authority قرار دهی.
دماغی که آن در سر آرد غرور
ز سرها تو کردی به شمشیر دور
هوش مصنوعی: کسی که با arrogance و خودبزرگ‌بینی بر دیگران فخر می‌فروشد، با نبوغ و شایستگی خاصی که دارد، می‌تواند به راحتی این تکبر را با نبوغ و کیفرش بشکند.
چو عالی بود رایت و رای شاه
همش بزم فرخ بود هم سپاه
هوش مصنوعی: وقتی پرچم و نظر شاه بلند و والاست، جشن و شادی، هم برای مردم و هم برای سپاه به همراه دارد.
توئی رایت از نصرت آراسته
تردد ز رای تو برخاسته
هوش مصنوعی: تو با لطف و یاری خود، آراسته و زیبا هستی و از اندیشه و نظر تو، حرکت و تغییر می‌گیرد.
کیان گر گذشتند ازین بزمگاه
به سرسبزی آنک تو داری کلاه
هوش مصنوعی: اگر آنان از این مهمانی عبور کنند، به سرسبزی و خوشی‌هایی خواهند رسید که تو در زیر کلاهی داری.
تو امروز بر خلق فرماندهی
به نفس خود از آفرینش بهی
هوش مصنوعی: امروز تو بر مردم سلطنت می‌کنی و بر خود و نیرویی که در توست، برتری داری.
کله‌دار عالم توئی در جهان
که از توست بر سر کلاه مهان
هوش مصنوعی: تو در دنیا رئیس و سرپرست هستی، زیرا بزرگان و مهمانان هم از تو تأثیر می‌پذیرند و بر سر کلاه خود، نام تو را دارند.
ز کاوس و کیخسرو و کیقباد
توئی بیشدادای به از پیشداد
هوش مصنوعی: تو از کاوس و کیخسرو و کیقباد برتری، بهتر از پیشداد هستی.
چو در داد بیشی و پیشیت هست
سزد گر شوی بر کیان پیش دست
هوش مصنوعی: اگر در کار خود برتری و تقدم داری، شایسته است که به بزرگان و پیشوایان احترام بگذاری و در خدمت آنها باشی.
برآیی برین هفت پیروزه کاخ
کنی پردهٔ تنگ هستی فراخ
هوش مصنوعی: اگر از این هفت پیروزی عبور کنی، می‌توانی پردهٔ محدود وجود را کنار بزنی و به گستردگی و وسعت زندگی دست یابی.
ز کاس نظامی یکی طاس می
خوری هم به آیین کاوس کی
هوش مصنوعی: از کاسه‌ای که نظامی برای تو آماده کرده، یک لقمه می‌خوری، در حالی که این کار با اصول کاووس نمی‌خواند.
ستانی بدان طاس طوسی نواز
حق شاهنامه ز محمود باز
هوش مصنوعی: به این شخصی که در حال صحبت است توجه کن، او به سرنوشت و داستان‌های بزرگ اشاره دارد و از نعمت‌های الهی و داستان‌های شاهنامه سخن می‌گوید. این شخص همواره به یاد قهرمانان و بزرگان تاریخ است و در پی دریافت نعمت‌ها و حکمت‌های الهی می‌باشد.
دو وارث شمار از دوکان کهن
تو را در سخا و مرا در سخن
هوش مصنوعی: دو نفر از دو دکان قدیمی با تو هستند؛ یکی در بخش بخشش و generosity و دیگری در عرصه گفتار و کلام.
به وامی که ناداده باشد نخست
حق وارث از وارث آید درست
هوش مصنوعی: اگر بدهی پرداخت نشده باشد، ابتدا حق و حقوق وارث باید به درستی به وراث داده شود.
من آن گفته‌ام که آنچنان کس نگفت
تو آن کن که آن نیز نتوان نهفت
هوش مصنوعی: من چیزی گفتم که هیچ کس دیگری مانند آن را نگفته است، تو هم کاری کن که دیگران هرگز نتوانند پنهان کنند.
به گفتن مرا عقل توفیق داد
به خواندن تو را نیز توفیق باد
هوش مصنوعی: من با کمک عقل خود توانستم سخن بگویم، امیدوارم تو هم بتوانی به خوبی بشنوی.
چو توفیق ما هر دو همره شود
سخن را یکی پایه در ده شود
هوش مصنوعی: وقتی که موفقیت ما هر دو با هم فراهم شود، سخن به یک پایه و اساسی در دهان می‌آید.
به این گل که ریحان باغ منست
در ایوان تو شب چراغ منست
هوش مصنوعی: این گل که در باغ من است و رایحه‌اش خوشبوست، در حقیقت در شب، نور و روشنی‌ام در دنیای توست.
برآرای مجلس برافروز جام
که جلاب پخته‌ست در خون خام
هوش مصنوعی: مجلس را تزیین کن و جام را بالا ببر، زیرا نوشیدنی است که در خون تازه پخته شده است.
تو می‌خور بهانه ز در دوردار
مرا لب به مهرست معذوردار
هوش مصنوعی: تو بهانه‌ای می‌گیری که از من دوری کنی، لبخند تو به من مهر و محبت می‌بخشد، پس مرا ببخش.
به آن جام کارد در اندیشه هوش
همه ساله می‌خوردنت باد نوش
هوش مصنوعی: به این فکر افتاده‌ای که هر سال با نوشیدن از آن جام، هوش و فکر خود را تقویت کنی و از آن بهره‌مند شوی.
دلت تازه با داو دولت جوان
تو بادی جهان را جهان پهلوان
هوش مصنوعی: دل تو با جوانی و شادابی‌ات تازه است و در این دنیا، تو مانند پهلوانی واقعی به نظر می‌رسی.
قران تو در گردش روزگار
میفتاد چون چرخ گردان ز کار
هوش مصنوعی: قرآن تو همچون چرخ گردان در جریان زندگی به چرخش درمی‌آید و دچار تغییرات و حوادث روزگار می‌شود.
بلندیت بادا چو چرخ کبود
که چرخ از بلندی نیاید فرود
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که تو اوج بگیری و بلندی‌ات همانند چرخ آسمانی باشد، زیرا چرخ به دلیل بلندی‌اش هرگز پایین نمی‌آید.
دو تیغی‌تر از صبح شمشیر تو
سپهر از زمین رام‌تر زیر تو
هوش مصنوعی: تیغ تو از صبح تیزتر و برنده‌تر است و آسمان زیر تو تسلیم‌تر از زمین است.
درفشنده تیغت عدو سوز باد
درفش کیان از تو فیروز باد
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند نسیمی سوزان دشمن را از بین می‌برد، بنابراین درفش کیانی از تو پیروزی خواهد داشت.
اگر چه من از بهر کاری بزرگ
فرستادمت یادگاری بزرگ
هوش مصنوعی: هرچند که برای انجام کاری مهم تو را فرستادم، اما یادگاری از خود به جای گذاشتم.
مبادا ز تو جز تو کس یادگار
وزین یادگار این سخن یاددار
هوش مصنوعی: مبادا که از تو هیچ کس دیگری یادگار بماند و از این یادگار فقط این جمله را به خاطر بسپار.