بخش ۶ - در ستایش ممدوح
شنیدم که بالای این سبز فرش
خروسی سپیداست در زیر عرش
چو او برزند طبل خود را دوال
خروسان دیگر بکوبند بال
همانا که آن مرغ عرشی منم
که هر بامدادی نوائی زنم
برآواز من جمله مرغان شهر
برارند بانگ اینت گویای دهر
نظامی ز گنجینه بگشای بند
گرفتاری گنجه تا چند چند
برون آر اگر صیدی افکندهای
روان کن اگر گنجی آکندهای
چنین نزلی ار بخت روزی بود
سزاوار گیتی فروزی بود
چو بر سکه شاه بستی زرش
همان خطبه خوان باز بر منبرش
شهی که آنچه در دور ایام اوست
بر او خطبه و سکه نام اوست
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک نصرت الدین سلطان نشان
طرف دار موصل به فرزانگی
قدر خان شاهان به مردانگی
چو محمود با فرو فرهنگ و شرم
چو داود ازو گشته پولاد نرم
به طغرای دولت ز محمودیان
به توقیع نسبت ز داودیان
بهاریست هم میوه هم گل براو
سراینده قمری و بلبل بر او
نبینی که در بزم چون نوبهار
درم ریزد و در نماید نثار
چو در جام ریزد می سالخورد
شبیخون برد لعل بر لاجورد
چو شمشیرش آتش برآرد ز آب
میانجی کند ابر بر آفتاب
کجا گشت شاهین او صیدگیر
ز شاهین گردون بر آرد نفیر
عقابش چو پر برزند بر سپهر
شکارش نباشد مگر ماه و مهر
که باشد کسی تا به دوران او
کند دزدی سیرت و سان او
سر و روی آن دزد گردد خراب
که خود را رسن سازد از ماهتاب
سراب از سر آب نشناختن
کشد تشنه را در تک و تاختن
کلیچه گمان بردن از قرص ماه
فکندست بسیار کس را به چاه
دهد دیو عکس فرشته ز دور
ولیک آن ز ظلمت بود این زنور
درین مهربان شاه ایزد پرست
ز مهر و وفا هر چه خواهند هست
نه من ماندهام خیره در کار او
که گفت: آفرینی سزاوار او
چرا بیشکین خواند او را سپهر
که هست از چنان خسروان بیش مهر
اگر بیشکین بر نویسنده راست
بود کی پشین حرف بروی گواست
سزد گر بود نام او کی پشین
که هم کی نشانست و هم کی نشین
به احیای او زنده شد ملک دهر
گواه من آن کس که او راست بهر
ازان زلزله کاسمان را درید
شد آن شهرها در زمین ناپدید
چنان لرزه افتاد بر کوه و دشت
که گرد از گریبان گردون گذشت
زمین گشته چون آسمان بیقرار
معلق زن از بازی روزگار
برآمد یکی صدمه از نفخ سور
که ماهی شد از کوهه گاو دور
فلک را سلاسل زهم بر گسست
زمین را مفاصل بهم در شکست
در اعضای خاک آب را بسته کرد
ز بس کوفتن کوه را خسته کرد
رخ یوسفان را برآمود میل
در مصریان را براندود نیل
نمانده یکی دیده بر جای خویش
جهان در جهان سرمه ز اندازه بیش
زمین را چنان درهم افشرد سخت
کز افشردگی کوه شد لخت لخت
نه یک رشته را مهره بر کار ماند
نه یک مهره در هیچ دیوار ماند
ز بس گنج که آنروز بر باد رفت
شب شنبه را گنجه از یاد رفت
ز چندان زن و مرد و برنا و پیر
برون نامد آوازهای جز نفیر
چو ماند این یکی رشته گوهر بجای
دگر ره شد آن رشته گوهر گرای
به اقبال این گوهر گوهری
از آن دایره دور شد داوری
به کم مدت آن مرز ویرانه بوم
به فر وی آبادتر شد ز روم
در آن رخنه منگر که از پیچ و تاب
شد از مملکت دور اکنون خراب
نگر تا بدین شاه گردون سریر
دگر باره چون شد عمارت پذیر
گلین بارویش را زبس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کرد باز
برآراست ویرانهای را به گنج
به تیماری از مملکت برد رنج
ز هر گنجی انگیخت صد گونه باغ
برافروخت بر خامهای صد چراغ
چو ز آبادی آن ملک را نور داد
خرابی ز درگاه او دور باد
بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن: چو فیاض دریا درآمد به موجبخش ۷ - خطاب زمین بوس: زهی آفتابی که از دور دست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم که بالای این سبز فرش
خروسی سپیداست در زیر عرش
هوش مصنوعی: شنیدم که در بالای این فرش سبز رنگ یک خروس سفید وجود دارد که در زیر آسمان قرار دارد.
چو او برزند طبل خود را دوال
خروسان دیگر بکوبند بال
هوش مصنوعی: وقتی او طبل خود را به صدا درآورد، سایر خروسها نیز با تمام قدرت خود شروع به جیکجیک و سر و صدا میکنند.
همانا که آن مرغ عرشی منم
که هر بامدادی نوائی زنم
هوش مصنوعی: من همان پرندهای هستم که در آسمانها زندگی میکنم و هر صبح سرود جدیدی میخوانم.
برآواز من جمله مرغان شهر
برارند بانگ اینت گویای دهر
هوش مصنوعی: همه پرندگان شهر به آواز من پاسخ میدهند و این صدا سخن گویای زمانه است.
نظامی ز گنجینه بگشای بند
گرفتاری گنجه تا چند چند
هوش مصنوعی: به گنجینهات دسترسی پیدا کن و زنجیرهای مشکلات را بشکن. تا چه زمانی میخواهی در این وضعیت باقی بمانی؟
برون آر اگر صیدی افکندهای
روان کن اگر گنجی آکندهای
هوش مصنوعی: اگر صیدی به دام انداختهای، او را آزاد کن، و اگر گنجی در دل داری، آن را بروز بیاور.
چنین نزلی ار بخت روزی بود
سزاوار گیتی فروزی بود
هوش مصنوعی: اگر روزی تقدیر و بخت چنین اجازه دهد، سزاوار زندگی در این دنیا خواهد بود.
چو بر سکه شاه بستی زرش
همان خطبه خوان باز بر منبرش
هوش مصنوعی: وقتی که سکهای که نشاندار پادشاه است به طلا در میآید، همانطور که او در منبر به خواندن خطبهاش ادامه میدهد، من نیز به اشعار و داستانهایم میپردازم.
شهی که آنچه در دور ایام اوست
بر او خطبه و سکه نام اوست
هوش مصنوعی: پادشاهی که نام او بر روی سکهها و در خطبهها ذکر میشود، نشانهای از قدرت و اعتبار او در طول تاریخ است.
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک نصرت الدین سلطان نشان
هوش مصنوعی: این بیت به عظمت و مقام رفیع سلطان نصرت الدین اشاره دارد، به گونهای که او نماد قدرت و عنوان احترام در میان قدرتمندان و سرفرازان است.
طرف دار موصل به فرزانگی
قدر خان شاهان به مردانگی
هوش مصنوعی: به سمت موصل، که نماد دانش و خرد است، ارزش و مقام خانها را به خاطر شجاعت و مردانگی میستایند.
چو محمود با فرو فرهنگ و شرم
چو داود ازو گشته پولاد نرم
هوش مصنوعی: مانند محمود که با ادب و شرم و حیا است، داوود هم از او با عزت و قوت برخوردار شده و نرم و آماده است.
به طغرای دولت ز محمودیان
به توقیع نسبت ز داودیان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که امضای یا علامت رسمی دولت محمودیان، به گونهای بر روی کارهای داودیان تأثیر گذاشته و نمایانگر روابط و وابستگیهای بین آنهاست. این نشاندهنده وضعیت قدرت و اقتدار سیاسی در آن زمان است.
بهاریست هم میوه هم گل براو
سراینده قمری و بلبل بر او
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده و هم میوه و هم گل در طبیعت وجود دارد. قمر و بلبل در این فضای زیبا مشغول آواز خوانی هستند.
نبینی که در بزم چون نوبهار
درم ریزد و در نماید نثار
هوش مصنوعی: در مهمانی و مجالس، مانند بهار که گلها میریزند و زیبایی خود را به نمایش میگذارند، تو هم زیبایی و شایستگیهای خود را به نمایش بگذار.
چو در جام ریزد می سالخورد
شبیخون برد لعل بر لاجورد
هوش مصنوعی: وقتی که شراب در جام ریخته میشود، گویی که لالههای قرمز با رنگ آبی لاجوردی در هم میآمیزند.
چو شمشیرش آتش برآرد ز آب
میانجی کند ابر بر آفتاب
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر او از آب به آتش میرسد، ابر میان آن و آفتاب قرار میگیرد.
کجا گشت شاهین او صیدگیر
ز شاهین گردون بر آرد نفیر
هوش مصنوعی: کجا میتواند شاهین او (خودش) به شکار برود وقتی که شاهینی که در آسمان است، صدا و فریادش را برمیآورد؟
عقابش چو پر برزند بر سپهر
شکارش نباشد مگر ماه و مهر
هوش مصنوعی: زمانی که عقاب به پرواز درمیآید، شکار او فقط میتواند ماه و خورشید باشد، زیرا در آسمان دیگر هیچ چیز نمیتواند به قدر و ارزش آنها باشد.
که باشد کسی تا به دوران او
کند دزدی سیرت و سان او
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در زمان او، دزدی به صورت و کردار او باشد؟
سر و روی آن دزد گردد خراب
که خود را رسن سازد از ماهتاب
هوش مصنوعی: سر و روی آن دزد خراب میشود، زیرا خود را مانند رسن به نور ماه میسازد.
سراب از سر آب نشناختن
کشد تشنه را در تک و تاختن
هوش مصنوعی: تشنه به خوبی نمیتواند سراب را از آب واقعی تشخیص دهد و این اشتباه او باعث میشود که در پی یافتن آب واقعی به شدت در تلاش باشد.
کلیچه گمان بردن از قرص ماه
فکندست بسیار کس را به چاه
هوش مصنوعی: خیلیها به اشتباه تصور میکنند که ماه کامل و زیبا، فقط یک زیبایی ظاهری دارد و به عمق وجود آن توجه نمیکنند، همین موضوع باعث میشود برخی از آنها دچار دردسر و مشکل شوند.
دهد دیو عکس فرشته ز دور
ولیک آن ز ظلمت بود این زنور
هوش مصنوعی: دیو از دور تصویر فرشته را نشان میدهد، اما آن تصویر در حقیقت از تاریکی نشأت میگیرد.
درین مهربان شاه ایزد پرست
ز مهر و وفا هر چه خواهند هست
هوش مصنوعی: در این پادشاه مهربان و خداپرست، هر چه از عشق و وفاداری خواسته شود، وجود دارد.
نه من ماندهام خیره در کار او
که گفت: آفرینی سزاوار او
هوش مصنوعی: من نه در حیرت از کار او ماندهام که بگویم: او لیاقت ستایش دارد.
چرا بیشکین خواند او را سپهر
که هست از چنان خسروان بیش مهر
هوش مصنوعی: چرا آسمان او را با قاطعیت چنین مینامد، زیرا که او از آن نوع پادشاهان است که مهر و محبتش فراوان است.
اگر بیشکین بر نویسنده راست
بود کی پشین حرف بروی گواست
هوش مصنوعی: اگر واقعاً این سخن به نویسنده درست باشد، پس چه کسی میتواند بر خلاف آن صحبت کند؟
سزد گر بود نام او کی پشین
که هم کی نشانست و هم کی نشین
هوش مصنوعی: اگر نام او در آسمان باشد، سزاوار است که هم نشانی از او وجود داشته باشد و هم جایی برای او.
به احیای او زنده شد ملک دهر
گواه من آن کس که او راست بهر
هوش مصنوعی: سرزمینهای دنیا با وجود او زنده شدند، و من بر این نکته گواهی میدهم که او حقیقتی است که برای همه مفید و ارزشمند است.
ازان زلزله کاسمان را درید
شد آن شهرها در زمین ناپدید
هوش مصنوعی: به خاطر زلزلهای که اتفاق افتاد، آسمانها شکافته شدند و آن شهرها در دل زمین ناپدید شدند.
چنان لرزه افتاد بر کوه و دشت
که گرد از گریبان گردون گذشت
هوش مصنوعی: به قدری لرزه و زلزله شد که تمام کوهها و دشتها را تحت تأثیر قرار داد و گرد و غباری که از این لرزش به وجود آمد، به آسمان رسید.
زمین گشته چون آسمان بیقرار
معلق زن از بازی روزگار
هوش مصنوعی: زمین به حالت آسمان بیثبات و بیقرار درآمده و همچون آسمان در حال نوسان است، این وضعیت ناشی از تغییرات و بازیهای روزگار است.
برآمد یکی صدمه از نفخ سور
که ماهی شد از کوهه گاو دور
هوش مصنوعی: از دمیدن روح در صور، یک صدمه بزرگ به وجود آمد که باعث شد ماهی از کوه به دور بیفتد.
فلک را سلاسل زهم بر گسست
زمین را مفاصل بهم در شکست
هوش مصنوعی: آسمان را زنجیرها از هم گسست و زمین را نیز اجزای خود را از هم جدا کرد.
در اعضای خاک آب را بسته کرد
ز بس کوفتن کوه را خسته کرد
هوش مصنوعی: آب در زمین به خاطر ضربههای مکرر و فشاری که بر روی کوهها وارد آمده، به طور کامل محبوس و متوقف شده است.
رخ یوسفان را برآمود میل
در مصریان را براندود نیل
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای یوسف، باعث شد که میل و عشق مصریان به او دوچندان شود.
نمانده یکی دیده بر جای خویش
جهان در جهان سرمه ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: در جهان هیچکس نمیتواند به راحتی به جای خود باقی بماند و همه در این دنیای پرهیاهو، دچار تغییر و حرکت شدهاند.
زمین را چنان درهم افشرد سخت
کز افشردگی کوه شد لخت لخت
هوش مصنوعی: زمین را به قدری فشرده و تنگ کرد که کوه ها به صورت تکههای لخت و نازک درآمدند.
نه یک رشته را مهره بر کار ماند
نه یک مهره در هیچ دیوار ماند
هوش مصنوعی: نه رشتهای باقی مانده که مهرهها بر آن کار کنند و نه هیچ مهرهای در دیواری جا مانده است.
ز بس گنج که آنروز بر باد رفت
شب شنبه را گنجه از یاد رفت
هوش مصنوعی: به دلیل نابودی گنجهای آن روزگار، یاد شب شنبه نیز از ذهنها رفت و فراموش شد.
ز چندان زن و مرد و برنا و پیر
برون نامد آوازهای جز نفیر
هوش مصنوعی: از میان این همه زن و مرد، جوان و پیر، تنها صدایی که به گوش میرسد، صدای ناله و فریاد است.
چو ماند این یکی رشته گوهر بجای
دگر ره شد آن رشته گوهر گرای
هوش مصنوعی: وقتی یک رشتهی باارزش و باقیمانده باقی میماند، راه دیگری به سمت آن رشتهی باارزش باز میشود.
به اقبال این گوهر گوهری
از آن دایره دور شد داوری
هوش مصنوعی: به خاطر خوششانسی این گوهر، داوری از دایرهای به دور افتاد.
به کم مدت آن مرز ویرانه بوم
به فر وی آبادتر شد ز روم
هوش مصنوعی: به زودی آن سرزمین ویران، با شکوه و رونق بیشتری از روم آباد شد.
در آن رخنه منگر که از پیچ و تاب
شد از مملکت دور اکنون خراب
هوش مصنوعی: به آن شکاف نگاه نکن که از لای تودرتوها سر درآورده و حالا از سرزمین خودش دور و خراب شده است.
نگر تا بدین شاه گردون سریر
دگر باره چون شد عمارت پذیر
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز به این شاه بزرگ آسمان، ببین آیا دوباره میتواند به ساخت و ساز و آبادانی ادامه دهد.
گلین بارویش را زبس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کرد باز
هوش مصنوعی: بر روی چهرهٔ او، به خاطر فراوانی گل و زیبایی، دیواری از طلا شکل گرفته است.
برآراست ویرانهای را به گنج
به تیماری از مملکت برد رنج
هوش مصنوعی: ویرانهای که به زیبایی آراسته شده، به گنجی تبدیل شده که برای به دست آوردن آن از سرزمینی دور، زحمات زیادی کشیده شده است.
ز هر گنجی انگیخت صد گونه باغ
برافروخت بر خامهای صد چراغ
هوش مصنوعی: از هر گنجینهای، انواع باغها را فراهم کرد و بر کاغذی، صد چراغ روشن کرد.
چو ز آبادی آن ملک را نور داد
خرابی ز درگاه او دور باد
هوش مصنوعی: هر جا که آن سرزمین از نور و آبادانی سرشار باشد، ویرانی و نابودی از درگاه آن دور خواهد بود.
حاشیه ها
1394/07/13 11:10
یوسف
نظامی ز گنجینه بگشایی بند
گرفتاری گنجه تا چند چند
-
چو دُر گر چه در بحر گنجه گمم
ولی از قهستان شهر قمم
-
به تفرش دهی هست «تا»(طا) نام او
نظامی از آنجا شده نامجو
1394/07/13 11:10
یوسف
-
دگر سرو دیار قم نظامی
کزو ملک سخن دارد تمامی
-
زخاک تفرش است آن گوهر پاک
ولی در گنجه مدفونست در خاک
-