بخش ۳۷ - بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم
مغنی بساز از دم جانفزای
کلیدی که شد گنج گوهر گشای
برین در مگر چون کلید آوری
ازو گنج گوهر پدید آوری
چو میوه رسیده شود شاخ را
کدیور فرامش کند کاخ را
ز بس میوه باغ آراسته
زمین محتشم گردد از خواسته
ز شادی لب پسته خندان شود
رطب بر لبش تیز دندان شود
شود چهرهٔ نار افروخته
چو تاجی در او لعلها دوخته
رخ سرخ سیب اندر آید به غنج
به گردنکشی سر برآرد ترنج
عروسان رز را زمی گشته مست
همه سیب و نارنج بینی به دست
ز بس نار کاورده بستان ز شاخ
پر از نار پستان شده کوی و کاخ
به دزدی هم از شاخ انجیردار
در آویخته مرغ انجیرخوار
ز بی روغنی خاک بادام دوست
ز سر کنده بادام را مغز و پوست
لب لعل عناب شکر شکن
زده بوسه بر فندق بی دهن
درختان مگر سور میساختند
که عناب و فندق برانداختند
ز سرمستی انگور مشگین کلاه
برانگشت پیچیده زلف سیاه
کدو بر کشیده طرب رود را
گلوگیر کشته به امرود را
سبدهای انگور سازنده می
زروی سبد کش برآورده خوی
شده خوشه پالوده سر تا به دم
ز چرخشت شیرش شده سوی خم
لب خم برآورده جوش و نفیر
هم از بوی شیره هم از بوی شیر
درین فصل کافاق را سور بود
سکندر ز سوری چنان دور بود
بیابان و وادی و دریا و کوه
شب و روز میگشت با آن گروه
بسی خلق را از ره صلح و جنگ
برون آورید از گذرهای تنگ
چو پیمانهٔ عمرش آمد به سر
بر او نیز هم تنگ شد رهگذر
جهان را به آمد شدن هر که هست
دولختی دری دید لختی شکست
ازین سرو شش پهلوی هفت شاخ
که بالاش تنگست و پهلو فراخ
چنانش آمد آواز هاتف به گوش
کزین بیشتر سوی بیشی مکوش
رساندی زمین را به آخر نورد
سوی منزل اولین باز گرد
سکندر چو بر خط نگارد دبیر
بود پنج حرف این سخن یادگیر
بسست اینکه بر کوه و دریای ژرف
زدی پنج نوبت بدین پنج حرف
زکار جهان پنجه کوتاه کن
سوی خانه تا پنج مه راه کن
مگر جان به یونان بری زین دیار
نیوشندهٔ مست شد هوشیار
بترسید و گوشی برآواز داشت
از آن خوش رکابی عنان بازداشت
به شایستگان راز معلوم کرد
وز آنجا گرایش سوی روم کرد
به خشکی و تری و دریا و دشت
بسی راه و بی راه را در نوشت
به کرمان رسید از کنار جهان
ز کرمان درآمد به کرمانشهان
وز آنجا به بابل برون برد راه
ز بابل سوی روم زد بارگاه
چو آمد ز بابل سوی شهر زور
سلامت شد از پیکر شاه دور
به سستی درآمد تک بارگی
ز طاقت فرو ماند یکبارگی
بکوشید کارد سوی روم رای
فرو بسته شد شخص را دست و پای
گمان برد کابی گزاینده خورد
در و زهر و زهر اندر و کار کرد
نهیب توهم تنش را گداخت
نشد کارگر هر علاجی که ساخت
دو اسبه فرستاد قاصد ز پیش
به یونان زمین پیش دستور خویش
که بشتاب و تعجیل کن سوی من
مگر بازبینی یکی روی من
همان زیرکان را که کار آگهند
بیاور اگر صد و گر پنجهند
چو قاصد به دستور دانا رسید
در بسته را جست با خود کلید
ندید آنچه زو رستگاری بود
درو نقش امیدواری بود
همه زیرکان را ز یونان و روم
طلب کرد و آمد بدان مرز و بوم
هم از ره درآمد بر شهریار
به روزی نه کان روز بود اختیار
تن شاه را بر زمین دید پست
به رنجی که نتوان از آن رنج رست
پس آنگاه زد بوسه بر دست شاه
بمالیدش انگشت بر نبضگاه
چو اندازهٔ نبض دید از نخست
نشان از دلیلی دگر بازجست
بفرمود از آنجا که در خورد بود
دوائی که داروی آن درد بود
دواگر بود جمله آب حیات
وفا چون کند چون درآید وفات
جهانجوی را کار از آن درگذشت
که رنجش به راحت کند بازگشت
از آن مایه کز خانهٔ اصل برد
ودیعت به خواهندگان میسپرد
جهان چون زرش داد در دیک خاص
خلاصی که از خاک باید خلاص
وجودش که ساکن شد از تاختن
درآمد به برگ عدم ساختن
شکر خنده شمعی که جان مینواخت
چو شمع و شکر ز آب و آتش گداخت
برآمد یکی باد و زد بر چراغ
فرو ریخت برگ از درختان باغ
نه سبزی رها کرد بر شاخ سرو
نه پر ماند بر نوبهاری تذرو
فروزنده گلهای با بوی مشک
فرو پژمریدند بر خاک خشک
سکندر که بر سفت مه زین نهاد
ز نالندگی سر به بالین نهاد
بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج: مغنی دل تنگ را چاره نیستبخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر: مغنی توئی مرغ ساعت شناس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مغنی بساز از دم جانفزای
کلیدی که شد گنج گوهر گشای
هوش مصنوعی: از صدای زندهکنندهای که به گنجینههای ارزشمند راه باز میکند، آهنگی بساز.
برین در مگر چون کلید آوری
ازو گنج گوهر پدید آوری
هوش مصنوعی: اگر در این در بکوبی و کلید آن را پیدا کنی، گنج و زیباییهای ارزشمند ظاهر خواهد شد.
چو میوه رسیده شود شاخ را
کدیور فرامش کند کاخ را
هوش مصنوعی: وقتی میوه به مرحله رسیدن میرسد، شاخه به سادگی اجازه میدهد که میوه فرود آید و دیگر نگران درخت و کاخ نیست.
ز بس میوه باغ آراسته
زمین محتشم گردد از خواسته
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و تنوع میوهها، زمین به شکلی باوقار و پرجاذبه درمیآید که نشاندهنده خواستههای زیاد است.
ز شادی لب پسته خندان شود
رطب بر لبش تیز دندان شود
هوش مصنوعی: از شادی، لب پسته به خنده درمیآید و وقتی خرما بر لبش میرسد، دندانهایش تیز میشود.
شود چهرهٔ نار افروخته
چو تاجی در او لعلها دوخته
هوش مصنوعی: چهرهٔ سرخ و درخشان او مانند تاجی است که دور آن جواهراتی از لعل قرار گرفته است.
رخ سرخ سیب اندر آید به غنج
به گردنکشی سر برآرد ترنج
هوش مصنوعی: سیب سرخ با ناز و زیبایی جلوهگری میکند و میوهی ترنج به خاطر زیباییاش، سرش را به سمت بالا بلند کرده است.
عروسان رز را زمی گشته مست
همه سیب و نارنج بینی به دست
هوش مصنوعی: عروسان گلهای رز در میという مستی به سر دارند و همه میوههای سیب و نارنج را در دستان خود دارند.
ز بس نار کاورده بستان ز شاخ
پر از نار پستان شده کوی و کاخ
هوش مصنوعی: از بس درختان درختان سیاه و نارنجی در باغ پر شدهاند، کوچه و کاخ نیز به همین شکل تبدیل شدهاند، یعنی همه جا پر از میوههای تلخ و اندوهبار است.
به دزدی هم از شاخ انجیردار
در آویخته مرغ انجیرخوار
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که حتی در شرایط خطرناک و پرخطر، باز هم افرادی ممکن است به دنبال لذت و بهرهبرداری باشند. مانند پرندهای که از درخت انجیر بالا رفته و در عین حال ممکن است خوراک خود را از آنجا دزدیده شود. این موضوع نشاندهنده تضاد میان آرزوها و خطرات است.
ز بی روغنی خاک بادام دوست
ز سر کنده بادام را مغز و پوست
هوش مصنوعی: از آنجایی که بادام دوست بیروغن شده، مغز و پوست بادام را از سرش جدا کرده است.
لب لعل عناب شکر شکن
زده بوسه بر فندق بی دهن
هوش مصنوعی: لبان قرمز و شیرینش همچون عسل، بوسهای بر فندق بیدهن زدهاند.
درختان مگر سور میساختند
که عناب و فندق برانداختند
هوش مصنوعی: درختان تنها برای خوشحالی و شادی میوه نمیدهند، بلکه از آنها میوههای خاصی مانند عناب و فندق به بار میآید.
ز سرمستی انگور مشگین کلاه
برانگشت پیچیده زلف سیاه
هوش مصنوعی: از خوشحالی و شوق ناشی از نوشیدن انگور سیاه، کلاهی که بر سر دارم را به دور زلف سیاه و تابدارم پیچیدهام.
کدو بر کشیده طرب رود را
گلوگیر کشته به امرود را
هوش مصنوعی: کدو بهعنوان نماد شادی و شادابی، بر موجهای رود ضدّی درخشنده است و باعث میشود که احساساتی عمیقتر در دل ما ایجاد کند. در عوض، میوه خوشمزهای همچون امرود به ما نشان میدهد که زندگی همواره تحت تأثیر زیباییها و لذتهای ساده است.
سبدهای انگور سازنده می
زروی سبد کش برآورده خوی
هوش مصنوعی: سبدهای انگور، نشانهای از کوشش و تلاش برای به دست آوردن میباشد و نشاندهنده این است که اگر کسی تلاش کند، میتواند به اهداف خود دست یابد.
شده خوشه پالوده سر تا به دم
ز چرخشت شیرش شده سوی خم
هوش مصنوعی: خوشهای که از شیرینی و لطافت پر شده، به طور کامل تحت تأثیر چرخش و حرکت تو قرار گرفته و به سمت خمیده شده است.
لب خم برآورده جوش و نفیر
هم از بوی شیره هم از بوی شیر
هوش مصنوعی: لبهایش را به حالت نوشیدن باز کرده، غوغا و نالهای برپا کرده است که هم به خاطر عطر شیرینی شیره و هم به خاطر عطر شیر است.
درین فصل کافاق را سور بود
سکندر ز سوری چنان دور بود
هوش مصنوعی: در این فصل از سال، جشن و سرور بود و سکندر از سوریه بسیار دور بود.
بیابان و وادی و دریا و کوه
شب و روز میگشت با آن گروه
هوش مصنوعی: گروهی در حال سفر و گشت و گذار بودند، از بیابان و دریا و کوه و وادی عبور میکردند، شب و روز در حال جستجو و حرکت بودند.
بسی خلق را از ره صلح و جنگ
برون آورید از گذرهای تنگ
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم را از راههای سخت و دشوار زندگی به سوی صلح و آرامش هدایت کنید.
چو پیمانهٔ عمرش آمد به سر
بر او نیز هم تنگ شد رهگذر
هوش مصنوعی: زمانی که دوران زندگی او به پایان میرسد، راه گذران نیز بر او تنگ و دشوار میشود.
جهان را به آمد شدن هر که هست
دولختی دری دید لختی شکست
هوش مصنوعی: جهان به خاطر آمدن هر کسی، در حال تغییر و دگرگونی است. اگر کسی ببیند که دنیا در حال فروپاشی و نابودی است، به سرعت از آن فاصله میگیرد.
ازین سرو شش پهلوی هفت شاخ
که بالاش تنگست و پهلو فراخ
هوش مصنوعی: این گیاه یا درختی که از آن صحبت میشود، دارای ظاهری زیبا و خاص است. بالای آن باریک و فشرده است، در حالی که در قسمتهای پایینتر، گسترش بیشتری دارد. به طور کلی، این توصیف بیانگر ترکیبی از استحکام و زیبایی در آن میباشد.
چنانش آمد آواز هاتف به گوش
کزین بیشتر سوی بیشی مکوش
هوش مصنوعی: او صدای هاتف را چنان میشنود که از این بیشتر به سمت بیابان نرود.
رساندی زمین را به آخر نورد
سوی منزل اولین باز گرد
هوش مصنوعی: زمین را به انتهای خود رساندی، حالا به خانه اول خود برگرد.
سکندر چو بر خط نگارد دبیر
بود پنج حرف این سخن یادگیر
هوش مصنوعی: سکندر وقتی چیزی را مینویسد، باید مانند یک نویسنده باشد و پنج واژه از این سخن را به خاطر بسپارد.
بسست اینکه بر کوه و دریای ژرف
زدی پنج نوبت بدین پنج حرف
هوش مصنوعی: این کافی است که بر کوه و دریای عمیق پنج بار این پنج حرف را به کار بردی.
زکار جهان پنجه کوتاه کن
سوی خانه تا پنج مه راه کن
هوش مصنوعی: از دنیای پرمشغله و سختیهای آن فاصله بگیر و به سمت آرامش و خانهات برو تا بتوانی به سمت آیندهای روشن و امیدوار حرکت کنی.
مگر جان به یونان بری زین دیار
نیوشندهٔ مست شد هوشیار
هوش مصنوعی: آیا به جز این نیست که برای رهایی از این سرزمین به یونان بروی، تا شاید همچون کسی که در حال نشئگی است، به آگاهی و هوشیاری برسی؟
بترسید و گوشی برآواز داشت
از آن خوش رکابی عنان بازداشت
هوش مصنوعی: بترسید و گوشتان را به صدای خوشنوا کنید، زیرا آن اسب زیبا از کنترل خارج شده است.
به شایستگان راز معلوم کرد
وز آنجا گرایش سوی روم کرد
هوش مصنوعی: شخصی به افراد شایسته رازها را آشکار کرد و از آنجا به سوی روم تمایل پیدا کرد.
به خشکی و تری و دریا و دشت
بسی راه و بی راه را در نوشت
هوش مصنوعی: در زمینهای خشک و مرطوب، در دریا و دشت، مسیرهای زیادی وجود دارد که برخی مشخص و برخی نا مشخص هستند.
به کرمان رسید از کنار جهان
ز کرمان درآمد به کرمانشهان
هوش مصنوعی: او به کرمان رسید و از کنار دنیا عبور کرد و به شهر کرمان که محل فرمانروایان آنجاست، وارد شد.
وز آنجا به بابل برون برد راه
ز بابل سوی روم زد بارگاه
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی بابل رفت و سپس از بابل به روم حرکت کرد و کاخ بزرگ را بنا نهاد.
چو آمد ز بابل سوی شهر زور
سلامت شد از پیکر شاه دور
هوش مصنوعی: وقتی از بابل به سمت شهر زور آمد، از وجود شاه دور و بیخطر شد.
به سستی درآمد تک بارگی
ز طاقت فرو ماند یکبارگی
هوش مصنوعی: ناگهان به ضعفی دچار شد و از توانش کاسته شد.
بکوشید کارد سوی روم رای
فرو بسته شد شخص را دست و پای
هوش مصنوعی: تلاش کنید که از راهی به روم برسید، چرا که در این مسیر، دست و پای شخصی بسته شده است.
گمان برد کابی گزاینده خورد
در و زهر و زهر اندر و کار کرد
هوش مصنوعی: او گمان کرد که یک چیز خطرناک و سمی در درونش وجود دارد و این موضوع به او آسیب رساند و او را به زحمت انداخت.
نهیب توهم تنش را گداخت
نشد کارگر هر علاجی که ساخت
هوش مصنوعی: فریاد تو خیال را به تپش انداخت، اما هیچ یک از درمانهایی که ساخته شد، مؤثر واقع نشد.
دو اسبه فرستاد قاصد ز پیش
به یونان زمین پیش دستور خویش
هوش مصنوعی: دو اسب از طرف یک پیامرسان به یونان فرستاده شد تا به دستور خود برود.
که بشتاب و تعجیل کن سوی من
مگر بازبینی یکی روی من
هوش مصنوعی: بشتاب و عجله کن به سمت من، شاید دوباره بتوانی چهرهام را ببینی.
همان زیرکان را که کار آگهند
بیاور اگر صد و گر پنجهند
هوش مصنوعی: افرادی را که باهوش و دانا هستند و در کارهای خود آگاه و آشنا هستند، به جمع خود دعوت کن، حتی اگر در تعدادشان کم باشد.
چو قاصد به دستور دانا رسید
در بسته را جست با خود کلید
هوش مصنوعی: وقتی پیک به فرمان دانا رسید، در بسته را با خود کلید جستجو کرد.
ندید آنچه زو رستگاری بود
درو نقش امیدواری بود
هوش مصنوعی: او نتوانست آن چیزی را ببیند که باعث نجاتش میشد و در آن تنها نشانههای امید را مشاهده کرد.
همه زیرکان را ز یونان و روم
طلب کرد و آمد بدان مرز و بوم
هوش مصنوعی: همهی شخصیتهای دانا و فهیم را از سرزمینهای یونان و روم فراخواند و به آن دیار آورد.
هم از ره درآمد بر شهریار
به روزی نه کان روز بود اختیار
هوش مصنوعی: یک روزی، شخصی به حاکم نزدیک شد و از راهی که در پیش داشت، آمد. آن روز به گونهای بود که تحت کنترل کسی نبود و اختیار در دست او نبود.
تن شاه را بر زمین دید پست
به رنجی که نتوان از آن رنج رست
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت دشوار و ناگوار یک پادشاه اشاره دارد که با وجود مقام و قدرتش، به نوعی در شرایطی پایین و خفتآور قرار گرفته است. این نشاندهندهی سختیها و زحماتی است که حتی یک شاه نیز نمیتواند از آنها رهایی یابد.
پس آنگاه زد بوسه بر دست شاه
بمالیدش انگشت بر نبضگاه
هوش مصنوعی: سپس او بوسهای بر دستان شاه زد و انگشتش را بر ناحیه نبض او قرار داد.
چو اندازهٔ نبض دید از نخست
نشان از دلیلی دگر بازجست
هوش مصنوعی: وقتی نبض را از ابتدا اندازهگیری کرد، شروع به جستجوی دلیل دیگری برای آن وضعیت کرد.
بفرمود از آنجا که در خورد بود
دوائی که داروی آن درد بود
هوش مصنوعی: فرمان داد که از جایی که مناسب است، دارویی که درمانگر آن درد باشد را بیاورید.
دواگر بود جمله آب حیات
وفا چون کند چون درآید وفات
هوش مصنوعی: اگر همه چیز داروی زندگی باشد، وفا چه معنایی دارد وقتی که مرگ به سراغ ما میآید؟
جهانجوی را کار از آن درگذشت
که رنجش به راحت کند بازگشت
هوش مصنوعی: جهانگرد از آنجا که میخواست از رنجها به راحتی برسد، تصمیم گرفت از کار و تلاش خود دست بکشد.
از آن مایه کز خانهٔ اصل برد
ودیعت به خواهندگان میسپرد
هوش مصنوعی: از آن چیزی که از خانهٔ اصل خود به ارث برده، به درخواستکنندگان میدهد.
جهان چون زرش داد در دیک خاص
خلاصی که از خاک باید خلاص
هوش مصنوعی: جهان مانند زعفرانی است که در دیگی خاص قرار دارد و برای رهایی از آن، باید از خاک رها شد.
وجودش که ساکن شد از تاختن
درآمد به برگ عدم ساختن
هوش مصنوعی: وقتی وجود او از حرکت و شتاب ایستاد، به حالت عدم و عدم وجود تبدیل شد.
شکر خنده شمعی که جان مینواخت
چو شمع و شکر ز آب و آتش گداخت
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر زیبایی و نیکویی لبخند و نور شمع است. شمعی که با نور خود جان و دل را نوازش میکند، شبیه به لبخند شیرین و دلنشین است. همچنین اشاره به این دارد که شمع و شکر از مواد مختلفی مانند آب و آتش به وجود آمدهاند و این ترکیبها زیبایی و حیات را رقم میزنند.
برآمد یکی باد و زد بر چراغ
فرو ریخت برگ از درختان باغ
هوش مصنوعی: یک باد وزید و با خود نوری را خاموش کرد و برگهای درختان باغ را به زمین انداخت.
نه سبزی رها کرد بر شاخ سرو
نه پر ماند بر نوبهاری تذرو
هوش مصنوعی: نه درخت سبزی را بر شاخه سرو رها کرد و نه پرندهای بر شاخههای نو بهار ماند.
فروزنده گلهای با بوی مشک
فرو پژمریدند بر خاک خشک
هوش مصنوعی: گلهای خوشبوى مشکمانند، که جلوهگر بودند، اکنون بر زمین خشک پژمرده و خاموش گشتهاند.
سکندر که بر سفت مه زین نهاد
ز نالندگی سر به بالین نهاد
هوش مصنوعی: سکندر، که بر گردن قدرت و مقام خود تکیه داشت، در آخر، به خاطر درد و غم زندگیاش سرش را روی بالین گذاشت.