گنجور

بخش ۳۲ - خردنامه سقراط

سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
برآورد بازیچه روم و زنگ
به سقراط فرمود دانای روم
که مهری ز خاتم درآرد به موم
نویسد خردنامهٔ ارجمند
ز هر نوع دانش ز هر گونه پند
خردمند روی از پذیرش نتافت
به غواصی در به دریا شتافت
چنین راند بر کاغذ سیم سای
سواد سخن را به فرهنگ و رای
که فهرست هر نقش را نقشبند
بنام خدا سربرآرد بلند
جهان آفرین ایزد کارساز
که دارد بدو آفرینش نیاز
پس از نام یزدان گیتی پناه
طراز سخن بست بر نام شاه
که شاها درین چاه تمثال پوش
مشو جز به فرمان فرهنگ و هوش
ترا کز بسی گوهر آمیختند
نه از بهر بازی برانگیختند
پلنگست در ره نهان گفتمت
دلیری مکن هان وهان گفتمت
به هر جا که باشی ز پیکار و سور
مباش از رفیقی سزاوار دور
چو در بزم شادی نشست آوری
به ار یار خندان به دست آوری
مکن در رخ هیچ غمگین نگاه
که تا بر تو شادی نگردد تباه
چو روز سیاست دهی بار عام
میفکن نظر بر حریفان خام
نباید کزان لهو گستاخ کن
رود با تو گستاخیی در سخن
چو دریا مکن خو به تنها خوری
که تلخست هرچ آن چو دریا خوری
به هر کس بده بهره چون آب جوی
که تا پیش میرت شود هر سبوی
طعامی که در خانه داری به بند
به هفتاد خانه رسد بوی گند
چو از خانه بیرون فرستی به کوی
در و درگهت را کند مشگ‌بوی
بنفشه چو در گل بود ناشکفت
عفونت بود بوی او در نهفت
سر زلف را چون درآرد به گوش
کند خاک را باد عنبر فروش
حریصی مکن کاین سرای تو نیست
وزو جز یکی نان برای تو نیست
به یک قرصه قانع شو از خاک و آب
نئی بهتر آخر تو از آفتاب
خدائیست روی از خورش تافتن
که در گاو و خر شاید این یافتن
کسی کو شکم بنده شد چون ستور
ستوری برون آید از ناف گور
چو آید قیامت ترازو به دست
ز گاوی به خر بایدش بر نشست
زکم خوارگی کم شود رنج مرد
نه بسیار ماند آنکه بسیار خورد
همیشه لب مرد بسیار خوار
در آروغ بد باشد از ناگوار
چو شیران به اندک خوری خوی گیر
که بد دل بود گاو بسیار شیر
خر کاهلان را که دم میکشند
از آنست کابی به خم میکشند
به قطره ستان آب دریا چو میغ
به هنگام دادن بده بیدریغ
همان مشک سقا که پر میشود
از افشاندن آب پر میشود
چنان خورتر و خشک این خورد گاه
که اندازهٔ طبع داری نگاه
ببخش و بخور بازمان اندکی
که بر جای خویشست ازین هر یکی
چو دادی و خوردی و ماندی بجای
جهان را توئی بهترین کدخدای
زهر طعمه‌ای خوشگواریش بین
حلاوت مبین سازگاریش بین
چو با سرکه سازی مشو شیر خوار
که با شیر سرکه بود ناگوار
مده تن به آسانی و لهو و ناز
سفر بین و اسباب رفتن بساز
به کار اندر آی این چه پژمردگیست
که پایان بیکاری افسردگیست
به دست کسان کان گوهر مکن
اگر زنده‌ای دست و پائی بزن
ترا دست و پای آن پرستشگرند
که تا نگذری از تو در نگذرند
پرستندگان گرچه داری هزار
پرستشگران را میفکن ز کار
چو تو خدمت پای و نیروی دست
حوالت کنی سوی پائین پرست
چو پائین پرستت نماند بجای
نه آنگه بمانی تو بیدست وپای
چو یابی پرستنده‌ای نغز گوی
ازوبیش از آن مهربانی مجوی
پرستار بد مهر شیرین زبان
به از بدخوئی کو بود مهربان
به گفتار خوش مهر شاید نمود
زبان ناخوش و مهربانی چه سود
سخن تا توانی به آزرم گوی
که تا مستمع گردد آزرم جوی
سخن گفتن نرم فرزانگیست
درشتی نمودن زدیوانگیست
سخن را که گوینده بد گو بود
نه نیکو بود گرچه نیکو بود
ز گفتار بد به بود فرمشی
پشیمان نگردد کس از خامشی
ز شغلی کزو شرمساری رسد
به صاحب عمل رنج و خواری رسد
ز هرچ آن نیابی شکیبنده باش
به امید خود را فریبنده باش
امید خورش بهترست از خورش
به وعده بود زیره را پرورش
نبینی که در گرمی آفتاب
حرامست برزیره جز زیره آب
چو زیره به آب دهن میشکیب
به آب دهن زیره را میفریب
گلی کز نم ابر خوابش برد
چو باران به سیل آید آبش برد
ستمکارگان را مکن یاوری
که پرسند روزیت ازین داوری
به خون ریختن کمتر آور بسیج
در اندیش ازین کندهٔ پای پیچ
چه خواهی ز چندین سرانداختن
بدین گوی تا کی گرو باختن
بسا آب دیده که در میغ تست
بسا خون که در گردن تیغ تست
نترسی که شمشیر گردن زنت
بگیرد به خون کسی گردنت؟
کژاوه چنان ران که تا یکدومیل
نیندازدت ناقه در پای پیل
ببین تا چه خون در جهان ریختی
چه سرها به گردن در آویختی
بسا مملکت را که کردی خراب
چو پرسند چون دادخواهی جواب
بدین راست ناید کزین سبز باغ
گلی چند را سردرآری به داغ
منه دل بر این سبز خنگ شموس
که هست اژدهائی به رخ چون عروس
دلی دارد از مهربانی تهی
چه دل کز تنش نیست نیز آگهی
چو خاک از سکونت کمر بسته باش
شتابان فلک شد تو آهسته باش
تو شاهی چو شاهین مشو تیز پر
به آهستگی کوش چون شیر نر
عنانکش دوان اسب اندیشه را
که در ره خسکهاست این بیشه را
به کاری که غم را دهی بستگی
شتابندگی کن نه آهستگی
چو با بیگنه رای جنگ آوری
به ار در میانه درنگ آوری
بجز خونی و دزد آلوده دست
ببخشای بر هر گناهی که هست
ز دونان نگهدار پرخاش را
دلیری مده بر خود او باش را
چو شه با رعیت به داور شود
رعیت به شه بر دلاور شود
مشو نرم گفتار با زیر دست
که الماس از ارزیز گیرد شکست
گلیم کسان را مبر سر به زیر
گلیم خود از پشم خود کن چو شیر
کفن حله شد کرم بادامه را
که ابریشم از جان تند جامه را
ز پوشیدگان راز پوشیده دار
وزیشان سخن نانیوشنده دار
میاور به افسوس عمری بسر
که افسوس باشد بر افسوسگر
سخن زین نمط گرچه دارم بسی
نگویم که به زین نگوید کسی
ترا کایت آسمانی بود
ازین بیش گفتن زیانی بود
گرم تیز شد تیغ برمن مگیر
ز تیزی بود تیغ را ناگزیر
به تیغی چنین تیز بازوی شاه
قوی باد هر جا که راند سپاه
چو پرداخت زین درج درخامه را
پذیرفت شاه آن خرد نامه را

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
برآورد بازیچه روم و زنگ
هوش مصنوعی: در روز سوم کین، طاق به رنگ‌های زیبا و شاد درآمد و من به تماشای این زرق و برق مشغول شدم.
به سقراط فرمود دانای روم
که مهری ز خاتم درآرد به موم
هوش مصنوعی: دانای روم به سقراط گفت که باید نشانی از مهر را با مهر بر روی موم ایجاد کند.
نویسد خردنامهٔ ارجمند
ز هر نوع دانش ز هر گونه پند
هوش مصنوعی: کتاب باارزشی به نگارش درمی‌آید که شامل انواع دانش‌ها و نصیحت‌هاست.
خردمند روی از پذیرش نتافت
به غواصی در به دریا شتافت
هوش مصنوعی: انسان حکیم و دانا از قبول کارهای بیهوده دوری می‌کند و به جای آن به جستجو و کاوش عمیق در مسائل مهم و ضروری می‌پردازد.
چنین راند بر کاغذ سیم سای
سواد سخن را به فرهنگ و رای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با هنر نوشتن و استفاده از کلمات زیبا، می‌توان مفاهیم عمیق و ارزشمند را روی کاغذ به تصویر کشید و آن‌ها را به زبانی فرهنگی و با درایت منتقل کرد.
که فهرست هر نقش را نقشبند
بنام خدا سربرآرد بلند
هوش مصنوعی: هر طرح و نقش به دست هنرمند با نام خداوند ایجاد می‌شود و به تدریج و با تلاش، به اوج و بلندی می‌رسد.
جهان آفرین ایزد کارساز
که دارد بدو آفرینش نیاز
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و توانا، که جهان و خلقت نیازمند اوست، آفریننده همه چیز است.
پس از نام یزدان گیتی پناه
طراز سخن بست بر نام شاه
هوش مصنوعی: پس از ذکر نام خداوند و پناه گیتی، کلام بر نام پادشاه متمرکز شد.
که شاها درین چاه تمثال پوش
مشو جز به فرمان فرهنگ و هوش
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این چاه عمیق، تصویر را نشان نده، مگر با فرمان علم و خرد.
ترا کز بسی گوهر آمیختند
نه از بهر بازی برانگیختند
هوش مصنوعی: تو را از میان گوهرهای بسیار ساخته‌اند، نه برای بازی و تفریح، بلکه برای هدفی بزرگتر.
پلنگست در ره نهان گفتمت
دلیری مکن هان وهان گفتمت
هوش مصنوعی: در مسیری که در پیش رو داریم، پلنگی پنهان است. به تو هشدار می‌دهم که جسارت نکن و مراقب باش!
به هر جا که باشی ز پیکار و سور
مباش از رفیقی سزاوار دور
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، از جنگ و خوشحالی دوری کن و از رفیق مناسب خود فاصله بگیر.
چو در بزم شادی نشست آوری
به ار یار خندان به دست آوری
هوش مصنوعی: وقتی که در جشن و شادی حاضر می‌شوی، می‌توانی دوستان شاداب و خوشحال را در کنار خود داشته باشی.
مکن در رخ هیچ غمگین نگاه
که تا بر تو شادی نگردد تباه
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان به چهره کسی غمگین نگاه نکن، چون این کار ممکن است باعث شود شادی‌ات از بین برود.
چو روز سیاست دهی بار عام
میفکن نظر بر حریفان خام
هوش مصنوعی: وقتی در زمان تصمیم‌گیری و حکومت، فرمان عمومی را اعلام می‌کنی، باید توجه کنی که به حریفان ناآگاه و بی‌تجربه نگاه نکنی.
نباید کزان لهو گستاخ کن
رود با تو گستاخیی در سخن
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال خوش‌گذرانی و تفریح است، نباید به او بی‌احترامی کرد و با او برخورد تند و بی‌ملاحظه‌ای داشت. زیرا این نوع رفتار ممکن است نتیجه‌اش گستاخی و کنایه‌زنی در سخن از طرف آن فرد باشد.
چو دریا مکن خو به تنها خوری
که تلخست هرچ آن چو دریا خوری
هوش مصنوعی: اگر مانند دریا زندگی کنی و تنها به خودت فکر کنی، زندگی نمی‌تواند شیرین باشد؛ زیرا هر چیزی که مانند دریا به تنهایی مصرف کنی، تلخ و ناگوار خواهد بود.
به هر کس بده بهره چون آب جوی
که تا پیش میرت شود هر سبوی
هوش مصنوعی: به هر فردی به اندازه‌ای که لیاقت دارد، پاداش بده، مانند آب جوی که هر گلی را سیراب می‌کند و به جلو می‌برد.
طعامی که در خانه داری به بند
به هفتاد خانه رسد بوی گند
هوش مصنوعی: غذایی که در خانه نگه‌داری، بو و اثر آن می‌تواند به هفتاد خانه و بیشتر برسد و باعث آزار دیگران شود.
چو از خانه بیرون فرستی به کوی
در و درگهت را کند مشگ‌بوی
هوش مصنوعی: وقتی از خانه خارج می‌شوی، بوی خوش و عطر دلنواز تو در کوچه و درگاهت باقی می‌ماند.
بنفشه چو در گل بود ناشکفت
عفونت بود بوی او در نهفت
هوش مصنوعی: بنفشه وقتی که در گل است و هنوز شکوفا نشده، بوی ناخوشایندی دارد که پنهان شده است.
سر زلف را چون درآرد به گوش
کند خاک را باد عنبر فروش
هوش مصنوعی: وقتی که باد خوشبو و معطر به سر زلف کسی می‌خورد، در واقع او را به زیبایی و لطافتی خاص می‌آراید.
حریصی مکن کاین سرای تو نیست
وزو جز یکی نان برای تو نیست
هوش مصنوعی: بخل و حرص نکن، زیرا این دنیا برای تو نیست و از آن، تنها یک لقمه نان برایت باقی می‌ماند.
به یک قرصه قانع شو از خاک و آب
نئی بهتر آخر تو از آفتاب
هوش مصنوعی: به یک تکه نان و کمی آب راضی باش، چون در نهایت چیزی بهتر از این دو نداریم و تو از خورشید هم برتر نیستی.
خدائیست روی از خورش تافتن
که در گاو و خر شاید این یافتن
هوش مصنوعی: خدایی وجود دارد که به مانند تابش خورشید است، و ما ممکن است در میان گاو و خر نیز به او دست یابیم.
کسی کو شکم بنده شد چون ستور
ستوری برون آید از ناف گور
هوش مصنوعی: کسی که خود را به دنیا و مادیات تسلیم کند، در نهایت به موجودی بی‌اراده و بی‌فکر تبدیل می‌شود و از زندگی واقعی دور می‌شود.
چو آید قیامت ترازو به دست
ز گاوی به خر بایدش بر نشست
هوش مصنوعی: زمانی که قیامت فرا برسد، حساب و کتاب درست خواهد شد و هر چیزی به وزن و معیار خود سنجیده خواهد شد. در آن موقع، برای سوار شدن بر گاو یا خر، باید به دقت و انصاف عمل کرد.
زکم خوارگی کم شود رنج مرد
نه بسیار ماند آنکه بسیار خورد
هوش مصنوعی: اگر انسان از کم خوردن و کم مصرف کردن خود را به زحمت نیاندازد، رنج او کم خواهد شد. زیرا آنکه بسیار مصرف می‌کند، همچنان در رنج و گرفتاری باقی خواهد ماند.
همیشه لب مرد بسیار خوار
در آروغ بد باشد از ناگوار
هوش مصنوعی: همیشه زبان مردان پست و بی‌ارزش در گفتگوهای ناخوشایند و تلخ به میان می‌آید.
چو شیران به اندک خوری خوی گیر
که بد دل بود گاو بسیار شیر
هوش مصنوعی: مانند شیران زندگی کن و به مقدار کم قناعت کن، زیرا کسی که دلش پر از ناخشنودی است، حتی با داشتن فراوانی هم احساس خوشحالی نخواهد داشت.
خر کاهلان را که دم میکشند
از آنست کابی به خم میکشند
هوش مصنوعی: آنگونه که احمق‌ها در صحبت‌هایشان از بی‌فکری و نادانی دم می‌زنند، این نشان‌دهنده‌ی سادگی و طمع‌شان است که به راحتی به دام می‌افتند.
به قطره ستان آب دریا چو میغ
به هنگام دادن بده بیدریغ
هوش مصنوعی: با دقت و مهربانی، از دریا همانند ابر در زمان بارش، قطره‌ای آب می‌گیرم و هیچ چیزی را دریغ نمی‌کنم.
همان مشک سقا که پر میشود
از افشاندن آب پر میشود
هوش مصنوعی: مشک سقا که با ریختن آب پر می‌شود، نشان‌دهنده این است که برای تکمیل و پر شدن نیاز به چیزی خارجی دارد. منظور این است که مانند مشک، انسان‌ها نیز برای پر شدن و به کمال رسیدن، نیاز به دریافت آموزه‌ها و تجربیات از خارج دارند.
چنان خورتر و خشک این خورد گاه
که اندازهٔ طبع داری نگاه
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که این خوراکی به قدری خوب و خوشمزه است که باید طبق سلیقه و ذائقه خود، مقدار معقولی از آن را مصرف کرد.
ببخش و بخور بازمان اندکی
که بر جای خویشست ازین هر یکی
هوش مصنوعی: ببخش و از آنچه باقی مانده است استفاده کن، زیرا هر کدام از اینها در جای خود باقی‌ مانده‌اند.
چو دادی و خوردی و ماندی بجای
جهان را توئی بهترین کدخدای
وقتی که تو بخشش کردی و به دیگران هم دادی و در نهایت چیزی از خودت بر جای گذاشتی، بهترین سرپرست و مدیر برای جهان تو هستی.
زهر طعمه‌ای خوشگواریش بین
حلاوت مبین سازگاریش بین
هوش مصنوعی: به ظاهرِ زیبا و خوش طعمه‌ بودنِ یک چیز دقت کن، اما باطنِ آن را نیز در نظر بگیر؛ ممکن است آنچه زیبا و لذیذ به نظر می‌رسد، در واقع خطرناک و مضر باشد.
چو با سرکه سازی مشو شیر خوار
که با شیر سرکه بود ناگوار
هوش مصنوعی: وقتی که با چیزهای ترش و تند سر و کار داری، مثل سرکه، باید از نوزادانی که به شیر وابسته‌اند دوری کنی، چون ترکیب شیر و سرکه خوب نیست و ایجاد مشکل می‌کند.
مده تن به آسانی و لهو و ناز
سفر بین و اسباب رفتن بساز
هوش مصنوعی: بدن خود را به راحتی و بی‌خیالی نسپار و به سفر برو، در حالی که وسایل سفر را تهیه کرده‌ای.
به کار اندر آی این چه پژمردگیست
که پایان بیکاری افسردگیست
هوش مصنوعی: این که تو بی‌کار نشسته‌ای و بی‌حوصلگی به سراغت آمده، باید به کار مشغول شوی تا از این حال و روز ناخوشایند رهایی یابی. فعالیت و تلاش باعث خواهد شد که این بی‌حوصلگی و کسالت از تو دور شود.
به دست کسان کان گوهر مکن
اگر زنده‌ای دست و پائی بزن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زنده بمانی، خودت را پیش افرادی که ارزش تو را نمی‌دانند، بیفکن. تلاش کن و اقدام کن تا در زندگی پیشرفت کنی.
ترا دست و پای آن پرستشگرند
که تا نگذری از تو در نگذرند
هوش مصنوعی: تو را به عنوان معبودی می‌پرستند و اگر از تو عبور نکنند، دست و پای آنها نمی‌تواند به سمت چیزی دیگر برود.
پرستندگان گرچه داری هزار
پرستشگران را میفکن ز کار
هوش مصنوعی: هر چند تو افراد زیادی را برای پرستش داری، اما نباید آن‌ها را از فعالیت‌هایشان دور کنی.
چو تو خدمت پای و نیروی دست
حوالت کنی سوی پائین پرست
هوش مصنوعی: وقتی که تو با پا و دست خود به خدمت بیفتی و آن را به سمت پایین بفرستی، دیگر نیازی به پرستش نداری.
چو پائین پرستت نماند بجای
نه آنگه بمانی تو بیدست وپای
هوش مصنوعی: وقتی که دلت برای پرستشت تنگ شود و جای او خالی باشد، در آن حالت تو نیز بدون دست و پا می‌مانی.
چو یابی پرستنده‌ای نغز گوی
ازوبیش از آن مهربانی مجوی
هوش مصنوعی: زمانی که پرستنده‌ای با سخنان زیبا و دل‌نشین پیدا کردی، از او انتظار نداشته باش که بیشتر از این مهربان باشد.
پرستار بد مهر شیرین زبان
به از بدخوئی کو بود مهربان
هوش مصنوعی: زن پرستاری که با لبخند و زبان شیرینش به دیگران محبت می‌کند، بهتر از شخصی است که با بدخلقی و دشواری خود، هرچقدر هم مهربان باشد.
به گفتار خوش مهر شاید نمود
زبان ناخوش و مهربانی چه سود
هوش مصنوعی: اگر با زبان خوش صحبت کنیم، شاید رفتار ناخوشایند و بی‌محبتی فایده‌ای نداشته باشد.
سخن تا توانی به آزرم گوی
که تا مستمع گردد آزرم جوی
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی با ادب و احترام صحبت کن، چرا که این‌گونه می‌توانی شنونده را به خود جذب کنی.
سخن گفتن نرم فرزانگیست
درشتی نمودن زدیوانگیست
هوش مصنوعی: صحبت کردن با ملایمت و لطافت نشانه‌ای از دانایی و خردمندی است، در حالی که تندخویی و رفتار خشن، نشانه‌ای از بی‌خود و ناپختگی به شمار می‌آید.
سخن را که گوینده بد گو بود
نه نیکو بود گرچه نیکو بود
هوش مصنوعی: اگر گوینده سخن به درستی صحبت نکند، حتی اگر محتوای سخن خوب باشد، ارزش آن سخن کاهش می‌یابد.
ز گفتار بد به بود فرمشی
پشیمان نگردد کس از خامشی
هوش مصنوعی: اگر کسی از گفتار نابجا خود پشیمان شود، بهتر است که از حرف زدن خودداری کند؛ زیرا خاموشی حتماً بهتر از بیان کلمات نادرست است.
ز شغلی کزو شرمساری رسد
به صاحب عمل رنج و خواری رسد
هوش مصنوعی: اگر از شغلی که انسان را به خجالت می‌اندازد بهره‌برداری شود، در نهایت به صاحب کار و عملی که انجام می‌دهد، سختی و رنج خواهد رسید.
ز هرچ آن نیابی شکیبنده باش
به امید خود را فریبنده باش
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست نمی‌آوری، صبور باش و به امید خودت فریب نخور.
امید خورش بهترست از خورش
به وعده بود زیره را پرورش
هوش مصنوعی: امید به طلوع خورشید از خوردن وعده‌های شیرین بهتر است، زیرا زیره به پرورش و رسیدگی نیاز دارد تا به بار نشیند.
نبینی که در گرمی آفتاب
حرامست برزیره جز زیره آب
هوش مصنوعی: بهتر است در گرمای آفتاب، زیر گیاهان و سایه‌ها قرار بگیریم، زیرا در غیر این صورت، آسیب خواهیم دید.
چو زیره به آب دهن میشکیب
به آب دهن زیره را میفریب
هوش مصنوعی: وقتی زیره را در آب می‌زنی، با آب دهانش زیره را فریب نده.
گلی کز نم ابر خوابش برد
چو باران به سیل آید آبش برد
هوش مصنوعی: گلی که به خاطر بارش باران خوابش برده است، وقتی سیل بیفتد، تمام آبش را خواهد برد.
ستمکارگان را مکن یاوری
که پرسند روزیت ازین داوری
هوش مصنوعی: به ستمکاران کمک نکن، زیرا ممکن است در روز قیامت از اعمال تو سوال کنند.
به خون ریختن کمتر آور بسیج
در اندیش ازین کندهٔ پای پیچ
هوش مصنوعی: در اثر ریختن خون، نیازی نیست که از افکار و اندیشه‌ها کم گذاشته شود، همان‌طور که از این درخت که ریشه‌هایش پیچیده است، می‌توان به عمق بیشتر دست یافت.
چه خواهی ز چندین سرانداختن
بدین گوی تا کی گرو باختن
هوش مصنوعی: چه می‌خواهی از این همه دلسردی و ناامیدی، تا کی می‌خواهی در این بازی باخت بکشی؟
بسا آب دیده که در میغ تست
بسا خون که در گردن تیغ تست
هوش مصنوعی: بسیاری از اشک‌هایی که ریخته می‌شود، نشان از حالتی عاطفی و احساسی دارد و بسیاری از خون‌هایی که به خاطر آسیب‌ها و دردها بر زمین می‌ریزد، به نوعی به زخم‌هایی اشاره دارد که به ما وارد شده است. این نشان می‌دهد که در زندگی ما، رنج‌ها و ناراحتی‌ها وجود دارند که بر ما تاثیر می‌گذارند.
نترسی که شمشیر گردن زنت
بگیرد به خون کسی گردنت؟
هوش مصنوعی: اگر از این ترس که شمشیر گردن همسرت به خاطر خون کسی برگردد نترسی، پس باید بدانید که این کار ممکن نیست.
کژاوه چنان ران که تا یکدومیل
نیندازدت ناقه در پای پیل
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم این اشاره شده است که با دقت و احتیاط عمل کن، تا در مواجهه با مشکلات یا موانع بزرگ، دچار آسیب یا شکست نشوی. به عبارتی، باید با تدبیر و هوش جلو بروی تا از خطرات دور بمانی.
ببین تا چه خون در جهان ریختی
چه سرها به گردن در آویختی
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز به اینکه چه خون‌هایی در دنیا ریخته‌ای و چند سر را به گردن‌ها آویخته‌ای.
بسا مملکت را که کردی خراب
چو پرسند چون دادخواهی جواب
هوش مصنوعی: بسیاری از سرزمین‌ها را ویران کردی، و وقتی از تو بپرسند که چگونه می‌توانیم عدالت را درخواست کنیم، جواب چه خواهی داد؟
بدین راست ناید کزین سبز باغ
گلی چند را سردرآری به داغ
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان از باغی سرسبز چند گل را چید و به جای آن‌ها غمی را به دل نشاند.
منه دل بر این سبز خنگ شموس
که هست اژدهائی به رخ چون عروس
هوش مصنوعی: دل خود را به این چهره‌های سبز و بی‌احساس نسپار؛ زیرا که در زیر این ظاهر زیبا، خطرات و مشکلاتی نهفته است.
دلی دارد از مهربانی تهی
چه دل کز تنش نیست نیز آگهی
هوش مصنوعی: دل کسی که از محبت خالی باشد چه دلِ بی‌خبر از وجود تن خود است.
چو خاک از سکونت کمر بسته باش
شتابان فلک شد تو آهسته باش
هوش مصنوعی: وقتی که زمین با آرامش و ثباتی که دارد، از کمرش باری را به دوش کشیده، آسمان و ستاره‌ها به سرعت در حال حرکت‌اند؛ تو هم باید با آرامش و کندی پیش بروی.
تو شاهی چو شاهین مشو تیز پر
به آهستگی کوش چون شیر نر
هوش مصنوعی: در زندگی سعی کن به آرامی و با تدبیر پیش بروی، مثل شیر نر که به جای تیز پرواز کردن، با قدرت و حکمت مراحل را طی می‌کند. به یاد داشته باش که حتی اگر مقام و قدرتی داری، نباید عجول باشی و باید برنامه‌ریزی کرده و با صبر عمل کنی.
عنانکش دوان اسب اندیشه را
که در ره خسکهاست این بیشه را
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک فکر یا اندیشه است که در مسیری دشوار و پرچالش حرکت می‌کند. به‌نوعی، شاعر خواسته است تا نشان دهد که چگونه باید به هدایت و کنترل افکار خود پرداخته و آنها را از موانع و مشکلات عبور دهد. در واقع، این تصویرسازی به تلاش برای پیشرفت و غلبه بر مشکلات اشاره دارد.
به کاری که غم را دهی بستگی
شتابندگی کن نه آهستگی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی غم و اندوه را از خود دور کنی، باید با سرعت و انرژی اقدام کنی و نه به آرامی و سستی.
چو با بیگنه رای جنگ آوری
به ار در میانه درنگ آوری
هوش مصنوعی: زمانی که با یک فرد بی‌گناه به جنگ می‌روی، بهتر است در میانه‌ی کار توقف کنی و تفکر کنی.
بجز خونی و دزد آلوده دست
ببخشای بر هر گناهی که هست
هوش مصنوعی: غیر از خونی که به دست دزد آلوده شده، بر هر گناهی که وجود دارد، بخشش کن.
ز دونان نگهدار پرخاش را
دلیری مده بر خود او باش را
هوش مصنوعی: از افرادی که به دلیل نداشتن فرهنگ و ادب، همیشه در حال نزاع و قهر هستند دوری کن و خودت را درگیر آنها نکن.
چو شه با رعیت به داور شود
رعیت به شه بر دلاور شود
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه با رعیت به ملاقات داور می‌رسد، رعیت نیز نزد پادشاه شجاعت و دلیر بودن را پیدا می‌کند.
مشو نرم گفتار با زیر دست
که الماس از ارزیز گیرد شکست
هوش مصنوعی: برای تو با کسی که پایین‌تر از توست، به‌طور ملایم و نرم صحبت نکن؛ زیرا الماس با افتادن روی زمین شکسته می‌شود.
گلیم کسان را مبر سر به زیر
گلیم خود از پشم خود کن چو شیر
هوش مصنوعی: به دیگران کمک نکن و به فکر خودت باش. از امکانات و قابلیت‌های خود به نفع خود استفاده کن و اجازه نده که دیگران بر تو تسلط پیدا کنند.
کفن حله شد کرم بادامه را
که ابریشم از جان تند جامه را
هوش مصنوعی: کفن مانند عطر بادام شده است، زیرا از جان بیدار و تند جامه‌ای ابریشمی ساخته شده است.
ز پوشیدگان راز پوشیده دار
وزیشان سخن نانیوشنده دار
هوش مصنوعی: از رازهای کسانی که در خفا و پوشیده زندگی می‌کنند، محافظت کن و از آن‌ها سخن نگو.
میاور به افسوس عمری بسر
که افسوس باشد بر افسوسگر
هوش مصنوعی: عمر خود را با اندوه و افسوس نگذران، چون افسوس به خودی خود تنها بر افسوس‌خوران اثر دارد.
سخن زین نمط گرچه دارم بسی
نگویم که به زین نگوید کسی
هوش مصنوعی: هرچند که من درباره‌ی این موضوع حرف‌های زیادی برای گفتن دارم، اما هیچ‌کس به خوبی من نمی‌تواند این مسائل را بیان کند.
ترا کایت آسمانی بود
ازین بیش گفتن زیانی بود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که تو در مقام و رتبه‌ای بالا و والا هستی و هر چه بیشتر از این بگوییم، به نفع تو نخواهد بود و بهتر است که از تعریف و توصیف بیشتر خودداری کنیم.
گرم تیز شد تیغ برمن مگیر
ز تیزی بود تیغ را ناگزیر
هوش مصنوعی: اگر تیغ تند و تیزی بر من بیفتد، از آن نترسید؛ چون این تیزی بخشی از ذات تیغ است و نمی‌توان از آن فرار کرد.
به تیغی چنین تیز بازوی شاه
قوی باد هر جا که راند سپاه
هوش مصنوعی: به تیزی این شمشیر، قدرت و توانایی شاه زیاد است. هر کجا که سپاه حرکت کند، به پیروزی خواهد رسید.
چو پرداخت زین درج درخامه را
پذیرفت شاه آن خرد نامه را
هوش مصنوعی: وقتی که این نوشته با دقت و احتیاط آماده شد، پادشاه آن کتاب ارزشمند را پذیرفت.