بخش ۳۱ - خردنامه افلاطون
دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب
فرستاد شه تا به روشن ضمیر
فلاطون نهد خامه را بر حریر
نگارد یکی نامهٔ دلنواز
که خوانندگان را بود کارساز
به فرمان شه پیرِ دریاشکوه
جواهر برون ریخت از کانِ کوه
ز گوهرفشانْ کلکِ فرمانبرش
نبشته چنین بود در دفترش
که بادا فزون ز آسمان و زمین
ز ما آفریننده را آفرین
پس از آفرینکردنِ کردگار
بساطِ سخن کرد گوهرنگار
که شاه جهان از جهان برترست
جهان کانِ گوهر شد او گوهرست
چو گوهرنهادست و گوهرنژاد
خطرناکی گوهر آرد به باد
نمودار اگر نیک اگر بد کند
باندازه گوهر خود کند
کمینگاه دزدان شد این مرحله
نشاید دراو رخت کردن یله
درین پاسگه هرکه بیدار نیست
جهانبانی او را سزاوار نیست
جهانگیر چون سر برآرد به میغ
به تدبیر گیرد جهان را چو تیغ
همان تیغ مردان که خونریز شد
به تدبیر فرزانگان تیز شد
به روز و به شب بزم ِ شاهنشهی
ز دانا نباید که باشد تهی
شه آن به که بر دانش آرد شتاب
نباید که بفریبدش خورد و خواب
دو آفت بود شاه را همنفس
که درویش را نیست آن دسترس
یک آفت ز طباخهٔ چربدست
که شه را کند چرب و شیرینپرست
دگر آفت از جفت زیبا بود
کزو آرزو ناشکیبا بود
از این هردو شه را نباشد بهی
که آن برکند طبع و این تن تهی
نه بسیارکن شو نه بسیارخوار
کز آن سستی آید وزین ناگوار
جهان را که بینی چنین سرخ و زرد
بساطی فریبنده شد در نورد
جهان اژدهاییست معشوق نام
از آن کام نی، جان برآید ز کام
نگویم که دنیا نه از بهر ماست
که هم شهری ما و هم شهر ماست
نباشیم از اینگونه دنیاپرست
که آریم خوانی به خونی بهدست
نهادی که برداشت از خون کند
فروداشتی بیجگر چون کند؟
از این چار ترکیب آراسته
ز هر گوهری عاریت خواسته
عنان به که پیچیم ازان پیشتر
که ایشان ز ما باز پیچند سر
اگر آب در خاک عنبر شود
سرانجام گوهر به گوهر شود
خری آبکش بود خیکش درید
کری بنده غم خورد و خر میدوید
جهان خار در پشت و ما خارپشت
به هم لایقست این درشت آن درشت
دو بیوه بههم گفتگو ساختند
سخن را به طعنه درانداختند
یکی گفت کز زشتی روی تو
نگردد کسی در جهان شوی تو
دگر گفت نیکو سخن راندهای
تو در خانه از نیکویی ماندهای!
چه خسبیم چندین بر این آستان؟
که با مرگ شد خواب همداستان
کسی کاو نداند که در وقت خواب
دگر ره به بیداری آرد شتاب
ز خفتن چو مردن بود در هراس
که مانَد بههم خواب و مرگ از قیاس
درین ره جز این خواب خرگوش نیست
که خسبنده مرگ را هوش نیست
چه بودی کزین خوابِ زیرکفریب
شکیبا شدی دیده ناشکیب
مگر دیدی احوال نادیده را
پسندیده و ناپسندیده را
وز این بیهده داوری ساختن
زمانی برآسودی از تاختن
چرا از پی یک شکموار نان
گراینده باید به هر سو عنان؟
شتاب آوریدن به دریا و دشت
چرا چون به نانی بود بازگشت
شتابندگانی که صاحب دلند
طلبکار آسایش منزلند
گذارند گیتی همه زیر پای
هم آخر به آسایش آرند رای
همه رهروان پیش بینندگان
کنند آفرین بر نشینندگان
سلامت در اقلیم آسودگیست
کزین بگذری جمله بیهودگیست
چه باید درین آتش هفت جوش
به صید کبابی شدن سخت کوش؟
سرانجام هر باز کوشیدنی
بجز خوردنی نیست و پوشیدنی
چو پوشیدنی باشد و خوردنی
حسابی دگر هست ناکردنی
به دریا درآنکس که جان میکند
هم آنکس که در کوه کان میکند
کس از روزی خویش درنگذرد
به اندازه خویش روزی خورد
هوس بین که چندین هزار آدمی
نهند آز در جان و زر در زمی
زر آکن که او خاک بر زر کند
خورد خاک و هم خاک بر سر کند
جهان آن کسی راست کاو در جهان
خورد توشهٔ راه با همرهان
ز کیسه به چربی برد بند را
دهد فربهی لاغری چند را
به یک جو که چربنده شد سنگ خام
بدان خشگیش چرب کردند نام
رهی دور و برگی در آن راه نی
ز پایان منزل کس آگاه نی
نباید غنودن چنان بیخبر
که ناگاه سیلی درآید به سر
نه بودن چنان نیز بیخواب و خورد
که تن ناتوان گردد و روی زرد
کجا عزم راه آورد راه جوی
نراند چو آشفتگان پوی پوی
نگهبان برانگیزد آن راه را
کند بر خود ایمن گذرگاه را
شب و روز بیدار باشد به کار
که بر خفتگان ره زند روزگار
پس و پیش بیند به فرهنگ و هوش
ندارد به گفتار بیگانه گوش
چو لشگرکشی باشدش رهشناس
ز دشواری ره ندارد هراس
گذر گر به هامون کند گر به کوه
پراکندگی ناورد در گروه
به موکب خرامد چو باران و برف
به هیبت نشیند چو دریای ژرف
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
به دست آرد و سیر دارد به خورد
وزیشان نهانی کند باز جست
که بی آب تخم از زمین برنرست
به آسانی آن کار گردد تمام
ز سختی نباید کشیدن لگام
چو آید ز یک سر سلامت پدید
سر چند کس را نباید برید
دران ره که دستی قویتر بود
زدن پای پیش آفت سر بود
نشاید دران داوری پی فشرد
که دعوی نشاید در او پیش برد
چو بر رشته کاری افتد گره
شکیبایی از جهد بیهوده به
همه کارها از فرو بستگی
گشاید ولیکن به آهستگی
فرو بستن کار در ره بود
گشایش در آن نیز ناگه بود
سخن گرچه شد گفته بر جای خویش
سخندانی شاه از این هست بیش
به هر جا که راند به نیکاختری
خرد خود کند شاه را رهبری
کسی را که یزدان بود کارساز
بود زآدم و آدمی بینیاز
دلی را که آرد فرشته درود
به اندیشهٔ کس نیاید فرود
اگر من به فرمان شاه جهان
مثالی نبشتم چو کارآگهان
نیاوردم الا پرستش بجای
که اقبال شد شاه را رهنمای
نشد خاطر شاه محتاج کس
خدا و خرد یاور شاه بس
خرد باد در نیک و بد یار او
خدا باد سازندهٔ کار او
خردمند چون نامه را کرد ساز
به شاه جهان داد و بردش نماز
دل شه ز بند غم آزاد گشت
از آن نامه نامور شاد گشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، زمانی که آفتاب با عطسهای خود را نشان داد، رایحهی خوش کافور بر عطر ناب مشک پدیدار شد.
فرستاد شه تا به روشن ضمیر
فلاطون نهد خامه را بر حریر
هوش مصنوعی: فرمانروایی دستور داد که تا به روشنفکر بزرگ، یعنی افلاطون، قلم را بر روی پارچهی باارزش بگذارد.
نگارد یکی نامهٔ دلنواز
که خوانندگان را بود کارساز
هوش مصنوعی: کسی نامهای دلپذیر مینویسد که برای خوانندگان سودمند و مؤثر است.
به فرمان شه پیرِ دریاشکوه
جواهر برون ریخت از کانِ کوه
هوش مصنوعی: به دستور فرمانروای کهن و با شکوه دریا، جواهراتی از دل کوه بیرون آمد.
ز گوهرفشانْ کلکِ فرمانبرش
نبشته چنین بود در دفترش
هوش مصنوعی: از زرق و برق جواهرات، قلم فرمانبر او در دفترش چنین نوشته بود.
که بادا فزون ز آسمان و زمین
ز ما آفریننده را آفرین
هوش مصنوعی: بهتر است که نعمتهای آسمان و زمین، بیشتر از ماست و این را به خاطر خالق همه چیز، گرامی بداریم و ستایش کنیم.
پس از آفرینکردنِ کردگار
بساطِ سخن کرد گوهرنگار
هوش مصنوعی: پس از اینکه خداوند دنیا را آفرید، به آرایش و زیبایی سخن پرداخت.
که شاه جهان از جهان برترست
جهان کانِ گوهر شد او گوهرست
هوش مصنوعی: شاه جهان از نظر بزرگی و مقام، از تمام دنیا برتر است؛ زیرا این دنیا که پر از جواهرات است، او خود به مانند یک گوهر با ارزش و بینظیر است.
چو گوهرنهادست و گوهرنژاد
خطرناکی گوهر آرد به باد
هوش مصنوعی: کسی که خود را به ارزش و جمال درونی آراسته است، اگر در معرض خطر قرار گیرد، ممکن است آن ارزشها و زیباییها را از دست بدهد.
نمودار اگر نیک اگر بد کند
باندازه گوهر خود کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوبی یا بدی عمل کند، نتیجهاش به اندازه ارزش و لیاقت خود او خواهد بود.
کمینگاه دزدان شد این مرحله
نشاید دراو رخت کردن یله
هوش مصنوعی: این مرحله به دور از امنیت و خطر است و مناسب نیست که در آن بیاحتیاطی کرد یا به راحتی در آن وارد شد.
درین پاسگه هرکه بیدار نیست
جهانبانی او را سزاوار نیست
هوش مصنوعی: در این مکان، هر کسی که هوشیار نباشد، شایستهی رهبری و سرپرستی جهان نیست.
جهانگیر چون سر برآرد به میغ
به تدبیر گیرد جهان را چو تیغ
هوش مصنوعی: وقتی جهانگیر به آسمان نگاه میکند و درخشش را میبیند، با تدبیر و زیرکی، دنیا را به گونهای تحت کنترل میگیرد که مانند تیغ تیز و بران است.
همان تیغ مردان که خونریز شد
به تدبیر فرزانگان تیز شد
هوش مصنوعی: تیغی که روزی به دست مردان خونریزی میکرد، اکنون به وسیلهی تدبیر و حکمت نیکان، تیز و کارآمد شده است.
به روز و به شب بزم ِ شاهنشهی
ز دانا نباید که باشد تهی
هوش مصنوعی: در طول روز و شب جشن و سرور پادشاهی، نباید از حضور دانایان خالی بماند.
شه آن به که بر دانش آرد شتاب
نباید که بفریبدش خورد و خواب
هوش مصنوعی: بهتر است که سلطانی باشد که به علم و دانش توجه کند و در آن عجله نکند، زیرا خوراک و خواب نمیتوانند او را بفریبند.
دو آفت بود شاه را همنفس
که درویش را نیست آن دسترس
هوش مصنوعی: دو مشکل وجود دارد برای شاه که درویش به آنها دسترسی ندارد.
یک آفت ز طباخهٔ چربدست
که شه را کند چرب و شیرینپرست
هوش مصنوعی: یک آشپز ماهر میتواند با هنر خود، غذا را به گونهای تهیه کند که برای کسی که آن را میخورد، لذیذ و دلپذیر به نظر برسد. این هنر آشپز میتواند تاثیری مثبتی بر ذائقه و تمایلات دیگران بگذارد.
دگر آفت از جفت زیبا بود
کزو آرزو ناشکیبا بود
هوش مصنوعی: آفت دیگری که انسان را گرفتار میکند، زیبایی جفت است که آرزو و خواستههای او را بیصبر و بیتاب میسازد.
از این هردو شه را نباشد بهی
که آن برکند طبع و این تن تهی
هوش مصنوعی: از این دو شخصیت، یک نفر نمیتواند خوب باشد؛ زیرا یکی از آنها به خاطر طبیعتش از همه چیز جدا میشود و دیگری روح خالی دارد.
نه بسیارکن شو نه بسیارخوار
کز آن سستی آید وزین ناگوار
هوش مصنوعی: نه خیلی بزرگمنش باش و نه خیلی حقیر، چون از این حال سستی به وجود میآید و این وضعیت ناخوشایند است.
جهان را که بینی چنین سرخ و زرد
بساطی فریبنده شد در نورد
هوش مصنوعی: وقتی به دنیا نگاه میکنی و میبینی که چقدر زیبا و درخشان است، متوجه میشوی که این زیبایی میتواند فریبنده باشد و تو را به دام بیندازد.
جهان اژدهاییست معشوق نام
از آن کام نی، جان برآید ز کام
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک اژدهاست که معشوقی دارد و این معشوق هرگز از آنچه که میخواهد راضی نمیشود. در نتیجه، زندگی از آرزوهای برآورده نشده انسان زائل میشود.
نگویم که دنیا نه از بهر ماست
که هم شهری ما و هم شهر ماست
هوش مصنوعی: نمیگویم که دنیا به خاطر ما نیست، چون هم همسایه ماست و هم جایی که در آن زندگی میکنیم.
نباشیم از اینگونه دنیاپرست
که آریم خوانی به خونی بهدست
هوش مصنوعی: نباید به دنیای مادی و دنیاپرستی گرایش داشته باشیم؛ زیرا این گونه زندگی ممکن است ما را به جایی بکشاند که برای دستیابی به خوشبختی، به دیگران آسیب برسانیم یا رنج ببریم.
نهادی که برداشت از خون کند
فروداشتی بیجگر چون کند؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نهاد یا نهادی که بر پایهٔ ریختن خون و آسیب به دیگران کار میکند، چگونه میتواند در برابر کسی که جگر و شجاعت ندارد، ایستادگی کند؟ در واقع، پرسش این است که اگر کسی دل و جگر نداشته باشد، چگونه میتواند با چنین نهادهای بیرحم و ظالمی مقابله کند؟
از این چار ترکیب آراسته
ز هر گوهری عاریت خواسته
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر از چهار نوع ترکیب یا مجموعۀ زیبا و هنری به وجود آمده از انواع جواهرات و زیباییها استفاده کرده و این زیباییها را به صورت قرضی گرفته است. به عبارت دیگر، او به خلق چیزی زیبا پرداخته که ریشه در زیباییهای دیگر دارد.
عنان به که پیچیم ازان پیشتر
که ایشان ز ما باز پیچند سر
هوش مصنوعی: بهتر است ما قبل از آنکه دیگران از ما دور شوند و از ما فاصله بگیرند، خودمان این فاصله را ایجاد کنیم و از آنها جدا شویم.
اگر آب در خاک عنبر شود
سرانجام گوهر به گوهر شود
هوش مصنوعی: اگر آب با خاک خوشبو و گرانبها ترکیب شود، در نهایت میوهای ارزشمند به بار میآورد.
خری آبکش بود خیکش درید
کری بنده غم خورد و خر میدوید
هوش مصنوعی: یک خر که در حال استفاده از آبکش بود، ناگهان آن را پاره کرد. این باعث شد بندهای که غمگین و ناراحت بود، به تماشای او نگاه کند در حالی که خر به سرعت میدوید.
جهان خار در پشت و ما خارپشت
به هم لایقست این درشت آن درشت
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از مشکلات و چالشهاست، ما مانند یک خارپشت با یکدیگر همراستا و همخوانیم. هر دو در دنیای دشواری قرار داریم و به همین دلیل به هم شبیه و مرتبط هستیم.
دو بیوه بههم گفتگو ساختند
سخن را به طعنه درانداختند
هوش مصنوعی: دو زن بیوه با هم صحبت کردند و در گفتوگویشان به طعنه زدن و کنایهپردازی پرداختند.
یکی گفت کز زشتی روی تو
نگردد کسی در جهان شوی تو
هوش مصنوعی: یک نفر گفت که هیچکس در دنیا به خاطر زشتی چهرهات به تو نگاه نمیکند.
دگر گفت نیکو سخن راندهای
تو در خانه از نیکویی ماندهای!
هوش مصنوعی: دیگر گفت: تو به خوبی سخن گفتهای و نشان از نیکی در خانهات دارد.
چه خسبیم چندین بر این آستان؟
که با مرگ شد خواب همداستان
هوش مصنوعی: چرا همچنان در اینجا آسوده و بیخبر استراحت کنیم؟ زیرا با مرگ، حتی خواب هم شریک شده است.
کسی کاو نداند که در وقت خواب
دگر ره به بیداری آرد شتاب
هوش مصنوعی: کسی که نداند در زمان خواب چه زمانی باید به بیداری برگردد، به طور ناگهانی و سریع به آن نمیرسد.
ز خفتن چو مردن بود در هراس
که مانَد بههم خواب و مرگ از قیاس
هوش مصنوعی: اگر خواب مانند مرگ باشد، ترس این وجود دارد که مرگ و خواب را نتوان از هم بازشناخت.
درین ره جز این خواب خرگوش نیست
که خسبنده مرگ را هوش نیست
هوش مصنوعی: در این راه جز خواب عمیق و بیخبری چیزی وجود ندارد، زیرا کسی که در خواب است آگاهی از مرگ و خطرات ندارد.
چه بودی کزین خوابِ زیرکفریب
شکیبا شدی دیده ناشکیب
هوش مصنوعی: چگونه توانستی در این خواب فریبنده که هوشیارانه است، صبر و شکیبایی را به دست آوری و چشمان ناآرامت را آرام کنی؟
مگر دیدی احوال نادیده را
پسندیده و ناپسندیده را
هوش مصنوعی: آیا حالتهایی را که به چشم نمیآیند، پسندیده و یا ناپسند نمیدانی؟
وز این بیهده داوری ساختن
زمانی برآسودی از تاختن
هوش مصنوعی: با قضاوتهای بیمورد و بیدلیل، کمی آرامش یافتهای و از جنگ و کوششهای بیفایده رها شدهای.
چرا از پی یک شکموار نان
گراینده باید به هر سو عنان؟
هوش مصنوعی: چرا باید برای به دست آوردن لقمهای نان، به هر سو سرگردان باشی و افسار خود را در دست بگیری؟
شتاب آوریدن به دریا و دشت
چرا چون به نانی بود بازگشت
هوش مصنوعی: چرا به سوی دریا و دشت با شتاب میروی، وقتی که بازگشت تو به خاطر یک نان است؟
شتابندگانی که صاحب دلند
طلبکار آسایش منزلند
هوش مصنوعی: افرادی که در سفر روحی و معنوی خود شتاب دارند و دل پاکی دارند، به دنبال آرامش و راحتی در زندگی هستند.
گذارند گیتی همه زیر پای
هم آخر به آسایش آرند رای
هوش مصنوعی: زندگی انسانها غالباً در زیر پای یکدیگر میگذرد و در نهایت، همه به دنبال آرامش و راحتی میباشند.
همه رهروان پیش بینندگان
کنند آفرین بر نشینندگان
هوش مصنوعی: تمامی مسافران و رهروان برای کسانی که در دیدن و پیشبینی آینده مهارت دارند، احترام و ستایش قائلند.
سلامت در اقلیم آسودگیست
کزین بگذری جمله بیهودگیست
هوش مصنوعی: سلامتی در جایی است که آرامش حاکم باشد، و اگر از آن گذر کنی، همه چیز بیفایده و بیمعنا خواهد بود.
چه باید درین آتش هفت جوش
به صید کبابی شدن سخت کوش؟
هوش مصنوعی: در این آتش شدید چه کار باید کرد که به سختی تلاش کنیم تا تبدیل به کباب شویم؟
سرانجام هر باز کوشیدنی
بجز خوردنی نیست و پوشیدنی
هوش مصنوعی: در نهایت، هر تلاشی که صورت گیرد، جز خوردن و پوشیدن نتیجهای ندارد.
چو پوشیدنی باشد و خوردنی
حسابی دگر هست ناکردنی
هوش مصنوعی: هرگاه چیزی باشد که پوشیدنش یا خوردنش ممکن است، پس حساب و کتاب آن متفاوت است و نمیتوان به سادگی از آن صرف نظر کرد.
به دریا درآنکس که جان میکند
هم آنکس که در کوه کان میکند
هوش مصنوعی: کسی که برای رسیدن به هدفی بزرگ و مهم تلاش میکند، باید به مانند کسی که در دریا شنا میکند، تلاش کند؛ و همچنین همانند کسی که در کوه معدنکاری میکند، باید سختیها و چالشها را بپذیرد.
کس از روزی خویش درنگذرد
به اندازه خویش روزی خورد
هوش مصنوعی: هیچکس بیشتر از آنچه که مقدر شده، از روزیاش نمیگذرد و هر کس به اندازه خودش از روزی بهره میبرد.
هوس بین که چندین هزار آدمی
نهند آز در جان و زر در زمی
هوش مصنوعی: ببین که چقدر انسانهای زیادی آرزوها و تمایلاتشان را در دل دارند و در تلاشاند که ثروت و نعمت را در زمین به دست آورند.
زر آکن که او خاک بر زر کند
خورد خاک و هم خاک بر سر کند
هوش مصنوعی: طلا را به جایی بگذار که خاک بر آن ننشیند، زیرا او خاک را میخورد و در نهایت خود را به خاک میسپارد.
جهان آن کسی راست کاو در جهان
خورد توشهٔ راه با همرهان
هوش مصنوعی: دنیا متعلق به کسی است که در این جهان برای سفر خود همراهانش را آماده کند و توشهی لازم را جمعآوری کند.
ز کیسه به چربی برد بند را
دهد فربهی لاغری چند را
هوش مصنوعی: از کیسهای که به چربی پر شده است، بند را بده و لاغری را چندان کمتر کن.
به یک جو که چربنده شد سنگ خام
بدان خشگیش چرب کردند نام
هوش مصنوعی: هنگامی که یک جو پرچرب شد، آن سنگ خام را به کمک آن چربی نرم کردند.
رهی دور و برگی در آن راه نی
ز پایان منزل کس آگاه نی
هوش مصنوعی: در این مسیر، هیچ کس نمیداند که به کجا میرود و هیچ نشانهای از پایان راه وجود ندارد.
نباید غنودن چنان بیخبر
که ناگاه سیلی درآید به سر
هوش مصنوعی: باید هوشیار بود و بیخیالی نکرد، زیرا ممکن است ناگهان با مشکلاتی جدی مواجه شویم.
نه بودن چنان نیز بیخواب و خورد
که تن ناتوان گردد و روی زرد
هوش مصنوعی: نمیتوان زندگی را به گونهای گذراند که هم خواب نباشی و هم چیزی نخوری؛ چرا که این کار باعث میشود تن ضعیف و چهرهات زرد شود.
کجا عزم راه آورد راه جوی
نراند چو آشفتگان پوی پوی
هوش مصنوعی: کجا کسی که به سفر میرود، میتواند راه را پیدا کند و پیش برود وقتی که مانند کسانی که آشفته و پریشان هستند، بیهدف و بههمریخته حرکت کند؟
نگهبان برانگیزد آن راه را
کند بر خود ایمن گذرگاه را
هوش مصنوعی: نگهبان راه را بیدار میکند و با او به سمت امنیت میرود تا مسیر را برای دیگران آسوده کند.
شب و روز بیدار باشد به کار
که بر خفتگان ره زند روزگار
هوش مصنوعی: اگر کسی در شب و روز بیدار و متعهد به کار باشد، زمان و شرایط به او کمک خواهد کرد و بر کسانی که بیتوجه و سستعزم هستند، غلبه خواهد کرد.
پس و پیش بیند به فرهنگ و هوش
ندارد به گفتار بیگانه گوش
هوش مصنوعی: شخصی که به یادگیری و فرهنگ توجه دارد، توانایی درک و تحلیل امور را دارد، اما اگر به سخنان بیگانه گوش دهد و به آنها اهمیت بدهد، از درک واقعی دور میشود.
چو لشگرکشی باشدش رهشناس
ز دشواری ره ندارد هراس
هوش مصنوعی: وقتی که یک راهنما در مسیر لشگرکشی وجود داشته باشد، از دشواریهای مسیر ترسی نخواهد داشت.
گذر گر به هامون کند گر به کوه
پراکندگی ناورد در گروه
هوش مصنوعی: اگر کسی از کنار هامون بگذرد یا به کوه برود، نباید در میان جمع باشد و پراکندگی به وجود آورد.
به موکب خرامد چو باران و برف
به هیبت نشیند چو دریای ژرف
هوش مصنوعی: آن فرد با وقار و زیبایی به راه میآید، مانند باران و برف که با آرامش و لطافت بر زمین مینشیند، و با شکوه و عظمت مانند دریای عمیق است.
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
به دست آرد و سیر دارد به خورد
هوش مصنوعی: زمین لرزید؛ دو نفر از آنجا حیات و زندگی را به دست میآورند و آن را به شکلی دلپذیر و پاداشدهنده تجربه میکنند.
وزیشان نهانی کند باز جست
که بی آب تخم از زمین برنرست
هوش مصنوعی: آنها به طور نامحسوس به جستجوی چیزی میپردازند، چرا که بدون آب، دانهها از زمین جوانه نمیزنند.
به آسانی آن کار گردد تمام
ز سختی نباید کشیدن لگام
هوش مصنوعی: برای انجام یک کار دشوار، نباید خود را تحت فشار قرار داد؛ بلکه با آرامش و تدبیر میتوان به نتایج بهتری دست یافت.
چو آید ز یک سر سلامت پدید
سر چند کس را نباید برید
هوش مصنوعی: زمانی که از یک طرف شادی و سلامت به وجود آید، نباید سر هیچ کس را قطع کرد.
دران ره که دستی قویتر بود
زدن پای پیش آفت سر بود
هوش مصنوعی: در مسیری که قدرت و توان بیشتری وجود دارد، قدم گذاشتن در برابر خطرات و مشکلات میتواند به آسیب و آسیبپذیری منجر شود.
نشاید دران داوری پی فشرد
که دعوی نشاید در او پیش برد
هوش مصنوعی: در جایگاه قضاوت نباید بر چیزی اصرار ورزید که خود دعوی آن مورد قبول نیست.
چو بر رشته کاری افتد گره
شکیبایی از جهد بیهوده به
هوش مصنوعی: وقتی در کارها به مشکلی برمیخوریم، صبر و شکیبایی به ما کمک میکند تا از تلاش بیفایده پرهیز کنیم.
همه کارها از فرو بستگی
گشاید ولیکن به آهستگی
هوش مصنوعی: همه مشکلات با صبر و حوصله حل میشود، اما این کار نیاز به زمان دارد.
فرو بستن کار در ره بود
گشایش در آن نیز ناگه بود
هوش مصنوعی: بسته شدن کارها در مسیر زندگی گاهی میتواند به ناگاه به گشایش و راهحلهایی منتهی شود.
سخن گرچه شد گفته بر جای خویش
سخندانی شاه از این هست بیش
هوش مصنوعی: اگرچه سخن در جایش قرار گرفته است، اما هنر و مهارت بیان شاه از این هم فراتر است.
به هر جا که راند به نیکاختری
خرد خود کند شاه را رهبری
هوش مصنوعی: در هر مسیری که نیکبختی شخص را هدایت کند، عقل او وظیفه دارد که پادشاه را راهنمایی کند.
کسی را که یزدان بود کارساز
بود زآدم و آدمی بینیاز
هوش مصنوعی: کسی که خدایی در کارهایش دخالت دارد، به حقیقت از آدم و انسان بینیاز است.
دلی را که آرد فرشته درود
به اندیشهٔ کس نیاید فرود
هوش مصنوعی: دل کسی که فرشته به او سلام میدهد، تحت تأثیر فکر کسی قرار نمیگیرد.
اگر من به فرمان شاه جهان
مثالی نبشتم چو کارآگهان
هوش مصنوعی: اگر من همچون یک کارشناس و متخصص به دستورات پادشاه جهان عمل نکردهام، مثالی در این زمینه نخواهم بود.
نیاوردم الا پرستش بجای
که اقبال شد شاه را رهنمای
هوش مصنوعی: جز پرستش چیزی نیافتم جز این که در زمانهای که اوضاع خوب بود، راهنمایی برای شاه باشم.
نشد خاطر شاه محتاج کس
خدا و خرد یاور شاه بس
هوش مصنوعی: نشد که دل شاه به کسی وابسته باشد، خدا و عقل، یاریگر او هستند.
خرد باد در نیک و بد یار او
خدا باد سازندهٔ کار او
هوش مصنوعی: خرد به عنوان یار خداوند در هر دو حالت خوب و بد است و خداوند کسی است که کارها را میسازد و هدایت میکند.
خردمند چون نامه را کرد ساز
به شاه جهان داد و بردش نماز
هوش مصنوعی: اندیشمند وقتی نامه را آماده کرد، آن را به پادشاه جهان داد و به او سلام و درود فرستاد.
دل شه ز بند غم آزاد گشت
از آن نامه نامور شاد گشت
هوش مصنوعی: دل شاه از غم رهایی یافت و به خاطر آن نامه معروف خوشحال شد.