بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو
چنین بود در نامهٔ رهنمای
از آن پس که بود آفرین خدای
که شاها به دانش دل آباددار
ز بیدانشان «دور شو» یاد دار
دری را که بندش بود ناپدید
ز دانا توان بازجستن کلید
به هر دولتی کاوری در شمار
سجودی بکن پیش پروردگار
به پیروزی خود قویدل مباش
ز ترس خدا هیچ غافل مباش
خدا ترس را کارساز است بخت
بود ناخدا ترس را کار سخت
به هر جا که باشی تنومند و شاد
سپندی به آتش فکن بامداد
مباش ایمن از دیدن چشم بد
نه از چشم بد بلکه از چشم خود
چنین زد مثل مرد گوهرشناس
که گر خوبی، از خویشتن در هراس
ز بار آن درختی نیابد گزند
که از خاک سر برنیارد بلند
دو شاخه گشایان نخجیرگاه
به فحلان نخجیر یابند راه
سبق برد خود را تک آهستهدار
حسد را به خود راه بربسته دار
حسد مرد را دل به درد آورد
میان دو آزاده گرد آورد
به کینه مبَر هیچکس را ز جای
چو از جای بردی درآرش ز پای
گرت با کسی هست کین کهن
نژادش مکن یکسر از بیخ و بن
مخواه از کسی کین آبای او
نظر بیش کن در محابای او
ز خورشید تا سایه، مویی بوَد
که این روشن آن تیرهرویی بود
ز خرما به دستی بوَد تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار
صدف گرچه همسایه شد با نهنگ
در تاج دارد نه شمشیر جنگ
برادر به جرم برادر مگیر
که بس فرق باشد ز خون تا به شیر
مزن در کس از بهر کس نیش را
به پای خود آویز هر میش را
چو آمرزش ایزدی بایدت
نباید که رسم بدی آیدت
بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود
مکن جز به نیکی گرایندگی
که در نیکنامی است پایندگی
منه بر دل نیکنامان غبار
که بدنامی آرد سرانجام کار
مکن کارِ بدگوهران را بلند
که پروردن گرگت آرد گزند
میامیز در هیچ بدگوهری
مده کیمیایی به خاکستری
چو بدگوهری سربرآرد ز مرد
کند گوهر سرخ را رویزرد
زدن با خداوند فرهنگ رای
به فرهنگ باشد تو را رهنمای
چو سود درم بیش خواهی نه کم
مزن رای با مردم بیدرم
کشش جستن از مردم ِ سستکوش
جواهر خری باشد از جو فروش
همه جنسی از گور و گاو و پلنگ
به جنسیت آرند شادی به چنگ
چو در پرده ناجنس باشد همال
ز تهمت بسی نقش بندد خیال
دو آیینه را چون بههم برنهی
شود هر دو از عاریتها تهی
مشو با زبونافکنانِ گاودل
که مانی در اندوه چون خر به گل
جوانمردی شیر با آدمی
ز مردمرمی دان نه از مردمی
بر آنکس که با سخترویی بوَد
درشتی به از نرمخویی بود
ستیزنده را چون بود سخت کار
به نرمی طلب کن به سختی بدار
سر خصم چون گردد از فتنه پُر
به چربی بیاور به تیزی ببُر
چو افتی میان دو بدخواه خام
پراکندهشان کن لگام از لگام
درافکن بههم گرگ را با پلنگ
تو بر آرد را از میان دو سنگ
کسی را که باشد ز دهقان و شاه
به اندازهٔ پایهٔ نه پایگاه
به سوی توانا توانا فرست
به دانا هم از جنس دانا فرست
فرستاده را چون بود چارهساز
به اندرز کردن نباشد نیاز
به جایی که آهن درآید به زنگ
به زر داد آهن برآور ز سنگ
خزینه ز بهر زر آکندنست
زر از بهر دشمن پراکندنست
به چربی توان پای روباه بست
به حلوا دهد طفل چیزی ز دست
چو مطرب به سور کسان شاد باش
ز بند خود ار سروی آزاد باش
میارای خود را چو ریحان باغ
به دست کسان خوبتر شد چراغ
خزینه که با توست بر توست بار
چو دادی به دادن شوی رستگار
زر آن آتشی نیست کهآکندنیست
شراریست کز خود پراکندنیست
مگو کز زر و صاحب زر که به
گره بدتر از بند و بند از گره
چنین گفت با آتش آتشپرست
که از ما که بهتر به جایی که هست؟
بگفت آتش ار خواهی آموختن
تو را کشت باید مرا سوختن
فراخآستین شو کزین سبز شاخ
فتد میوه در آستین فراخ
ز سیری مباش آنچنان شادکام
که از هیضهٔ زهری درافتد به جام
به گنجینهای مفلسی راه بُرد
بیفتاد و از شادمانی بمرد
همان تشنهٔ گرم را آب سرد
پیاپی نشاید به یکباره خورد
به هر منزلی کاوری تاختن
نشاید درو خوابگه ساختن
مخور آب نا آزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست
نه آن میوهای کاو غریب آیدت
کزو ناتوانی نصیب آیدت
به وقت خورش هر که باشد طبیب
بپرهیزد از خوردهای غریب
بر آن ره که نارفته باشد کسی
مرو گرچه همراه داری بسی
رهی کاو بود دور از اندیشه پاک
به از راهِ نزدیکِ اندیشناک
گرانباری مال چندان مجوی
که افتد به لشگرگهت گفتگوی
ز هر غارت و مال کآری به دست
به درویش ده هر یک از هر چه هست
نهانی به خواهندگان چیز ده
که خشنودی ایزد از چیز به
دهش کز نظرها نهانی بود
حصار بد آسمانی بود
سپه را به اندازه ده پایگاه
مده بیشتر مالی از خرج راه
شکمبنده را چون شکم گشت سیر
کند بددلی گرچه باشد دلیر
نه سیری چنان ده که گردند مست
نه بگذارشان از خورش تنگدست
چنان زی که هنگام سختی و ناز
بود لشگر از جز تویی بینیاز
به روزی دو نوبت برآرای خوان
سران سپه را یکایک بخوان
مخور باده در هیچ بیگانهبوم
تن آسان مشو تا نباشی به روم
به روشنترین کس ودیعت سپار
که از آب روشن نیاید غبار
چو روشنترست آفتاب از گروه
امانت بدو داد دریا و کوه
اگر مقبلی مقبلان را شناس
که اقبال را دارد اقبال پاس
مده مدبران را برِ خویش راه
که انگور از انگور گردد سیاه
وفا خصلتِ مادر آورد ِ توست
مگر از سرشتی که بود از نخست
چو مردم بگرداند آیین و حال
بگردد بر او سکهٔ ملک و مال
ز خوی قدیمی نشاید گذشت
که نتوان به خوی دگر بازگشت
منه خوی اصلی چو فرزانگان
مشو پیرو خوی بیگانگان
پیاده که او راستآیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود
اگر صاحباقبال بینی کسی
نبینم که با او بکوشی بسی
به هر گردشی با سپهر بلند
ستیزه مبَر تا نیابی گزند
بنه دل به هرچ آورد روزگار
مگردان سر از پند آموزگار
اگر نازی از دولت آید پدید
سر از ناز دولت نباید کشید
به نازی که دولت نماید مرنج
که در ناز دولت بود کان گنج
چو هنگام ناز تو آید فراز
کشد دولت آنروز نیز از تو ناز
صدف زان همه تن شدهست استخوان
که مغزی چو دُر دارد اندرمیان
ازان سخت شد کان گوهر چو سنگ
که ناید گهر جز به سختی به چنگ
به سختی در اختر مشو بدگمان
که فرختر آید زمان تا زمان
ز پیروزهگون گنبد انده مدار
که پیروز باشد سرانجام کار
مشو ناامید ار شود کار سخت
دل خود قوی کن به نیروی بخت
بر انداز سنگی به بالا دلیر
دگرگون بود کار کاید به زیر
رها کن ستم را به یکبارگی
که کم عمری آرد ستمکارگی
شه از داد خود گر پشیمان شود
ولایت ز بیداد ویران شود
تو را ایزد از بهر عدل آفرید
ستم ناید از شاه عادل پدید
نکورای چون رای را بد کند
چنان دان که بد در حق خود کند
چو گردد جهان گاهگاه از نورد
به گرمای گرم و به سرمای سرد
در آن گرم و سردی سلامت مجوی
که گرداند از عادت خویش روی
چنان به که هر فصلی از فصل سال
به خاصیت خود نماید خصال
ربیع از ربیعی نماید سرشت
تموز از تموز آورد سرنبشت
چو هرچ او بگردد ز ترتیب کار
بگردد بر او گردش روزگار
بجای تو گر بد کند ناکسی
تو نیز ار کنی نیکوی با کسی
همان را همین را فراموش کن
زبان از بد و نیک خاموش کن
مژه در نخفتن چو الماس دار
به بیداری آفاق را پاس دار
چنین زد مثل کاردان بزرگ
که پاس شبانست پابند گرگ
چو یابی تواناییی در سرشت
مزن خنده کانجا بود خنده زشت
وگر ناتوانی درآید به کار
مکن عاجزی بر کسی آشکار
لب از خندهٔ خرمی درمبند
غمین باش پنهان و پیدا بخند
به هر جا که حربی فراز آیدت
به حربآزمایان نیاز آیدت
هزیمت پذیر از دگر حربگاه
نباید که یابد در آن حرب راه
گریزنده چون ره به دست آورد
به کوشندگان در شکست آورد
چو خواهی که باشد ظفر یار تو
ظفر دیده باید سپهدار تو
به فرخ رکابان فیروزمند
عنان عزیمت برآور بلند
به هرچ آری از نیک و از بد بجای
بد از خویشتن بین و نیک از خدای
چو این نامه نامور شد تمام
به شه داد و شه گشت ازو شادکام
بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری: مغنی سحرگاه بر بانگ رودبخش ۳۱ - خردنامه افلاطون: دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین بود در نامهٔ رهنمای
از آن پس که بود آفرین خدای
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که این وضعیت در نوشتار راهنمایی وجود داشت، پس از آنکه خداوند، آفرینش را انجام داد. به نوعی میتوان گفت که پس از آفرینش خدا، این شرایط و امور شکل گرفتند.
که شاها به دانش دل آباددار
ز بیدانشان «دور شو» یاد دار
هوش مصنوعی: ای شاه، برای آبادانی دل خود از علم و دانش بهره ببر و در یاد داشته باش که از بیدانشان دوری کنی.
دری را که بندش بود ناپدید
ز دانا توان بازجستن کلید
هوش مصنوعی: اگر دروازهای قفل شده باشد، تنها فردی دانا میتواند کلید آن را پیدا کند و در را باز کند.
به هر دولتی کاوری در شمار
سجودی بکن پیش پروردگار
هوش مصنوعی: هر حکومتی برای خودش نشانهای دارد، پس در برابر خالق هستی به خاک بیفت و سجده کن.
به پیروزی خود قویدل مباش
ز ترس خدا هیچ غافل مباش
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزیات خود را با قدرت و شجاعت آماده کن و از ترس خداوند هیچگاه غافل نشو.
خدا ترس را کارساز است بخت
بود ناخدا ترس را کار سخت
هوش مصنوعی: خداوند برای ترس و نگرانی کارکرد خاصی دارد؛ اما این ترس میتواند باعث شود که شانس و فرصتهای خوب از بین بروند. ترس میتواند بر روی تلاشها و سختیهای انسان تأثیر بگذارد.
به هر جا که باشی تنومند و شاد
سپندی به آتش فکن بامداد
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، با قدرت و شادی، در صبح زود، نیکویی را به دیگران ارزانی دار.
مباش ایمن از دیدن چشم بد
نه از چشم بد بلکه از چشم خود
هوش مصنوعی: از دیدن بدیها و نگاههای ناپسند دیگران مطمئن نباش، نه به خاطر اینکه آن دیدگاهها باعث آسیب میشوند، بلکه به خاطر اینکه خودت هم ممکن است به همین شکل فکر کنی و به خودت آسیب برسانی.
چنین زد مثل مرد گوهرشناس
که گر خوبی، از خویشتن در هراس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند یک مرد حکیم و با دانایی که به ارزشها و زیباییها آگاه است، اگر خوب باشد، باید از خود و ویژگیهایش نگرانی نداشته باشد.
ز بار آن درختی نیابد گزند
که از خاک سر برنیارد بلند
هوش مصنوعی: درختی که ریشههای محکمی در خاک دارد، نمیتواند آسیب ببیند. این نشاندهنده اهمیت استحکام و پایگاههای درست در زندگی است.
دو شاخه گشایان نخجیرگاه
به فحلان نخجیر یابند راه
هوش مصنوعی: دو شاخهای که راه را باز میکنند، به شکارگاههای فراریان میرسند و به آنها راه میدهند.
سبق برد خود را تک آهستهدار
حسد را به خود راه بربسته دار
هوش مصنوعی: با احتیاط و آرامش پیش برو و حسادت دیگران را از خود دور کن.
حسد مرد را دل به درد آورد
میان دو آزاده گرد آورد
هوش مصنوعی: حسادت باعث میشود که دل انسان پر از درد و رنج شود، در حالی که انسانهای آزاد و با کرامت همیشه تلاش میکنند از چنین احساسی دوری کنند و در کنار هم باشند.
به کینه مبَر هیچکس را ز جای
چو از جای بردی درآرش ز پای
هوش مصنوعی: به خاطر خشم و کینه، نمیتوان کسی را از جایگاهش بیرون کرد، زیرا اگر خود را از جایگاهش برچینی، ممکن است در نهایت به خود آسیب برسانی.
گرت با کسی هست کین کهن
نژادش مکن یکسر از بیخ و بن
هوش مصنوعی: اگر با کسی هستی که ریشهاش از نسلهای قدیم است، نباید او را به کلی از ریشه و اصلش جدا نکنی.
مخواه از کسی کین آبای او
نظر بیش کن در محابای او
هوش مصنوعی: از کسی طلب نکن که به خاطر خانوادهاش، بیشتر به او توجه کنی.
ز خورشید تا سایه، مویی بوَد
که این روشن آن تیرهرویی بود
هوش مصنوعی: بین نور خورشید و سایه، فاصلهای جز یک تار مو نیست که این نور روشن و آن سایه تاریک هستند.
ز خرما به دستی بوَد تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار
بین خرما و خار فاصله زیادی نیست اما یکی تلخ است و دیگری شیرین (یعنی آدمها حتی دو برادر با وجود خویشی، متفاوت هستند پس کسی را به جرم دیگری مگیر)
صدف گرچه همسایه شد با نهنگ
در تاج دارد نه شمشیر جنگ
هوش مصنوعی: هرچند صدف در کنار نهنگ زندگی میکند، اما او همواره در تاج خود زیبایی دارد و به دنبال قدرت و جنگ نیست.
برادر به جرم برادر مگیر
که بس فرق باشد ز خون تا به شیر
هوش مصنوعی: برادر، به خاطر اشتباهات برادر خود مجازات نکن، زیرا تفاوت زیادی بین رابطه خونی و رابطهای که از محبت و دوستی سرچشمه میگیرد وجود دارد.
مزن در کس از بهر کس نیش را
به پای خود آویز هر میش را
هوش مصنوعی: برای دیگران مشکلات و سختیها را به خود نگیرد و درگیر نکن. هر کسی باید به مسائل و چالشهای خودش بپردازد و تو نباید بار دیگران را به دوش بکشی.
چو آمرزش ایزدی بایدت
نباید که رسم بدی آیدت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مورد بخشش و رحمت الهی قرار بگیری، نباید به کارهای بد و ناپسند روی بیاوری.
بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود
هوش مصنوعی: هر کسی آنچه را که برای خود ناپسند میداند، از سرنوشت بد میداند و اما برای نیکان، سرنوشت خوب و نیکی رقم میخورد.
مکن جز به نیکی گرایندگی
که در نیکنامی است پایندگی
هوش مصنوعی: تنها به کارهایی بپرداز که نیکو و پسندیدهاند، چرا که دوام و ماندگاری در نام نیک و خوبنامی است.
منه بر دل نیکنامان غبار
که بدنامی آرد سرانجام کار
آدمهای نیکنام و آبرومند را میازار که عاقبت خود بدنام میشوی
مکن کارِ بدگوهران را بلند
که پروردن گرگت آرد گزند
هوش مصنوعی: کارهای ناشایست و ناپسند را انجام نده، زیرا پرورش و حمایت از افراد بدسرشت، خود باعث آسیب و ضرر به تو خواهد شد.
میامیز در هیچ بدگوهری
مده کیمیایی به خاکستری
با آدمهای بدذات و بدخواه قاطی نشو زیرا کیمیای تو و وجود باارزش تو را خاکستر و بیارزش میکنند
چو بدگوهری سربرآرد ز مرد
کند گوهر سرخ را رویزرد
هوش مصنوعی: وقتی کسی با نیت و خصلت ناپاک خود ظاهر میشود، حتی ارزشمندترین چیزها نیز تحت تأثیر قرار میگیرند و زیباییهای واقعی خود را از دست میدهند.
زدن با خداوند فرهنگ رای
به فرهنگ باشد تو را رهنمای
هوش مصنوعی: با ارتباط و نزدیکی به خداوند، میتوان به فرهنگ و اندیشههای بهتری دست یافت و او میتواند راهنمایی برای شما باشد.
چو سود درم بیش خواهی نه کم
مزن رای با مردم بیدرم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سود بیشتری از پولت ببری، با افراد بیپول مشورت نکن و در نظر آنها قرار مگیر.
کشش جستن از مردم ِ سستکوش
جواهر خری باشد از جو فروش
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از افرادی که ضعیف و بیعلاقه هستند فاصله بگیری، در واقع مثل این است که تو جواهر زیبایی را از کسی میخری که آن را بیارزش میداند.
همه جنسی از گور و گاو و پلنگ
به جنسیت آرند شادی به چنگ
هوش مصنوعی: همه موجودات از جمله انسان، گاو و پلنگ، برای کسب شادی و خوشبختی تلاش میکنند.
چو در پرده ناجنس باشد همال
ز تهمت بسی نقش بندد خیال
هوش مصنوعی: اگر در پس پرده، چیزی ناخالص و نامناسب باشد، خیال با توهمهای فراوانی در مورد آن شکل میگیرد.
دو آیینه را چون بههم برنهی
شود هر دو از عاریتها تهی
هوش مصنوعی: اگر دو آینه را به هم نزدیک کنی، هر کدام از آنها از چیزهایی که به طور موقت به آنها افزوده شده، خالی خواهند شد.
مشو با زبونافکنانِ گاودل
که مانی در اندوه چون خر به گل
با آدمهای ضعیفکُش و ترسو همراه نشو؛ که عاقبتش شکست و پشیمانی است
جوانمردی شیر با آدمی
ز مردمرمی دان نه از مردمی
هوش مصنوعی: شجاعت و بزرگواری واقعی را باید در رفتار یک انسان بررسی کرد، نه فقط در ظاهر و ویژگیهای ظاهری او.
بر آنکس که با سخترویی بوَد
درشتی به از نرمخویی بود
هوش مصنوعی: کسی که در برخورد با دیگران سختگیر و خشن است، بهتر است به جای درشتی، رفتار ملایمتری داشته باشد.
ستیزنده را چون بود سخت کار
به نرمی طلب کن به سختی بدار
هوش مصنوعی: در مواجهه با کسی که با شما درگیر شده است، نرمش و ملایمت را در پیش بگیرید، چرا که اگر با سختی و خشونت رفتار کنید، او نیز به سختی و تندی پاسخ خواهد داد.
سر خصم چون گردد از فتنه پُر
به چربی بیاور به تیزی ببُر
هوش مصنوعی: وقتی دشمن با فتنه و نیرنگ پر شود، باید با تیزهوشی و برش قاطع به او پاسخ داد.
چو افتی میان دو بدخواه خام
پراکندهشان کن لگام از لگام
هوش مصنوعی: وقتی در میان دو دشمن قرار گرفتی، باید با تدبیر خود آنها را کنترل کنی و از پیشرفت ناپسندشان جلوگیری کنی.
درافکن بههم گرگ را با پلنگ
تو بر آرد را از میان دو سنگ
هوش مصنوعی: گرگ و پلنگ را به نبرد بفرست تا خطر را از بین ببرد و به گوشهای دور براند.
کسی را که باشد ز دهقان و شاه
به اندازهٔ پایهٔ نه پایگاه
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که در مقایسه با دهقان و شاه، به اندازهٔ مقام و موقعیت خود، ارزش و منزلت دارد.
به سوی توانا توانا فرست
به دانا هم از جنس دانا فرست
هوش مصنوعی: به سوی کسی که قدرت و توانایی دارد، کسی را بفرست که خود نیز توانا باشد و از کسانی که دانش دارند، کسی را بفرست که دانا باشد.
فرستاده را چون بود چارهساز
به اندرز کردن نباشد نیاز
هوش مصنوعی: وقتی که فرستاده راهحلی برای مشکل دارد، نیازی به نصیحت کردن یا اندرز دادن او نیست.
به جایی که آهن درآید به زنگ
به زر داد آهن برآور ز سنگ
هوش مصنوعی: در جایی که آهن با زنگ و زنگاری رو به رو میشود، به طلا تبدیل شده است، یعنی آهنی که از سنگ به دست میآید، با طلا برابری میکند.
خزینه ز بهر زر آکندنست
زر از بهر دشمن پراکندنست
هوش مصنوعی: خزانه برای جمع آوری طلا است، و طلا برای پراکنده کردن در میان دشمنان به کار میرود.
به چربی توان پای روباه بست
به حلوا دهد طفل چیزی ز دست
هوش مصنوعی: اگر به دلخواهتان کار نکنید، نمیتوانید به نتیجه مطلوبی دست پیدا کنید. وقتی که کسی ناتوان است، نباید انتظار داشته باشد که بدون تلاش و کوشش چیزی به دست آورد.
چو مطرب به سور کسان شاد باش
هوش مصنوعی: هنگامی که نوازنده در جشن و سروری حضور دارد، باید خوشحال و شاداب باشد.
ز بند خود ار سروی آزاد باش
هوش مصنوعی: اگر از قید و بند خود رها هستی، مانند سروی آزاد و سرزنده خواهی بود.
میارای خود را چو ریحان باغ
به دست کسان خوبتر شد چراغ
هوش مصنوعی: خودت را مانند گل خوشبوی باغ در دست افرادی خوب و شایسته قرار نده، زیرا آنها تو را بیشتر از آنچه که هستی درخشان و ارزشمند خواهند کرد.
خزینه که با توست بر توست بار
چو دادی به دادن شوی رستگار
هوش مصنوعی: هر گنجینه و ثروتی که در کنار توست، بر دوش خودت است. اگر بار مسئولیت و کمک به دیگران را برعهده بگیری، به رستگاری و موفقیت خواهی رسید.
زر آن آتشی نیست کهآکندنیست
شراریست کز خود پراکندنیست
هوش مصنوعی: طلا آتش نیست که فقط بسوزاند، بلکه جرقهای است که خود به خود در اطرافش پخش میشود و تأثیراتش را در فضا میگسترد.
مگو کز زر و صاحب زر که به
گره بدتر از بند و بند از گره
هوش مصنوعی: نگو که ثروت و دارایی چگونه است، چون در مشکلاتش از چنگال و گره بدتر است.
چنین گفت با آتش آتشپرست
که از ما که بهتر به جایی که هست؟
هوش مصنوعی: آتشپرست به آتش میگوید که از ما بهتر نیست، پس چرا در جایی که هستیم، از چیزی که داریم راضی نیستیم؟
بگفت آتش ار خواهی آموختن
تو را کشت باید مرا سوختن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آتش را یاد بگیری، باید بفهمی که برای یادگیری آن، من باید بسوزم.
فراخآستین شو کزین سبز شاخ
فتد میوه در آستین فراخ
بخشنده و سخاوتمند باش زیراکه در زیر این درخت پربار هرکه دستانش را باز کرد بیشتر میوه گرفت.
ز سیری مباش آنچنان شادکام
که از هیضهٔ زهری درافتد به جام
هوش مصنوعی: از خوشحالی و شادمانی بیش از حد و ناشی از سیری پرهیز کن، زیرا ممکن است این شادی به گونهای باشد که همچون زهر در جامی بیفتد.
به گنجینهای مفلسی راه بُرد
بیفتاد و از شادمانی بمرد
هوش مصنوعی: مردی به گنجینهای پُر از ثروت دست پیدا کرد، اما از خوشحالی جانش را از دست داد.
همان تشنهٔ گرم را آب سرد
پیاپی نشاید به یکباره خورد
هوش مصنوعی: کسی که بسیار تشنه است، نمیتواند آب سرد را به یکباره و سریع بنوشد؛ بلکه باید به آرامی و به تدریج آن را بنوشد.
به هر منزلی کاوری تاختن
نشاید درو خوابگه ساختن
هوش مصنوعی: به هر جایی که بروی، نباید در آنجا به خواب رفت، چون ممکن است آن جا مناسب برای استراحت نباشد.
مخور آب نا آزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست
هوش مصنوعی: امتحان نکن آب ناشناخته را؛ ابتدا در جای دیگری تستش کن، سپس نتیجهاش را بررسی کن.
نه آن میوهای کاو غریب آیدت
کزو ناتوانی نصیب آیدت
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که میوهای که به نظر غریب و دور از دسترس میآید، برای تو سودی نخواهد داشت و به تو نفعی نمیرساند. در واقع، به دنبال چیزهای دور از دسترس نباش، چون بهرهای از آنها نخواهی برد.
به وقت خورش هر که باشد طبیب
بپرهیزد از خوردهای غریب
هوش مصنوعی: در زمان صبح و حضور خورشید، هر کسی که پزشک باشد باید از خوردن چیزهای غیرمعمول و عجیب پرهیز کند.
بر آن ره که نارفته باشد کسی
مرو گرچه همراه داری بسی
هوش مصنوعی: به آن مسیری که کسی قبلاً نرفته است، نرو، حتی اگر دوستان زیادی همراهت باشند.
رهی کاو بود دور از اندیشه پاک
به از راهِ نزدیکِ اندیشناک
هوش مصنوعی: کسی که دور از تفکر پاک است، بهتر است راه دور را بپیماید تا اینکه به راه نزدیک برود، اما با فکر و اندیشه ناپاک.
گرانباری مال چندان مجوی
که افتد به لشگرگهت گفتگوی
هوش مصنوعی: به دنبال ثروت فراوان نباش، زیرا ممکن است باعث ایجاد مشکلات و بحث و جدل در زندگیات شود.
ز هر غارت و مال کآری به دست
به درویش ده هر یک از هر چه هست
هوش مصنوعی: از هر چیزی که به دست میآوری، بخشی را به درویش بده. هرچه که داری، از آن چه به دست آوردی، به او بخشش کن.
نهانی به خواهندگان چیز ده
که خشنودی ایزد از چیز به
هوش مصنوعی: به آرامی و به صورت پنهانی، به کسانی که در جستجوی چیزهایی هستند، هدیه بده؛ زیرا خشنودی خداوند از این بخشش و انجام کار نیک حاصل میشود.
دهش کز نظرها نهانی بود
حصار بد آسمانی بود
هوش مصنوعی: نعمت و لطفی که از چشمها پنهان است، مانند دژی است که از مشکلات آسمانی محافظت میکند.
سپه را به اندازه ده پایگاه
مده بیشتر مالی از خرج راه
هوش مصنوعی: سربازان را فقط به اندازه ده پایگاه تجهیزات نده و نباید حتی یک چیز بیشتر از هزینه سفر خرج کنی.
شکمبنده را چون شکم گشت سیر
کند بددلی گرچه باشد دلیر
(سپاهیان و لشگر) اگر بنده شکم و تنپرور شوند ترسو خواهند شد اگرچه دلیر باشند
نه سیری چنان ده که گردند مست
نه بگذارشان از خورش تنگدست
هوش مصنوعی: هرگز به کسی بیش از حد نعمت نده که مست و غافل شود، و هم چنین اجازه نده که آنان از خوراکی کم یا محدود بسازند.
چنان زی که هنگام سختی و ناز
بود لشگر از جز تویی بینیاز
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که در زمانهای دشوار و ناز، تنها تویی که به کسی نیاز نداری و به تنهایی میتوانی از پس مشکلات برآیی.
به روزی دو نوبت برآرای خوان
سران سپه را یکایک بخوان
هوش مصنوعی: هر روز دو بار سفرهای برپا کن و با احترام به فرماندهان و بزرگان سپاه، به طور جداگانه دعوتشان کن.
مخور باده در هیچ بیگانهبوم
تن آسان مشو تا نباشی به روم
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را در سرزمینهای بیگانه ترک کن و آسودگی را رها کن تا اینکه در خانه خودت باشی.
به روشنترین کس ودیعت سپار
که از آب روشن نیاید غبار
هوش مصنوعی: به بهترین و مطمئنترین فرد امانت بده، چون از آب زلال هیچگونه کدری و آلودگی به وجود نمیآید.
چو روشنترست آفتاب از گروه
امانت بدو داد دریا و کوه
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب از گروه دیگران روشنتَر است، دریا و کوه را به او سپردند.
اگر مقبلی مقبلان را شناس
که اقبال را دارد اقبال پاس
هوش مصنوعی: اگر کسی را بشناسی که در برابر خوشبختی و موفقیت قدم برمیدارد، به او احترام بگذار و به یاد داشته باش که خوشبختی خود را حفظ کند.
مده مدبران را برِ خویش راه
که انگور از انگور گردد سیاه
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که شما را تحت تأثیر خود قرار دهند، زیرا ممکن است نتیجهای منفی به همراه داشته باشد. مانند این که انگور از انگور دیگر به رنگ سیاه در میآید.
وفا خصلتِ مادر آورد ِ توست
مگر از سرشتی که بود از نخست
هوش مصنوعی: وفا ویژگیای است که مادر تو به ارث آورده است، مگر اینکه ذات و سرشت تو از ابتدا چنین نبوده باشد.
چو مردم بگرداند آیین و حال
بگردد بر او سکهٔ ملک و مال
هوش مصنوعی: وقتی که انسان روش و رفتار خود را تغییر بدهد، بر او سرنوشت و ثروت نیز دگرگون خواهد شد.
ز خوی قدیمی نشاید گذشت
که نتوان به خوی دگر بازگشت
هوش مصنوعی: از صفات و ویژگیهای اصلی انسان نمیتوان به سادگی گذشت، چرا که نمیتوان به راحتی به حالت یا ویژگیهای دیگری بازگشت.
منه خوی اصلی چو فرزانگان
مشو پیرو خوی بیگانگان
هوش مصنوعی: خود واقعیات را کنار نگذار و مانند انسانهای خردمند زندگی کن. به تقلید از دیگران و شخصیتهای غیرواقعی نپرداز.
پیاده که او راستآیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود
هوش مصنوعی: وقتی کسی به درستی و با اصول صحیح زندگی کند، حتی اگر از نظر ظاهری ضعیف و بینوا باشد، باز هم احساس افتادگی و ناچیزی نخواهد داشت؛ اما اگر به طرز نادرست رفتار کند، حتی اگر توانمند و قوی به نظر برسد، دچار تحقیر و ذلت خواهد شد.
اگر صاحباقبال بینی کسی
نبینم که با او بکوشی بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی را ببینی که شانس و فرصت خوبی دارد، دیگر کسی را نخواهی دید که با او به تلاش و کوشش بپردازی.
به هر گردشی با سپهر بلند
ستیزه مبَر تا نیابی گزند
هوش مصنوعی: در هر چرخش آسمان و زمان، با چالشها و سختیها درگیر نشوید تا آسیب و ضرری نبینید.
بنه دل به هرچ آورد روزگار
مگردان سر از پند آموزگار
هوش مصنوعی: به دل خود اجازه نده که به هرچیزی که روزگار برایت به ارمغان میآورد، دلبستگی پیدا کند. از نصیحتهای معلم خود غافل نشو.
اگر نازی از دولت آید پدید
سر از ناز دولت نباید کشید
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و لطفی از جانب سرنوشت و شانس به ما برسد، نباید از آن حالت دلبرانه و زیبا خود را کنار بکشیم.
به نازی که دولت نماید مرنج
که در ناز دولت بود کان گنج
هوش مصنوعی: به خاطر ناز و نعمتهایی که به تو میرسد، دلخور نباش، چون این ناز و زیباپسندی در واقع ثروتی بزرگ است که در آن نهفته است.
چو هنگام ناز تو آید فراز
کشد دولت آنروز نیز از تو ناز
هوش مصنوعی: وقتی زمان ناز و زیبایی تو فرا میرسد، در آن روز هم بخت و اقبال به تو توجه میکند و از زیباییات لذت میبرد.
صدف زان همه تن شدهست استخوان
که مغزی چو دُر دارد اندرمیان
هوش مصنوعی: صدف به خاطر وجود مرواریدش به یک موجود باارزش تبدیل شده است، زیرا درون آن چیزی قیمتی و زیبا مانند دُر وجود دارد.
ازان سخت شد کان گوهر چو سنگ
که ناید گهر جز به سختی به چنگ
هوش مصنوعی: زمانی سختیها و چالشها باعث میشود که گوهری ارزشمند بدست آید، زیرا به دست آوردن چیزهای با ارزش معمولاً نیازمند تلاش و دشواری است.
به سختی در اختر مشو بدگمان
که فرختر آید زمان تا زمان
هوش مصنوعی: در سختیها و مشکلات نباید ناامید شد، زیرا ممکن است از درون این دشواریها فرصتهای خوب و شادیبخش پیش آید.
ز پیروزهگون گنبد انده مدار
که پیروز باشد سرانجام کار
هوش مصنوعی: نگران رنگ طلایی گنبد باش و ناامید نشو، چرا که در نهایت، نتیجه کار مثبت و پیروزمندانه خواهد بود.
مشو ناامید ار شود کار سخت
دل خود قوی کن به نیروی بخت
هوش مصنوعی: هرگز ناامید نباش اگر کارها دشوار شدند، بر دل خود قوت ببخش و به نیروی شانس خود ایمان داشته باش.
بر انداز سنگی به بالا دلیر
دگرگون بود کار کاید به زیر
هوش مصنوعی: سنگی را به بالا پرتاب کن، دلیرانه تغییر کند کار دشمن به زیر.
رها کن ستم را به یکبارگی
که کم عمری آرد ستمکارگی
هوش مصنوعی: به یکباره ظلم را رها کن، زیرا ظلم کردن در جوانی عمر را کوتاه میکند.
شه از داد خود گر پشیمان شود
ولایت ز بیداد ویران شود
هوش مصنوعی: اگر شاه از داد خود پشیمان شود، سرزمین از ظلم و ستم ویران خواهد شد.
تو را ایزد از بهر عدل آفرید
ستم ناید از شاه عادل پدید
هوش مصنوعی: خداوند تو را به خاطر عدالت خلق کرده است و از سلطنت یک پادشاه عادل، ستم بیرون نمیآید.
نکورای چون رای را بد کند
چنان دان که بد در حق خود کند
هوش مصنوعی: کسی که نظر بدی به دیگران دارد، باید بداند که در واقع به خود آسیب میزند.
چو گردد جهان گاهگاه از نورد
به گرمای گرم و به سرمای سرد
هوش مصنوعی: وقتی که جهان در دورههای مختلف تحت تأثیر نور و گرما قرار میگیرد و سپس به سرمای سرد و تاریکی میرسد.
در آن گرم و سردی سلامت مجوی
که گرداند از عادت خویش روی
هوش مصنوعی: در میان روزگارهای خوب و بد، به دنبال سلامتی نباش، زیرا عادتهای خود را تغییر نمیدهد.
چنان به که هر فصلی از فصل سال
به خاصیت خود نماید خصال
هوش مصنوعی: هر فصل از سال باید ویژگیهای خاص خود را به نمایش بگذارد و این نشاندهنده زیباییهای منحصر به فرد هر زمان است.
ربیع از ربیعی نماید سرشت
تموز از تموز آورد سرنبشت
هوش مصنوعی: بهار نشانههایی از بهار خود را نمایان میکند و تابستان نیز سرنوشت و ویژگیهای خود را به ارمغان میآورد.
چو هرچ او بگردد ز ترتیب کار
بگردد بر او گردش روزگار
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی از نظم و ترتیب کارهای خود خارج شود، بخت و روزگار نیز بر او دستخوش تغییرات و نوسانات خواهد شد.
بجای تو گر بد کند ناکسی
تو نیز ار کنی نیکوی با کسی
هوش مصنوعی: اگر فردی به جای تو کار بدی انجام دهد، تو هم اگر با کسی خوب رفتار کنی، هیچ فرقی ندارد.
همان را همین را فراموش کن
زبان از بد و نیک خاموش کن
هوش مصنوعی: همان چیزهایی را که هست فراموش کن و زبانت را درباره خوبیها و بدیها خاموش نگهدار.
مژه در نخفتن چو الماس دار
به بیداری آفاق را پاس دار
هوش مصنوعی: چشمهایت را بسته نگهدار و با دقت به دنیا نگاه کن، بگذار بیداریات به تماشای زیباییهای آفرینش بیانجامد.
چنین زد مثل کاردان بزرگ
که پاس شبانست پابند گرگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که فردی با هوش و تجربه، مانند یک کاردان بزرگ، باید به خوبی مراقب و محافظت کننده باشد، زیرا شبان باید گرگها را از گوسفندها دور نگه دارد و از آنها محافظت کند. در واقع، شایستگی و تدبیر در نگهداری و محافظت از چیزهای ارزشمند ضروری است.
چو یابی تواناییی در سرشت
مزن خنده کانجا بود خنده زشت
هوش مصنوعی: اگر توانایی خاصی در خود یافتی، به آن نبال و خود را مسخره نکن؛ زیرا در جایی که توانایی واقعی وجود داشته باشد، خنده و شوخی بیمورد است.
وگر ناتوانی درآید به کار
مکن عاجزی بر کسی آشکار
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند کاری را انجام دهد، بهتر است آن را انجام ندهد تا ناتوانیاش برای دیگران مشخص نشود.
لب از خندهٔ خرمی درمبند
غمین باش پنهان و پیدا بخند
هوش مصنوعی: لبت را از خندهای شاداب بگیر و غم را در دل پنهان کن، اما به آرامی در لحظههای مختلف بخند.
به هر جا که حربی فراز آیدت
به حربآزمایان نیاز آیدت
هوش مصنوعی: هر کجا که با چالشی روبرو شوی، به کسانی که در مبارزه مهارت دارند، نیاز خواهی داشت.
هزیمت پذیر از دگر حربگاه
نباید که یابد در آن حرب راه
هوش مصنوعی: کسی که در میدان نبرد شکستپذیر است، نباید راهی را در آنجا بیابد که او را به ناکامی بکشاند.
گریزنده چون ره به دست آورد
به کوشندگان در شکست آورد
هوش مصنوعی: کسی که فرار میکند، وقتی راهی پیدا کند، میتواند به تلاشگران آسیب بزند.
چو خواهی که باشد ظفر یار تو
ظفر دیده باید سپهدار تو
اگر پیروزی میخواهی، فرماندهی انتخاب کن که تجربه پیروزی دارد.
به فرخ رکابان فیروزمند
عنان عزیمت برآور بلند
هوش مصنوعی: با افتخار و به بهروزی بر سواران پیروز راندن به سوی هدف را آغاز کن.
به هرچ آری از نیک و از بد بجای
بد از خویشتن بین و نیک از خدای
هوش مصنوعی: هر آنچه که انجام میدهی، چه نیک و چه بد، به جای اینکه به کارهای بد خودت نگاه کنی، بر نکات خوب و نیکیهای خدا تمرکز کن.
چو این نامه نامور شد تمام
به شه داد و شه گشت ازو شادکام
هوش مصنوعی: وقتی این نامه معروف شد، آن را به پادشاه ارائه داد و پادشاه به خاطر آن خوشحال شد.
حاشیه ها
1396/01/04 18:04
aliasgharalave
در این مصراع به جای صدف نوشته شده صد :
صد گر چه همسایه شد با نهنگ
با نهایت احترام درستش اینه:
صدف گر چه همسایه شد با نهنگ