گنجور

بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری

مغنی سحرگاه بر بانگ رود
به یادآور آن پهلوانی سرود
نشاط غنا در من آور پدید
فراغت دهم زانچه نتوان شنید
همان فیلسوف مهندس نهاد
ز تاریخ روم این چنین کرد یاد
که چون پیشوای بلند اختران
سکندر جهاندار صاحب قران
ز تعلیم دانش به جایی رسید
که دادش خرد بر گشایش کلید
بسی رخنه را بستن آغاز کرد
بسی بسته‌ها را گره باز کرد
به دانستن علم‌های نهان
تمامی جز او را نبود از جهان
چو برزد همه علم‌ها را رقوم
چه با اهل یونان چه با اهل روم
گذشت از رصد بندی اختران
نبود آنچه مقصود بودش در آن
سریرش که تاج از تباهی رهاند
عمامه به تاج الهی رساند
نزد دیگر از آفرینش نفس
جهان آفرین را طلب کرد و بس
در آن کشف کوشید کز روی راز
براندازد این هفت کحلی طراز
چنان بیند آن دیدنی را که هست
به دست آرد آنرا که ناید به دست
در این وعده می‌کرد شب‌ها به‌روز
شبی طالعش گشت گیتی فروز
سروش آمد از حضرت ایزدی
خبر دادش از خود در آن بی‌خودی
سروش درفشان چو تابنده هور
ز وسواس دیو فریبنده دور
نهفته بدان گوهر تابناک
رسانید وحی از خداوند پاک
چنین گفت کافزون‌تر از کوه و رود
جهان آفرینت رساند درود
برون زانکه داد او جهانبانی‌ات
به پیغمبری داشت ارزانی‌ات
به فرمانبری چون تویی شهریار
چنین است فرمان پروردگار
که برداری آرام از آرامگاه
در این داوری سر نپیچی ز راه
برآیی به گرد جهان چون سپهر
درآری سر وحشیان را به مهر
کنی خلق را دعوت از راه بد
به دارندهٔ دولت و دین خود
بنا نو کنی این کهن طاق را
ز غفلت فروشویی آفاق را
رهایی جهان را ز بیداد دیو
گرایش نمایی به کیهان خدیو
سر خفتگان را براری ز خواب
ز روی خرد برگشایی نقاب
تویی گنج رحمت ز یزدان پاک
فرستاده بر بی‌نصیبان خاک
تکاپوی کن گرد پرگار دهر
که تا خاکیان از تو یابند بهر
چو بر ملک این عالمت دست هست
به ار ملک آن عالم آری به دست
در این داوری کاوری راه پیش
رضای خدا بین نه آزرم خویش
به بخشایش جانور کن بسیچ
به ناجانور بر مبخشای هیچ
گر از جانور نیز یابی گزند
زمانش مده یا بکش یا ببند
سکندر بدان روی بسته سروش
چنین گفت کای هاتف تیزهوش
چو فرمان چنین آمد از کردگار
که بیرون زنم نوبتی زین حصار
ز مشرق به مغرب شبیخون کنم
خمار از سر خلق بیرون کنم
به هرمرز اگر خود شوم مرزبان
چه گویم ؟ چو کس را ندانم زبان
چه دانم ؟ که ایشان چه گویند نیز
وز اینم بتر هست بسیار چیز
یکی آنکه در لشگرم وقت پاس
ز دژخیم ترسم که آید هراس
دگر آنکه بر قصد چندین گروه
سپه چون کشم در بیابان و کوه ؟
گروهی فراوان‌تر از خاک و آب
چگونه کنم هر یکی را عذاب ؟
گر آن کور‌چشمان به من نگروند
ز کری سخن‌های من نشنوند
در آن جای بیگانه از خشک و تر
چه درمان کنم خاصه با کور و کر ؟
وگر دعوی آرم به پیغمبری
چه حجت کند خلق را رهبری ؟
چه معجز بوَد در سخن یاورم ؟
که دارند بینندگان باورم
در آموز اول به من رسم و راه
پس آنگه ز من راه رفتن بخواه
بر آمودگانی چو دریا به در
سر و مغزی از خویشتن گشته پر
چگونه توان داد پا لغزشان
که آن کبر کم گردد از مغزشان
سروش سرایندهٔ کار ساز
جواب سکندر چنین داد باز
که حکم تو بر چار حد جهان
روند است بر آشکار و نهان
به مغرب گروهی است صحرا خرام
مناسک رها کرده ناسک به نام
به مشرق گروهی فرشته سرشت
که جز منسکش نام نتوان نوشت
گروهی چو دریا جنوبی گرای
که بودست هابیلشان رهنمای
گروهی شمالیست اقلیمشان
که قابیل خوانی ز تعظیمشان
چو تو بارگی سوی راه آوری
گذر بر سپید و سیاه آوری
ز ناسک به منسک در آری سپاه
ز هابیل یابی به قابیل راه
همه پیش حکمت مسخر شوند
وگر سرکشند از تو در سر شوند
ندارد کس از سر‌کشان پای تو
نگیرد کسی در جهان جای تو
تو آن شب چراغی به نیک اختری
شب‌افروز چون ماه و چون مشتری
که هر جا که تابی به اوج بلند
گشایی ز گنجینه‌ها قفل و بند
چنان کن که چون سر به راه آوری
به دارندهٔ خود پناه آوری
به هر جا که موکب درآری به راه
کنی داور داوران را پناه
نیارد جهان آفتی بر سرت
گزندی نه بر تو نه بر لشگرت
وگر زانکه در رهگذرهای نو
کسی بایدت پس رو و پیش رو
به هر جا گرایش کند جان تو
بود نور و ظلمت به فرمان تو
بود نورت از پیش و ظلمت ز پس
تو بینی نبیند تو را هیچکس
کسی کاو نباشد ز عهد تو دور
از آن روشنایی بدو بخش نور
کسی کاورد با تو در سر خمار
بر او ظلمت خویش را برگمار
بدان تا چو سایه در آن تیرگی
فرو میرد از خواری و خیرگی
دگر چون عنان سوی راه آوری
به کشور گشودن سپاه آوری
به هر طایفه کاوری روی خویش
لغت‌های بیگانت آرند پیش
به الهام یاری ده رهنمون
لغت‌های هر قومی آری برون
زبان دان شوی در همه کشوری
نپوشد سخن بر تو از هر دری
تو نیز آنچه گویی به رومی زبان
بداند نیوشنده بی ترجمان
به برهان این معجز ایزدی
تو نیکی و یابد مخالف بدی
چو شه دید کان گفت بیغاره نیست
ز فرمانبری بنده را چاره نیست
پذیرفت از آرندهٔ آن پیام
که هست او خداوند و ما بنده نام
وز آنروز غافل نبود از بسیچ
جز آن شغل در دل نیاورد هیچ
ز شغل دگر دست کوتاه کرد
به عزم سفر توشه راه کرد
برون زانکه پیغام فرخ سروش
خبرهای نصرت رساندش به گوش
ز هر دانشی چاره‌ای جست باز
که فرخ بود مردم چاره ساز
سگالش‌گری‌های خاطر پسند
که از رهروان باز دارد گزند
بجز سفر اعظم که در بخردی
نشانی بد از مایهٔ ایزدی
سه فرهنگ نامه ز فرخ دبیر
به مشک سیه نقش زد بر حریر
ارسطو نخستین ورق در نوشت
خبر دادش از گوهر خوب و زشت
فلاطون دگر نامه را نقش بست
ز هر دانشی کامد او را به دست
سوم درج را کرد سقراط بند
ز هر جوهری کان بود دلپسند
چو گشت این سه فهرست پرداخته
سخن‌های با یکدگر ساخته
شه آن نامه‌ها را همه مهر کرد
بپیچید و بنهاد در یک نورد
چو هنگام حاجت رسیدی فراز
به آن درجها دست کردی دراز
ز گنجینهٔ هر ورق پاره‌ای
طلب کردی آن شغل را چاره‌ای
چو عاجز شدی رایش از داوری
ز فیض خدا خواستی یاوری
نشست اولین روز بر تخت عاج
به تارک برآورده پیروزه تاج
چنان داد فرمان به فرخ وزیر
که پیش آورد کلک فرمان پذیر
نویسد یکی نامهٔ سودمند
بتابید فرهنگ و رای بلند
مسلسل به اندرزهای بزرگ
کزو سازگاری کند میش و گرگ
برون شد وزیر از بر شهریار
ز شه گفته را گشت پذرفتگار
خرد را به تدبیر شد رهنمون
بدان تا ز کان گوهر آرد برون
سر کلک را چون زبان تیز کرد
به کاغذ بر از نی شکرریز کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مغنی سحرگاه بر بانگ رود
به یادآور آن پهلوانی سرود
هوش مصنوعی: خواننده در اوایل صبح، در کنار صدای رود به یاد آن پهلوانی که نامش را سرداده، آواز می‌خواند.
نشاط غنا در من آور پدید
فراغت دهم زانچه نتوان شنید
هوش مصنوعی: با شادی و سروری بیفزا که من از هر چیزی که نمی‌توان شنید، خود را رها می‌کنم.
همان فیلسوف مهندس نهاد
ز تاریخ روم این چنین کرد یاد
هوش مصنوعی: این فیلسوف و مهندس که از تاریخ روم الهام گرفته، به این شکل به یادگار مانده است.
که چون پیشوای بلند اختران
سکندر جهاندار صاحب قران
هوش مصنوعی: به عنوان یک رهبر بزرگ و با کمالات، سکندر، که به عنوان یک مرد بزرگ جهانی و دارای ویژگی هایی چون شایستگی و عظمت شناخته می‌شود، در نظر گرفته می‌شود.
ز تعلیم دانش به جایی رسید
که دادش خرد بر گشایش کلید
هوش مصنوعی: به واسطه‌ی یادگیری و دانش، به مرحله‌ای رسید که عقلش قادر شد راه‌حل مسائل را پیدا کند.
بسی رخنه را بستن آغاز کرد
بسی بسته‌ها را گره باز کرد
هوش مصنوعی: او شروع به بستن راه‌های نفوذ کرد و در عین حال به گشودن گره‌های زیادی که بسته بودند، پرداخت.
به دانستن علم‌های نهان
تمامی جز او را نبود از جهان
هوش مصنوعی: هیچکس در این عالم نمی‌تواند به تمامی دانش‌های پنهان دست یابد، جز او که به تمام این علوم آگاه است.
چو برزد همه علم‌ها را رقوم
چه با اهل یونان چه با اهل روم
هوش مصنوعی: زمانی که همه‌ی دانش‌ها و علم‌ها را بررسی و مقایسه کردیم، چه با مردم یونان و چه با مردم روم.
گذشت از رصد بندی اختران
نبود آنچه مقصود بودش در آن
هوش مصنوعی: دنبال کار نجومی و رصد کردن ستاره‌ها بود، اما آنچه که می‌خواست، در آنجا پیدا نمی‌شد.
سریرش که تاج از تباهی رهاند
عمامه به تاج الهی رساند
هوش مصنوعی: کسی که با نجات از فساد و تباهی، مقام و جایگاه خود را به دست آورد، در نهایت به مقام والای الهی نیز خواهد رسید.
نزد دیگر از آفرینش نفس
جهان آفرین را طلب کرد و بس
هوش مصنوعی: در نزد دیگران، تنها از خالق جهان درخواست کرد و بس.
در آن کشف کوشید کز روی راز
براندازد این هفت کحلی طراز
هوش مصنوعی: در آن جستجو تلاش کرد تا این هفت خط تیره را که نشانه‌ی راز و رمز است، کنار بزند و آنان را نمایان کند.
چنان بیند آن دیدنی را که هست
به دست آرد آنرا که ناید به دست
هوش مصنوعی: کسی که چیزی را می‌بیند، به گونه‌ای آن را درک می‌کند که بتواند آن را به دست آورد، حتی اگر آن چیز قابل دستیابی نباشد.
در این وعده می‌کرد شب‌ها به‌روز
شبی طالعش گشت گیتی فروز
هوش مصنوعی: در این وعده، او شب‌ها به روز می‌گفت که ستاره‌اش در دنیا درخشان خواهد شد.
سروش آمد از حضرت ایزدی
خبر دادش از خود در آن بی‌خودی
هوش مصنوعی: فرشته‌ای از جانب خداوند آمده و به او خبری داد که او را در حالتی از بی‌خود بودن قرار داد.
سروش درفشان چو تابنده هور
ز وسواس دیو فریبنده دور
هوش مصنوعی: صدای دلنشین همچون نور خورشید، از افکار و وسوسه‌های شیطانی به دور است.
نهفته بدان گوهر تابناک
رسانید وحی از خداوند پاک
هوش مصنوعی: وحی از خداوند پاک، گوهر درخشانی را به ما رسانده که در دل پنهان است.
چنین گفت کافزون‌تر از کوه و رود
جهان آفرینت رساند درود
هوش مصنوعی: او گفت که خداوندی که جهان را آفریده، سلام و درود فراوان‌تری از کوه و رود به تو می‌فرستد.
برون زانکه داد او جهانبانی‌ات
به پیغمبری داشت ارزانی‌ات
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند به پیامبری، رهبری و هدایت جهان را به تو داده است، لازم است که قدردان این نعمت باشی.
به فرمانبری چون تویی شهریار
چنین است فرمان پروردگار
هوش مصنوعی: فرمان خداوند درباره کسی چون تو، ای پادشاه، همین است که باید از او فرمانبری کنی.
که برداری آرام از آرامگاه
در این داوری سر نپیچی ز راه
هوش مصنوعی: اگر به آرامش برخوردی از مکانی که متعلق به آرامش است، در این قضاوت، سَرت را از مسیر خارج نکن.
برآیی به گرد جهان چون سپهر
درآری سر وحشیان را به مهر
هوش مصنوعی: وقتی تو به دور دنیا می‌نگری، مانند آسمان بر خود می‌بالایی و عشق را در دل وحشیان ایجاد می‌کنی.
کنی خلق را دعوت از راه بد
به دارندهٔ دولت و دین خود
هوش مصنوعی: شما مردم را به وسیلهٔ قدرت و دین خود به سوی راه نادرستی دعوت می‌کنید.
بنا نو کنی این کهن طاق را
ز غفلت فروشویی آفاق را
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که باید برای ساختن و نوسازی یک بنای قدیمی و زیبنده، از خواب و بی‌توجهی بیرون بیاییم و آسمان و زمین را از غفلت دور کنیم. به عبارت دیگر، باید بیدار شویم و توجه بیشتری به اطراف و زمان خود داشته باشیم تا بتوانیم تغییرات مثبت و سازنده ایجاد کنیم.
رهایی جهان را ز بیداد دیو
گرایش نمایی به کیهان خدیو
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دنیا را از ظلم و ستم دور کنی و آن را آزاد ببینی، باید به سوی خداوند بزرگ و واقعی نگاه کنی.
سر خفتگان را براری ز خواب
ز روی خرد برگشایی نقاب
هوش مصنوعی: افرادی که در خواب غفلت به سر می‌برند را بیدار کن و با درایت و دانایی، پرده از چهره حقیقت بردار.
تویی گنج رحمت ز یزدان پاک
فرستاده بر بی‌نصیبان خاک
هوش مصنوعی: تو گنجینه‌ای از رحمت‌های خداوندی هستی که به‌عنوان نعمت بر کسانی که بهره‌مند نیستند از زمین نازل شده‌ای.
تکاپوی کن گرد پرگار دهر
که تا خاکیان از تو یابند بهر
هوش مصنوعی: سعی کن در زندگی و زمانه خود تلاش و کوشش کنی تا مردم عادی از دستاوردها و تلاش‌های تو بهره‌مند شوند.
چو بر ملک این عالمت دست هست
به ار ملک آن عالم آری به دست
هوش مصنوعی: وقتی که تو بر زمین و دنیای اینجا تسلط و قدرت داری، می‌توانی بر دنیای دیگر نیز تسلط پیدا کنی.
در این داوری کاوری راه پیش
رضای خدا بین نه آزرم خویش
هوش مصنوعی: در این قضاوت، خود را کنار بگذار و رضایت خدا را در نظر بگیر، حتی اگر برایت سخت باشد.
به بخشایش جانور کن بسیچ
به ناجانور بر مبخشای هیچ
هوش مصنوعی: به دور از دلسوزی و بخشش، هر کار بدی را که انجام شده، نباید نادیده گرفت و به راحتی از سر گذراند، زیرا ممکن است عواقب جدی به دنبال داشته باشد.
گر از جانور نیز یابی گزند
زمانش مده یا بکش یا ببند
هوش مصنوعی: اگر از جانوری آسیبی ببینی، فرصتی را که برایش فراهم شده هدر نده؛ یا آن را بکش یا مهارش کن.
سکندر بدان روی بسته سروش
چنین گفت کای هاتف تیزهوش
هوش مصنوعی: سکندر به آن صورت زیبا به پیام‌آور دانا گفت: "ای فرستاده باهوش، به من گوش دهید."
چو فرمان چنین آمد از کردگار
که بیرون زنم نوبتی زین حصار
هوش مصنوعی: وقتی که از جانب خداوند این دستور آمده که من باید به طور دوره‌ای از این دیوار خارج شوم، تصمیم می‌گیرم این کار را انجام دهم.
ز مشرق به مغرب شبیخون کنم
خمار از سر خلق بیرون کنم
هوش مصنوعی: من از سمت مشرق تا مغرب حمله می‌کنم و حالتی سرخوش و شاداب را از سر مردم بیرون می‌آورم.
به هرمرز اگر خود شوم مرزبان
چه گویم ؟ چو کس را ندانم زبان
هوش مصنوعی: اگر به هر سرزمینی که بروم نگهبان آنجا شوم، چه باید بگویم؟ وقتی که زبان کسی را نمی‌شناسم.
چه دانم ؟ که ایشان چه گویند نیز
وز اینم بتر هست بسیار چیز
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آن‌ها چه می‌گویند، اما این موضوع فراتر از آن است که من فکر می‌کنم.
یکی آنکه در لشگرم وقت پاس
ز دژخیم ترسم که آید هراس
هوش مصنوعی: یکی از آنها که در سپاه من است، زمانی که به پاسبانی مشغول است، از ترس آن دژخیم می‌ترسم که ناگهان به ما حمله کند.
دگر آنکه بر قصد چندین گروه
سپه چون کشم در بیابان و کوه ؟
هوش مصنوعی: سوال این است که چگونه می‌توان در برابر چندین گروه که در بیابان و کوه‌ها به قصد جنگ آمده‌اند، اقدام کرد؟
گروهی فراوان‌تر از خاک و آب
چگونه کنم هر یکی را عذاب ؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم هر یک از افرادی که تعدادشان بیشتر از خاک و آب است را عذاب دهم؟
گر آن کور‌چشمان به من نگروند
ز کری سخن‌های من نشنوند
هوش مصنوعی: اگر آن کسانی که بینایی ندارند به من نگاه کنند، بخاطر بی‌اعتنایی به من، سخنانم را نمی‌شنوند.
در آن جای بیگانه از خشک و تر
چه درمان کنم خاصه با کور و کر ؟
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ چیز برای آرامش وجود ندارد و همه چیز سرد و بی‌روح است، نمی‌توانم به کسی که نه می‌بیند و نه می‌شنود کمک کنم، به‌خصوص که خودم هم در چنین وضعیت دشواری قرار دارم.
وگر دعوی آرم به پیغمبری
چه حجت کند خلق را رهبری ؟
هوش مصنوعی: اگر من ادعای پیامبری کنم، چه دلیلی می‌تواند مردم را رهبری کند؟
چه معجز بوَد در سخن یاورم ؟
که دارند بینندگان باورم
هوش مصنوعی: سخنان من چه قدرتی دارد که حمایت‌کنندگان من را متقاعد می‌کند؟ چرا که کسانی که به من گوش می‌دهند، به صحبت‌هایم ایمان دارند.
در آموز اول به من رسم و راه
پس آنگه ز من راه رفتن بخواه
هوش مصنوعی: اولین گام را به من یاد بده و راه و روش را نشانم بده، سپس از من بخواه که راه بروم و حرکت کنم.
بر آمودگانی چو دریا به در
سر و مغزی از خویشتن گشته پر
هوش مصنوعی: مانند دریا به افرادی با تجربه و دانا راه بده و خودت را از آنها پر کن.
چگونه توان داد پا لغزشان
که آن کبر کم گردد از مغزشان
هوش مصنوعی: چطور می‌توان اجازه داد که قدم‌هایشان بلغزد، وقتی که خُودبزرگ‌بینی‌شان از ذهنشان کمتر نمی‌شود؟
سروش سرایندهٔ کار ساز
جواب سکندر چنین داد باز
هوش مصنوعی: داستانی در مورد سروش (پیام آور) که به سکندر پاسخ می‌دهد. به سکندر می‌گوید که کارهایی که انجام می‌دهد و مسئولیت‌هایی که بر عهده‌اش است، دارای اهمیت و معنی خاصی هستند. در واقع، سروش به او یادآوری می‌کند که هر کسی در زندگی‌اش نقش و مسئولیت‌های خاصی دارد که باید به آن‌ها توجه کند.
که حکم تو بر چار حد جهان
روند است بر آشکار و نهان
هوش مصنوعی: حکم و فرمان تو بر تمامی چهار جهت و ابعاد جهان جاری است، چه در ظاهر و چه در باطن.
به مغرب گروهی است صحرا خرام
مناسک رها کرده ناسک به نام
هوش مصنوعی: در غرب عده‌ای از عابدان وجود دارند که مناسک و rituals خود را رها کرده و به پیاده‌روی در صحرا مشغول شده‌اند.
به مشرق گروهی فرشته سرشت
که جز منسکش نام نتوان نوشت
هوش مصنوعی: در مشرق، گروهی از انسان‌ها وجود دارند که فرشته‌وار و نیکو خلق هستند و نمی‌توان به سادگی نامی بر آنان گذاشت.
گروهی چو دریا جنوبی گرای
که بودست هابیلشان رهنمای
هوش مصنوعی: گروهی مانند دریا به سمت جنوب حرکت می‌کنند، زیرا هابیل برای آن‌ها راهنماست.
گروهی شمالیست اقلیمشان
که قابیل خوانی ز تعظیمشان
هوش مصنوعی: گروهی از مردم شمال وجود دارند که به خاطر احترام و ارادتشان به قابیل، به این نام شناخته می‌شوند.
چو تو بارگی سوی راه آوری
گذر بر سپید و سیاه آوری
هوش مصنوعی: زمانی که تو با شتاب به سمت راه می‌آیی، بر راه‌های روشن و تاریک عبور می‌کنی.
ز ناسک به منسک در آری سپاه
ز هابیل یابی به قابیل راه
هوش مصنوعی: از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر نیرو می‌فرستی، و از داستان هابیل و قابیل می‌توانی درک کنی که کدام مسیر را باید انتخاب کنی.
همه پیش حکمت مسخر شوند
وگر سرکشند از تو در سر شوند
هوش مصنوعی: همه در برابر حکمت تسلیم می‌شوند و اگر هم سرکشی کنند، در نهایت به تو وادار می‌شوند.
ندارد کس از سر‌کشان پای تو
نگیرد کسی در جهان جای تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان وجود ندارد که به پای تو بیفتد و به تو نزدیک شود.
تو آن شب چراغی به نیک اختری
شب‌افروز چون ماه و چون مشتری
هوش مصنوعی: تو در آن شب مانند چراغی هستی که با نور خوب و درخشانش، مانند ماه و سیاره مشتری، روشنی بخشیده‌ای.
که هر جا که تابی به اوج بلند
گشایی ز گنجینه‌ها قفل و بند
هوش مصنوعی: هر جا که خود را به اوج و بلندی برسانی، قفل و زنجیرهای گنجینه‌ها را می‌گشایی.
چنان کن که چون سر به راه آوری
به دارندهٔ خود پناه آوری
هوش مصنوعی: چنان باش که وقتی وارد مسیر زندگی می‌شوی، به کسی که تو را ساخته و هدایت کرده است، تکیه کنی و از او کمک بگیری.
به هر جا که موکب درآری به راه
کنی داور داوران را پناه
هوش مصنوعی: هر کجا که قدم بگذاری و راه خود را آغاز کنی، بی‌شک خداوند، حامی و پشتیبان تو خواهد بود.
نیارد جهان آفتی بر سرت
گزندی نه بر تو نه بر لشگرت
هوش مصنوعی: هیچ آسیبی از سوی عالم به تو و سپاهت نمی‌رسد.
وگر زانکه در رهگذرهای نو
کسی بایدت پس رو و پیش رو
هوش مصنوعی: اگر در مسیرهای جدید کسی نیاز دارد که تو را از راهت برگرداند یا به جلو هدایت کند، باید به او توجه کنی.
به هر جا گرایش کند جان تو
بود نور و ظلمت به فرمان تو
هوش مصنوعی: هر جا که روح تو بخواهد، نور و تاریکی تحت کنترل تو هستند.
بود نورت از پیش و ظلمت ز پس
تو بینی نبیند تو را هیچکس
هوش مصنوعی: نور تو از جلو پیش رویت است و تاریکی از پشت سرت، هیچ کس نمی‌تواند تو را ببیند.
کسی کاو نباشد ز عهد تو دور
از آن روشنایی بدو بخش نور
هوش مصنوعی: اگر کسی از زمان تو دور باشد، به او آن روشنی را که داری، بده.
کسی کاورد با تو در سر خمار
بر او ظلمت خویش را برگمار
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال نشئگی و سرخوشی با تو باشد، بر او سایه تاریکی و غم خودت را نابلد نکن.
بدان تا چو سایه در آن تیرگی
فرو میرد از خواری و خیرگی
هوش مصنوعی: بدان که در تاریکی و سختی، مانند سایه، انسان باید از ترس و شرم فرو برود و تسلیم نشود.
دگر چون عنان سوی راه آوری
به کشور گشودن سپاه آوری
هوش مصنوعی: وقتی که به سوی راه دیگری می‌روی، باید با همراهی دیگران برای فتح و گشایش سرزمین جدیدی قدم برداری.
به هر طایفه کاوری روی خویش
لغت‌های بیگانت آرند پیش
هوش مصنوعی: هر گروهی برای نمایش هویت خود، کلمات ناآشنا و بیگانه به کار می‌برد.
به الهام یاری ده رهنمون
لغت‌های هر قومی آری برون
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا از الهام و راهنمایی استفاده کنم و زبان و کلمات هر قوم را از درون بیرون بیاورم.
زبان دان شوی در همه کشوری
نپوشد سخن بر تو از هر دری
هوش مصنوعی: اگر زبانی را خوب آموخته باشی، در هر کجای دنیا که بروی، دیگران نمی‌توانند از تو پنهانی صحبت کنند و سخنی را به یکدیگر برسانند.
تو نیز آنچه گویی به رومی زبان
بداند نیوشنده بی ترجمان
هوش مصنوعی: آنچه تو می‌گویی، برای کسی که به زبان رومی آشنا نیست، قابل درک نیست و نیاز به ترجمه دارد.
به برهان این معجز ایزدی
تو نیکی و یابد مخالف بدی
هوش مصنوعی: به دلیل وجود این نشانه‌های الهی، تو نیکو هستی و بدی در مقابل تو نمی‌تواند وجود داشته باشد.
چو شه دید کان گفت بیغاره نیست
ز فرمانبری بنده را چاره نیست
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه مشاهده کرد که هیچ راهی برای نجات از فرمانبرداری او وجود ندارد، فهمید که برای رعیت چاره‌ای نیست.
پذیرفت از آرندهٔ آن پیام
که هست او خداوند و ما بنده نام
هوش مصنوعی: پیام را از فرستنده‌اش پذیرفت که او خداوند است و ما بندگان او هستیم.
وز آنروز غافل نبود از بسیچ
جز آن شغل در دل نیاورد هیچ
هوش مصنوعی: از آن روز به بعد، از هیچ چیز جز آن کار به دلش نیفتاد و غافل نشد.
ز شغل دگر دست کوتاه کرد
به عزم سفر توشه راه کرد
هوش مصنوعی: شغل و کار خود را رها کرد و برای سفر آماده شد.
برون زانکه پیغام فرخ سروش
خبرهای نصرت رساندش به گوش
هوش مصنوعی: خارج از آن، پیام خوشحال کننده‌ای از سوی فرشته‌ای به او رسید که خبرهای پیروزی را به او انتقال داد.
ز هر دانشی چاره‌ای جست باز
که فرخ بود مردم چاره ساز
هوش مصنوعی: از هر دانشی به دنبال راه حلی گشتیم، زیرا کسی که خوشبخت و نیکوکار باشد، می‌تواند به دیگران کمک کند.
سگالش‌گری‌های خاطر پسند
که از رهروان باز دارد گزند
هوش مصنوعی: سگ‌های نگهبان که به خاطر زیبایی‌های خود، از راه رفتن و سفر کردن جلوگیری می‌کنند و مانع از آزار و آسیب به رهگذران می‌شوند.
بجز سفر اعظم که در بخردی
نشانی بد از مایهٔ ایزدی
هوش مصنوعی: غیر از سفر بزرگ که نشانه‌ای از خرد و فهم عمیق در وجود الهی است، چیز دیگری وجود ندارد که بتواند به ما یاد دهد.
سه فرهنگ نامه ز فرخ دبیر
به مشک سیه نقش زد بر حریر
هوش مصنوعی: سه فرهنگ‌نامه از فرخ دبیر با دقت و زیبایی بر روی پارچه‌ای سیاه با رنگ مشکی نوشته شده است.
ارسطو نخستین ورق در نوشت
خبر دادش از گوهر خوب و زشت
هوش مصنوعی: آریستوتل در اولین صفحه‌ای که نوشته، از ویژگی‌های نیک و بد خبر می‌دهد.
فلاطون دگر نامه را نقش بست
ز هر دانشی کامد او را به دست
هوش مصنوعی: فلاطون دوباره کتابی نوشت و از هر دانشی بهره‌مند شد و این دانش‌ها را در اختیار خود گرفت.
سوم درج را کرد سقراط بند
ز هر جوهری کان بود دلپسند
هوش مصنوعی: سقراط سومین مرحله را به این شکل انجام داد که از هر چیزی که به دل انسان خوش می‌آید و پسندیده است، قید و بندهایی ایجاد کرد.
چو گشت این سه فهرست پرداخته
سخن‌های با یکدگر ساخته
هوش مصنوعی: زمانی که این سه فهرست آماده شدند، سخنانی که با یکدیگر ترکیب شده‌اند، شکل گرفتند.
شه آن نامه‌ها را همه مهر کرد
بپیچید و بنهاد در یک نورد
هوش مصنوعی: پادشاه همه نامه‌ها را با مهر خود تأیید کرد و آنها را به طور مرتب درون یک لوله قرار داد.
چو هنگام حاجت رسیدی فراز
به آن درجها دست کردی دراز
هوش مصنوعی: وقتی به زمانی رسیدی که نیاز به کمک یا خواسته‌ای داشتی، باید با دستانی پرقدرت و مصمم به سمت آن هدف بروی و تلاش کنی.
ز گنجینهٔ هر ورق پاره‌ای
طلب کردی آن شغل را چاره‌ای
هوش مصنوعی: به دنبال اطلاعاتی از هر گوشه‌ی دنیا بودی، اما برای آن کار به راه حل مناسب نیاز داری.
چو عاجز شدی رایش از داوری
ز فیض خدا خواستی یاوری
هوش مصنوعی: زمانی که از قضاوت و رای خود ناتوان شدی، از لطف و رحمت خداوند یاری خواستی.
نشست اولین روز بر تخت عاج
به تارک برآورده پیروزه تاج
هوش مصنوعی: در روز اولی که روی تختی خوب و باشکوه نشسته، تاج پیروزی را بر سر گذاشته است.
چنان داد فرمان به فرخ وزیر
که پیش آورد کلک فرمان پذیر
هوش مصنوعی: به گونه‌ای به فرخ وزیر دستور داد که قلم حاکمیت را به سمت او آورد.
نویسد یکی نامهٔ سودمند
بتابید فرهنگ و رای بلند
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای ارزشمند می‌نویسد که فرهنگ و عقل بلند را به نمایش می‌گذارد.
مسلسل به اندرزهای بزرگ
کزو سازگاری کند میش و گرگ
هوش مصنوعی: میش و گرگ به آموختن و پذیرش نصیحت‌های مهمی که به آن‌ها کمک می‌کند، مشغول‌اند.
برون شد وزیر از بر شهریار
ز شه گفته را گشت پذرفتگار
هوش مصنوعی: وزیر از نزد پادشاه خارج شد و از سوی شاه، کلامی به او رسید که مورد پذیرش و قبول قرار گرفت.
خرد را به تدبیر شد رهنمون
بدان تا ز کان گوهر آرد برون
هوش مصنوعی: عقل و درایت را به راهنمایی هدایت کن تا از دل این معدن، گوهری ارزشمند بیرون بیاوری.
سر کلک را چون زبان تیز کرد
به کاغذ بر از نی شکرریز کرد
هوش مصنوعی: وقتی قلم به دست می‌گیری و با دقت و نازکی می‌نویسی، کلمات شیرینی همچون شکر بر روی کاغذ جاری می‌شوند.