گنجور

بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی

نظامی بر این در مجنبان کلید
که نقش ازل بسته را کس ندید
بزرگ آفریننده هر چه هست
ز هرچ آفریده‌ است بالا و پست
نخستین خرد را پدیدار کرد
ز نور خودش دیده بیدار کرد
بر آن نقش کز کلک قدرت نگاشت
ز چشم خرد هیچ پنهان نداشت
مگر نقش اوّل کز آغاز بست
کز آن پرده چشم خرد باز بست
چو شد بسته نقش نخستین طراز
عصابه ز چشم خرد کرد باز
هر آن گنج پوشیده کامد پدید
به دست خرد باز دادش کلید
جز اوّل حسابی که سربسته بود
وز آنجا خرد چشم بربسته بود
دیگر جا که پنهان نبود از خرد
خرد را چو پرسی، بدو ره بَرَد
وز آن جاده کاو بر خرد بست راه
حکایت مکن، زو حکایت مخواه
به آنجا تواند خرد راه بُرد
که فرسنگ و منزل تواند شمرد
ره غیب ازان دورتر شد بسی
که اندیشه آنجا رسانَد کسی
خردمندی آنراست کز هر چه هست
چو نادیدنی بود، ازو دیده بست
چو صنعت به صانع تو را ره نمود
نوایی بر این پرده نتوان فزود
سخن بین که با مرکبِ نیم‌لنگ
چگونه برون آمد از راه تنگ
همانا که آن هاتف خضر نام
که خارا شکافیست خضرا خرام
درودم رسانید و بعد از درود
به کاخ من آمد ز گنبد فرود
دماغ مرا بر سخن کرد گرم
سخن گفت با من به آواز نرم
که چندین سخن‌های خلوت سگال
حوالت مکن بر زبان‌های لال
تو می‌خاری این سرو را بیخ و بن
بر آن فیلسوفان چه بندی سخن ؟
چرا بست باید سخن‌های نغز ؟
بر آن استخوان‌های پوسیده مغز
به خوان کسان بر مخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش
بلی مردمِ دور نامردمند
نه بر انجمن فتنه بر انجمند
نه خاکی ولی چون زمین خاک دوست
نه خاک آدمی بلکه خاکی نکوست
مشعبد شد این خاک نیرنگ ساز
که هم مهره‌دزد است و هم مهره‌باز
کند مهره‌ای را به کف در نهان
دگر باره آرد برون از دهان
فرو بردنش هست زرنیخ زرد
برآوردنش نیل با لاجورد
به وقت خزان می‌خورد عود خشک
به فصل بهار آورد ناف مشک
تن آدمی را که خواهد فشرد
ندانم که چون باز خواهد سپرد
تن ما که در خاکش آکندگی است
نه در نیستی در پراکندگی است
پراکنده‌ای کاو بود جایگیر
گر آید فراهم بود دلپذیر
چو هرچ آن بود بر زمین ریز ریز
به سیماب جمع آورد خاک بیز
چو زر پراکنده را چاره ساز
به سیماب دیگر ره آرد فراز
گر اجزای ما را که بودش روان
دگر باره جمعی بود می‌توان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نظامی بر این در مجنبان کلید
که نقش ازل بسته را کس ندید
هوش مصنوعی: نظامی می‌گوید که هیچ کس نباید در این در را با کلیدش تکان دهد، زیرا هیچ‌کس از قبل تعیین‌شده را که بر این در نوشته شده است، نمی‌تواند ببیند.
بزرگ آفریننده هر چه هست
ز هرچ آفریده‌ است بالا و پست
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، خالق هر چیزی است و هر آنچه که وجود دارد، چه در سطح بالا و چه در سطح پایین، از اوست.
نخستین خرد را پدیدار کرد
ز نور خودش دیده بیدار کرد
هوش مصنوعی: خداوند، نخستین آگاهی و دانش را آشکار ساخت و با نور خود، بصیرت و دانایی انسان‌ها را روشن کرد.
بر آن نقش کز کلک قدرت نگاشت
ز چشم خرد هیچ پنهان نداشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر آنچه که از قدرت خالق بر کاغذ زندگی نوشته شده، هیچ چیز از چشم خرد پنهان نیست و همه چیز آشکار و واضح است.
مگر نقش اوّل کز آغاز بست
کز آن پرده چشم خرد باز بست
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که نقش اولی که از ابتدا ترسیم شده است، چشمان خرد را از دیدن آن پرده بسته است؟
چو شد بسته نقش نخستین طراز
عصابه ز چشم خرد کرد باز
هوش مصنوعی: وقتی که طرح اولیه به شکلی مشخص و زیبا طراحی شد، دوباره با دقت و خردمندانه آن را از نو بررسی کرد.
هر آن گنج پوشیده کامد پدید
به دست خرد باز دادش کلید
هوش مصنوعی: هر چیزی که به‌طور پنهان وجود دارد و به دنبال آن هستیم، با استفاده از عقل و دانش، آشکار می‌شود و به ما راه‌حل یا راهی برای دسترسی به آن داده می‌شود.
جز اوّل حسابی که سربسته بود
وز آنجا خرد چشم بربسته بود
هوش مصنوعی: جز اولین محاسبه‌ای که به‌طور مبهم بود و از آنجا خرد و عقل دور شده بود.
دیگر جا که پنهان نبود از خرد
خرد را چو پرسی، بدو ره بَرَد
هوش مصنوعی: اگر در جایی چیزی پنهان نباشد و از خرد و دانایی خود بپرسی، او تو را به راه درست هدایت می‌کند.
وز آن جاده کاو بر خرد بست راه
حکایت مکن، زو حکایت مخواه
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که از کسی که به عقل و خرد خود راه را بسته، چیزی نپرس و صحبت نکن.
به آنجا تواند خرد راه بُرد
که فرسنگ و منزل تواند شمرد
هوش مصنوعی: یک ذهن آگاه می‌تواند به هدفی برسد که به فاصله و مراحل آن توجه کرده باشد و مسیر را به‌خوبی بشناسد.
ره غیب ازان دورتر شد بسی
که اندیشه آنجا رسانَد کسی
هوش مصنوعی: راه‌های ناشناخته و غیرقابل پیش‌بینی بسیار دورتر شده‌اند به‌اندازه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی به آن‌ها فکر کند.
خردمندی آنراست کز هر چه هست
چو نادیدنی بود، ازو دیده بست
هوش مصنوعی: خردمند کسی است که از چیزهایی که دیده نمی‌شوند، چشم می‌پوشد و خود را از آنها دور می‌کند.
چو صنعت به صانع تو را ره نمود
نوایی بر این پرده نتوان فزود
هوش مصنوعی: وقتی هنر به خالقش مسیر را نشان داد، دیگر نمیتوان به این پرده نت جدیدی افزود.
سخن بین که با مرکبِ نیم‌لنگ
چگونه برون آمد از راه تنگ
هوش مصنوعی: به دقت توجه کن که چگونه با یک وسیله ناقص می‌توان از مسیر باریک عبور کرد.
همانا که آن هاتف خضر نام
که خارا شکافیست خضرا خرام
هوش مصنوعی: به راستی آن ندا دهنده‌ای به نام خضر وجود دارد که در زندگی درخشان و پربار تاثیر دارد و در مشکلات و دشواری‌ها راهنمایی می‌کند.
درودم رسانید و بعد از درود
به کاخ من آمد ز گنبد فرود
هوش مصنوعی: سلامی به من فرستاد و بعد از آن به کاخ من آمد و از بالای گنبد پایین آمد.
دماغ مرا بر سخن کرد گرم
سخن گفت با من به آواز نرم
هوش مصنوعی: بیدارم کرد و با صدای ملایم و دلنشینش با من سخن گفت.
که چندین سخن‌های خلوت سگال
حوالت مکن بر زبان‌های لال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از بیان رازها و صحبت‌های خصوصی خود نزد افرادی که قادر به درک و پاسخ‌گویی نیستند، خودداری کن.
تو می‌خاری این سرو را بیخ و بن
بر آن فیلسوفان چه بندی سخن ؟
هوش مصنوعی: تو مانند خار به ریشه این سرو لطیف آسیب می‌زنی، پس فیلسوفان چه نگاهی به این سخن دارند؟
چرا بست باید سخن‌های نغز ؟
بر آن استخوان‌های پوسیده مغز
هوش مصنوعی: چرا باید صحبت‌های زیبا و دلنشین را محدود کرد؟ وقتی که این اندیشه‌ها فقط بر پایه تفکرات کهنه و فرسوده بنا شده‌اند.
به خوان کسان بر مخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش
هوش مصنوعی: به میهمانی دیگران نرو و از سفره‌‍شان غذا نخور، بلکه خودت سفره‌ای پهن کن و به میهمانان خود نان بده.
بلی مردمِ دور نامردمند
نه بر انجمن فتنه بر انجمند
هوش مصنوعی: بله، مردم از دور به‌نظر بی‌وفا و نامرد به نظر می‌رسند و نه در جمع‌هایی که صحبت از فتنه و آشوب می‌شود، بلکه در چرخه‌ای که به مشکلات گسترده‌تری منجر می‌شود.
نه خاکی ولی چون زمین خاک دوست
نه خاک آدمی بلکه خاکی نکوست
هوش مصنوعی: تو خاک نیستی، اما مانند زمین، خاک را دوست داری. تو خاک انسان نیستی، بلکه خاکی ارزشمند و نیکو به شمار می‌آیی.
مشعبد شد این خاک نیرنگ ساز
که هم مهره‌دزد است و هم مهره‌باز
هوش مصنوعی: این زمین به جایی تبدیل شده که در آن هم کسی مهره‌ها را می‌دزدد و هم کسی با آن‌ها بازی می‌کند.
کند مهره‌ای را به کف در نهان
دگر باره آرد برون از دهان
هوش مصنوعی: یک مهره را در دست پنهان می‌کند، دوباره آن را از دهانش بیرون می‌آورد.
فرو بردنش هست زرنیخ زرد
برآوردنش نیل با لاجورد
هوش مصنوعی: این جمله به معنی این است که برای دستیابی به چیزی با ارزش و زیبا، باید از مراحل سخت و دشواری عبور کرد. در اینجا، اشاره به فرآیند تولید رنگ زرد (زرنیخ) و رنگ نیل و لاجورد به عنوان نمادهای تلاش و کوشش برای رسیدن به زیبایی و ارزش دارد.
به وقت خزان می‌خورد عود خشک
به فصل بهار آورد ناف مشک
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، عود خشک می‌سوزد و بوی خوشی از آن برخاسته و در بهار، خوشبویی به مشام می‌رسد.
تن آدمی را که خواهد فشرد
ندانم که چون باز خواهد سپرد
هوش مصنوعی: تن انسان را وقتی که بخواهند بفشارند، نمی‌دانم چگونه دوباره به حالت اول خود برمی‌گردد.
تن ما که در خاکش آکندگی است
نه در نیستی در پراکندگی است
هوش مصنوعی: بدن ما که در خاک قرار دارد، به خاطر عدم وجود در واقع پراکنده است و نه به خاطر عدم وجود واقعی.
پراکنده‌ای کاو بود جایگیر
گر آید فراهم بود دلپذیر
هوش مصنوعی: شخصی که از هم پراکنده شده، به محض اینکه به هم بپیوندند، می‌تواند در کنار هم بودن، لذت بخش و خوشایند باشد.
چو هرچ آن بود بر زمین ریز ریز
به سیماب جمع آورد خاک بیز
هوش مصنوعی: هر چه در زمین وجود دارد، مانند ریزه‌ریزهایی است که در جویبار جمع می‌شوند، به‌ویژه خاکی که در دامن طبیعت پراکنده است.
چو زر پراکنده را چاره ساز
به سیماب دیگر ره آرد فراز
هوش مصنوعی: وقتی که طلا را به صورت پراکنده درآوریم، برای به دست آوردن نتیجه مطلوب باید به روشی دیگر و با استفاده از جوهری متفاوت مانند جیوه، آن را به شکل مناسب درآوریم.
گر اجزای ما را که بودش روان
دگر باره جمعی بود می‌توان
هوش مصنوعی: اگر اجزای جسم ما که در آن روح قرار دارد دوباره جمع شوند، می‌توانیم دوباره به زندگی بازگردیم.