گنجور

بخش ۲۷ - گفتار اسکندر

چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
سخن سکهٔ قدر بر ماه زد
سکندر که خورشید آفاق بود
به روشن‌دلی در جهان طاق بود
از آن روشنی بود کان روشنان
برو انجمن ساختند آنچنان
چو زیرک بود شاه آموزگار
همه زیرکان آرد آن روزگار
چو شه گفتِ آن زیرکان گوش کرد
جداگانه هر جام را نوش کرد
بر آن فیلسوفان مشکل‌گشای
بسی آفرین تازه کرد از خدای
پس آنگاه گفت ای هنر پروران
بسی کردم اندیشه در اختران
برآنم که اینصورت از خود نرست
نگارنده‌ای بودشان از نخست
نگارنده دانم که هست از درون
نگاریدنش را ندانم که چون
ز چونکردِ او گر بدانستمی
همان کاو کند من توانستمی
هر آن صورتی کاید اندر ضمیر
توان کردنش در عمل ناگزیر
چو ما لوح خلقت ندانیم خواند
تجسس در او چون توانیم راند ؟
شما کاسمان را ورق خوانده‌اید
سخن بین که چون مختلف رانده‌اید
از این بیش گفتن نباشد پسند
که نقش جهان نیست بی نقش‌بند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
سخن سکهٔ قدر بر ماه زد
هوش مصنوعی: زمانی که سخن به پایان رسید، قرعه به نام شاه افتاد و سخن او به مانند سکه‌ای با ارزش درخشش ماه را به تصویر کشید.
سکندر که خورشید آفاق بود
به روشن‌دلی در جهان طاق بود
طاق بود یعنی یگانه بود. طاق به معنی فرد ( متضاد جفت ) نیز هست اما در اینجا یعنی یگانه
از آن روشنی بود کان روشنان
برو انجمن ساختند آنچنان
هوش مصنوعی: از آن روشنایی، کسانی که خود روشن هستند، دور هم جمع شدند و چنین مجلسی برپا کردند.
چو زیرک بود شاه آموزگار
همه زیرکان آرد آن روزگار
هوش مصنوعی: اگر شاه باهوش و دانا باشد، معلم همه زیرکان خواهد بود و در آن زمان، همه افراد باهوش و زیرک را به دور خود جمع می‌کند.
چو شه گفتِ آن زیرکان گوش کرد
جداگانه هر جام را نوش کرد
هوش مصنوعی: وقتی شاه سخن گفت، آن افراد باهوش به دقت به هر کلام او توجه کردند و هر یک از آنها به صورت جداگانه آنچه را که شنیدند در دل خود پذیرفتند.
بر آن فیلسوفان مشکل‌گشای
بسی آفرین تازه کرد از خدای
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فیلسوفانی اشاره دارد که توانسته‌اند مسائل و مشکلات را به خوبی حل کنند. شاعر بیان می‌کند که برای این فیلسوفان، خداوند الهام و ان inspiration جدیدی فرستاده است که شایسته تحسین و ستایش است.
پس آنگاه گفت ای هنر پروران
بسی کردم اندیشه در اختران
هوش مصنوعی: سپس گفت: ای کسانی که هنر را پرورش می‌دهید، بارها و بارها در مورد ستاره‌ها و آسمان فکر کرده‌ام.
برآنم که اینصورت از خود نرست
نگارنده‌ای بودشان از نخست
هوش مصنوعی: من می‌خواهم بگویم که این صورت زیبا از هیچ‌کس جز هنرمند به وجود نیامده است.
نگارنده دانم که هست از درون
نگاریدنش را ندانم که چون
هوش مصنوعی: می‌دانم که او نوشته‌هایی دارد، اما نمی‌دانم چطور از دلش آن‌ها را به تصویر کشیده است.
ز چونکردِ او گر بدانستمی
همان کاو کند من توانستمی
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستم که او چگونه عمل می‌کند، من نیز می‌توانستم همان کار را انجام دهم.
هر آن صورتی کاید اندر ضمیر
توان کردنش در عمل ناگزیر
هوش مصنوعی: هر شکل و تصویری که در ذهن شما وجود دارد، می‌تواند در عمل به واقعیت تبدیل شود و شما ناچار به انجام آن خواهید بود.
چو ما لوح خلقت ندانیم خواند
تجسس در او چون توانیم راند ؟
هوش مصنوعی: اگر ما اصول و قوانین این جهان را ندانیم، چگونه می‌توانیم در آن جستجو کنیم و به دنبال شناخت آن باشیم؟
شما کاسمان را ورق خوانده‌اید
سخن بین که چون مختلف رانده‌اید
هوش مصنوعی: شما ظرف‌های ما را نیکو مطالعه کرده‌اید، حالا به سخن توجه کنید که چگونه آن را با صداهای مختلف بیان کرده‌اید.
از این بیش گفتن نباشد پسند
که نقش جهان نیست بی نقش‌بند
هوش مصنوعی: تا جایی که گفتن خوب است، بگذاریم در نظر داشته باشیم که جهان بدون کسی که آن را شکل دهد، معنا ندارد.