بخش ۲ - نیایش به درگاه باریتعالی
خدایا تویی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
به بخشایش خویش یاریم ده
ز غوغای خود رستگاریم ده
تو را خواهم از هر مرادی که هست
که آید به تو هر مرادی به دست
دلی را که از خود نکردی گمش
نه از چرخ ترسد نه از انجُمش
چو تو هستی، از چرخ و انجم چه باک؟
چو هست آسمان بر زمین ریز خاک
جهانی چنین خوب و خرمسرشت
حوالت چرا شد بقا بر بهشت؟
از این خوبتر خود نباشد دگر
چو آن خوبتر گفتی، آن خوبتر
در آن روضهٔ خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی از رای ما
نه من چارهٔ خویش دانم، نه کس
تو دانی، چنان کن که دانی و بس
طلبکار تو هر کسی بر امید
یکی در سیاه و یکی در سپید
بدان تا ز باغ تو یابد بری
تضرعکنان هر کسی بر دری
نبینم من آن زَهره در خویشتن
که گویم تو را این و آن ده به من
کنم حاجت از هر کسی جستجوی
چو یابم، تو بخشنده باشی نه اوی
تو مستغنی از هرچه در راه توست
نیاز همه سوی درگاه توست
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
چو بر آشنایی گشادی درم
مکن خاک بیگانگی بر سرم
به چشم من از خود فروغی رسان
که یابم فراغی ز چشم کسان
چو پروانهٔ شبچراغ توام
چنان دان که مرغی ز باغ توام
مبین گرچه خردم منِ زیردست
بزرگم کن آخر بزرگیت هست
من آن ذره خردم از دیده دور
که نیروی تو بر من افکند نور
به نیروی تو چون پدید آمدم
درِ گنجها را کلید آمدم
بهسر بردم اول بساط سخن
دگر ره کنم تازه دُرج کهن
به اول سخن دادیام دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه
صفایی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
برانم کزین ره بدین تنگنای
به خشنودی تو زنم دست و پای
حفاظت چنان باد در کار من
که خشنود گردی ز گفتار من
چو از راه خشنودی آیم برت
نپیچم سر از قول پیغمبرت
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده: خرد هر کجا گنجی آرد پدیدبخش ۳ - در نعت پیغمبر اکرم: محمد که بیدعوی تخت و تاج
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایا تویی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
هوش مصنوعی: خدایا، تو تنها کسی هستی که میتوانی به بندگانت کمک کنی و او را از چنگال مشکلات نجات دهی.
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
هوش مصنوعی: تو خدای آفرینش و هستی هستی، به خاک و انسانهای گناهکار بخشش کن.
به بخشایش خویش یاریم ده
ز غوغای خود رستگاریم ده
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که به ما کمک کنی تا از شلوغی و آشفتگیهای زندگی نجات پیدا کنیم.
تو را خواهم از هر مرادی که هست
که آید به تو هر مرادی به دست
هوش مصنوعی: من برای تو هر خواسته و آرزویی که داری را میخواهم، تا به هر آرزویی که میخواهی، دست یابی.
دلی را که از خود نکردی گمش
نه از چرخ ترسد نه از انجُمش
هوش مصنوعی: دل کسی که خود را از آن جدا نکردهای، نه از گردش روزگار میترسد و نه از زرق و برق و فریب دنیا.
چو تو هستی، از چرخ و انجم چه باک؟
چو هست آسمان بر زمین ریز خاک
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارت هستی، نگران روزگار و ستارهها نیستم. وجود آسمان برای من مانند خاکی است که بر زمین میریزد.
جهانی چنین خوب و خرمسرشت
حوالت چرا شد بقا بر بهشت؟
هوش مصنوعی: چرا دنیا با این زیبایی و سرزندگی به ما داده شده است اما عمر آن مانند بهشت نیست و زودگذر است؟
از این خوبتر خود نباشد دگر
چو آن خوبتر گفتی، آن خوبتر
هوش مصنوعی: از این زیباتر وجود ندارد، چون وقتی از زیبایی دیگری سخن میگویی، آن زیبایی واقعیتر است.
در آن روضهٔ خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی از رای ما
هوش مصنوعی: در آن باغ دلانگیز، ما را به جای خودت ببر و از یاد ما تصویری بد به جا نگذار.
نه من چارهٔ خویش دانم، نه کس
تو دانی، چنان کن که دانی و بس
هوش مصنوعی: من نه راهی برای حل مشکلاتم میشناسم و نه کسی میداند تو چه میکنی؛ پس همانطور که میدانی رفتار کن و بس.
طلبکار تو هر کسی بر امید
یکی در سیاه و یکی در سپید
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو چیزی میخواهد، به امید کسب منفعتی است؛ برخی با ابراز دوستی و محبت، و برخی دیگر با چهرهای جدی و افکار منفی.
بدان تا ز باغ تو یابد بری
تضرعکنان هر کسی بر دری
هوش مصنوعی: بدان که هر کس درخت باغ تو را ببیند، این توانایی را دارد که با دعا و ناله به درگاه تو بیاید و چیزی را طلب کند.
نبینم من آن زَهره در خویشتن
که گویم تو را این و آن ده به من
هوش مصنوعی: من نمیخواهم در خودم آن جرات را ببینم که بتوانم به تو بگویم این یا آن چیز را به من بده.
کنم حاجت از هر کسی جستجوی
چو یابم، تو بخشنده باشی نه اوی
هوش مصنوعی: من از هر کسی خواستهام را جستجو میکنم، ولی وقتی به هدفم میرسم، تو باید بخشنده باشی نه آن شخص.
تو مستغنی از هرچه در راه توست
نیاز همه سوی درگاه توست
هوش مصنوعی: تو نیازی به هیچچیز دیگر نداری، زیرا تمام نیازهای همه به سوی درگاه توست.
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
هوش مصنوعی: سروشی که به من میرسد، مرا نرسان تا به دیوانگی. از مسیر خود منحرف نشو و راهت را گم نکن.
چو بر آشنایی گشادی درم
مکن خاک بیگانگی بر سرم
هوش مصنوعی: وقتی که با دوستان و آشنایان رابطهای برقرار میکنی، مراقب باش که در آن فضا راحتی و آزادی عمل داشته باشی. از مخالفت یا فاصلهگیری با آنها دوری کن و نگذار که احساس تنهایی یا بیگانگی بر تو غلبه کند.
به چشم من از خود فروغی رسان
که یابم فراغی ز چشم کسان
هوش مصنوعی: به من نوری ببخش که بتوانم از نگاه دیگران آرامش پیدا کنم.
چو پروانهٔ شبچراغ توام
چنان دان که مرغی ز باغ توام
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای هستم که دور شمع تو میچرخد، پس بدان که من همچون پرندهای از باغ تو هستم.
مبین گرچه خردم منِ زیردست
بزرگم کن آخر بزرگیت هست
هوش مصنوعی: هرچند من از نظر عقل و خرد کمتر از تو هستم، اما تو به من کمک کن تا به بزرگی و بزرگواریات برسم.
من آن ذره خردم از دیده دور
که نیروی تو بر من افکند نور
از دیده دور: در ظلمت.
به نیروی تو چون پدید آمدم
درِ گنجها را کلید آمدم
هوش مصنوعی: من با نیروی تو به وجود آمدم و حالا مانند کلیدی هستم که میتوانم درِ گنجها را باز کنم.
بهسر بردم اول بساط سخن
دگر ره کنم تازه دُرج کهن
هوش مصنوعی: من ابتدا زمان زیادی را صرف صحبت کردم و حالا تصمیم دارم راهی جدید را انتخاب کنم و مطالب قدیمیام را نواخته و به شکل تازهای بیان کنم.
به اول سخن دادیام دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه
دستگاه: قوّت، توانایی، امکان.
صفایی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
هوش مصنوعی: این زمین تاریک را روشن کن تا کسی بتواند این راه باریک را ببیند.
برانم کزین ره بدین تنگنای
به خشنودی تو زنم دست و پای
هوش مصنوعی: از این راهی که در آن قرار گرفتهام، برانم و در این تنگنای سخت، برای خوشنودی تو تلاش کنم و جان و دل خود را به کار بگیرم.
حفاظت چنان باد در کار من
که خشنود گردی ز گفتار من
حفاظت: حفاظ تو، محافظت تو، مراقبت تو.
چو از راه خشنودی آیم برت
نپیچم سر از قول پیغمبرت
هوش مصنوعی: وقتی از مسیر رضایت تو قدم برمیدارم، به سخن پیامبرت که فرمود نباید دلسرد شوم، گوش میدهم و به آن عمل میکنم.