گنجور

بخش ۱۵ - اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو

مغنی سماعی برانگیز گرم
سرودی برآور به آواز نرم
مگر گرمتر زین شود کار من
کسادی گریزد ز بازار من
دهل‌زن چو زد بر دهل داغ چرم
هوای شب سرد را کرد گرم
فروماند زاغ سیه ناامید
به گفتن در آمد خروس سپید
سکندر نشست از بر تخت روم
زبانی چو آتش دماغی چو موم
همهٔ فیلسوفان صده در صده
به پایینگه تخت او صف زده
به مقدار هر دانشی بیش و کم
همی رفتشان گفتگویی به هم
یکی از طبیعی سخن ساز کرد
یکی از الهی گره باز کرد
یکی از ریاضی برافراخت یال
یکی هندسی برگشاد از خیال
یکی سکه بر نقد فرهنگ زد
یکی لاف ناموس و نیرنگ زد
تفاخر‌کنان هر یکی در فنی
به فرهنگ خود عالمی هر تنی
ارسطو به دلگرمی پشت شاه
برافزود بر هر یکی پایگاه
که اهل خرد را منم چاره ساز
ز علم دگر بخردان بی‌نیاز
همان نقد حکمت به من شد روا
به حکمت منم بر همه پیشوا
فلان علم خوب از من آمد پدید
فلان کس فلان نکته از من شنید
دروغی نگویم در این داوری
به حجت زنم لاف نام آوری
ز بهر دل شاه و تمکین او
زبان‌ها موافق به تحسین او
فلاطون برآشفت ازان انجمن
که استادی او داشت در جمله فن
چو هر دانشی کانک اندوختند
نخستین ورق زو درآموختند
برون رفت و روی از جهان درکشید
چو عنقا شد از بزم شه ناپدید
شب و روز از اندیشه چندان نخفت
کاغانی برون آورید از نهفت
به خُم درشد از خلق پی کرد گم
نشان جست از آواز این هفت خم
کسی کاو سماعی نه دلکش کند
صدای خم آواز او خوش کند
مگر کان غنا ساز آواز رود
در آن خم بدین عذر گفت آن سرود
چو صاحب‌رصد جای در خم گرفت
پی چرخ و دنبال انجم گرفت
بر آهنگ آن ناله کانجا شنید
نموداری آورد اینجا پدید
چو آن ناله را نسبت از رود یافت
در آن پرده‌گه رودگر رود بافت
کدوی تهی را به وقت سرود
به چرم اندر آورد و بربست رود
چو بر چرم آهو براندود مشک
نوایی‌ تر انگیخت از رود خشک
پس آنگه بر آن رسم و هیأت که خواست
یکی هیکل از ارغنون کرد راست
در او نغمه و ناله‌های درست
به اوتار نسبت فرو بست چست
به زیر و بم ناله رود خیز
گهی نرم زد زخمه و گاه تیز
ز نرمی و تیزی ز بالا و زیر
نوا ساخت بر نالهٔ گاو و شیر
چنان نسبت نالش آمد به دست
که هر جا که زد هر دو را پای بست
همان نسبت آدمی تا دده
بر آن رودها شد یکایک زده
چنان که‌‌آدمی‌زاد را زان نوا
به رقص و طرب چیره گشتی هوا
سباع و بهائم بر آن ساز جفت
یکی گشت بیدار و دیگر بخفت
چو بر نسبت ناله هر کسی
به دست آمدش راه دستان بسی
ز موسیقی آورد سازی برون
که آن را نشد کس جز او رهنمون
چنان ساخت هر نسبتی را خروش
که نالنده را دل درآرد به جوش
به‌جایی رساند آن نواگر نواخت
که دانا بدو عیب و علت شناخت
به قانون از آن ناله خرگهی
ز هر علتی یافت عقل آگهی
چو اوتار آن ارغنون شد تمام
شد آن عود پخته به از عود خام
برون شد به صحرا و بنواختش
به هر نسبت اندازه‌ای ساختش
خطی چارسو گرد خود درکشید
نشست اندران خط نوا برکشید
دد و دام را از بیابان و کوه
دوانید بر خود گروها گروه
دویدند هر یک به آواز او
نهادند سر بر خط ساز او
همه یک‌یک از هوش رفتند پاک
فتادند چون مرده بر روی خاک
نه گرگ جوان کرد بر میش زور
نه شیر ژیان داشت پروای گور
دگر نسبتی را که دانست باز
درآورد نغمه به آن جفت ساز
چنان کان ددان در خروش آمدند
از آن بی‌هوشی باز هوش آمدند
پراکنده گشتند بر روی دشت
که دارد به یاد این چنین سرگذشت ؟
بگرد جهان این خبر گشت فاش
که شد کان یاقوت یاقوت باش
فلاطون چنین پرده بر ساخته‌ست
که جز وی کس آن پرده نشناخته‌ست
برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود
چو بر نسبتی راند انگشت خوَد
بخسبد برآواز او دام و دد
چو بر نسبتی دیگر آرد شتاب
به هوش آرد آن خفتگان را ز خواب
شد آوازه بر درگه شاه نیز
که هاروت با زهره شد همستیز
ارسطو چو بشنید کان هوشمند
برانگیخت زینگونه کاری بلند
فروماند ازان زیرکی تنگدل
چو خصمی که گردد ز خصمی خجل
به اندیشه بنشست بر کنج کاخ
دل تنگ را داد میدان فراخ
به تعلیق آن درس پنهان نویس
که نقشی عجب بود و نقدی نفیس
در آن کار علوی بسی رنج برد
بسی روز و شب را به فکرت سپرد
هم آخر پس از رنج‌های دراز
سررشتهٔ راز را یافت باز
برون آورید از نظرهای تیز
که چون باشد آن نالهٔ رود خیز
چگونه رساند نوا سوی گوش
برد هوش و آرد دیگر ره به هوش
همان نسبت آورد رایش به دست
که دانای پیشینه بر پرده بست
به صحرا شد و پرده را ساز کرد
طلسمات بیهوشی آغاز کرد
چو از هوشمندان ستد هوش را
دیگر گونه زد رود خاموش را
در آن نسبتش بخت یاری نداد
که بیهوش را آرد از هوش یاد
بکوشید تا در خروش آورد
نوایی که در خفته هوش آورد
ندانست چندانکه نسبت گرفت
در آن کار سرگشته ماند ای شگفت
چو عاجز شد از راه نایافتن
ز رهبر نشایست سر تافتن
شد از راه رغبت به تعلیم او
عنان داد یک ره به تسلیم او
بپرسید کان نسبت دلپسند
که هش رفتگان را کند هوشمند
ندانم که در پردهٔ آواز او
چگونست و چون پرورم ساز او
فلاطون چو دانست کان سرفراز
به تعلیم او گشت صاحب نیاز
برون شد خطی گرد خود در کشید
نوا ساخت تا نسبت آمد پدید
همه روی صحرا ز گور و پلنگ
بر آن خط کشیدند پرگار تنگ
به بیهوشی از نسبت اولش
نهادند سر بر خط مندلش
نوایی دگر باره برزد چو نوش
که ارسطوی دانا تهی شد ز هوش
چو بیهوش بود او به یک راه نغز
دد و دام را کرد بیدار مغز
دگر باره زد نسبت هوش‌بخش
که ارسطو ز جا جست همچون درخش
فروماند سرگشته بر جای خود
که چون بی‌خبر بود از آن دام و دد ؟
از آن بی‌هوشی چون به هوش آمدند؟
چه بود آنک ازو در خروش آمدند؟
شد آگه که دانای دستان نواز
به دستان بر او داشت پوشیده راز
ثنا گفت و چندان ازو عذر خواست
که آن پردهٔ کژ بدو گشت راست
چو شد حرف آن نسبت او راه درست
نبشت آنِ او آنِ خود را بشست
به اقرار او مغز را تازه کرد
مدارای او بیش از اندازه کرد
سکندر چو دانست کز هر علوم
فلاطون شد استاد دانش به روم
بر افزود پایش در آن سروری
به نزد خودش داد بالاتری

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مغنی سماعی برانگیز گرم
سرودی برآور به آواز نرم
هوش مصنوعی: موزیک‌دان، با صدای گرم خود آهنگی را شروع کن و با نغمه‌ای دلنشین آن را ادامه بده.
مگر گرمتر زین شود کار من
کسادی گریزد ز بازار من
هوش مصنوعی: آیا ممکن است اوضاع من به قدری خوب شود که هر کس از بی‌توجهی و کم‌رونقی من دور شود و به سراغم نیاید؟
دهل‌زن چو زد بر دهل داغ چرم
هوای شب سرد را کرد گرم
هوش مصنوعی: وقتی دهل‌زن بر روی دهل ضربه می‌زند و صدای آن را بلند می‌کند، گرما و شور زندگی به فضای سرد شب منتقل می‌شود. صدای دهل باعث می‌شود که حال و هوای شب تغییر کند و گرمی و نشاطی به آن اضافه شود.
فروماند زاغ سیه ناامید
به گفتن در آمد خروس سپید
هوش مصنوعی: زاغ سیاه ناامید و بی‌حوصله شده است و از این که نمی‌تواند چیزی بگوید، از خروس سپید می‌خواهد که حرف بزند.
سکندر نشست از بر تخت روم
زبانی چو آتش دماغی چو موم
هوش مصنوعی: سکندر بر تخت روم نشسته و زبانی تند و سوزان دارد، در حالی که ذهنش انعطاف‌پذیر و نرم مانند موم است.
همهٔ فیلسوفان صده در صده
به پایینگه تخت او صف زده
هوش مصنوعی: همهٔ فیلسوفان در طول زمان، به نوبت در برابر مقام او احترام گذاشته و گرد هم آمده‌اند.
به مقدار هر دانشی بیش و کم
همی رفتشان گفتگویی به هم
هوش مصنوعی: به اندازه هر دانشی، گفتگوها و بحث‌هایی میان آنها انجام می‌شد که ممکن بود کمتر یا بیشتر باشد.
یکی از طبیعی سخن ساز کرد
یکی از الهی گره باز کرد
هوش مصنوعی: یکی به کمک طبیعت، مشکلی را حل کرد و دیگری با نیروی الهی، گره‌ای را از کار باز نمود.
یکی از ریاضی برافراخت یال
یکی هندسی برگشاد از خیال
هوش مصنوعی: یک نفر از طریق ریاضی توانسته است شکوه و زیبایی را نشان دهد و شخص دیگری از راه هندسه به تصورات و افکار خود شکوفایی بخشیده است.
یکی سکه بر نقد فرهنگ زد
یکی لاف ناموس و نیرنگ زد
هوش مصنوعی: یک نفر برای فرهنگ ارزش قائل شد و کار مثبت انجام داد، در حالی که فرد دیگری فقط در مورد شرافت و فریب سخن گفت و عمل نکرد.
تفاخر‌کنان هر یکی در فنی
به فرهنگ خود عالمی هر تنی
هوش مصنوعی: هر کسی با افتخار در زمینه‌ای خاصی به دانش و فرهنگ خود اهمیت می‌دهد و این نشان‌دهنده تخصص و توانایی او در آن حوزه است.
ارسطو به دلگرمی پشت شاه
برافزود بر هر یکی پایگاه
هوش مصنوعی: ارسطو باعث شد که شاه با اعتماد به نفس بیشتری عمل کند و جایگاه هر فرد را در نظر بگیرد.
که اهل خرد را منم چاره ساز
ز علم دگر بخردان بی‌نیاز
هوش مصنوعی: من برای اهل اندیشه راه‌حل‌هایی دارم، بی‌نیاز از علم دیگران که خردمند نیستند.
همان نقد حکمت به من شد روا
به حکمت منم بر همه پیشوا
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که من توانستم دانش و حکمت را به خوبی درک کنم و به عنوان پیشوا و راهنمای دیگران در زمینه حکمت شناخته شوم. در واقع، درک من از حکمت مرا به جایگاهی بالاتر از دیگران می‌رساند.
فلان علم خوب از من آمد پدید
فلان کس فلان نکته از من شنید
هوش مصنوعی: فلان دانش به وسیله من به وجود آمد و شخصی دیگری از من آن نکته را آموخته است.
دروغی نگویم در این داوری
به حجت زنم لاف نام آوری
هوش مصنوعی: در این قضاوت چیزی نگویم که دروغ باشد، فقط به عنوان دلیل به نام بلند آوازگی خود اشاره می‌کنم.
ز بهر دل شاه و تمکین او
زبان‌ها موافق به تحسین او
هوش مصنوعی: برای دل شاه و به خاطر ناز و نعمت او، زبان‌ها به مدح و ستایش او یکدل شده‌اند.
فلاطون برآشفت ازان انجمن
که استادی او داشت در جمله فن
هوش مصنوعی: فلاطون از جمعی که در آن حاضر بود و کسی که معلم او در تمام فنون بود، خشمگین شد.
چو هر دانشی کانک اندوختند
نخستین ورق زو درآموختند
هوش مصنوعی: هر دانشی که کسب شده، از یک نقطه آغاز می‌شود. در ابتدا، افراد از همان شروع یادگیری می‌کنند و اولین فصل آن دانش را از آن می‌گیرند.
برون رفت و روی از جهان درکشید
چو عنقا شد از بزم شه ناپدید
هوش مصنوعی: او از دنیای مادی بیرون رفت و روی از آن برگرداند، مانند پرنده‌ای mythical شد که از جشن شاه ناپدید گشت.
شب و روز از اندیشه چندان نخفت
کاغانی برون آورید از نهفت
هوش مصنوعی: شب و روز فکر کرده و به خواب نمی‌رود تا اینکه رازهایی را که در دل دارد، بیرون بیاورد.
به خُم درشد از خلق پی کرد گم
نشان جست از آواز این هفت خم
هوش مصنوعی: در خُم (کوی) عشق، از بین مردم خود را پنهان کرده و به دنبال نشانی می‌گردم که از صدای این هفت خُم به دست بیاورم.
کسی کاو سماعی نه دلکش کند
صدای خم آواز او خوش کند
هوش مصنوعی: کسی که در سماع و رقص دل‌انگیز نیست، صدای دل‌نواز خم او را به زیبایی طنین‌انداز می‌کند.
مگر کان غنا ساز آواز رود
در آن خم بدین عذر گفت آن سرود
هوش مصنوعی: آیا دلی که شاداب و پر از نغمه است، می‌تواند آواز زیبایی را در آن گوشه به خاطر این عذر خاص برساند؟
چو صاحب‌رصد جای در خم گرفت
پی چرخ و دنبال انجم گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که کسی که در علم نجوم تخصص دارد، جای خود را در خم درخت می‌گیرد و به طور دقیق به رصد آسمان و حرکت ستاره‌ها می‌پردازد.
بر آهنگ آن ناله کانجا شنید
نموداری آورد اینجا پدید
هوش مصنوعی: صدای آن ناله به گوش رسید و تصویری را که در آن فضا وجود داشت، به ما نشان داد.
چو آن ناله را نسبت از رود یافت
در آن پرده‌گه رودگر رود بافت
هوش مصنوعی: وقتی که آن ناله به رود نسبت داده شد، در آن مکان، با مهارت و زیبایی، رود مانند بافنده‌ای شال یا پارچه‌ای را می‌سازد.
کدوی تهی را به وقت سرود
به چرم اندر آورد و بربست رود
هوش مصنوعی: در زمانی که کدو خالی می‌شود، باید آن را به چرم تبدیل کنند و به خوبی ببندند.
چو بر چرم آهو براندود مشک
نوایی‌ تر انگیخت از رود خشک
هوش مصنوعی: وقتی که مشک تازه بر روی چرم آهو مالیده شود، صدای دلنوازی از آب خشک برمی‌خیزد.
پس آنگه بر آن رسم و هیأت که خواست
یکی هیکل از ارغنون کرد راست
هوش مصنوعی: سپس بر اساس آن شکل و قاعده‌ای که خواست، یک تصویر زیبا و موزون خلق کرد.
در او نغمه و ناله‌های درست
به اوتار نسبت فرو بست چست
هوش مصنوعی: او توانسته است نغمه‌ها و ناله‌های زیبا را به دلایلی به سازها پیوند بزند.
به زیر و بم ناله رود خیز
گهی نرم زد زخمه و گاه تیز
هوش مصنوعی: رودخانه در نوسان و تغییر است. گاهی نرمی به خود می‌گیرد و با ملایمت حرکت می‌کند و گاهی نیز با شدت و تندی به جریان درمی‌آید.
ز نرمی و تیزی ز بالا و زیر
نوا ساخت بر نالهٔ گاو و شیر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تفاوت‌ها و ویژگی‌های مختلف صداها اشاره دارد. به نوعی می‌توان گفت که لهجه‌های مختلف و حالت‌های گوناگون صدا از حیواناتی چون گاو و شیر، نشان‌دهنده تنوع احساسات و عواطف هستند. همچنین، نرمی و تیزی در صدا به جنبه‌های مختلف زندگی و ارتباطات اشاره دارد که بر روی زیر و بم صداها تأثیر می‌گذارد.
چنان نسبت نالش آمد به دست
که هر جا که زد هر دو را پای بست
هوش مصنوعی: چنان صدای ناله‌اش قدرت داشت که هر جا که رسید، هر دو نفر را به بند کشید.
همان نسبت آدمی تا دده
بر آن رودها شد یکایک زده
هوش مصنوعی: هر انسانی به اندازه‌ای که نسبت به دیگران بر خود مسلط است، می‌تواند بر چالش‌ها و موانع زندگی فائق آید. در حقیقت، هر یک از ما می‌توانیم به خوبی بر مشکلاتی که در مسیرمان قرار می‌گیرد غلبه کنیم.
چنان که‌‌آدمی‌زاد را زان نوا
به رقص و طرب چیره گشتی هوا
هوش مصنوعی: انسان با آن موسیقی و نوا تحت تأثیر قرار می‌گیرد و به شادی و رقص می‌افتد.
سباع و بهائم بر آن ساز جفت
یکی گشت بیدار و دیگر بخفت
هوش مصنوعی: در میان درندگان و جانوران، یکی بیدار و هوشیار است و دیگری خوابیده و غافل.
چو بر نسبت ناله هر کسی
به دست آمدش راه دستان بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که ناله‌اش را به عهده بگیرد، بسیاری از روش‌ها و راه‌حل‌ها در دستان او خواهد بود.
ز موسیقی آورد سازی برون
که آن را نشد کس جز او رهنمون
هوش مصنوعی: از موسیقی سازی را بیرون بیاور چون هیچ کس جز او قادر به هدایت آن نیست.
چنان ساخت هر نسبتی را خروش
که نالنده را دل درآرد به جوش
هوش مصنوعی: هر نسبتی به قدری قوی و پر صدا است که باعث می‌شود دل آن کسی که می‌نالد، به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد و به تپش بیفتد.
به‌جایی رساند آن نواگر نواخت
که دانا بدو عیب و علت شناخت
هوش مصنوعی: آن آهنگ‌ساز با هنرش به جایی رسید که دانشمندان او را به دلیل نقص‌ها و دلایل کارش شناسایی کردند.
به قانون از آن ناله خرگهی
ز هر علتی یافت عقل آگهی
هوش مصنوعی: به طور طبیعی و با توجه به قواعد، هر مشکلی که پیش می‌آید، عقل به آن آگاهی پیدا می‌کند.
چو اوتار آن ارغنون شد تمام
شد آن عود پخته به از عود خام
هوش مصنوعی: وقتی نغمه‌سازی به پایان می‌رسد، یعنی آن ساز آماده و کامل است و از یک ساز ناپخته بهتر خواهد بود.
برون شد به صحرا و بنواختش
به هر نسبت اندازه‌ای ساختش
هوش مصنوعی: او از شهر به دشت رفت و با اشاره‌ای به او محبت کرد و برایش به تناسب هر چیز، اندازه‌ای قرار داد.
خطی چارسو گرد خود درکشید
نشست اندران خط نوا برکشید
هوش مصنوعی: یک دایره‌ای کشید و در مرکز آن نشسته است، سپس صدایی از درون آن بلند کرد.
دد و دام را از بیابان و کوه
دوانید بر خود گروها گروه
هوش مصنوعی: حیوانات وحشی و شکارچیان را از دشت و کوه به سمت خود فراخوانده‌اند و هر گروهی به دنبال یکدیگر حرکت می‌کنند.
دویدند هر یک به آواز او
نهادند سر بر خط ساز او
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها به سمت او دویدند و سرشان را به نشانه احترام به نوای او خم کردند.
همه یک‌یک از هوش رفتند پاک
فتادند چون مرده بر روی خاک
هوش مصنوعی: همه به‌طور کامل از حال رفته و بی‌خبر شدند و مانند مردگان بر روی زمین افتادند.
نه گرگ جوان کرد بر میش زور
نه شیر ژیان داشت پروای گور
هوش مصنوعی: نه گرگ جوان به میش ضعیف زور می‌آورد و نه شیر جوانی نگران مرگ خود است.
دگر نسبتی را که دانست باز
درآورد نغمه به آن جفت ساز
هوش مصنوعی: هر یک از نسبت‌ها و ارتباطاتی که شناخته شده‌اند، دوباره به میان می‌آیند و با آن‌ها ساز جدیدی ساخته می‌شود.
چنان کان ددان در خروش آمدند
از آن بی‌هوشی باز هوش آمدند
هوش مصنوعی: چنان که ددان (دزدان یا حیوانات وحشی) به دنبال یک حالت بی‌خودی و جنون آور به هیجان آمدند، بعد از آن دوباره به حالت عادی و هوشیاری برگشتند.
پراکنده گشتند بر روی دشت
که دارد به یاد این چنین سرگذشت ؟
هوش مصنوعی: بر روی دشت، افرادی به طور پراکنده حرکت کردند که این سرگذشت را به یاد دارند.
بگرد جهان این خبر گشت فاش
که شد کان یاقوت یاقوت باش
هوش مصنوعی: اطراف جهان را جستجو کن، زیرا این خبر به گوش همه رسیده است که دیگر آن یاقوت درخشان، دیگر یاقوت باقی نمانده است.
فلاطون چنین پرده بر ساخته‌ست
که جز وی کس آن پرده نشناخته‌ست
هوش مصنوعی: فلاطون به گونه‌ای به مسائل پرداخته است که تنها خودش به عمق آنها پی برده و دیگران قادر به فهمیدن آن نیستند.
برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود
هوش مصنوعی: از خشک رود صدایی بلند شد که از رطوبت آن، آسمان را به پایین می‌فرستد.
چو بر نسبتی راند انگشت خوَد
بخسبد برآواز او دام و دد
هوش مصنوعی: وقتی که انگشت بر نسبتی گذاشته شود، دیگر نگران نیست و به خاطر صدای آن، هم زنده‌ها و هم مرده‌ها آرام می‌گیرند.
چو بر نسبتی دیگر آرد شتاب
به هوش آرد آن خفتگان را ز خواب
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی به موضوعی دیگر و جدید توجه می‌کند، آن توجه می‌تواند باعث بیداری و آگاهی کسانی شود که در خواب و غفلت هستند.
شد آوازه بر درگه شاه نیز
که هاروت با زهره شد همستیز
هوش مصنوعی: خبر به درگاه پادشاه رسید که هاروت با زهره به جنگ و جدال برخاست.
ارسطو چو بشنید کان هوشمند
برانگیخت زینگونه کاری بلند
هوش مصنوعی: وقتی ارسطو شنید که آن دانشمند کار بزرگی را آغاز کرده است، به اندازه‌ای تحت تأثیر قرار گرفت که برانگیخته شد.
فروماند ازان زیرکی تنگدل
چو خصمی که گردد ز خصمی خجل
هوش مصنوعی: کسی که دل تنگ و حسود است، از زیرکی‌اش ناراحت و ناامید می‌شود، مانند کسی که از خجالت در برابر دشمنش سرافکنده می‌شود.
به اندیشه بنشست بر کنج کاخ
دل تنگ را داد میدان فراخ
هوش مصنوعی: او با فکر و اندیشه‌اش در گوشه‌ای از قصر، جای آرامش دل شاداب را فراهم کرد.
به تعلیق آن درس پنهان نویس
که نقشی عجب بود و نقدی نفیس
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که درسی که به طور پنهان در این نقاشی وجود دارد، بسیار جالب و باارزش است.
در آن کار علوی بسی رنج برد
بسی روز و شب را به فکرت سپرد
هوش مصنوعی: او در کارهای بزرگ علوی بسیار زحمت کشید و شب و روز زیادی را به اندیشه و تفکر گذراند.
هم آخر پس از رنج‌های دراز
سررشتهٔ راز را یافت باز
هوش مصنوعی: پس از تحمل سختی‌ها و مشکلات بسیار، در نهایت توانستم به حقیقت و رازهای زندگی پی ببرم.
برون آورید از نظرهای تیز
که چون باشد آن نالهٔ رود خیز
هوش مصنوعی: ببینید که با دیدگاه‌های تیز و نکته‌سنج چه چیزی را می‌توانید کشف کنید؛ چون صدای ناله‌ی رود چگونه می‌تواند باشد.
چگونه رساند نوا سوی گوش
برد هوش و آرد دیگر ره به هوش
هوش مصنوعی: چگونه صدا به گوش‌ها می‌رسد و ذهن را متوجه می‌کند و ما را به روش‌های دیگری هدایت می‌کند.
همان نسبت آورد رایش به دست
که دانای پیشینه بر پرده بست
هوش مصنوعی: نسبت او به دیگران همانند دانایی است که گذشته را به باد فراموشی سپرده و چیزی را پنهان کرده است.
به صحرا شد و پرده را ساز کرد
طلسمات بیهوشی آغاز کرد
هوش مصنوعی: او به دشت رفت و پرده را نواخت و جادوهای بی‌هوشی را شروع کرد.
چو از هوشمندان ستد هوش را
دیگر گونه زد رود خاموش را
هوش مصنوعی: وقتی از افراد باهوش بهره‌برداری کنی، و هوش خود را به گونه‌ای دیگر به کار ببری، مانند آبی آرام و بی‌صدا خواهی بود.
در آن نسبتش بخت یاری نداد
که بیهوش را آرد از هوش یاد
هوش مصنوعی: در آن حالتی که بخت به او کمک نکرد، نتوانست کسی را که بی‌خبر و بی‌هوش است، به یاد بیاورد.
بکوشید تا در خروش آورد
نوایی که در خفته هوش آورد
هوش مصنوعی: تلاش کنید تا صدایی را به وجود آورید که همگان را بیدار و هوشیار کند.
ندانست چندانکه نسبت گرفت
در آن کار سرگشته ماند ای شگفت
هوش مصنوعی: نمی‌دانست که در آن کار وقتی به نسبت‌ها توجه کرد، چقدر دچار سردرگمی و حیرت شده است.
چو عاجز شد از راه نایافتن
ز رهبر نشایست سر تافتن
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از پیدا کردن هدایت‌کننده ناتوان شد، از راهی که پیش‌رو دارد، سر باز می‌زند و به آن پشت می‌کند.
شد از راه رغبت به تعلیم او
عنان داد یک ره به تسلیم او
هوش مصنوعی: از روی میل و رغبت، هدیه‌ای به آموزش او اهدا کردم و یک راه را به تسلیم او اختصاص دادم.
بپرسید کان نسبت دلپسند
که هش رفتگان را کند هوشمند
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که چرا رابطه‌ای که دل را خوش می‌کند، باعث می‌شود کسانی که رفته‌اند، هوشیارتر شوند؟
ندانم که در پردهٔ آواز او
چگونست و چون پرورم ساز او
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در پسِ صدای او چگونه است و چه‌گونه باید ساز او را بنوازم.
فلاطون چو دانست کان سرفراز
به تعلیم او گشت صاحب نیاز
هوش مصنوعی: وقتی افلاطون متوجه شد که فردی برجسته و با دانش به واسطهٔ آموزش‌های او، به مقام و جایگاهی دست یافته است، خوشحال شد که توانسته به او کمک کند.
برون شد خطی گرد خود در کشید
نوا ساخت تا نسبت آمد پدید
هوش مصنوعی: یک خطی از گرد خود بیرون آمد و آهنگی را ایجاد کرد تا نسبت‌ها و ارتباط‌ها آشکار شوند.
همه روی صحرا ز گور و پلنگ
بر آن خط کشیدند پرگار تنگ
هوش مصنوعی: همه بر روی زمین، با استفاده از یک پرگار، خطی کشیدند که به گور و پلنگ اشاره دارد و این نشان‌دهنده‌ی دقت و نظم در ترسیم آن تصویر است.
به بیهوشی از نسبت اولش
نهادند سر بر خط مندلش
هوش مصنوعی: به حالت بیهوشی او را نشاندند و سرش را بر روی نقشی که از او حاکی بود قرار دادند.
نوایی دگر باره برزد چو نوش
که ارسطوی دانا تهی شد ز هوش
هوش مصنوعی: صدایی تازه برپا شد، مانند نوایی شیرین، که نشان می‌دهد حتی ارسطو، فیلسوف بزرگ و دانا، از حیرت و تعجب غافلگیر شده و بهوجد آمده است.
چو بیهوش بود او به یک راه نغز
دد و دام را کرد بیدار مغز
هوش مصنوعی: زمانی که او بی‌هوش بود، به یک روش زیرکانه و هوشمندانه، دد و دام را به فکر واداشت و بیدار کرد.
دگر باره زد نسبت هوش‌بخش
که ارسطو ز جا جست همچون درخش
هوش مصنوعی: بار دیگر نشان داد که درخشش و هوش شگفت‌انگیز او باعث شد که ارسطو نیز از جای خود جسته و تحت تأثیر قرار گیرد.
فروماند سرگشته بر جای خود
که چون بی‌خبر بود از آن دام و دد ؟
هوش مصنوعی: سرگردان و گم شده در محل خود ایستاده است، زیرا که از آن حیله‌ها و خطرات بی‌خبر بود.
از آن بی‌هوشی چون به هوش آمدند؟
چه بود آنک ازو در خروش آمدند؟
هوش مصنوعی: وقتی که از بی‌حالی و غفلت بیدار شدند، چه چیزی بود که آنها را به اعتراض واداشت؟
شد آگه که دانای دستان نواز
به دستان بر او داشت پوشیده راز
هوش مصنوعی: او متوجه شد که فرد دانایی که با دستانش نوازش می‌کند، راز پنهانی را بر روی دستانش قرار داده است.
ثنا گفت و چندان ازو عذر خواست
که آن پردهٔ کژ بدو گشت راست
هوش مصنوعی: او ستایش کرد و به اندازه‌ای از او عذرخواهی کرد که آن پرده‌ی کجی که مانع بود، به راستی در آمد و درست شد.
چو شد حرف آن نسبت او راه درست
نبشت آنِ او آنِ خود را بشست
هوش مصنوعی: وقتی سخن آن شخص به درستی بیان شد، او مسیر صحیح را مشخص کرد و از خود، زشتی‌ها را پاک کرد.
به اقرار او مغز را تازه کرد
مدارای او بیش از اندازه کرد
هوش مصنوعی: او به خاطر اعترافش، فکرش را تازه کرد و زیادی با او مدارا کرد.
سکندر چو دانست کز هر علوم
فلاطون شد استاد دانش به روم
هوش مصنوعی: وقتی سکندر متوجه شد که فلاطون در زمینه‌های مختلف علمی استاد و برجسته است، تصمیم گرفت او را به روم بیاورد.
بر افزود پایش در آن سروری
به نزد خودش داد بالاتری
هوش مصنوعی: او با افزایش قدم‌هایش در آن جایگاه، به خود نشان داد که مقام بالاتری دارد.