گنجور

بخش ۱۴ - انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان

مغنی بر آهنگ خود ساز گیر
یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر
که ما را سر پردهٔ تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست
به هر مدتی فیلسوفان روم
فراهم شدندی ز هر مرز و بوم
بر آراستندی به فرهنگ و رای
سخن‌های دل‌پرور ِ جان‌فزا‌ی
کسی را که حجت قوی‌تر شدی
به حجت بر آن سروران سر شدی
در آن داوری هرمس تیز مغز
به‌حق گفتن اندیشه‌ای داشت نغز
ز هر کس که او حجتی بیش داشت
سخن‌های او پرورش بیش داشت
ز بس گفتن راز روحانیان
بر او رشک بردند یونانیان
به هم جمع گشتند هفتاد تن
به انکار او ساختند انجمن
که هرچه او بگوید بدو نگرویم
سخن گرچه زیبا بوَد نشنویم
تغیّر دهیمش به انکار خویش
به انکار نتوان سخن برد پیش
چنان عهد بستند با یکدگر
که چون هرمس از کان برآرد گهر
ز دریای او آب‌ریزی کنند
برآن گنجدان خاک‌بیزی کنند
به حق گفتنش درنیارند هوش
بگیرند از انکار گوینده گوش
چو هرمس سخن گفتن آغاز کرد
در دانش ایزدی باز کرد
به هر نکته‌ای حجتی باز بست
که چون نور در دیده و دل نشست
ندید آن سخن را بر ایشان پسند
جز انکار کردن به بانگ بلند
دگر باره گنجینهٔ نو گشاد
اساسی دگرگونه از نو نهاد
بیانی چنان روشن و دلپذیر
که در دل نه‌، در سنگ شد جایگیر
دگر ره ندید آن سخن را شکوه
به انکار خود دیدشان هم‌گروه
سوم باره از رای مشکل گشای
نمود آنچه باشد حقیقت نمای
سخن‌های زیبندهٔ دلنواز
بر ایشان فرو خواند فصلی دراز
ز جنباندن بانگ چندان جرس
سری در سماعش نجنباند کس
چو گوینده عاجز شد از گفت خویش
زبان گشته حیران‌، گلو گشته ریش
خبر داشت کز راه نابخردی
ستیزند با حجت ایزدی
چو در کس ز جنبش نشانی نیافت
بجنبید و روی از رقیبان بتافت
بر ایشان یکی بانگ برزد که ‌«های
مجنبید کس تا قیامت ز جای‌»
همان لحظه بر‌جای هفتاد مرد
ز جنبش فتادند و گشتند سرد
چو در پردهٔ راست کج باختند
از این پرده‌شان رخت پرداختند
سرافکنده چون آب در پای خویش
ز سردی فسردند بر جای خویش
سکندر چو زین حالت آگاه گشت
چو انجم بر آن انجمن بر گذشت
از آن بیشه‌ سرو‌ با بوی مشک
یکی سرو تَر مانده‌، هفتاد خشک
بپرسید و هرمس بدو گفت راز
که همّت در ِ آسمان کرد باز
سکندر بر او آفرین‌ساز گشت
وز آنجا به درگاه خود بازگشت
به خلوت چو بنشست با هر کسی
ازان داستان داستان زد بسی
که هرمس به طوفان هفتاد کس
به موجی همی‌ماند و هفتاد خس
گروهیش کز حق گرفتند گوش
بمردند چون یافه کردند هوش
ز پوشیدن درس آموزگار
کفن بین که پوشیدشان روزگار
بیانی که باشد به حجت قوی
ز نافرخی باشد ار نشنوی
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود
هنر نیست روی از هنر تافتن
شقایق دریدن خشن بافتن
خردمند را چون مدارا کنی
هنرهای خویش آشکارا کنی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مغنی بر آهنگ خود ساز گیر
یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر
هوش مصنوعی: خواننده باید به نغمه‌ی خود توجه کند و یکی از نغمه‌ها را که از آهنگ خود منحرف شده است، دوباره به ریتم اصلی برگرداند.
که ما را سر پردهٔ تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست
هوش مصنوعی: ما به دلیل نداشتن فضای کافی نمی‌توانیم به راحتی و آزادانه عمل کنیم و تنها هدف‌مان این است که به سمت گسترش و افزایش دامنهٔ کار خود حرکت کنیم.
به هر مدتی فیلسوفان روم
فراهم شدندی ز هر مرز و بوم
فیلسوفان روم هر از گاهی از نقاط مختلف آن سرزمین گرد هم جمع می‌شدند.
بر آراستندی به فرهنگ و رای
سخن‌های دل‌پرور ِ جان‌فزا‌ی
هوش مصنوعی: تو به علم و اندیشه، کلام‌هایی زیبا و دل‌نشین ترتیب دادی که روح را شاد می‌کند و دل را پر از سرزندگی می‌سازد.
کسی را که حجت قوی‌تر شدی
به حجت بر آن سروران سر شدی
هوش مصنوعی: اگر توانستی بر شخصی که از تو برتر است، دلیل و برهان قوی‌تری بیاوری، خود را در مقام بالا و ارجمند آن بزرگان قرار داده‌ای.
در آن داوری هرمس تیز مغز
به‌حق گفتن اندیشه‌ای داشت نغز
هوش مصنوعی: در آن قضاوت، هرمس با هوش و زیرکی نظر جالبی درباره حقیقت داشت.
ز هر کس که او حجتی بیش داشت
سخن‌های او پرورش بیش داشت
هوش مصنوعی: هر کسی که برتری و استدلال بیشتری دارد، کلمات و گفته‌هایش نیز تأثیرگذارتر و پربارتر خواهد بود.
ز بس گفتن راز روحانیان
بر او رشک بردند یونانیان
هوش مصنوعی: بسیاری از روحانیان رازهای معنوی را بیان کردند و این باعث حسادت یونانیان شد.
به هم جمع گشتند هفتاد تن
به انکار او ساختند انجمن
هوش مصنوعی: هفتاد نفر دور هم جمع شدند و علیه او به یکدیگر اعتراض کردند و جلسه‌ای برگزار کردند تا او را انکار کنند.
که هرچه او بگوید بدو نگرویم
سخن گرچه زیبا بوَد نشنویم
هوش مصنوعی: اگر او چیزی بگوید، نباید به آن توجه کنیم؛ حتی اگر سخنش زیبا باشد، نباید به شنیدن آن گوش دهیم.
تغیّر دهیمش به انکار خویش
به انکار نتوان سخن برد پیش
هوش مصنوعی: ما می‌توانیم او را تغییر دهیم به وسیله انکار خودمان، ولی نمی‌توانیم در مورد انکار حرفی بزنیم.
چنان عهد بستند با یکدگر
که چون هرمس از کان برآرد گهر
هوش مصنوعی: آن‌ها به قدری جدی و محکم به یکدیگر قول و عهد داده‌اند که همچون هرمس که دانه‌های گوهری را از دل زمین بیرون می‌آورد، هیچ چیز نمی‌تواند آنها را از پیمان‌شان جدا کند.
ز دریای او آب‌ریزی کنند
برآن گنجدان خاک‌بیزی کنند
هوش مصنوعی: از دریا او آب می‌ریزند و بر آن دیگدیگانی از خاک می‌زنند.
به حق گفتنش درنیارند هوش
بگیرند از انکار گوینده گوش
هوش مصنوعی: به راستی، زمان به خودی خود به حقیقت این موضوع پی نمی‌برد؛ بلکه باید از سخنان کسی که آن را انکار می‌کند، درس گرفت و هوش به کار برد.
چو هرمس سخن گفتن آغاز کرد
در دانش ایزدی باز کرد
هوش مصنوعی: وقتی هرمس شروع به سخن گفتن کرد، به علم الهی و دانایی عمیق دست یافت.
به هر نکته‌ای حجتی باز بست
که چون نور در دیده و دل نشست
هوش مصنوعی: به هر موضوعی دلیلی آورد که همچون نوری در چشم و قلب قرار گرفت.
ندید آن سخن را بر ایشان پسند
جز انکار کردن به بانگ بلند
هوش مصنوعی: آن سخن را هیچ‌کس جز با صدای بلند انکار نکرد.
دگر باره گنجینهٔ نو گشاد
اساسی دگرگونه از نو نهاد
هوش مصنوعی: دوباره گنجینه‌ای جدید باز می‌شود و اصول تازه‌ای از نو بنا می‌شود.
بیانی چنان روشن و دلپذیر
که در دل نه‌، در سنگ شد جایگیر
سخنانی چنان روشن و دلپذیر گفت که حتی در سنگ اثر کرد چه رسد به دل.
دگر ره ندید آن سخن را شکوه
به انکار خود دیدشان هم‌گروه
هوش مصنوعی: دیگر نتوانست آن سخن را ببیند و به خاطر انکار خود، دیگران را هم در این مسیر نادیده گرفت.
سوم باره از رای مشکل گشای
نمود آنچه باشد حقیقت نمای
هوش مصنوعی: سومین بار، از خرد و اندیشه به حل مشکل پرداخته و آنچه را حقیقت است، نشان داده است.
سخن‌های زیبندهٔ دلنواز
بر ایشان فرو خواند فصلی دراز
هوش مصنوعی: او سخنانی دلنشین و زیبا را برایشان خواند و زمانی طولانی را به این کار اختصاص داد.
ز جنباندن بانگ چندان جرس
سری در سماعش نجنباند کس
هوش مصنوعی: از صدای جرس که برمی‌خیزد، هیچ کس در حالت سماع و نوازش آن حرکت نمی‌کند.
چو گوینده عاجز شد از گفت خویش
زبان گشته حیران‌، گلو گشته ریش
هوش مصنوعی: وقتی سخن‌ران از بیان کلمات ناتوان می‌شود و نمی‌تواند آنچه را در دل دارد بگوید، زبانش گیج می‌شود و گلویش نیز سوخته و آسیب‌دیده می‌شود.
خبر داشت کز راه نابخردی
ستیزند با حجت ایزدی
هوش مصنوعی: او می‌دانست که از روی نادانی و بی‌خردی، کسانی با دلایل و برهان‌های الهی مبارزه می‌کنند.
چو در کس ز جنبش نشانی نیافت
بجنبید و روی از رقیبان بتافت
هوش مصنوعی: وقتی در کسی اثری از جنب و جوش ندیدی، خودت به حرکت بیفت و از رقبایت دوری کن.
بر ایشان یکی بانگ برزد که ‌«های
مجنبید کس تا قیامت ز جای‌»
هوش مصنوعی: یک نفر صدایی بلند کرد و گفت: «هی! حرکت نکنید، هیچ کس تا قیامت از اینجا نرود.»
همان لحظه بر‌جای هفتاد مرد
ز جنبش فتادند و گشتند سرد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به اندازه‌ی هفتاد مرد، از حرکت ایستادند و از شدتی که داشتند، به سکون و خاموشی تبدیل شدند.
چو در پردهٔ راست کج باختند
از این پرده‌شان رخت پرداختند
هوش مصنوعی: وقتی که حقایق و واقعیت‌ها در مسیری نادرست و کج پیش می‌روند، از آن وضعیت خارج می‌شوند و چهره‌ای دیگر به خود می‌گیرند.
سرافکنده چون آب در پای خویش
ز سردی فسردند بر جای خویش
هوش مصنوعی: آب در پای خود ایستاده و به خاطر سرما، دیگر نمی‌تواند حرکت کند و سرافکنده به نظر می‌رسد.
سکندر چو زین حالت آگاه گشت
چو انجم بر آن انجمن بر گذشت
هوش مصنوعی: وقتی سکندر از این وضعیت آگاه شد، مانند چهره‌های درخشان ستاره‌ها بر آن جمع حضور یافت.
از آن بیشه‌ سرو‌ با بوی مشک
یکی سرو تَر مانده‌، هفتاد خشک
هوش مصنوعی: در جنگل سرو خوشبو، یکی از سروها تازه و سرزنده مانده، در حالی که هفتاد درخت دیگر خشک و بی‌حالت شده‌اند.
بپرسید و هرمس بدو گفت راز
که همّت در ِ آسمان کرد باز
هوش مصنوعی: پرسیدند و هرمس به او گفت که اراده و نیروی او به آسمان بازگشته است.
سکندر بر او آفرین‌ساز گشت
وز آنجا به درگاه خود بازگشت
هوش مصنوعی: اسکندر به او ارادت نشان داد و سپس به درگاه خود بازگشت.
به خلوت چو بنشست با هر کسی
ازان داستان داستان زد بسی
هوش مصنوعی: وقتی که به تنهایی نشسته باشد، با هر کس که صحبت می‌کند، از آن داستان زیاد می‌گوید.
که هرمس به طوفان هفتاد کس
به موجی همی‌ماند و هفتاد خس
هوش مصنوعی: هرمس در مقابل طوفانی به حدی مقاوم است که می‌تواند با هفتاد نفر و هفتاد خس به راحتی مقابل موج ایستادگی کند.
گروهیش کز حق گرفتند گوش
بمردند چون یافه کردند هوش
هوش مصنوعی: گروهی که از حق شنیدند، به خواب رفتند و وقتی به حقیقت رسیدند، بیدار شدند.
ز پوشیدن درس آموزگار
کفن بین که پوشیدشان روزگار
هوش مصنوعی: درسی را که معلم به ما می‌آموزد، می‌توان از سرنوشت کسانی که زمان به آن‌ها لباس مرگ پوشانید، دریافت کرد.
بیانی که باشد به حجت قوی
ز نافرخی باشد ار نشنوی
هوش مصنوعی: هرگاه بیانی قاطع و مستدل وجود داشته باشد، اگر به آن توجه نکنی، نشان‌دهنده بی‌احترامی و نافرمانی‌ات خواهد بود.
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که ضربه زدن به درب یا جایی که شخص خاصی در آنجا قرار دارد، کار ناپسند و نامطلوبی است. به عبارتی، این عمل نشان‌دهنده بی‌احترامی به مقام و جایگاه کسی است که آنجا حضور دارد.
هنر نیست روی از هنر تافتن
شقایق دریدن خشن بافتن
هوش مصنوعی: سختی‌ها و آسیب‌ها بر زندگی تأثیر می‌گذارند و نمی‌توان به سادگی زیبایی‌ها را از میان مشکلات خلق کرد.
خردمند را چون مدارا کنی
هنرهای خویش آشکارا کنی
هوش مصنوعی: اگر با خردمند به مدارا و رفتاری ملایم برخورد کنی، استعدادها و توانایی‌های او را به راحتی مشاهده خواهی کرد.

حاشیه ها

1392/02/11 14:05
امین کیخا

جنبا ندن را طیان شاعر پارسی گوی کهن لاندن به کار برده است مثلا
با دفتر أشعار بر خواجه شدم دی. من شعر همی خواندم او ریش همی لاند

1392/02/11 14:05
رهام

یافه به معنی دسته ای محصول است که برداشت شده و بیشتر برای گندم و جو کاربرد دارد .کتابی خواندنی با عنوان سنگی بر روی یافه است که درباره دوشیزگانیست که قبل از سن ازدواج برای ازدواج با پسری نشان میشوند در اصطلاح که عنوان کتاب اشاره ایست به سنگی که روی یافه ها میگذارند تا باد آنها را نبرد