بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خورنق
رفت منذر به اتفاق پدر
بر چنین جستجوی بست کمر
جست جایی فراخ و ساز بلند
ایمن از گرمی و گداز و گزند
کهآنچنان دز در آن دیار نبود
وآنچه بد جز همان به کار نبود
اوستادان کار میجستند
جای آن کارگاه میشستند
هرکه بر شغل آن غرض برخاست
آن نمودار ازو نیامد راست
تا به نُعمان خبر رسید درست
کهآنچنان پیشهور که در خور توست
هست نامآوری ز کشور روم
زیرکی کاو ز سنگ سازد موم
چابکی چربدست و شیرینکار
سام دستی و نام او سمنار
دستبردش همه جهان دیده
به همه دیدهای پسندیده
کرده چندین بنا به مصر و به شام
هر یکی در نهاد خویش تمام
رومیانْ هندوان پیشهٔ او
چینیانْ ریزهچین ِتیشهٔ او
گرچه بناست وین سخن فاش است
اوستاد هزار نقاش است
هست بیرون ازین به رای و قیاس
رصدانگیز و ارتفاعشناس
نظرش بر فلک تنیده لعاب
از دم عنکبوت اصطرلاب
چون بلیناس روم صاحبرای
هم رصدبند و هم طلسمگشای
آگه از رویبستگانِ سپهر
از شبیخون ماه و کینهٔ مهر
ساز این شغل ازو توانی یافت
کاین چنین کسوت، او تواند بافت
طاقی از گل چنان برآراید
کز ستاره چراغ برباید
چون که نعمان بدین طلبکاری
گرمدل شد ز نار سمناری
کس فرستاد و خواند زآن بومش
هم به رومی فریفت از رومش
چونکه سمنار سوی نعمان رفت
رغبت کار شد یکی در هفت
آنچه مقصود بود از او درخواست
وانگهی کرد کار او را راست
آلتی کان رواق را شایست
ساختند آنچنان که میبایست
پنجه کارگر شد آهن سنج
بر بنا کرد کار سالی پنج
تا هم آخر به دست زرین چنگ
کرد سیمینرواقی از گِل و سنگ
کوشکی برج برکشیده به ماه
قبلهگاه همه سپید و سیاه
کارگاهی به زیب و زرکاری
رنگ ناری و نقش سمناری
فلکی پای گِرد کرده به ناز
نُه فلک را به گرد او پرواز
قطبی از پیکر جنوب و شمال
تَنگلوشای صدهزار خیال
مانده را دیدنش مقابل خواب
تشنه را نقش او برابر آب
آفتاب ار بر او فکندی نور
دیده را در عصابه بستی حور
چون بهشتش درون پر آسایش
چون سپهرش برون پر آرایش
صقلش از مالش سریشُم و شیر
گشته آیینهوار عکس پذیر
در شبانروزی از شتاب و درنگ
چون عروسان برآمدی به سه رنگ
یافتی از سه رنگ ناوردی
ازرقی و سپیدی و زردی
صبحدم ز آسمان ازرق پوش
چون هوا بستی ازرقی بر دوش
کهآفتاب آمدی برون ز نوَرد
چهره چون آفتاب کردی زرد
چون زدی ابرْ کُله بر خورشید
از لطافت شدی چو ابر سفید
با هوا در نقاب یک رنگی
گاه رومی نمود و گه زنگی
چونکه سمنار از آن عمل پرداخت
خوبتر زانکه خواستند بساخت
ز آسمان برگذشت رونق او
خور به رونق شد از خورنق او
داد نعمان به نعمتیش نوید
که به یک نیمه زان نداشت امید
از شتر بارهای پر زر خشک
وز گرانمایههای گوهر و مشک
بیشتر زانکه در شمار آید
تا دگر وقتها به کار آید
چوب اگر بازداری از آتش
خام مانَد کباب سختیکش
دست بخشنده کهآفتِ درم است
حاجبالباب درگهِ کرم است
مرد بنا که آن نوازش دید
وعدههای امیدوار شنید
گفت اگر زان چه وعده دادم شاه
پیش از این شغل بودمی آگاه
نقش این کارگاهِ چینیکار
بهترک بستمی در این پرگار
بیشتر بردمی در اینجا رنج
تا به من شاه بیش دادی گنج
کردمی کوشکی که تا بودی
روزش از روز رونق افزودی
گفت نعمان چو بیش یابی چیز
به از این ساختن توانی نیز؟
گفت اگر بایدت به وقت بسیچ
آن کنم کاین بَرَش نباشد هیچ
این سه رنگ است، آن بود صد رنگ
آن ز یاقوت باشد این از سنگ
این به یک گنبدی نماید چهر
آن بود هفت گنبدی چو سپهر
روی نعمان ازین سخن بفْروخت
خرمن مهر و مردمی را سوخت
پادشاه آتشیست کز نورش
ایمن آن شد که دید از دورش
وآتش او گلی است گوهربار
در برابر گل است و در بر خار
پادشه همچو تاک انگورست
در نپیچد درآن کز او دورست
وانکه پیچد در او به صد یاری
بیخ و بارش کند به صد خواری
گفت اگر مانمش به زور و به زر
به ازینی کند به جای دگر
نام و صیت مرا تباه کند
نامهٔ خویش را سیاه کند
کارداران خویش را فرمود
تا برند از دز افکنندش زود
کارگر بین که خاک خونخوارش
چون فکند از نشانهٔ کارش؟
کرد قصری به چند سال بلند
به زمانیش ازو زمانه فکند
آتش انگیخت خود به دود افتاد
دیر بر بام رفت و زود افتاد
بیخبر بود از اوفتادن خویش
کان بنا برکشید صد گز بیش
گر ز گور خودش خبر بودی
یک بَدَست از سه گز نیفزودی
تخت پایه چنان توان بر برد
که چو افتی ازو نگردی خرد
نام نعمان بدان بنای بلند
از بلندی به مه رساند کمند
خاک جادوی مطلقش میخواند
خلق ربالخورنقش میخواند
بخش ۸ - آغاز داستان بهرام: گوهرآمایِ گنجخانهٔ رازبخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان: چون خَوَرْنَق به فرّ بهرامی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت منذر به اتفاق پدر
بر چنین جستجوی بست کمر
هوش مصنوعی: منذر به همراه پدرش عزم کرده بودند که به جستجوی چیزی بروند و برای این کار خود را آماده کرده بودند.
جست جایی فراخ و ساز بلند
ایمن از گرمی و گداز و گزند
هوش مصنوعی: جای وسیع و سقفی بلند پیدا کن که از گرما و سردی و آسیبها در امان باشد.
کهآنچنان دز در آن دیار نبود
وآنچه بد جز همان به کار نبود
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، دزدی وجود ندارد و هر چیزی که بد باشد، تنها در همان جا به کار میآید.
اوستادان کار میجستند
جای آن کارگاه میشستند
هوش مصنوعی: استادان به دنبال پیدا کردن کار بودند و در مکان کارگاه مشغول به شستشو و نظافت آن میشدند.
هرکه بر شغل آن غرض برخاست
آن نمودار ازو نیامد راست
هوش مصنوعی: هر کسی که برای هدف خاصی شروع به کار کند، نمیتواند به نتیجهی دلخواه خود به راحتی دست یابد.
تا به نُعمان خبر رسید درست
کهآنچنان پیشهور که در خور توست
هوش مصنوعی: خبر به نعمان رسید که آن شخصی که شایسته و مناسب توست، در حال کار و فعالیت است.
هست نامآوری ز کشور روم
زیرکی کاو ز سنگ سازد موم
هوش مصنوعی: در سرزمین روم فردی معروف وجود دارد که بسیار باهوش است و میتواند از سنگ، موم بسازد.
چابکی چربدست و شیرینکار
سام دستی و نام او سمنار
هوش مصنوعی: سام، فردی چابک و ماهر است که در کارهای خود مهارت بسیاری دارد و نام او به شیرینی در دلها نشسته است.
دستبردش همه جهان دیده
به همه دیدهای پسندیده
هوش مصنوعی: تمامی نیکوئیها و زیباییهای عالم، در نظر همه، مورد توجه و پسند قرار گرفته است.
کرده چندین بنا به مصر و به شام
هر یکی در نهاد خویش تمام
هوش مصنوعی: در مصر و شام، افراد زیادی بناهایی ساختهاند و هر کدام از آنها دارای ویژگیهای خاص خود هستند.
رومیانْ هندوان پیشهٔ او
چینیانْ ریزهچین ِتیشهٔ او
هوش مصنوعی: رومیها، هندیها و چینیها همه در کار خود مهارت دارند و تحت تأثیر دستاوردهای او هستند.
گرچه بناست وین سخن فاش است
اوستاد هزار نقاش است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه این موضوع آشکار و معروف است، استاد هزار هنرمند است.
هست بیرون ازین به رای و قیاس
رصدانگیز و ارتفاعشناس
هوش مصنوعی: چیزهایی وجود دارند که فراتر از قضاوتها و اندازهگیریهای ما هستند و قابل دیدن و درک کردن نیستند.
نظرش بر فلک تنیده لعاب
از دم عنکبوت اصطرلاب
لعاب بر فلک تنیدن از نظر : بالکنایه نظر را به همه پیچ و خم های فلک گردانیدن و نقطه به نقطه ی افلاک را با عنکبوت اسطرلاب گشتن و شناختن.
چون بلیناس روم صاحبرای
هم رصدبند و هم طلسمگشای
هوش مصنوعی: عشق و عقل، هر دو مانند بلیناس روم، که به درستی میاندیشد و درک عمیقی از مسائل دارد، میتوانند هم به رصد و بررسی اوضاع بپردازند و هم به حل معماها و مشکلات زندگی کمک کنند.
آگه از رویبستگانِ سپهر
از شبیخون ماه و کینهٔ مهر
هوش مصنوعی: اگر از سرنوشت و تغییرات آسمان آگاه باشی، از حمله ناگهانی ماه و دشمنی خورشید نیز باخبری.
ساز این شغل ازو توانی یافت
کاین چنین کسوت، او تواند بافت
هوش مصنوعی: این حرفه تنها از کسی برمیآید که توانایی داشته باشد و این چنین لباس خاص را بتواند تهیه کند.
طاقی از گل چنان برآراید
کز ستاره چراغ برباید
هوش مصنوعی: یک سازهای از گل چنان ساخته میشود که روشناییاش از ستاره بیشتر میشود.
چون که نعمان بدین طلبکاری
گرمدل شد ز نار سمناری
هوش مصنوعی: چون نعمان به خواستهاش رسید، دلش از خوشحالی پر شد و مانند شمع سوزان شد.
کس فرستاد و خواند زآن بومش
هم به رومی فریفت از رومش
هوش مصنوعی: کسی را فرستاده و این را خوانده است که اهل آن کشور را با رومی بودنش فریب داده است.
چونکه سمنار سوی نعمان رفت
رغبت کار شد یکی در هفت
هوش مصنوعی: وقتی سمنار به سوی نعمان رفت، کارها به خوبی پیش رفت و همه چیز رونق گرفت.
آنچه مقصود بود از او درخواست
وانگهی کرد کار او را راست
هوش مصنوعی: آنچه که از او خواسته شده بود، به خوبی انجام شد و کارش به درستی پیش رفت.
آلتی کان رواق را شایست
ساختند آنچنان که میبایست
هوش مصنوعی: ابزار لازم برای ایجاد یک طراحی زیبا و مناسب به درستی فراهم شده است، به گونهای که انتظار میرفت.
پنجه کارگر شد آهن سنج
بر بنا کرد کار سالی پنج
هوش مصنوعی: پنجههای کارگر به مانند آهنسنجی است که بنا را با دقت و مهارت در کار ساخت و ساز هدایت میکند و او سالی پنج پروژه را به اتمام میرساند.
تا هم آخر به دست زرین چنگ
کرد سیمینرواقی از گِل و سنگ
هوش مصنوعی: او در نهایت به چیزی ارزشمند و زیبا دست مییابد که از ترکیب گل و سنگ ساخته شده است.
کوشکی برج برکشیده به ماه
قبلهگاه همه سپید و سیاه
هوش مصنوعی: یک کاخ بلند و زیبا به شکل بارگاهی روشن، که روی آن رنگهای سفید و سیاه با هم ترکیب شدهاند و به عنوان نقطهای مقدس برای همه شناخته میشود.
کارگاهی به زیب و زرکاری
رنگ ناری و نقش سمناری
هوش مصنوعی: کارگاهی است که با زیبایی و هنر زیبا و رنگ قرمز و نقوش بهاری تزئین شده است.
فلکی پای گِرد کرده به ناز
نُه فلک را به گرد او پرواز
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی و نرمی به دور او میچرخد و نه گرداب آسمانی را به اطراف او به پرواز درآورده است.
قطبی از پیکر جنوب و شمال
تَنگلوشای صدهزار خیال
تنگلوشا نام کتابی است از روم و رومی شبیه به ارژنگ مانی
مانده را دیدنش مقابل خواب
تشنه را نقش او برابر آب
مانده در اینجا یعنی خسته و درمانده
آفتاب ار بر او فکندی نور
دیده را در عصابه بستی حور
هوش مصنوعی: اگر آفتاب بر او نور بیفکند، چشمهایت را از زیبایی او به پردهای محجوب خواهی کرد.
چون بهشتش درون پر آسایش
چون سپهرش برون پر آرایش
هوش مصنوعی: بهشت او در درونش سرشار از آرامش است و بیرونش هم پر از زیبایی و جلوهها میباشد.
صقلش از مالش سریشُم و شیر
گشته آیینهوار عکس پذیر
سریشم یعنی چسب که در قدیم انواع مختلف داشته است.
در شبانروزی از شتاب و درنگ
چون عروسان برآمدی به سه رنگ
هوش مصنوعی: در یک روز و شب با سرعت و آرامش، مانند عروسان که با زیبایی و رنگهای مختلف برمیخیزند، تو نیز با سه رنگ مختلف ظاهر شدی.
یافتی از سه رنگ ناوردی
ازرقی و سپیدی و زردی
هوش مصنوعی: از سه رنگ مختلف چیزی نیافتی، جز آبی، سفید و زرد.
صبحدم ز آسمان ازرق پوش
چون هوا بستی ازرقی بر دوش
هوش مصنوعی: صبح زود که آسمان رنگ آبی دارد، مانند پرندهای آبیپوش در حال پرواز است.
کهآفتاب آمدی برون ز نوَرد
چهره چون آفتاب کردی زرد
زمانیکه آفتاب از نورد و لاپیچ بیرون میآمد
چون زدی ابرْ کُله بر خورشید
از لطافت شدی چو ابر سفید
هوش مصنوعی: وقتی ابر بر روی خورشید میافتد، از لطافت و زیباییاش به مانند ابر سفید روشن میشود.
با هوا در نقاب یک رنگی
گاه رومی نمود و گه زنگی
هوش مصنوعی: گاه در چهرهاش حالتی شاداب و رومی میبینیم و گاه به رنگی تیره و زنگزده درمیآید.
چونکه سمنار از آن عمل پرداخت
خوبتر زانکه خواستند بساخت
هوش مصنوعی: چون سمنار به خاطر عمل خوبی که انجام داد، بهتر از آن چیزی شد که دیگران آرزو داشتند بسازند.
ز آسمان برگذشت رونق او
خور به رونق شد از خورنق او
هوش مصنوعی: خورشید از آسمان عبور کرد و به خاطر درخشش و زیباییاش، رونق و زندگی را در جایجای زمین به وجود آورد.
داد نعمان به نعمتیش نوید
که به یک نیمه زان نداشت امید
هوش مصنوعی: نعمان به نعمتش بشارت داد که به نصف آن هم امیدی نداشت.
از شتر بارهای پر زر خشک
وز گرانمایههای گوهر و مشک
هوش مصنوعی: از شتر بارهای سنگین و با ارزش پر از طلا و جواهرات و مشک را حمل میکند.
بیشتر زانکه در شمار آید
تا دگر وقتها به کار آید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بهتر است چیزی که مهم است و بیشتر از حد لازم به شمار میآید، در زمانی مناسب و به شکل بهینه مورد استفاده قرار گیرد. در واقع، اهمیت آن بیشتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میرسد و میتواند در آینده به کار بیاید.
چوب اگر بازداری از آتش
خام مانَد کباب سختیکش
هوش مصنوعی: اگر چوب را از آتش دور کنی، به حالت خام خود باقی میماند و نمیسوزد، اما از طرفی نیز نمیتواند کباب شود و سختی آن را تحمل کند.
دست بخشنده کهآفتِ درم است
حاجبالباب درگهِ کرم است
هوش مصنوعی: دست سخاوتمند، که باری از افلاس و تنگدستی را کم میکند، مانند دربان درگاه فیض و بخشش است.
مرد بنا که آن نوازش دید
وعدههای امیدوار شنید
هوش مصنوعی: مرد بنا وقتی آن محبت را تجربه کرد و وعدههای امیدوارکننده را شنید، تغییراتی در او به وجود آمد.
گفت اگر زان چه وعده دادم شاه
پیش از این شغل بودمی آگاه
وعده دادم یعنی به من وعده داد
نقش این کارگاهِ چینیکار
بهترک بستمی در این پرگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنرمند چینیکار با مهارت و دقت خود، نقشی زیبا و دلنشین خلق کرده است که شایستهی توجه و ستایش است. در واقع، هنر او به قدری عالی است که میتوان آن را به عنوان نمونهای از دقت و زیبایی در نظر گرفت.
بیشتر بردمی در اینجا رنج
تا به من شاه بیش دادی گنج
هوش مصنوعی: من در اینجا بیشتر از رنج و سختی بردم تا اینکه تو، ای شاه، برای من ثروت و گنجی عطا کردی.
کردمی کوشکی که تا بودی
روزش از روز رونق افزودی
هوش مصنوعی: من قصر و کاخی ساختم که تا زمانی که روزها ادامه دارند، بر رونق و زیباییاش بیفزایم.
گفت نعمان چو بیش یابی چیز
به از این ساختن توانی نیز؟
هوش مصنوعی: نعمان گفت: اگر چیزی بهتر از این پیدا کنی، میتوانی آن را بسازی؟
گفت اگر بایدت به وقت بسیچ
آن کنم کاین بَرَش نباشد هیچ
هوش مصنوعی: اگر نیاز داری که در زمان ضرورت کار خاصی انجام دهم، این را انجام میدهم که این کار بیفایده نباشد.
این سه رنگ است، آن بود صد رنگ
آن ز یاقوت باشد این از سنگ
هوش مصنوعی: این سه رنگ وجود دارد، اما صد رنگ دیگری نیز وجود دارد که از یاقوت است و این رنگ از سنگ تشکیل شده است.
این به یک گنبدی نماید چهر
آن بود هفت گنبدی چو سپهر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک گنبدی مانند چهرهای زیبا به نظر میرسد و در مجموع هفت گنبد که شبیه به آسمان هستند، جلوهگری میکنند.
روی نعمان ازین سخن بفْروخت
خرمن مهر و مردمی را سوخت
هوش مصنوعی: نعمان به خاطر این حرف، عشق و محبت را به کلی از دست داد و انسانیتش را هم نابود کرد.
پادشاه آتشیست کز نورش
ایمن آن شد که دید از دورش
هوش مصنوعی: پادشاه مانند آتشی است که نورش باعث امنیت و آرامش کسانی میشود که از دور آن را میبینند.
وآتش او گلی است گوهربار
در برابر گل است و در بر خار
هوش مصنوعی: آتش او مانند گلی با ارزش و گرانبهاست، که در مقایسه با گل واقعی قرار دارد و در کنار آن، خارهایی هم وجود دارد.
پادشه همچو تاک انگورست
در نپیچد درآن کز او دورست
هوش مصنوعی: سلطانی مانند تاک انگور است که در هیچیک از شاخههای بیثمر و دور از خود نمیپیچد.
وانکه پیچد در او به صد یاری
بیخ و بارش کند به صد خواری
هوش مصنوعی: کسی که در او پیچیده میشود، با کمکهای فراوان ریشه و اساسش را به سختی نابود میکند.
گفت اگر مانمش به زور و به زر
به ازینی کند به جای دگر
هوش مصنوعی: اگر با زور و پول نتوانی مرا نگه داری، بهتر است که به جای دیگری بروی.
نام و صیت مرا تباه کند
نامهٔ خویش را سیاه کند
هوش مصنوعی: اسم و شهرت مرا خراب میکند و نوشتهاش را بدنام میسازد.
کارداران خویش را فرمود
تا برند از دز افکنندش زود
هوش مصنوعی: فرمان داد تا شمشیرزنانش به سرعت به دزدی حمله کنند و او را از آنجا دور کنند.
کارگر بین که خاک خونخوارش
چون فکند از نشانهٔ کارش؟
هوش مصنوعی: کارگر را ببین که چگونه خاکی که با خون آغشته شده، رها کرده و نشانهای از تلاشش باقی مانده است؟
کرد قصری به چند سال بلند
به زمانیش ازو زمانه فکند
به زمانی یعنی در یک لحظه
آتش انگیخت خود به دود افتاد
دیر بر بام رفت و زود افتاد
هوش مصنوعی: آتش که خود را برپا کرد، به سرعت دود شد و در حالی که بر بام نشسته بود، زود به زمین افتاد.
بیخبر بود از اوفتادن خویش
کان بنا برکشید صد گز بیش
هوش مصنوعی: او از افتادن خود بیخبر بود، در حالی که به خاطر قدرت و عظمتش، از ارتفاعی بسیار بالا به زمین میافتاد.
گر ز گور خودش خبر بودی
یک بَدَست از سه گز نیفزودی
اگر از گوری که برای خود میکند خبر داشت آنرا حتی یک وجب بلندتر از سهگز نمیساخت. (کاخ خورنق که از روی آن به پایین پرت شد به گور تشبیه شده است. بَدَست یا بِدست یعنی وجب)
تخت پایه چنان توان بر برد
که چو افتی ازو نگردی خرد
هوش مصنوعی: تختی که بر روی آن نشستهای، به قدری قوی است که اگر از آن بیفتی، لطمهای به تو نمیزند.
نام نعمان بدان بنای بلند
از بلندی به مه رساند کمند
هوش مصنوعی: نام نعمان به قدری بلند و مشهور است که از بلندی خود به آسمانها و ماه میرسد و مانند تلهای، دیگران را به خود جلب میکند.
خاک جادوی مطلقش میخواند
خلق ربالخورنقش میخواند
هوش مصنوعی: خاک جادوئی او مردم را به سوی خود میکشاند و به یاد معشوقش آنها را فرامیخواند.
حاشیه ها
1400/08/13 18:11
kadirdemir
پادشاه آتشیست کز نورش
ایمن آن شد که دید از دورش
واقعا راست میگه نظامی شما هر چه نزدیکتر میشین به سیاستمداران و مسئولین دغدغه شما بیشتر میشه.
1402/10/26 11:12
Elham Khani
تنگلوشای: کتابی پر نقش و نگار
گنبد :جوری ساخته میشد در هر ساعتی به یک رنگ درمیامد
کنگاور مکان معبد آناهیتا(فرشته آب)
این به یک گنبدی نماید چهر؛آن بود هفت گنبدی چو سپهر /بیت کلیدی