گنجور

بخش ۴ - سبب نظم کتاب

چون اشارت رسید پنهانی
از سرا پردهٔ سلیمانی
پر گرفتم چو مرغ بال‌گشای
تا کنم بر در سلیمان جای
در اشارت چنان نمود برید
که هلالی برآور از شب عید
آن‌چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند در او ز باریکی
تا کند صید سحرسازی تو
جاودان را خیال بازی تو
پلپلی چند را بر آتش ریز
غلغلی در فکن به آتش تیز
مومی افسرده را در این گرمی
نرم گردان ز بهر دل‌نرمی
مهد بیرون جهان ازین ره تنگ
پای کوبی بس است بر خر لنگ
عطسه‌‌ای ده ز کلک نافه‌گشا‌ی
تا شود باد صبح غالیه سای
باد گو رقص بر عبیر کند
سبزه را مشک در حریر کند
رنج بر‌، وقت ِ رنج بردن توست
گنج شه در ورق شمردن توست
رنج‌بُردِ تو ره به گنج بَرَد
ببَرَد گنج هر که رنج بَرَد
تاک انگور تا نگرید زار
خندهٔ خوش نیارد آخِر کار
مغز بی‌استخوان ندید کسی
انگبینی کجاست بی‌مگسی‌؟
ابرِ بی‌آب چند باشی چند‌؟
گرم داری تنور نان در بند‌‌؟
پرده بر بند و چابکی بنمای
روی بکر‌ان پردگی بگشای
چون برید از من این غرض درخواست
شادمانی نشست و غم برخاست
جستم از نامه‌های نغز نورد
آنچه دل را گشاده داند کرد
هرچه تاریخ شهریار‌ان بود
در یکی نامه اختیار آن بود
چابک اندیشه‌ای رسیده نخست
همه را نظم داده بود درست
مانده زان لعل ریزه‌لختی گرد
هر یکی زان قراضه چیزی کرد
من از آن خرده چو گهر سنجی
بر تراشیدم این چنین گنجی
تا بزرگان چو نقد کار کنند
از همه نقد‌ش اختیار کنند
آنچ ازو نیم‌گفته بُد‌، گفتم
گوهر نیم‌سفته را سفتم
وانچ دیدم که راست بود و درست
ماندمش هم برآن قرار نخست
جهد کردم که در چنین ترکیب
باشد آرایشی ز نقش غریب
بازجستم ز نامه‌های نهان
که پراکنده بود گرد جهان
زان سخن‌ها که تازی‌ست و دری
در سواد بخاری و طبری
وز دگر نسخه‌ها پراکنده
هر دُری در دفینی آکنده
هر ورق که‌اوفتاد در دستم
همه را در خریطه‌ای بستم
چون از آن جمله در سواد قلم
گشت سر جمله‌ام گزیده به‌هم
گفتمش گفتنی که بپسندند
نه که خود زیرکان بر او خندند
دیر این نامه را چو زندِ مجوس
جلوه زان داده‌ام به هفت عروس
تا عروسان چرخ اگر یک راه
در عروسان من کنند نگاه
از هم آرایشی و هم کاری
هر یکی را یکی کند یاری
آخر از هفت خط که یار شود
نقطه‌ای بر نشان کار شود
نقش‌بند ارچه نقش دَه دارد
سر یک رشته را نگه دارد
یک سر رشته گر ز خط گردد
همه سر‌رشته‌ها غلط گردد
کس برین رشته گرچه راست نرفت
راستی در میان ماست نرفت
من چو رسام رشته پیما‌یم
از سر رشته نگذرد پایم
رشته یکتا‌ست ترسم از خطر‌ش
خاصه ز اندازه برده‌ام گهر‌ش
در هزار آب غسل باید کرد
تا به آبی رسی که شاید خورد
آبی انداختند و مردم شد
آب انداخته بسی گم شد
من که‌زان آب دُر کنم چو صدف
ارزم آخر به مشتی آب و علف
سخنی خوش‌تر از نوالهٔ نوش
کی سخا سوی من ندارد گوش‌؟
در سخا و سخن چه می‌پیچم‌؟
کار بر طالع است و من هیچم
نسبت عقربی است با قوسی
بخل محمود بذل فردوسی
اسدی را که بودلَف بنواخت
طالع و طالعی به‌هم در ساخت
من چه می‌گویم این چه گفت من است
که‌آبم از ابر و دُرم از عدن است
صدف از ابر گر سخا بیند
ابر نیز از صدف وفا بیند
که‌ابر آنچ از هوا نثار کند
صدفش دُر شاهوار کند
این سخن را که جاه می‌خواهم
مدد از فیض شاه می‌خواهم
هرچه او را عیار یا عدد‌ی‌ست
سبب استقامتش مدد‌ی‌ست
ور مدد پیش بارگه باشد
چار در چار شانزده باشد
جبرییل‌م به چینی‌قلمم
بر صحیفه چنین کشد رقمم
که‌این فسون را که چینی‌آموز است
جامه نو کن که فصل نوروز است
آنچنان کن ز دیو پنهانش
که نبیند مگر سلیمانش
زو طلب کن مرا که فخر من اوست
من کی‌ام‌؟ بازمانده لختی پوست
موم سازم ز مهر خاتم دور
خالی از انگبین و از زنبور
تا سلیمان ز نقش خاتم خویش
مُهر من بر چه صورت آرد پیش‌؟
روی اگر سرخ و گر سیاه بود
نقشبند‌ش دبیر شاه بود
بر من آن شد که در سخن سنجی
ده‌دهی زر دهم نه ده‌پنجی
نخرد گر کسی عبیر مرا
مشک من مایه بس حریر مرا
زان نمط‌ها که رفت پیش از ما
نوبر‌ی کس نداد بیش از ما
نغز گویان که گفتنی گفتند
مانده گشتند و عاقبت خفتند
ما که اجری تراش آن گرهیم
پند واگیر داهیان دهیم
گرچه ز الفاظ خود به تقصیر‌یم
در معانی تمام تدبیر‌یم
پوست بی‌مغز دیده‌ایم چو خواب
مغز بی‌پوست داده‌ایم چو آب
با همه نادر‌ی و نو سخنی
برنتابیم روی از آن کهنی
حاصلی نیست زین در آمودن
جز به پیمانه باد پیمودن
چیست کانرا من جواهر‌سنج
بر نسنجیدم از جواهر و گنج
برگشادم بسی خزانه خاص
هم کلیدی نیافتم به خلاص
با همه نُزْل‌های صبح نزول
هم به استغفر اللهم مشغول
ای نظامی مسیح تو دم توست
دانش تو درخت مریم توست
چون رطب‌ریز ِ این درخت شدی
نیک بادت که نیک‌بخت شدی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون اشارت رسید پنهانی
از سرا پردهٔ سلیمانی
هوش مصنوعی: وقتی پیام پنهانی از درون محوطهٔ سلطنتی سلیمان رسید.
پر گرفتم چو مرغ بال‌گشای
تا کنم بر در سلیمان جای
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای که بال‌هایش را گشوده است، به پرواز درآمدم تا در درگاه سلیمان جایی برای خود پیدا کنم.
در اشارت چنان نمود برید
که هلالی برآور از شب عید
هوش مصنوعی: او به شکلی اشاره کرد که مانند هلال ماه در شب عید نمایان می‌شود.
آن‌چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند در او ز باریکی
هوش مصنوعی: چنان است که از حجاب تاریکی کسی نمی‌تواند او را از شدت باریکی ببیند.
تا کند صید سحرسازی تو
جاودان را خیال بازی تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که خیال بازی تو بر جاودان‌ها تسلط پیدا کند، سحر و جادوگری تو همچنان در حال شکار خواهد بود.
پلپلی چند را بر آتش ریز
غلغلی در فکن به آتش تیز
هوش مصنوعی: چند پلپلی را بر روی آتش بریز و با سر و صدا آنها را در آتش بینداز.
مومی افسرده را در این گرمی
نرم گردان ز بهر دل‌نرمی
هوش مصنوعی: موم خمیر شده را در این گرما نرم کن تا دل‌های حساس و لطیف به راحتی آرامش یابند.
مهد بیرون جهان ازین ره تنگ
پای کوبی بس است بر خر لنگ
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مهد و حقیقتی که فراتر از این دنیا قرار دارد، کافی است تلاش کنیم و سختی‌ها را تحمل کنیم، حتی اگر مسیر دشوار و موانع زیادی پیش رویم باشد.
عطسه‌‌ای ده ز کلک نافه‌گشا‌ی
تا شود باد صبح غالیه سای
هوش مصنوعی: عطسه‌ای بزن تا باد صبح، عطر خوش غالیه را پخش کند.
باد گو رقص بر عبیر کند
سبزه را مشک در حریر کند
هوش مصنوعی: باد به گونه‌ای می‌رقصد که عطر دل‌نواز گل‌ها را به همراه می‌آورد و سبزه‌ها را همچون مشک در دامان حریر می‌نشانند.
رنج بر‌، وقت ِ رنج بردن توست
گنج شه در ورق شمردن توست
هوش مصنوعی: رنج و سختی که می‌کشی، زمانی است که باید آن را تحمل کنی و در حقیقت، گنج و ارزش واقعی‌ات در این تحمل و مقاومت نهفته است.
رنج‌بُردِ تو ره به گنج بَرَد
ببَرَد گنج هر که رنج بَرَد
هوش مصنوعی: اگر تو در زندگی سختی و رنج بکشی، در نهایت به موفقیت و گنجی دست خواهی یافت. هر کس که برای رسیدن به هدفش زحمت بکشد، به پاداش و گنجی خواهد رسید.
تاک انگور تا نگرید زار
خندهٔ خوش نیارد آخِر کار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تاک انگور به شدت نگریسته نشود، خندهٔ دلنشین و خوشی نخواهد داشت و نتیجهٔ کار هم به خوبی نخواهد بود.
مغز بی‌استخوان ندید کسی
انگبینی کجاست بی‌مگسی‌؟
هوش مصنوعی: هیچ کس تا به حال مغزی بدون استخوان ندیده است، همانطور که انگبین (عسل) در جایی پیدا نمی‌شود که مگس وجود نداشته باشد.
ابرِ بی‌آب چند باشی چند‌؟
گرم داری تنور نان در بند‌‌؟
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانی بی‌فایده و بی‌خاصیت باشی؟ تو که فقط دما را بالا می‌بری و در واقع هیچ چیزی تولید نمی‌کنی.
پرده بر بند و چابکی بنمای
روی بکر‌ان پردگی بگشای
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و با چابکی چهره‌ات را نشان بده که می‌خواهی در دنیای جدید و بی‌پرده‌ای ظاهر شوی.
چون برید از من این غرض درخواست
شادمانی نشست و غم برخاست
هوش مصنوعی: وقتی که هدف من از درخواست شادی از بین رفت، غم جای آن را گرفت.
جستم از نامه‌های نغز نورد
آنچه دل را گشاده داند کرد
هوش مصنوعی: از متون زیبا و دلنشین، آنچه را که دل را شاد می‌کند، جستجو کردم.
هرچه تاریخ شهریار‌ان بود
در یکی نامه اختیار آن بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در تاریخ درباره‌ی پادشاهان وجود دارد، در یک نامه خلاصه شده است.
چابک اندیشه‌ای رسیده نخست
همه را نظم داده بود درست
هوش مصنوعی: فکری تند و کارآمد وجود داشت که برای نخستین بار همه چیز را به ترتیب و نظم خاصی درآورده بود.
مانده زان لعل ریزه‌لختی گرد
هر یکی زان قراضه چیزی کرد
هوش مصنوعی: از آن لعل (جواهر) که به شکل ذرات ریز و کوچک درآمده، هر یک از آن ضایعات و خرده‌ها چیزی ارزشمند و خاصی به جا گذاشته است.
من از آن خرده چو گهر سنجی
بر تراشیدم این چنین گنجی
هوش مصنوعی: من از آن ذره‌های کوچک مانند یک گوهر، این چنین گنجی را ساخته‌ام.
تا بزرگان چو نقد کار کنند
از همه نقد‌ش اختیار کنند
هوش مصنوعی: وقتی افراد بزرگ و باتجربه به بررسی و قضاوت درباره امور می‌پردازند، از میان تمام گزینه‌ها و موارد موجود، بهترین و باارزش‌ترین را انتخاب می‌کنند.
آنچ ازو نیم‌گفته بُد‌، گفتم
گوهر نیم‌سفته را سفتم
هوش مصنوعی: هر چه از او نگفته بودم، من خودم جوهر آن را بیان کردم.
وانچ دیدم که راست بود و درست
ماندمش هم برآن قرار نخست
هوش مصنوعی: آنچه که من دیدم و درست بود، به آن پایبند ماندم و از همان ابتدا بر روی آن ثابت قدم ماندم.
جهد کردم که در چنین ترکیب
باشد آرایشی ز نقش غریب
هوش مصنوعی: به سختی تلاش کردم تا ترکیبی از زیبایی و طراحی را خلق کنم که به شکلی عجیب و بی‌نظیر باشد.
بازجستم ز نامه‌های نهان
که پراکنده بود گرد جهان
هوش مصنوعی: دوباره به دنبال نامه‌های پنهانی هستم که در گوشه و کنار دنیا پخش شده‌اند.
زان سخن‌ها که تازی‌ست و دری
در سواد بخاری و طبری
هوش مصنوعی: از جمله گفتگوهایی که به زبان عربی و فارسی است، در کتاب‌های بخاری و طبری یافت می‌شود.
وز دگر نسخه‌ها پراکنده
هر دُری در دفینی آکنده
هوش مصنوعی: نسخه‌های دیگر دارای گنجینه‌های مختلفی از خوب‌ها و رازها هستند که در یکجا گرد آمده‌اند.
هر ورق که‌اوفتاد در دستم
همه را در خریطه‌ای بستم
هوش مصنوعی: هر صفحه‌ای که در دستم افتاد، همه آن‌ها را در یک کیف جمع کردم.
چون از آن جمله در سواد قلم
گشت سر جمله‌ام گزیده به‌هم
هوش مصنوعی: وقتی که به جمع کلمات مکتوب رسیدم، به‌طور خاص تمام انتخاب‌های من به هم پیوستند.
گفتمش گفتنی که بپسندند
نه که خود زیرکان بر او خندند
هوش مصنوعی: به او گفتم که باید حرفی بزند که پسندیده باشد، نه اینکه افراد باهوش تنها به آن بخندند.
دیر این نامه را چو زندِ مجوس
جلوه زان داده‌ام به هفت عروس
هوش مصنوعی: چند روز پیش این نامه را به شکلی زیبا و با ظاهری جذاب آماده کرده‌ام، به طوری که مانند هفت عروسی درخشان به نظر می‌رسد.
تا عروسان چرخ اگر یک راه
در عروسان من کنند نگاه
هوش مصنوعی: اگر عروسان آسمان، یک روز بر روی عروسان من نگاهی بیندازند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
از هم آرایشی و هم کاری
هر یکی را یکی کند یاری
هوش مصنوعی: آرایش و کار هر شخص با کمک یکدیگر بهبود می‌یابد و به یکدیگر یاری می‌رسانند تا به هدف مشترکی دست یابند.
آخر از هفت خط که یار شود
نقطه‌ای بر نشان کار شود
هوش مصنوعی: در نهایت، با وجود تمام تلاش‌ها و زحمت‌ها، یک علامت کوچک می‌تواند در موفقیت یا نتیجه کار تأثیر زیادی داشته باشد.
نقش‌بند ارچه نقش دَه دارد
سر یک رشته را نگه دارد
هوش مصنوعی: اگرچه هنرمند ممکن است تصاویر زیادی را خلق کند، اما باید دقت کند و سرِ یک کار را درست و محکم نگه دارد.
یک سر رشته گر ز خط گردد
همه سر‌رشته‌ها غلط گردد
هوش مصنوعی: اگر یک نقطه از مسیر اشتباه باشد، تمام مسیرها به اشتباه می‌روند.
کس برین رشته گرچه راست نرفت
راستی در میان ماست نرفت
هوش مصنوعی: هر کس که در این مسیر راست قدم نگذارد، حقیقت و درستی در میان ما قرار دارد و از آن دور نخواهد شد.
من چو رسام رشته پیما‌یم
از سر رشته نگذرد پایم
هوش مصنوعی: من مانند یک هنرمند که رشته‌ای را می‌بافد، از آغاز کار خود هیچگاه از آن رشته دور نمی‌شوم.
رشته یکتا‌ست ترسم از خطر‌ش
خاصه ز اندازه برده‌ام گهر‌ش
هوش مصنوعی: تنها یک رشته وجود دارد و نگرانم از خطرش، به‌خصوص اینکه از آنچه باید، بیشتر به دست آورده‌ام.
در هزار آب غسل باید کرد
تا به آبی رسی که شاید خورد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی بزرگ یا برای دستیابی به یک حقیقت عمیق، باید تلاش و صبر زیادی به خرج داد و از موانع زیادی عبور کرد. شاید پس از این تلاش‌ها به چیزی برسیم که ارزشمند و مطلوب باشد.
آبی انداختند و مردم شد
آب انداخته بسی گم شد
هوش مصنوعی: آب را به جریان انداختند و مردم در اثر این جریان گم شدند و ناپدید شدند.
من که‌زان آب دُر کنم چو صدف
ارزم آخر به مشتی آب و علف
هوش مصنوعی: من که از آن آب گرانبها مثل صدف می‌سازم، در نهایت به یک مشت آب و علف ارزش می‌زنم.
سخنی خوش‌تر از نوالهٔ نوش
کی سخا سوی من ندارد گوش‌؟
هوش مصنوعی: کلامی شیرین‌تر از لقمه‌ای خوشمزه نیست که این بخشش به سمت من توجهی نداشته باشد.
در سخا و سخن چه می‌پیچم‌؟
کار بر طالع است و من هیچم
هوش مصنوعی: در بخشندگی و گفتار چه‌قدر خود را به زحمت می‌اندازم؟ کارها به سرنوشت وابسته است و من هیچ کاری نمی‌توانم بکنم.
نسبت عقربی است با قوسی
بخل محمود بذل فردوسی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مقایسه‌ای بین دو شخصیت یا ویژگی‌ها اشاره دارد. در آن، به بخیل بودن به عنوان یک ویژگی منفی و بخشنده بودن به عنوان ویژگی مثبت پرداخته شده است. در واقع، این عبارت نمایانگر تضاد بین شخصیت‌هایی است که هر یک خصوصیات خاص خود را دارند، و به نوعی نشان‌دهنده ارزش‌های مختلف در جامعه نیز می‌باشد.
اسدی را که بودلَف بنواخت
طالع و طالعی به‌هم در ساخت
بودلف، نام حکمران اران که ممدوح اسدی طوسی بود.
من چه می‌گویم این چه گفت من است
که‌آبم از ابر و دُرم از عدن است
هوش مصنوعی: من در صحبت‌هایم به چه موضوعی اشاره می‌کنم؛ این سخن من از تجربه و وجودم نشأت می‌گیرد، زیرا من همچون آبی هستم که از ابر نازل می‌شود و مثل دُرّی هستم که از بهشت عدن برمی‌خیزد.
صدف از ابر گر سخا بیند
ابر نیز از صدف وفا بیند
هوش مصنوعی: چنانچه صدف از ابر بخشش و سخاوت ببیند، ابر نیز از صدف وفاداری و صداقت را مشاهده می‌کند.
که‌ابر آنچ از هوا نثار کند
صدفش دُر شاهوار کند
هوش مصنوعی: ابر، آن چیزی را که از آسمان نثار می‌کند، به مانند صدفی می‌سازد که درونش مروارید باارزشی به وجود می‌آید.
این سخن را که جاه می‌خواهم
مدد از فیض شاه می‌خواهم
هوش مصنوعی: من به دنبال مقام و بزرگی هستم و برای دستیابی به آن، به لطف و مدد پادشاه نیاز دارم.
هرچه او را عیار یا عدد‌ی‌ست
سبب استقامتش مدد‌ی‌ست
هوش مصنوعی: هر چیزی که او را مشخص می‌کند یا نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های اوست، باعث استقامت و قدرت او می‌شود.
ور مدد پیش بارگه باشد
چار در چار شانزده باشد
هوش مصنوعی: اگر در پیشگاه خداوند دعا و درخواست وجود داشته باشد، در این صورت هر چهار جهت عالم می‌تواند به شانزده حالت مختلف تغییر کند.
جبرییل‌م به چینی‌قلمم
بر صحیفه چنین کشد رقمم
هوش مصنوعی: فرشته وحی با قلمی چینی، آنچه را که در دل دارم، بر صفحه می‌نویسد.
که‌این فسون را که چینی‌آموز است
جامه نو کن که فصل نوروز است
هوش مصنوعی: این زمان مناسب است برای تغییر و نو کردن، چرا که بهار و فصل نویدبخش نوروز فرارسیده است.
آنچنان کن ز دیو پنهانش
که نبیند مگر سلیمانش
هوش مصنوعی: به گونه‌ای رفتار کن که دشمنان و بدخواهان خود را از نظر پنهان کنی که فقط فردی با درایت و حکمت مانند سلیمان بتواند آن‌ها را ببیند.
زو طلب کن مرا که فخر من اوست
من کی‌ام‌؟ بازمانده لختی پوست
هوش مصنوعی: از من بخواه که شریفت‌ترین چیزی که دارم اوست. من کی هستم؟ فقط باقی‌مانده‌ای از یک جسم هستم.
موم سازم ز مهر خاتم دور
خالی از انگبین و از زنبور
هوش مصنوعی: من از محبت به وجود می‌آورم موم، اما در اینجا خبری از عسل و زنبور نیست.
تا سلیمان ز نقش خاتم خویش
مُهر من بر چه صورت آرد پیش‌؟
هوش مصنوعی: بگذار تا سلیمان با استفاده از علامت و نشانی که دارد، ببیند که من چه جهانی را با مهر خود شکل می‌زنم.
روی اگر سرخ و گر سیاه بود
نقشبند‌ش دبیر شاه بود
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهره‌ات قرمز یا سیاه باشد، آنچه اهمیت دارد این است که نویسنده یا خطاطی که مهارتش را به نمایش می‌گذارد، یکی از درباریان شاه است.
بر من آن شد که در سخن سنجی
ده‌دهی زر دهم نه ده‌پنجی
هوش مصنوعی: برای من این اتفاق افتاده که در تحلیل سخن، اگر به من دهی زر (طلا) بدهند، نه پنجی (پنج درهم).
نخرد گر کسی عبیر مرا
مشک من مایه بس حریر مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی عطر مرا نادیده بگیرد، باید بداند که بوی خوش من، منبعی غنی برای ثروت من است.
زان نمط‌ها که رفت پیش از ما
نوبر‌ی کس نداد بیش از ما
هوش مصنوعی: از آن سبک‌هایی که پیش از ما وجود داشت، کسی به اندازه ما تازه و بی‌نظیر نبوده است.
نغز گویان که گفتنی گفتند
مانده گشتند و عاقبت خفتند
هوش مصنوعی: گویندگان با مهارت و زبان دلنشین حرف‌های خود را زدند، اما در نهایت مانده و خسته شدند و به خواب رفتند.
ما که اجری تراش آن گرهیم
پند واگیر داهیان دهیم
هوش مصنوعی: ما که در تسلط بر هنر و مهارت داریم، نصیحت‌هایی به کسانی می‌زنیم که تجربه‌های گذشته را در این زمینه داشته‌اند.
گرچه ز الفاظ خود به تقصیر‌یم
در معانی تمام تدبیر‌یم
هوش مصنوعی: هرچند در بیان واژه‌ها نقص داریم، اما در فهم و درک معانی کاملاً آگاه و هوشیار هستیم.
پوست بی‌مغز دیده‌ایم چو خواب
مغز بی‌پوست داده‌ایم چو آب
هوش مصنوعی: ما در زندگی افرادی را دیده‌ایم که ظاهری خالی و بی‌فایده دارند، همان‌گونه که گاهی خود را فریب می‌دهیم و به چیزهایی بی‌محتوا تکیه می‌کنیم، اما در باطن، عمق و حقیقت وجود دارد که می‌تواند ما را سیراب کند.
با همه نادر‌ی و نو سخنی
برنتابیم روی از آن کهنی
هوش مصنوعی: ما هرچقدر هم که با چیزهای جدید و نادر آشنا شویم، هیچ‌گاه از آنچه که قدیمی و با ارزش است، روی برنمی‌تابیم.
حاصلی نیست زین در آمودن
جز به پیمانه باد پیمودن
هوش مصنوعی: هیچ نتیجه‌ای از این مسیر به‌دست نمی‌آید جز اینکه در مقیاس باد سفر کرد.
چیست کانرا من جواهر‌سنج
بر نسنجیدم از جواهر و گنج
هوش مصنوعی: چیست چیزی که من به عنوان جواهر آن را ارزیابی نکرده‌ام، در حالی که از جواهر و ثروت پر شده است؟
برگشادم بسی خزانه خاص
هم کلیدی نیافتم به خلاص
هوش مصنوعی: من در تلاش بودم که به گنجینه‌ای بزرگ دسترسی پیدا کنم، اما نتوانستم کلیدی برای باز کردن آن پیدا کنم.
با همه نُزْل‌های صبح نزول
هم به استغفر اللهم مشغول
هوش مصنوعی: با وجود تمام برکات صبحگاهی، هنوز هم مشغول طلب بخشش از خدا هستم.
ای نظامی مسیح تو دم توست
دانش تو درخت مریم توست
هوش مصنوعی: ای نظامی، تو مانند مسیح هستی، چرا که وجودت پر از دانش و آگاهی است و علم تو همچون درخت مریم، که نماد پاکی و برکت است، بارور است.
چون رطب‌ریز ِ این درخت شدی
نیک بادت که نیک‌بخت شدی
هوش مصنوعی: زمانی که از میوه شیرین این درخت بهره‌مند شدی، به تو نیکو باده و خوش‌اقبالی ات را تبریک می‌گویم.

حاشیه ها

1393/02/23 11:04
عارف عسکری

در بیت پنجم، «جادوان» درست است. به قرینه‌ی سِحرسازی!

1395/06/02 09:09
علی

در بیت:
«در اشارت چنان نمود برید
که هلالی برآورد از شب عید»
بنا به ضرورت عروضی (فاعلن فاعلن مفاعیلن)، «برآورد» باید «برآرد» بوده‌باشد. یا اینکه «از» حذف شود. نسخه‌ای ندارم که بررسی کنم.

1398/04/24 08:06
هاشم

سلام. معنی (اجری تراش ) چیست؟در هفت پیکر به تصحیح آقای محمد روشن (آگر تراش ) ذکر شده و معنی روشنی هم آورده نشده.اینجا هم منی نشده