گنجور

بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکر‌کشی خاقان چین بار دوم

چون به تثلیث مشتری و زحل
شاه انجم ز حوت شد به حمل
سبزه خضر وش جوانی یافت
چشمهٔ آب زندگانی یافت
ناف هر چشمه رود نیلی شد
هر سبیلی به سلسبیلی شد
مشک‌بَر گشت خاک‌ ِ عودی‌پوش
نافه‌خر گشت باد ِ نافه‌فروش
اعتدال هوای نوروزی
راست‌رو شد به عالم‌افروزی
باد نوروزی از قبالهٔ نو
با ریاحین نهاد جان به گرو
رستنی سر برون زد از دل خاک
زنگ خورشید گشت از آینه پاک
شبنم از دامن اثیر نشست
گرمی اندام‌ ِ زمهریر شکست
برف کافوری از گریوه کوه
رود را ز‌آب دیده داد شکوه
سبزه گوهر زدود بینش را
داد سر‌سبزی آفرینش را
نرگس‌ تر به چشم خواب‌آلود
هر که‌را چشم بود خواب ربود
باد صبح از نسیم نافه گشای
بر سواد بنفشه غالیه سای
سرو کز سایه بادبانه زده
جعد شمشاد را به شانه زده
چشم نیلوفر از شکنجهٔ خواب
جان در انداخته به قلعهٔ آب
غنچه‌های نو از شکوفه شاخ
کرده لؤلؤ چو برگ لاله فراخ
سوسن از بهر تاج نرگس مست
شوشه زر نهاده بر کف دست
از شمایل شمامه‌های بهار
بی‌قیامت ستاره کرده نثار
شنبلید سرشک در دیده
زعفران خورده باز خندیده
کاتب الوحی گل به آب حیات
بر شقایق به خون نوشته برات
برگ نسرین به گوهر آمودن
شاخ سوسن به توتیا سودن
جعد بر جعد بسته مرزنگوش
دیلم آسا فکنده بر سر دوش
گشته هم برگ و هم گیا راضی
این به مقراضه آن به مقراضی
سنبل از خوشه‌های مشگ انگیز
بر قرنفل گشاده عطسهٔ تیز
داده خیری به شرط هم عهدی
یاسمن را خط ولیعهدی
بوی سیسنبر از حرارت خویش
عقرب چرخ را گداخته نیش
غنچه با چشم گاو‌چشم به‌ناز
مرغ با گوش پیل‌گوش به‌راز
گل کافور بوی مشک نسیم
چون بناگوش یار در زر و سیم
مشک بید از درخت عود نشان
گاه کافور و گاه مشک فشان
ارغوان و سمن برابر دید
رایتی برکشیده سرخ و سپید
ز آفت بید برگ باد خزان
شاخ پر برگِ بید دست‌گزان
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هوا‌خواهی
بلبل آواز برکشیده چو کوس
همه شب تا به وقت بانگ خروس
سرخ گل را به سبز میدانی
پنج نوبت زنان به سلطانی
بر سر سرو بانگ فاختگان
چون طرب رود دلنواختگان
نای قمری به نالهٔ سحری
خنده برده ز کام کبک دری
بانگ دراج بر حوالی کشت
کرده تقطیع بیت‌های بهشت
زند باف از بهشت نامه زند
در شب آورد و خواند حرفی چند
عندلیب از نوای تیز آهنگ
گشته باریک چون بریشم چنگ
باغ چون لوح نقشبند شده
مرغ و ماهی نشاط‌مند شده
شاه بهرام در چنین روزی
کرد شاهانه مجلس افروزی
از نمودار هفت گنبد خویش
گنبدی ز آسمان فراخته بیش
چاربندی رسید پیکی چست
راه شش طاق هفت گنبد جست
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ
کرد بر خسرو آفرین دراز
که‌آفرین کرده بود برد نماز
گفت باز از نگار‌خانهٔ چین
جوش لشگر گرفت روی زمین
ماند پیمان شاه را فغفور
شد دگر ره ز نیک عهدی دور
چینیان را وفا نباشد و عهد
زهرناک اندرون و بیرون شهد
لشگری تیغ برکشیده به اوج
تا به جیحون رسیده موج به موج
سیلی آمد گرفت صحرا‌یی
هر نهنگی درو چو دریا‌یی
گر شه این شغل را بدارد پاس
چینیان خون ما خورند به طاس
شه چو از فتنه یافت آگاهی
در بلا دید عافیت خواهی
پیشتر زانکه در سرآید دام
دامن از می کشید و دست از جام
رای آن زد که از کفایت و رای
خصم را چون به سر در‌آرد پای
جز به گنج و سپه ندید پناه
که‌آلت نصرت است گنج و سپاه
چون سپه باز جست پنج ندید
چون به گنجینه رفت گنج ندید
هم تهی دید گنج آکنده
هم سلیح و سپه پراکنده
ماند عاجز چو شیر بی دندان
طوق زنجیر و مملکت زندان
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترسی از خدا دوری
نام خود کرده زان جریده که خواست
راست‌روشن ولی نه روشن و راست
روشن و راستی‌اش بس باریک
راستی کوژ و روشنی تاریک
داده شه را به نام نیک غرور
واو ز تعلیق نیک‌نامی دور
تا وزارت به حکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود
راست‌روشن چو زو وزارت برد
راستی‌ها و روشنی‌ها مرد
شه چو مشغول شد به نوش و به ناز
او به بیداد کرد دست دراز
فتنه می‌ساخت مصلحت می‌سوخت
ملک می‌جست و مال می‌اندوخت
نایب شاه را به زر و به زیب
داد بر کیمیای فتنه فریب
گفت خلق آرزو طلب شده‌اند
شوخ و گستاخ و بی‌ادب شده‌اند
نعمت ما ز راه سیری‌شان
داده در کار ما دلیری‌شان
گر نمالیمشان به رای و به هوش
ملک را چشم بد بمالد گوش
مردمانی بدند و بد گهرند
یوسفانی ز گرگ و سگ بترند
گرگ را گرگ‌بند باید کرد
رقص روباه چند باید کرد‌؟
خاکیانی که زادهٔ زمی‌اند
ددگانی به صورت آدمی‌اند
ددگان بر وفا نظر ننهند
حکم را جز به تیغ سر ننهند
خوانده باشی ز درس غمزدگان
که سیاوش چه دید از ددگان
جاه جمشید خوار چون کردند
سر دارا به دار چون کردند
مالشان حوضه است و ایشان سیر
گندد آب ار به حوض مانَد دیر
آب کز خاک تیره‌فش گردد
هم به تدبیر خاک خوش گردد
شاه اگر مست‌‌، خصم هشیار‌ست
شحنه گر خفته‌‌، دزد بیدار‌ست
چون سیاست ز یاد شاه شود
پادشاهی برو تباه شود
از شهی کاو سیاست انگیزد
دشمن و دیو هر دو بگریزد
دیو باشد رعیت ِ گستاخ
چون گذاری نهند پای فراخ
جهد آن کن که از سیاست خویش
نشکنی رونق ریاست خویش
نفریبی به آشنایی کس
کسِ خود تیغِ خود شناسی و بس
شه به امید ماست باده‌پرست
من قلم دارم و تو تیغ به دست
از تو قهر آید و ز من تدبیر
هر که گویم گرفتنی است‌، بگیر
محتشم را به مال مالش کن
بی‌درم را به خون سگالش کن
نیک و بد هر دو هست بر تو حلال
از بدان جان ستان ز نیکان مال
خوار کن خلق را به جاه و به چیز
تا بمانی به چشم خلق عزیز
چون رعیت زبون و خوار بود
مُلک پیوسته برقرار بود
نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی
به جفایی که او نمودش راه
جور می‌کرد بر رعیت شاه
تا به حدی که خواری از حد برد
هیچکس را به هیچ کس نشمرد
در ستمکارگی پی افشردند
می‌گرفتند و خانه می‌بردند
در ده و شهر جز نفیر نبود
سخنی جز گرفت و گیر نبود
تا در آن مملکت به اندک سال
هیچکس را نه مِلک ماند و نه مال
همه را راست‌روشن از کم و بیش
راست و روشن ستد به رشوت خویش
از زر و گوهر و غلام و کنیز
در ولایت نماند کس را چیز
اوفتاد از کمی نه از بیشی
محتشم‌تر کسی به درویشی
خانه‌داران ز جور خانه‌بران
خانه خویش مانده بر دگران
شهری و لشگری ز جان بستوه
همه آواره گشته کوه به کوه
در نواحی نه گاو ماند و نه کشت
دخل را کس فذالکی ننوشت
چون ولایت خراب شد حالی
دخل شاه از خزانه شد خالی
جز وزیری که خانه بودش و گنج
حاصل کس نبود جز غم و رنج
شاه را چون به ساز کردن جنگ
گنج و لشگر نبود شد دلتنگ
منهیان را یکان یکان به درست
یک به یک حال آن خرابی جست
کس ز بیم وزیر عالم‌سوز
آنچه شب رفت وا نگفت به روز
هرکسی عذری از دروغ انگیخت
کاین تهی‌دست گشت‌، و‌آن بگریخت
بر زمین هیچ دخل و دانه نماند
لاجرم گنج در خزانه نماند
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی
شه چو شفْقَت بَرَد‌‌، فراز آیند
بر عمل‌های خویش باز آیند
شاه را آن بهانه سیر نکرد
لیک بی‌وقت جنگ‌ِ شیر نکرد
از بدِ گنبدِ جفا پیشه
کرد چندانکه باید اندیشه
ره به سامان کار خویش نبرد
جهد خود با زمانه پیش نبرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون به تثلیث مشتری و زحل
شاه انجم ز حوت شد به حمل
تثلیث در نجوم یعنی قرار گرفتن چهار برج میان دو ستاره (در این بیت مشتری و زحل)، که برای بعضی ستارگان این پدیده سعد دانسته می شد. شاه انجم در این بیت منظور خورشید است. 
سبزه خضر وش جوانی یافت
چشمهٔ آب زندگانی یافت
هوش مصنوعی: جوانی سرسبز و پرشور، چشمه‌ای از آب حیات را پیدا کرد.
ناف هر چشمه رود نیلی شد
هر سبیلی به سلسبیلی شد
هوش مصنوعی: هر چشمه به رنگ نیل درآمد و هر سبیلی به زیبایی سلسبیل تبدیل شد.
مشک‌بَر گشت خاک‌ ِ عودی‌پوش
نافه‌خر گشت باد ِ نافه‌فروش
هوش مصنوعی: با وزیدن باد، بوی خوش عطر و مشک از خاک و عود به مشام می‌رسد و فضای اطراف پر از عطر و خوشبویی می‌شود.
اعتدال هوای نوروزی
راست‌رو شد به عالم‌افروزی
هوش مصنوعی: هوای معتدل نوروزی به روشنی و روشنی‌بخشی به جهان کمک کرده است.
باد نوروزی از قبالهٔ نو
با ریاحین نهاد جان به گرو
هوش مصنوعی: باد بهاری از عقد و پیمان تازه به همراه گل‌ها جان را به گرو می‌نهد.
رستنی سر برون زد از دل خاک
زنگ خورشید گشت از آینه پاک
زنگ خورشید‌: ابرهای زمستانی که خورشید را می‌پوشانند.
شبنم از دامن اثیر نشست
گرمی اندام‌ ِ زمهریر شکست
هوش مصنوعی: شبنم از دامن آسمان افتاد و سرمای شدید را شکست.
برف کافوری از گریوه کوه
رود را ز‌آب دیده داد شکوه
برف سپید در شیب کوه سرازیر گشته و رود را با آبی زلال همچون اشک، زیبا و پرشکوه کرده است.
سبزه گوهر زدود بینش را
داد سر‌سبزی آفرینش را
مصرع اول‌: سبزه بهاری‌، گوهر دیدگان را جلا داد و بینایی را روشنی بخشید.
نرگس‌ تر به چشم خواب‌آلود
هر که‌را چشم بود خواب ربود
خواب ربود‌‌: در اینجا یعنی عاشق کرد.
باد صبح از نسیم نافه گشای
بر سواد بنفشه غالیه سای
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی با لطافت از میان نافه عبیر گل‌ها می‌وزد و بر روی گل‌های بنفشه که عطر دل‌انگیزی دارند، می‌رقصد.
سرو کز سایه بادبانه زده
جعد شمشاد را به شانه زده
هوش مصنوعی: درخت سرو که با وزش باد به آرامی حرکت کرده، خوشه‌های شمشاد را به زیبایی مرتب ساخته است.
چشم نیلوفر از شکنجهٔ خواب
جان در انداخته به قلعهٔ آب
گل نیلوفر برای آنکه بیدار بماند عریان شده و در برکه شنا می‌کند.
غنچه‌های نو از شکوفه شاخ
کرده لؤلؤ چو برگ لاله فراخ
هوش مصنوعی: غنچه‌های تازه مانند شکوفه‌هایی هستند که از درختان درآمده‌اند و مانند دانه‌های درخشان لؤلؤ (دریایی) به زیبایی برگ‌های لاله گسترده‌اند.
سوسن از بهر تاج نرگس مست
شوشه زر نهاده بر کف دست
هوش مصنوعی: سوسن برای تاج نرگس، دسته‌ای از گل‌های زرد را بر روی دستانش قرار داده است.
از شمایل شمامه‌های بهار
بی‌قیامت ستاره کرده نثار
هوش مصنوعی: به خاطر جلوه‌های زیبا و دل‌نشین گل‌های بهاری، ستاره‌ها را به عنوان پیشکش می‌گذارم.
شنبلید سرشک در دیده
زعفران خورده باز خندیده
هوش مصنوعی: دانه‌های زعفران مانند اشک در چشم براق و درخشان شده‌اند و دوباره با شادی و خنده به زندگی بازگشته‌اند.
کاتب الوحی گل به آب حیات
بر شقایق به خون نوشته برات
هوش مصنوعی: نویسنده وحی، با گل و آب حیات بر روی شقایق‌ها، نامه‌ای به رنگ خون نوشته است.
برگ نسرین به گوهر آمودن
شاخ سوسن به توتیا سودن
هوش مصنوعی: برگ نسرین به مانند گوهر ارزشمند است و شاخ سوسن با گلاب و عطر خوشش زینت بخش است.
جعد بر جعد بسته مرزنگوش
دیلم آسا فکنده بر سر دوش
گیاه مرزنجوش بر‌گ‌های پُرپشتش را همچون دیلمیان که موهای مجعد خود را بر دوش می‌افکنند، بر هم انباشته است.
گشته هم برگ و هم گیا راضی
این به مقراضه آن به مقراضی
هوش مصنوعی: هم برگ و هم گیاه راضی هستند؛ یکی از آن‌ها با قیچی کار دارد و دیگری نیز به روش خود.
سنبل از خوشه‌های مشگ انگیز
بر قرنفل گشاده عطسهٔ تیز
گل قرنفل‌ نام دیگر گل میخک است که به سبب تندی عطرش هرکس آن‌را ببوید دچار عطسه می‌شود. بیت یعنی عطر زلف سنبل چنان فراوان است که میخک را به عطسه انداخته است!
داده خیری به شرط هم عهدی
یاسمن را خط ولیعهدی
هوش مصنوعی: خیره‌ای به یاسمن می‌دهند، اما به شرطی که عهد و پیمان را نگه دارند. یاسمن به گونه‌ای به خط ولیعهدی اشاره دارد.
بوی سیسنبر از حرارت خویش
عقرب چرخ را گداخته نیش
هوش مصنوعی: بوی خوش سیسنبر به خاطر شدت حرارتش، عقرب چرخ را به طوری گرم کرده که نیش آن ذوب شده است.
غنچه با چشم گاو‌چشم به‌ناز
مرغ با گوش پیل‌گوش به‌راز
پیل‌گوش یعنی گل زنبق. گاوچشم گویا گل بابونه باشد.
گل کافور بوی مشک نسیم
چون بناگوش یار در زر و سیم
هوش مصنوعی: عطر گل کافور مانند بوی خوش مشک است، که نسیم به نرمی بر گوش محبوب می‌وزد و آن را در زرق و برق طلا و نقره محاصره کرده است.
مشک بید از درخت عود نشان
گاه کافور و گاه مشک فشان
هوش مصنوعی: عطر مشک و عود از درختی به نام بید خارج می‌شود و در برخی اوقات بوی کافور و در برخی دیگر بوی مشک را پخش می‌کند.
ارغوان و سمن برابر دید
رایتی برکشیده سرخ و سپید
هوش مصنوعی: در برابر دو گل، یکی ارغوانی و دیگری سمن، پرچمی با رنگ‌های قرمز و سفید برافراشته شده است.
ز آفت بید برگ باد خزان
شاخ پر برگِ بید دست‌گزان
هوش مصنوعی: برگ‌های درخت بید در فصل پاییز به خاطر باد می‌ریزند و در این زمان، شاخه‌های پرپشت آن به سمت زمین خم می‌شوند.
گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هوا‌خواهی
هوش مصنوعی: گل که خود را در برابر شاهکار طبیعت بسته است، مانند بادی در آسمان برای جلب توجه.
بلبل آواز برکشیده چو کوس
همه شب تا به وقت بانگ خروس
هوش مصنوعی: بلبل در تمام شب آواز می‌خواند تا اینکه صدای خروس صبحگاهی به گوش می‌رسد.
سرخ گل را به سبز میدانی
پنج نوبت زنان به سلطانی
هوش مصنوعی: گل سرخی که در میدان سبز قرار دارد، پنج بار با شجاعت و امید به سمت تخت سلطنت حرکت می‌کند و به دنبال مقام و منزلت است.
بر سر سرو بانگ فاختگان
چون طرب رود دلنواختگان
هوش مصنوعی: بر روی درخت سدر، صدای بلبلان به گوش می‌رسد که همچون موسیقی دل‌نواز برای عاشقان است.
نای قمری به نالهٔ سحری
خنده برده ز کام کبک دری
هوش مصنوعی: صدای قمری در سحرگاه، شاداب و سرزنده است و در حالی که در حال ناله است، نشانی از خوشحالی و خنده دارد که از دل کبک دری به گوش می‌رسد.
بانگ دراج بر حوالی کشت
کرده تقطیع بیت‌های بهشت
هوش مصنوعی: صدای پرندگان در اطراف مزارع به گوش می‌رسد و این صداها، شبیه به نازک‌تکه کردن زیبایی‌های بهشت هستند.
زند باف از بهشت نامه زند
در شب آورد و خواند حرفی چند
هوش مصنوعی: زند، یک بافنده که از بهشت نامه‌ای به همراه دارد، در شب آن را می‌آورد و چند کلمه از آن را می‌خواند.
عندلیب از نوای تیز آهنگ
گشته باریک چون بریشم چنگ
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر صدای شیرین و تندش، اکنون لطیف و نرم شده است، مانند رشته‌ای نازک که از ابریشم ساخته شده است.
باغ چون لوح نقشبند شده
مرغ و ماهی نشاط‌مند شده
هوش مصنوعی: باغ مانند یک لوح زیبا و هنری زینت یافته، و پرنده و ماهی در آن به شادابی و سرزندگی پرداخته‌اند.
شاه بهرام در چنین روزی
کرد شاهانه مجلس افروزی
هوش مصنوعی: شاه بهرام در چنین روزی جشنی باشکوه و باشکوه برپا کرد.
از نمودار هفت گنبد خویش
گنبدی ز آسمان فراخته بیش
هوش مصنوعی: از شبستان آسمان، گنبدی بر افراشته‌ام که از تمام گنبدها بزرگتر و زیباتر است.
چاربندی رسید پیکی چست
راه شش طاق هفت گنبد جست
هوش مصنوعی: یک پیام‌رسان به چهار میانه رسید و به دنبال مسیر شش طاق و هفت گنبد رفت.
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ
هوش مصنوعی: وقتی وارد آن بهشت شد، دلش مانند بهشتی وسیع و گشاده احساس راحتی کرد.
کرد بر خسرو آفرین دراز
که‌آفرین کرده بود برد نماز
هوش مصنوعی: درود و ستایش بلندی بر خسرو فرستاد، زیرا او خود نیز در مقام بندگی و نماز، خداوند را ستایش کرده بود.
گفت باز از نگار‌خانهٔ چین
جوش لشگر گرفت روی زمین
هوش مصنوعی: گفت باز از زیبایی‌های چین، لشکری به روی زمین آمده است.
ماند پیمان شاه را فغفور
شد دگر ره ز نیک عهدی دور
هوش مصنوعی: پیمان شاه بر جای ماند و فغفور به سمت دیگری رفت و از مسیر عهد نیک دور شد.
چینیان را وفا نباشد و عهد
زهرناک اندرون و بیرون شهد
هوش مصنوعی: چینیان افراد وفاداری نیستند و درونی که دارند زهرآگین است، در حالی که ظاهرشان شیرین و دلپذیر به نظر می‌رسد.
لشگری تیغ برکشیده به اوج
تا به جیحون رسیده موج به موج
هوش مصنوعی: یک ارتش با شمشیرهای کشیده، به اوج قدرت خود رسیده و به گونه‌ای که موج به موج در جیحون جاری است، پیش می‌رود.
سیلی آمد گرفت صحرا‌یی
هر نهنگی درو چو دریا‌یی
هوش مصنوعی: سیل آمد و دشت را به شدت گرفت، مثل اینکه هر ماهی در آن دریا غوطه‌ور شده است.
گر شه این شغل را بدارد پاس
چینیان خون ما خورند به طاس
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از این کار محافظت نکند، چینی‌ها خون ما را به آسانی خواهند مکید.
شه چو از فتنه یافت آگاهی
در بلا دید عافیت خواهی
هوش مصنوعی: وقتی شاه از مشکلات و آشفتگی‌ها آگاه شد، در سختی‌ها و دردسرها، به دنبال خوشبختی و آرامش می‌گردد.
پیشتر زانکه در سرآید دام
دامن از می کشید و دست از جام
هوش مصنوعی: قبل از اینکه در دام گرفتار شوی، دامن خود را از شراب دور کن و از جام دست بکش.
رای آن زد که از کفایت و رای
خصم را چون به سر در‌آرد پای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به دلیل عقل و تدبیر خود، تصمیمی می‌گیرد که می‌تواند از عزم و اراده حریف خود بهره‌برداری کند. به عبارت دیگر، شخص با استفاده از هوش و درک خود، می‌کوشد تا بر مشکلات و رقبا غلبه کند.
جز به گنج و سپه ندید پناه
که‌آلت نصرت است گنج و سپاه
هوش مصنوعی: جز در دارایی و نیرو پناهی نمی‌یابم، زیرا دارایی و نیروی نظامی وسیلهٔ پیروزی هستند.
چون سپه باز جست پنج ندید
چون به گنجینه رفت گنج ندید
هوش مصنوعی: وقتی سپاه دوباره حمله کرد، چیزی ندید. اما وقتی به خزانه رفت، باز هم چیزی پیدا نکرد.
هم تهی دید گنج آکنده
هم سلیح و سپه پراکنده
هوش مصنوعی: در اینجا، شخص به مشاهده دو وضعیت متضاد می‌پردازد. از یک سو، او می‌بیند که جایی که می‌توانست گنج و ثروت وجود داشته باشد، خالی و بی‌محتوا است. از سوی دیگر، او شاهد پراکندگی و نقص در سلاح و نیروی نظامی است. در مجموع، این تصویر به تساوی و عدم تعادل در جنبه‌های مختلف زندگی اشاره دارد.
ماند عاجز چو شیر بی دندان
طوق زنجیر و مملکت زندان
هوش مصنوعی: مانند شیر بی دندان، ناتوان و بی‌رمق مانده و در قید زنجیری، مشابه به یک زندانی زندگی می‌کند.
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترسی از خدا دوری
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که من از شاه شنیدم که ناوبری به دلیل ترس از خدا، دستوری را صادر کرده است. این نشان می‌دهد که ارتباطی بین قدرت و ترس از خدا وجود دارد و حاکمان نیز ممکن است تحت تأثیر این احساسات قرار بگیرند.
نام خود کرده زان جریده که خواست
راست‌روشن ولی نه روشن و راست
هوش مصنوعی: این بیت درباره کسی صحبت می‌کند که با وجود تلاش برای نشان دادن خود به عنوان فردی راستگو و روشنفکر، در واقعیت خالص و صادق نیست و نمی‌تواند به طور واقعی آن چه را که ادعا می‌کند، به نمایش بگذارد. در اینجا تاکید بر تضاد میان ظاهر و باطن است.
روشن و راستی‌اش بس باریک
راستی کوژ و روشنی تاریک
هوش مصنوعی: زندگی ساده و روشن است، اما برخی اشیاء و حقایق آنقدر پیچیده و مبهمند که به راحتی نمی‌توان آنها را درک کرد.
داده شه را به نام نیک غرور
واو ز تعلیق نیک‌نامی دور
هوش مصنوعی: برای کسی که به مقام و شهرت دست یافته، نام نیک او باعث می‌شود که از احساس تکبر و خودبزرگ‌بینی دور بماند و بر مسائل معنوی تمرکز کند.
تا وزارت به حکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود
هوش مصنوعی: اگر به مقام و منصب برسید، باید از قدرت خداوند و مسئولیت‌های آن آگاه باشید. قدرت و مقام، ترس از خدا را باید به همراه داشته باشد.
راست‌روشن چو زو وزارت برد
راستی‌ها و روشنی‌ها مرد
هوش مصنوعی: وقتی که از سر صداقت و راست‌گویی به مقام وزارت دست پیدا شود، تنها افراد راستگو و با روشنی در این مقام باقی می‌مانند.
شه چو مشغول شد به نوش و به ناز
او به بیداد کرد دست دراز
هوش مصنوعی: وقتی شاه به خوش‌گذرانی و لذت‌بردن مشغول شد، به بی‌رحمی و ظلم دست دراز کرد.
فتنه می‌ساخت مصلحت می‌سوخت
ملک می‌جست و مال می‌اندوخت
هوش مصنوعی: آشوبی درست می‌کردند، در حالی که مصلحت و منافع کشور در حال آسیب دیدن بود. در این حین، پادشاه به دنبال قدرت و ثروت بود.
نایب شاه را به زر و به زیب
داد بر کیمیای فتنه فریب
هوش مصنوعی: نایب شاه با طلا و زیبایی، فریب و فتنه‌ای که مانند کیمیا است به دست آورد.
گفت خلق آرزو طلب شده‌اند
شوخ و گستاخ و بی‌ادب شده‌اند
هوش مصنوعی: مردم خواسته‌های خود را مطرح کرده‌اند و رفتارشان به طرز نامناسبی بی‌ادب و جسور شده است.
نعمت ما ز راه سیری‌شان
داده در کار ما دلیری‌شان
هوش مصنوعی: نعمت ما باعث شده که آن‌ها با دل و جرات در کار ما پیش بروند.
گر نمالیمشان به رای و به هوش
ملک را چشم بد بمالد گوش
هوش مصنوعی: اگر با تدبیر و هوش خود به این موارد رسیدگی نکنیم، ممکن است چشم بد به سرنوشت و قدرت ما آسیب برساند.
مردمانی بدند و بد گهرند
یوسفانی ز گرگ و سگ بترند
هوش مصنوعی: مردم‌هایی هستند که رفتار و صفات ناپسندی دارند و به خوبی‌ها اهمیت نمی‌دهند، حتی یوسف‌ها نیز از گرگ‌ها و سگ‌ها بیشتر می‌ترسند.
گرگ را گرگ‌بند باید کرد
رقص روباه چند باید کرد‌؟
هوش مصنوعی: برای مهار و کنترل یک موجود خطرناک، باید به کارهای اساسی و جدی پرداخت و نمی‌توان به کارهای سطحی و بی‌اهمیت بسنده کرد.
خاکیانی که زادهٔ زمی‌اند
ددگانی به صورت آدمی‌اند
هوش مصنوعی: انسان‌هایی که از خاک و زمین به وجود آمده‌اند، در واقع ممکن است به شکل آدمی اما در باطن به مانند جانوران وحشی باشند.
ددگان بر وفا نظر ننهند
حکم را جز به تیغ سر ننهند
هوش مصنوعی: موجودات بی‌رحم وفا را نمی‌شناسند و تنها زمانی به حکم عمل می‌کنند که به زور و با شمشیر باشد.
خوانده باشی ز درس غمزدگان
که سیاوش چه دید از ددگان
هوش مصنوعی: شنیده‌ای از درس کسانی که غمگین هستند، که سیاوش چه عذابی از انسان‌های وحشی و بی‌رحم متحمل شد.
جاه جمشید خوار چون کردند
سر دارا به دار چون کردند
هوش مصنوعی: با به دست آوردن مقام و منزلت شاهانه، جایگاه جمشید را خوار کردند و همچنان دارا را به دار آویختند.
مالشان حوضه است و ایشان سیر
گندد آب ار به حوض مانَد دیر
هوش مصنوعی: ثروت و اموال آن‌ها به مانند حوضی است که اگر در آن بمانند، به زودی فاسد و گندیده خواهد شد.
آب کز خاک تیره‌فش گردد
هم به تدبیر خاک خوش گردد
هوش مصنوعی: آبی که از خاک تاریک به دست می‌آید، به تدبیر و مراقبت، می‌تواند خاکی را حاصلخیز و خوش رنگ کند.
شاه اگر مست‌‌، خصم هشیار‌ست
شحنه گر خفته‌‌، دزد بیدار‌ست
هوش مصنوعی: اگر پادشاه در حال ناپایداری و شادمانی باشد، دشمن بیدار و هوشیار است و اگر حاکم در خواب باشد، دزد و ناامن در حال فعالیت و بیداری است.
چون سیاست ز یاد شاه شود
پادشاهی برو تباه شود
هوش مصنوعی: وقتی که سیاست از خاطر پادشاه فراموش شود، سلطنت و قدرت او دچار فروپاشی خواهد شد.
از شهی کاو سیاست انگیزد
دشمن و دیو هر دو بگریزد
هوش مصنوعی: از حاکمی که به خوبی رهبری کند و تدبیر داشته باشد، دشمنان و موانع از او می‌گریزند.
دیو باشد رعیت ِ گستاخ
چون گذاری نهند پای فراخ
مصرع دوم: اگر اجازه بدهی و بگذاری، گستاخی و سرکشی می‌کنند
جهد آن کن که از سیاست خویش
نشکنی رونق ریاست خویش
هوش مصنوعی: تلاش کن که از روش و تدبیر خود خارج نشوی و به خوبی توانایی مدیریتی‌ات را حفظ کنی.
نفریبی به آشنایی کس
کسِ خود تیغِ خود شناسی و بس
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که نباید به آشنایی‌های دروغین فریب خورد. تنها کسی که خود را به خوبی بشناسد و با آگاهی از ویژگی‌ها و قابلیت‌هایش عمل کند، می‌تواند از خطرات دوری کند.
شه به امید ماست باده‌پرست
من قلم دارم و تو تیغ به دست
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر امید ما مست از نوشیدنی است، من قلمی در دست دارم و تو هم تیغی در دست داری.
از تو قهر آید و ز من تدبیر
هر که گویم گرفتنی است‌، بگیر
هوش مصنوعی: اگر تو از من ناراحت باشی و من تدبیر کنم، هر کسی که می‌گویم قابل دسترسی است، او را بگیر.
محتشم را به مال مالش کن
بی‌درم را به خون سگالش کن
هوش مصنوعی: محتشم را با ثروتش مشغول کن و بی‌درم را به خاطر کینه‌اش مجازات کن.
نیک و بد هر دو هست بر تو حلال
از بدان جان ستان ز نیکان مال
هوش مصنوعی: خوبی‌ها و بدی‌ها هر دو بر تو مجاز است، از بدی‌ها جان برایت گران‌قیمت است و از خوبی‌ها مال و ثروت.
خوار کن خلق را به جاه و به چیز
تا بمانی به چشم خلق عزیز
هوش مصنوعی: برای اینکه در نظر مردم محترم باقی بمانی، باید دیگران را به مقام و دارایی خود خوار کنی.
چون رعیت زبون و خوار بود
مُلک پیوسته برقرار بود
هوش مصنوعی: وقتی که مردم تحت ستم و ضعیف باشند، کشور همیشه روی آرامش و ثبات را به خود می‌بیند.
نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی
هوش مصنوعی: به خاطر خوشگذرانی و سرمستی، جانشین شاه با او همدست شد و به ظلم و ستم پرداخت.
به جفایی که او نمودش راه
جور می‌کرد بر رعیت شاه
هوش مصنوعی: به ظلم و ستمی که او به مردم می‌کند، بر بیچارگی رعیت شاه افزوده می‌شود.
تا به حدی که خواری از حد برد
هیچکس را به هیچ کس نشمرد
هوش مصنوعی: تا جایی که ذلت و خفت از حد گذشت، هیچ‌کس دیگر هیچ‌کس را مهم نمی‌داند.
در ستمکارگی پی افشردند
می‌گرفتند و خانه می‌بردند
هوش مصنوعی: در زمان ظلم و ستم، مردم به سختی و دردسر گرفتار می‌شدند و اموالشان را می‌دزدیدند و خانه‌هایشان را تخریب می‌کردند.
در ده و شهر جز نفیر نبود
سخنی جز گرفت و گیر نبود
هوش مصنوعی: در روستا و شهر هیچ صدایی جز ناله و زاری نبود و هیچ سخنی جز گرفتاری و مشکل به گوش نمی‌رسید.
تا در آن مملکت به اندک سال
هیچکس را نه مِلک ماند و نه مال
هوش مصنوعی: در آن سرزمین در مدت زمان کوتاهی هیچ‌کس نه زمین و دارایی‌ای خواهد داشت.
همه را راست‌روشن از کم و بیش
راست و روشن ستد به رشوت خویش
هوش مصنوعی: همه چیز را با روشنی و صداقت، از کم و زیاد، با کارهای درست و روشن به دست می‌آورد.
از زر و گوهر و غلام و کنیز
در ولایت نماند کس را چیز
هوش مصنوعی: در این دنیا مال و دارایی و خدمتکاران هیچ وقت به کسی کمک نمی‌کنند و هیچ چیز پایدار نیست.
اوفتاد از کمی نه از بیشی
محتشم‌تر کسی به درویشی
هوش مصنوعی: بیشتر از آن‌که به خاطر زیاد بودن به درویشی بیفتد، او به خاطر کم بودنش مجبور شد که به آن جا برود. در واقع، گاهی کمبودها باعث می‌شود که انسان به شرایط سخت‌تری دچار شود.
خانه‌داران ز جور خانه‌بران
خانه خویش مانده بر دگران
صاحبان خانه‌ها از ستم و دست‌درازی دزد، خانه‌ها را رها کرده و به دیگران داده‌بودند.
شهری و لشگری ز جان بستوه
همه آواره گشته کوه به کوه
هوش مصنوعی: همه مردم شهر و جنگجویان از دل به زحمت و سختی افتاده‌اند و از روی ناچاری به حضور و بیابان پناه برده و به این سو و آن سو می‌روند.
در نواحی نه گاو ماند و نه کشت
دخل را کس فذالکی ننوشت
هوش مصنوعی: در مناطق دور از دسترس، نه گاوی باقی مانده و نه زراعتی وجود دارد. کسی هم نیست که این وضع را بنویسد و ثبت کند.
چون ولایت خراب شد حالی
دخل شاه از خزانه شد خالی
هوش مصنوعی: زمانی که حکومت و سرزمین به خطر افتاد و نابود شد، اوضاع شاه نیز به مشکل خورد و منابع مالی او در خزانه تهی و خالی شد.
جز وزیری که خانه بودش و گنج
حاصل کس نبود جز غم و رنج
هوش مصنوعی: تنها وزیری که در خانه‌اش چیزی جز غم و رنج نداشت، ثروتی نداشت که به دست آورد.
شاه را چون به ساز کردن جنگ
گنج و لشگر نبود شد دلتنگ
هوش مصنوعی: وقتی که شاه تصمیم می‌گیرد جنگی به راه اندازد، دیگر نه ثروتی برایش باقی مانده و نه لشکری برای جنگیدن، که این موضوع او را ناراحت و دلگیر می‌کند.
منهیان را یکان یکان به درست
یک به یک حال آن خرابی جست
هوش مصنوعی: برای هر یک از موانع و مشکلات، به دقت و جداگانه وضعیت آن‌ها را بررسی کن.
کس ز بیم وزیر عالم‌سوز
آنچه شب رفت وا نگفت به روز
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خاطر ترس از وزیر، آنچه در شب گذشته را نگفت و در روز بیان نکرد.
هرکسی عذری از دروغ انگیخت
کاین تهی‌دست گشت‌، و‌آن بگریخت
هوش مصنوعی: هرکس برای خود بهانه‌ای از روی دروغ درست کرد که این فرد بی‌چاره در شرایط سختی قرار گرفت و در نتیجه آن فرد دیگر از او دور شد.
بر زمین هیچ دخل و دانه نماند
لاجرم گنج در خزانه نماند
هوش مصنوعی: هیچ چیز بر زمین باقی نمانده است، بنابراین گنجی در خزانه هم نخواهد ماند.
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی
مؤدی‌: خراج‌‌پرداز‌، پرداخت‌کننده.
شه چو شفْقَت بَرَد‌‌، فراز آیند
بر عمل‌های خویش باز آیند
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه بر عمل‌های خوب توجه نشان دهد و بر روی آن‌ها تأکید کند، مردم نیز به یاد گذشته‌های خود می‌افتند و به آن‌ها بازمی‌گردند.
شاه را آن بهانه سیر نکرد
لیک بی‌وقت جنگ‌ِ شیر نکرد
هوش مصنوعی: شاه بهانه‌ای برای آرامش نیافت و در زمانی نامناسب به جنگ شیر (دشمنان) پرداخت.
از بدِ گنبدِ جفا پیشه
کرد چندانکه باید اندیشه
هوش مصنوعی: از ظلم و ستمی که به ما می‌شود، به قدری فکر کرده‌ایم که دیگر نیازی به تأمل بیشتر نیست.
ره به سامان کار خویش نبرد
جهد خود با زمانه پیش نبرد
هوش مصنوعی: انسان باید تلاش کند تا به مقاصد خود برسد، اما نباید فراموش کند که موفقیت او بستگی به زمان و شرایطی دارد که در آن تلاش می‌کند.