بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
روزی از طالع مبارک بخت
رفت بهرام گور بر سر تخت
هرکجا شاه و شهریاری بود
تاج بخشی و تاجداری بود
همه در زیر تخت پایهٔ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه
شه زبان برگشاد چون شمشیر
گفت کای میر و مهتران دلیر
لشگر از بهر صلح باید و جنگ
کاین نباشد، چه آدمی و چه سنگ
از شما کیست کاو به هیچ نبرد
مردییی کان ز مردم آید، کرد؟
من که از دهر بر گزیدمتان
در کدامین مصاف دیدمتان؟
کهآمد از هیچکس چنان کاری
کهآید از پر دلی و عیاری؟
از سر تیغتان به وقت گزند
بر کدامین مخالف آمد بند؟
یا که دیدم که پای پیش نهاد
دشمنی بست و کشوری بگشاد
این زند لاف کهایرجی گهرم
وان به دعوی که آرشی هنرم
این ز گیو آن ز رستم آرد نام
این به کنیت هژبر و آن ضرغام
کس ندیدم که کارزاری کرد
چون گهِ کار بود کاری کرد
خوشتر آن شد که هرکسی به نَهُفت
گوید: «افسوس شاه ما که بخفت
می خورَد وز کسی نیارد یاد
از چنین شه کسی نباشد شاد»
گرچه من مِی خورم چنان نخورم
که ز مستی غم جهان نخورم
گر خورم حوضهٔ می از کف حور
تیغم از جوی خون نباشد دور
برقوارم به وقت بارش میغ
به یکی دست می به دیگر تیغ
مِی خورم، کار مجلس آرایم
تیغ را نیز کار فرمایم
خواب خرگوش من نهفته بوَد
خصم را بیند ارچه خفته بود
خنده و مستیام به تأویل است
خنده شیر و مستی پیل است
شیر در وقت خنده خون ریزد
کیست کز پیل مست نگریزد
ابلهان مست و بیخبر باشند
هوشیاران می دگر باشند
آنکه در عقل پستیاش نبوَد
مِی خورد لیک مستیاش نبود
بر سر باده چونکه رای آرم
تاج قیصر به زیر پای آرم
چون منش را به باده تیز کنم
بر سر خصم جرعهریز کنم
دوستان را چو در میآویزم
گنج قارون ز آستین ریزم
دشمنان را گهی که بیخ زنم
به کبابی جگر به سیخ زنم
نیکخواهان من چه پندارند
کهاختران سپهر بیکارند
من اگر چند خفته باشم و مست
بخت بیدار من به کاری هست
به چنین خوابها که من مستم
خواب خاقان نگر که چون بستم
به یکی پی غلط که افشردم
رخت هندو نگر که چون بردم
سگ بود کو ز ناتوانی خویش
خوش نخسبد به پاسبانی خویش
اژدها گرچه خسبد اندر غار
شیر نر بر درش نیابد بار
شه چو این داستان خوش بر گفت
روی آزادگان چو گل بشکفت
همه سر بر زمین نهادندش
پاسخی عاجزانه دادندش
کهآنچه شه گفت با کمربندان
هست پیرایهٔ خردمندان
همه را حرز جان و تن کردیم
حلقهٔ گوش خویشتن کردیم
تاج بر فرق شه خدای نهاد
کوشش خلق باد باشد باد
سرورانی که سروری کردند
با تو بسیار همسری کردند
هیچکس با تو تاجور نشدند
همه در سر شدند و سر نشدند
آنچه ما بنده دیدهایم ز شاه
کس ندیدهست از سپید و سیاه
دیو را بست و اژدها را سوخت
پیل را کشت و کرگدن را دوخت
شیر بگذار و گور نخچیرست
دام و دد خود نشانهٔ تیرست
به جز او کیست کاو به وقت شکار
گردن گور درکشد به کنار
گاه سازد هدف ز خال پلنگ
گاه دندان کند ز کام نهنگ
گه در ابروی هند چین فکند
گه به هندی سپاه چین شکند
گه ز فغفور باج بستاند
گه ز قیصر خراج بستاند
گرچه شیر افکنان بسی بودند
کز دهن مغز شیر پالودند
شیر مرد اوست کاو به سیصد مرد
قهر سیصد هزار دشمن کرد
قصهٔ خسروان پیشینه
هست پیدا ز مهر و از کینه
گر برآورد هر کسی نامی
بود با لشگری به ایامی
در مصافی چنین به چندان مرد
آنچه او کرد کس نیارد کرد
چون ز شاهان شمار برگیرند
زو یکی با هزار برگیرند
هریکی را یکی نشان باشد
او به تنها همه جهان باشد
لخت بر هر سری که سخت کند
چون در طارمش دو لخت کند
تیرش ار سوی سنگ خاره شود
سنگ چون ریگ پارهپاره شود
نوش بخشد به مهره مار سنان
مار گیرد به اژدهای عنان
هر تنی کو خلاف او سازد
شمعوارش زمانه بگدازد
سر که بر تیغ او برون آید
زان سر البته بوی خون آید
مستی او نشان هشیاریست
خواب او خواب نیست بیداریست
وان زمانی که میپرست شود
او خورد می عدوش مست شود
اوست از جمله خلق داناتر
بر همه نیک و بد تواناتر
کاردان اوست در زمانه و بس
نیست محتاج کاردانی کس
تا زمین زیر چرخ دارد پای
بر فلک باد حکم او را جای
هم زمین در پناه سایه او
هم فلک زیر تخت پایه او
کاردانان چو این سخن گفتند
پیش یاقوت کهربا سفتند
شاه نعمان از آن میان برخاست
بزم شه را به آفرین آراست
گفت هرجا که تخت شاه رسد
گرچه ماهی بود به ماه رسد
آدمی کیست تا به تارک شاه
راست یا کج کند حساب کلاه
افسر ایزد نهاد بر سر تو
سبز باد از سر تو افسر تو
ما که مولای بارگاه توایم
سرور از سایه کلاه توایم
از تو داریم هرچه ما را هست
بر تر و خشک ما تو داری دست
از عرب تا عجم به مولائی
سر فشانیم اگر بفرمایی
مدتی هست کز هنرمندی
بر در شه کنم کمربندی
چون شدم سر بزرگ درگاهش
یافتم راه توشه از راهش
کر مثالم دهد به معذوری
تا به خانه شوم به دستوری
لختی از رنج ره برآسایم
چون رسد حکم شاه باز آیم
گر نه تا زندهام به خدمت شاه
سر نگردانم از پرستش گاه
شاه فرمود تا ز گوهر و گنج
دست خازن شود جواهرسنج
آورد تحفهای سلطانی
مصری و مغربی و عمانی
حملداران در آمدند به کار
حمل بر حمل ساختند نثار
زر به خروار و مشک نافه به گیل
وز غلام و کنیز چندین خیل
مرتفع جامههای قیمت مند
بیشتر زانکه گفت شاید چند
تازی اسبان پارسی پرورد
همه دریا گذار و کوه نورد
تیغ هندی و ذرع داودی
کشتی جود راند بر جودی
لعل و در بیش از آنکه قدر و قیاس
داندش در فروش و لعل شناس
گوهر آموده تاجی از سر خویش
با قبائی ز دخل ششتر بیش
داد تا زان دهش رخش رخشید
وز یمن تا عدن به او بخشید
با چنین نعمتی ز درگه شاه
رفت نعمان چو زهره از بر ماه
بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور: چون برآمد ز ماه تا ماهیبخش ۲۴ - خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را: شه به ناز و نشاط شد مشغول
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی از طالع مبارک بخت
رفت بهرام گور بر سر تخت
هوش مصنوعی: روزی خوش و خوب، بهرام گور بر تخت سلطنت نشسته بود.
هرکجا شاه و شهریاری بود
تاج بخشی و تاجداری بود
هوش مصنوعی: هرجا که حکومتی و سلطنتی وجود داشته باشد، نشانههایی از قدرت و بزرگی هم دیده میشود.
همه در زیر تخت پایهٔ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه
هوش مصنوعی: همه مردم در زیر تخت شاه صف بستند، مانند ستارهها و ماه که در آسمان کنار هم هستند.
شه زبان برگشاد چون شمشیر
گفت کای میر و مهتران دلیر
هوش مصنوعی: شاه زبانش را مانند شمشیر بهزودی گشود و گفت: ای فرماندهان و دلیران!
لشگر از بهر صلح باید و جنگ
کاین نباشد، چه آدمی و چه سنگ
هوش مصنوعی: برای ایجاد صلح و آرامش، باید نیرویی داشته باشیم؛ چه انسان باشد و چه اجسام بیجان، جنگ و درگیری نه به نفع آنهاست و نه به نفع بشر.
از شما کیست کاو به هیچ نبرد
مردییی کان ز مردم آید، کرد؟
هوش مصنوعی: هر کس که به هیچ چیز و هیچ کس اهمیتی ندهد و قدرتی از مردم نگیرد، او را مرد نمیدانند.
من که از دهر بر گزیدمتان
در کدامین مصاف دیدمتان؟
هوش مصنوعی: من که شما را از میان تمام زمانها انتخاب کردهام، در کدام نبرد و یا موقعیت شما را دیدهام؟
کهآمد از هیچکس چنان کاری
کهآید از پر دلی و عیاری؟
هوش مصنوعی: کیست که از هیچکس چنین کار بزرگی انجام دهد که از دل بزرگ و زیرکی برمیآید؟
از سر تیغتان به وقت گزند
بر کدامین مخالف آمد بند؟
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و خطرناک، به کدام دشمن به قیچی میافتید و او را به دام میاندازید؟
یا که دیدم که پای پیش نهاد
دشمنی بست و کشوری بگشاد
هوش مصنوعی: یا اینکه دیدم که دشمنی قدمی برداشت و راهی به سوی سرزمینی گشود.
این زند لاف کهایرجی گهرم
وان به دعوی که آرشی هنرم
هوش مصنوعی: من اینجا به خود میبالم که به نوعی از نسل ایرج هستم و به کسی که ادعای هنر دارد، پاسخ میدهم.
این ز گیو آن ز رستم آرد نام
این به کنیت هژبر و آن ضرغام
هوش مصنوعی: این مصرع به ویژگیهای دو شخصیت اشاره دارد. یکی به گیو، که از قهرمانان و نیکان است، نسبت داده میشود و دیگری به رستم، که نماد قدرت و شجاعت است. در اینجا از نامها و القاب این دو به طور خاص یاد شده تا صفات و ویژگیهایشان را توصیف کند. بهطور کلی، این بیت تأکید بر بزرگی و شهرت این دو شخصیت دارد.
کس ندیدم که کارزاری کرد
چون گهِ کار بود کاری کرد
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدم که در زمان نیاز و در هنگامی که باید عمل کند، مانند او در میدان مبارزه پیکار کند.
خوشتر آن شد که هرکسی به نَهُفت
گوید: «افسوس شاه ما که بخفت
هوش مصنوعی: زیباتر این است که هر کس به آرامی بگوید: «چقدر افسوس که شاه ما در خواب است.»
می خورَد وز کسی نیارد یاد
از چنین شه کسی نباشد شاد»
هوش مصنوعی: مینوشد و از کسی یاد نمیکند، اما به خاطر چنین شاهی هیچکس خوشحال نیست.
گرچه من مِی خورم چنان نخورم
که ز مستی غم جهان نخورم
هوش مصنوعی: هرچند من شراب مینوشم، اما طوری نمینوشم که به خاطر مستی، غم و اندوه دنیا را فراموش کنم.
گر خورم حوضهٔ می از کف حور
تیغم از جوی خون نباشد دور
هوش مصنوعی: اگر از دست حورهای بهشتی مینوشم، تیغ من از جوی خون دور نخواهد بود.
برقوارم به وقت بارش میغ
به یکی دست می به دیگر تیغ
هوش مصنوعی: در لحظهای که باران میبارد، همچون برق و انرژی، با یک دست در نوشیدن مشغولم و با دست دیگرم در حال دفاع از خود هستم.
مِی خورم، کار مجلس آرایم
تیغ را نیز کار فرمایم
هوش مصنوعی: شراب مینوشم و در مجلس به زیبایی و نشاط میپردازم، حتی میتوانم به تیغ نیز نظم و ترتیب دهم.
خواب خرگوش من نهفته بوَد
خصم را بیند ارچه خفته بود
هوش مصنوعی: خواب من مانند خواب خرگوش است، چرا که دشمن در حالتی که به خواب رفته است، دیده میشود.
خنده و مستیام به تأویل است
خنده شیر و مستی پیل است
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که خنده و خوشحالی من به مثابه یک تفسیر عمیق و پنهانی است؛ مانند اینکه خندهام همچون سرخی و شادابی شیر، و شادی و حال مستیام مانند قدرت و عظمت فیل است. به نوعی، این احساسات نمادهایی از چیزهای بزرگتر و معنای عمیقتری دارند.
شیر در وقت خنده خون ریزد
کیست کز پیل مست نگریزد
هوش مصنوعی: در زمانی که شیر میخندد، خون میریزد؛ چه کسی است که از فیل مست دوری کند؟
ابلهان مست و بیخبر باشند
هوشیاران می دگر باشند
هوش مصنوعی: احمقها در حالتی شاد و بیخبر از واقعیات زندگی به سر میبرند، در حالی که افراد هوشمند و آگاه در دنیای متفاوتی قرار دارند و درک عمیقتری از مسائل دارند.
آنکه در عقل پستیاش نبوَد
مِی خورد لیک مستیاش نبود
هوش مصنوعی: کسی که عقلش پایین و کمارزش است، شراب مینوشد اما از آن مست نمیشود.
بر سر باده چونکه رای آرم
تاج قیصر به زیر پای آرم
هوش مصنوعی: وقتی که مشغول نوشیدن شراب میشوم، تاج پادشاهی را زیر پا میگذارم و برایم اهمیتی ندارد.
چون منش را به باده تیز کنم
بر سر خصم جرعهریز کنم
هوش مصنوعی: وقتی که روحم را با نوشیدنی تند شاداب و سرگرم میکنم، بر دشمنانم حمله میکنم و به آنها ضربه میزنم.
دوستان را چو در میآویزم
گنج قارون ز آستین ریزم
هوش مصنوعی: وقتی دوستانم را در آغوش میکشم، احساس میکنم که گنجینهای بزرگ و ارزشمند را به آنها هدیه میدهم.
دشمنان را گهی که بیخ زنم
به کبابی جگر به سیخ زنم
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که با شدت و سختی با دشمنانم روبهرو میشوم و آنها را به شدت مسخره یا آسیب میزنم.
نیکخواهان من چه پندارند
کهاختران سپهر بیکارند
هوش مصنوعی: دوستان خوب من چه تصوری دارند که ستارههای آسمان بیکار و بیفایده هستند؟
من اگر چند خفته باشم و مست
بخت بیدار من به کاری هست
هوش مصنوعی: اگر من چندی در خواب و نشئه باشم، باید بدانید که حیات و سرنوشت من به کار خاصی مشغول است.
به چنین خوابها که من مستم
خواب خاقان نگر که چون بستم
هوش مصنوعی: در چنین خوابهایی که من در حال مستی هستم، به خواب خاقان نگاه کن که چگونه باید خوابش را ببندد.
به یکی پی غلط که افشردم
رخت هندو نگر که چون بردم
هوش مصنوعی: به یکی گفتم که در مورد درشتی و چهرهاش فکر میکند، اما به او بگو که چقدر با وضعیت من متفاوت است.
سگ بود کو ز ناتوانی خویش
خوش نخسبد به پاسبانی خویش
هوش مصنوعی: سگی که به خاطر ناتوانی خود نمیتواند به نگهبانی بپردازد، نشاندهنده عدم توانایی اوست. به عبارت دیگر، به کسی که به خاطر ضعف یا کمبود تواناییاش نمیتواند به مسئولیتهایش برخورد کند، اشاره دارد.
اژدها گرچه خسبد اندر غار
شیر نر بر درش نیابد بار
هوش مصنوعی: هرچند که اژدها در غار خود خوابیده است، اما شیر نر نمیتواند از در آن چیزی به دست آورد.
شه چو این داستان خوش بر گفت
روی آزادگان چو گل بشکفت
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه این داستان زیبا را بیان کرد، چهره آزادگان مانند گل شکفت و شاداب شد.
همه سر بر زمین نهادندش
پاسخی عاجزانه دادندش
هوش مصنوعی: همه بر زمین افتادند و در برابر او به طور ناتوانی پاسخ دادند.
کهآنچه شه گفت با کمربندان
هست پیرایهٔ خردمندان
هوش مصنوعی: آنچه که پادشاه میگوید، با نکتهها و تجربههای اندیشمندان همراه است و زینت سخن آنهاست.
همه را حرز جان و تن کردیم
حلقهٔ گوش خویشتن کردیم
هوش مصنوعی: ما همه چیز را به عنوان حفاظی برای جان و جسم خود قرار دادیم و درست مانند حلقهای که به گوشمان میزنیم، به آنها چسبیدهایم.
تاج بر فرق شه خدای نهاد
کوشش خلق باد باشد باد
هوش مصنوعی: تاج را بر سر پادشاه گذاشتند، ای کاش تلاش و زحمت مردم همواره در خدمت او باشد.
سرورانی که سروری کردند
با تو بسیار همسری کردند
هوش مصنوعی: افرادی که مقام و قدرت را در کنار تو داشتند، با بسیاری از زنان ازدواج کردند.
هیچکس با تو تاجور نشدند
همه در سر شدند و سر نشدند
هوش مصنوعی: هیچ کس در کنار تو به مقام و عظمت نرسید، همه فقط در دل خود آرزو داشتند، اما به حقیقت نرسیدند.
آنچه ما بنده دیدهایم ز شاه
کس ندیدهست از سپید و سیاه
هوش مصنوعی: ما آنچه را که از شاه میدانیم و دیدهایم، هیچکس دیگری ندیده است، نه چیزهای خوب و نه بد.
دیو را بست و اژدها را سوخت
پیل را کشت و کرگدن را دوخت
هوش مصنوعی: او دیو را به بند کشید و اژدها را سوزاند، فیل را از پا درآورد و کرگدن را دوخت.
شیر بگذار و گور نخچیرست
دام و دد خود نشانهٔ تیرست
هوش مصنوعی: شیر را کنار بگذار و به دنبال شکار نرو، چون شکار تو نشانهای از تیراندازی است که به سوی وحش و جانوران در حرکت است.
به جز او کیست کاو به وقت شکار
گردن گور درکشد به کنار
هوش مصنوعی: جز او کسی نیست که در هنگام شکار، گردن گور را به راحتی به کنار بکشد.
گاه سازد هدف ز خال پلنگ
گاه دندان کند ز کام نهنگ
هوش مصنوعی: گاهی هدف و مقصود، مانند نقطههای سیاه بر پوست پلنگ است و گاهی نیز به سختی و تیزی دندانهای نهنگ میرسد.
گه در ابروی هند چین فکند
گه به هندی سپاه چین شکند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی چهره و جذابیت معشوق اشاره دارد. در یک لحظه، ابروان او مانند هندوستان را در خاطرهها به تصویر میکشند و در لحظهای دیگر، قدرت و سلطهاش میتواند مانند لشکر چین بر دلی تسلط یابد. به عبارتی، زیبایی و تأثیرگذاری معشوق باعث شگفتی و حیرت کسانی میشود که به او نگاه میکنند.
گه ز فغفور باج بستاند
گه ز قیصر خراج بستاند
هوش مصنوعی: گاهی از فغفور (یک نوع پادشاه یا حاکم) مالیات میگیرد و گاهی نیز از قیصر (امپراتور روم) مالیات میستاند.
گرچه شیر افکنان بسی بودند
کز دهن مغز شیر پالودند
هوش مصنوعی: اگرچه افراد زیادی هستند که با شجاعت و دلیری میجوشند، اما تنها عدهای خاص میتوانند از زعفران واقعی بهرهمند شوند و آن را به طرز مطلوبی ثبت کنند.
شیر مرد اوست کاو به سیصد مرد
قهر سیصد هزار دشمن کرد
هوش مصنوعی: شیرمردی که در برابر سیصد مرد ایستاد و توانست با آنها مقابله کند، در واقع با قدرتش برابر با سیصد هزار دشمن شده است.
قصهٔ خسروان پیشینه
هست پیدا ز مهر و از کینه
هوش مصنوعی: داستان پادشاهان و بزرگان تاریخی، نشان دهندهٔ عشق و دشمنیهایی است که در گذشته وجود داشته است.
گر برآورد هر کسی نامی
بود با لشگری به ایامی
هوش مصنوعی: اگر هر کسی دارای نامی بلند باشد، به همراه لشکری در زمانهایی خواهد بود.
در مصافی چنین به چندان مرد
آنچه او کرد کس نیارد کرد
هوش مصنوعی: در چنین رقابتی، هیچ کس دیگری به اندازه او کاری را که انجام داد، نمیتواند انجام دهد.
چون ز شاهان شمار برگیرند
زو یکی با هزار برگیرند
هوش مصنوعی: وقتی که از میان شاهان کسی را انتخاب میکنند، به جای او هزار نفر دیگر را برمیدارند.
هریکی را یکی نشان باشد
او به تنها همه جهان باشد
هوش مصنوعی: هر شخصی نشانی خاص دارد که به خاطر آن، حتی اگر به تنهایی باشد، میتواند تمام جهان را در بر بگیرد.
لخت بر هر سری که سخت کند
چون در طارمش دو لخت کند
هوش مصنوعی: هر کجا که دلی سخت باشد و مقاوم، به راحتی میتوان آن را تحت تاثیر و آسیب قرار داد.
تیرش ار سوی سنگ خاره شود
سنگ چون ریگ پارهپاره شود
هوش مصنوعی: اگر تیر او به سنگهای سخت اصابت کند، آن سنگ مانند دانههای شن خرد و شکسته خواهد شد.
نوش بخشد به مهره مار سنان
مار گیرد به اژدهای عنان
هوش مصنوعی: نوشیدنی به انسان قوت و انرژی میدهد و اگر کسی پشتکار و تلاش بیشتری داشته باشد، میتواند به موفقیتهای بزرگتری دست یابد.
هر تنی کو خلاف او سازد
شمعوارش زمانه بگدازد
هوش مصنوعی: هر کسی که با راه و رسم او مخالفت کند، مانند شمعی است که در آتش زمانه ذوب میشود.
سر که بر تیغ او برون آید
زان سر البته بوی خون آید
هوش مصنوعی: وقتی که سر از تیغ او خارج شود، حتماً بوی خون به مشام میرسد.
مستی او نشان هشیاریست
خواب او خواب نیست بیداریست
هوش مصنوعی: مستی او نشانه این است که آگاه و هوشیار است، خواب او خواب نیست بلکه نوعی بیداری و آگاهی است.
وان زمانی که میپرست شود
او خورد می عدوش مست شود
هوش مصنوعی: هنگامیکه او پرستش میشود، عشقش او را به حالت مستی درمیآورد.
اوست از جمله خلق داناتر
بر همه نیک و بد تواناتر
هوش مصنوعی: او از جمله افرادی است که در میان خلق، بیشتر از همه به دانش و آگاهی ارزشمند است و توانایی بیشتری در تشخیص نیکی و بدی دارد.
کاردان اوست در زمانه و بس
نیست محتاج کاردانی کس
هوش مصنوعی: او تنها کسی است که در این دوران به مهارت و دانایی نیاز ندارد و همه چیز را خودش بلد است.
تا زمین زیر چرخ دارد پای
بر فلک باد حکم او را جای
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین زیر چرخها قرار دارد، باد بر اساس دستورات او در آسمان به حرکت در میآید.
هم زمین در پناه سایه او
هم فلک زیر تخت پایه او
هوش مصنوعی: زمین و آسمان هر دو تحت حمایت و سرپرستی او قرار دارند.
کاردانان چو این سخن گفتند
پیش یاقوت کهربا سفتند
هوش مصنوعی: ماهرا نیکو سخن گفتند و در برابر یاقوت و کهربا با احتیاط رفتار کردند.
شاه نعمان از آن میان برخاست
بزم شه را به آفرین آراست
هوش مصنوعی: شاه نعمان از میان آنها بلند شد و مجلس را با ستایش و تحسین زینت بخشید.
گفت هرجا که تخت شاه رسد
گرچه ماهی بود به ماه رسد
هوش مصنوعی: هر جا که سلطنت و قدرت پادشاه به آنجا برسد، حتی اگر کسی در آنجا به ظاهر کوچک و بیاهمیت باشد، به اعتبار آن قدرت و جایگاه، اهمیت و ارزش بیشتری پیدا میکند.
آدمی کیست تا به تارک شاه
راست یا کج کند حساب کلاه
هوش مصنوعی: انسان چه کسی است که بخواهد بر سر پادشاهی قلمرو خود را راست یا کج بگذارد و او را زیر سوال ببرد؟
افسر ایزد نهاد بر سر تو
سبز باد از سر تو افسر تو
هوش مصنوعی: خداوند تاجی از نعمت و برکت بر سرت گذاشته است که همچون نسیم خنکی، از وجود تو سرازیر میشود.
ما که مولای بارگاه توایم
سرور از سایه کلاه توایم
هوش مصنوعی: ما که خدمتگزاران و ارادتمندان شما هستیم، هرگونه احترام و بزرگی را از فیض وجود شما میدانیم.
از تو داریم هرچه ما را هست
بر تر و خشک ما تو داری دست
هوش مصنوعی: ما هر آنچه که داریم، خواه خوب باشد یا بد، به تو وابستهایم و تو بر همهچیز ما تسلط داری.
از عرب تا عجم به مولائی
سر فشانیم اگر بفرمایی
هوش مصنوعی: ما از عرب و عجم، همه به احترام شما میافزاییم، اگر شما اجازه دهید.
مدتی هست کز هنرمندی
بر در شه کنم کمربندی
هوش مصنوعی: مدتی است که برای جلب توجه و احترام از هنرمندی، به درگاه پادشاه رفتهام و خود را به نوعی آماده خدمت کردهام.
چون شدم سر بزرگ درگاهش
یافتم راه توشه از راهش
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و جایگاه او رسیدم، توانستم از مسیر او، توشه و ذخیرهای برای خود بیابم.
کر مثالم دهد به معذوری
تا به خانه شوم به دستوری
هوش مصنوعی: از کسی که ناتوانیهایم را درک کند درخواست کمک میکنم تا بتوانم به خانه برسم.
لختی از رنج ره برآسایم
چون رسد حکم شاه باز آیم
هوش مصنوعی: در لحظهای از سختی و رنج میکوشم تا استراحت کنم، ولی به محض اینکه دستوری از شاه بیاید، دوباره به کار و تلاش باز میگردم.
گر نه تا زندهام به خدمت شاه
سر نگردانم از پرستش گاه
هوش مصنوعی: اگر تا زمانی که زندهام، به خدمت شاه ادامه ندهیم، هرگز از عبادت و خدمت به او روی برنمیگردانم.
شاه فرمود تا ز گوهر و گنج
دست خازن شود جواهرسنج
هوش مصنوعی: شاه دستور داد تا نگهبان گنجینه، جواهرات را بررسی و ارزیابی کند.
آورد تحفهای سلطانی
مصری و مغربی و عمانی
هوش مصنوعی: تحفههای گرانبهایی از سرزمینهای مصر، مغرب و عمان آورد.
حملداران در آمدند به کار
حمل بر حمل ساختند نثار
هوش مصنوعی: حملکنندگان وارد شدند و به کار باربری مشغول شدند و بارها را نثار کردند.
زر به خروار و مشک نافه به گیل
وز غلام و کنیز چندین خیل
هوش مصنوعی: طلا به اندازهی زیاد و مشک به مقدار کم، و از تعداد زیادی غلام و کنیز.
مرتفع جامههای قیمت مند
بیشتر زانکه گفت شاید چند
هوش مصنوعی: لباسهای باقیمت و باارزش بیشتر از آنچه که گفته شده، در دسترس است.
تازی اسبان پارسی پرورد
همه دریا گذار و کوه نورد
هوش مصنوعی: اسبهای عربی، که در ایران تربیت شدهاند، هم در آبها عبور میکنند و هم در کوهها میدوند.
تیغ هندی و ذرع داودی
کشتی جود راند بر جودی
هوش مصنوعی: تیغ هندی و ذوالفقار داودی نشاندهنده قدرت و شجاعت هستند و در ادامه به سخاوت و generosity نیز اشاره میشود که همچون این دو نماد، برجستگی خاصی دارد. در اینجا به مبارزه و رقابتی اشاره شده که با وجود این ویژگیها در جود و کرم به نمایش گذاشته میشود.
لعل و در بیش از آنکه قدر و قیاس
داندش در فروش و لعل شناس
هوش مصنوعی: در بیش از آنچه که به ارزش و قیمت لعل (گوهر گرانبها) توجه میشود، باید به شناخت و تشخیص آن توجه کرد.
گوهر آموده تاجی از سر خویش
با قبائی ز دخل ششتر بیش
هوش مصنوعی: خانهای بر افراز که خود را با زینتی زیبا و درخشنده تزیین کرده است، مانند تاجی که بر سر مینشانند و لباسی نیکو پوشیده است.
داد تا زان دهش رخش رخشید
وز یمن تا عدن به او بخشید
هوش مصنوعی: او به خاطر بخششهایش به شکوه و زیبایی رسید و از یمن تا عدن، تمام چیزهای خوب را برای او عطا کرد.
با چنین نعمتی ز درگه شاه
رفت نعمان چو زهره از بر ماه
هوش مصنوعی: نعمان با داشتن چنین نعمتی، از درگاه پادشاه بیرون رفت، مانند زهره که از کنار ماه جدا میشود.
حاشیه ها
1392/01/12 18:04
علیرضا
حرز به معنی پناگاه میباشد و مامن
1398/12/18 18:03
خاطره
شاید بشود برای حرز معنی تعویذ را درنظر گرفت .در این معنا که حرفای تو که آویزه گوش ما شده مانند دعا وتعویذی برای محافظت از جان و تن ماست.