گنجور

بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام‌گور

چون برآمد ز ماه تا ماهی
نام بهرام در شهنشاهی
دل قوی شد بزرگوار‌ان را
زنده شد نام نامدار‌ان را
زرد‌گوشان به گوشه‌ها مردند
سر به آب سیه فرو بردند
بود پیری بزرگ نرسی نام
هم لقب با برادر بهرام
هم قوی‌رای و هم تمام‌اندیش
کارها را شناخته پس و پیش
نسلش از نسل شاه‌دارا بود
وین نه پنهان که آشکارا بود
شاه ازو یک زمان نبودی دور
شاه را هم رفیق و هم دستور
سه پسر داشت اوی و هر پسری
به‌سر خویش عالَم هنری
آنکه مِه بود از‌آن سه فرزند‌ش
نام کرده پدر زراوند‌ش
شه عیار‌ش یکی به صد کرده
موبد موبدان خود کرده
غایت‌اندیش بود و راه‌شناس
پارسا‌یی‌ش را نبود قیاس
وان دگر مشرف ممالک بود
باج‌خواه همه مسالک بود
کرده شاه از درستی قلمش
نافذالامر جمله عجمش
وآن سه دیگر به شغل شهر و سپاه
نایب خاص‌تر به حضرت شاه
شه بر ایشان عمل رها کرده
عاملان با عمل وفا کرده
او همه‌شب به باده بزم‌افروز
عاملانش به کار خود همه روز
آسیا‌وار گرد خود می‌تاخت
هرچه اندوخت باز می‌انداخت
گِردِ عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشه‌ها ز بهر تراش
گفت هرکس که مست شد بهرام
دین به دینار داد و تیغ به جام
با حریفان به می در افتاده است
حاصلش باد و خوردنش باده است
هرکسی را بر آن طمع برخاست
که شود کار مُلک بر وی راست
خان خانان روانه گشت ز چین
تا شود خانه‌گیر‌ِ شاه‌ِ زمین
در رکابش چو اژدها‌ی دمان
بود سیصد‌هزار سخت کمان
ستد از نایبان شاه به قهر
جمله ملک ماوراء النهر
ز‌آب جیحون گذشت و آمد تیز
در خراسان فکند رستاخیز
شه چو ز‌آن ترکتاز یافت خبر
اعتماد‌ی ندید بر لشگر
همه را دید دست‌پرور ِ ناز
دست از آیین جنگ داشته باز
وانک بودند سروران سپاه
یکدلی‌شان نبود در حق شاه
هر یکی در نهفت‌های نورد
پیشرو کرده سوی خاقان مرد
طبع با شاه خویش بد کرده
چارهٔ ملک و مال خود کرده
گفته ما بنده نیک‌خواه توایم
قصد ره کن که خاک راه توایم
شاه عالم تویی به ما بخرام
پادشاهی نیاید از بهرام
تیغ اگر بایدت‌، در او آریم
ورنه بندش کنیم و بسپاریم
منهی‌یی زانکه نامه داند خواند
این سخن را به سمع شاه رساند
شاه از ایرانیان طمع برداشت
مملکت را به نایبان بگذاشت
خویشتن رفت و روی پنهان کرد
با چنان حربه حرب نتوان کرد
در جهان گرم شد که ‌«شاه جهان
روی کرد از سپاه و ملک نهان
مرد خاقان نبود و لشگر او
به هزیمت گریخت از بر او‌»
چون به خاقان رسید پیک درود
که شه آمد ز تخت خویش فرود
از کلاه و کمر تو داری بخت
پای درنه نه تاج‌مان و نه تخت
خان خانان چو گوش کرد پیام
کز جهان ناپدید شد بهرام
داشت از تیغ و تیغ‌بازی دست
فارغانه به رود و باده نشست
غم دشمن نخورد و می می‌خوَرد
کارهای نکردنی می‌کرد
آنچه از خصم خویش نپسندید
کرد تا خصم او بر او خندید
شاه بهرام روز و شب به شکار
قاصدانش روانه بر سر کار
از سپهدار چین خبر می‌جست
تا خبر داد قاصد‌ش به درست
کاو ز شاه ایمن است و فارغ بال
شاه را سخت فرخ آمد فال
ز‌آن‌همه لشگرش به گاه بسیچ
بود سیصد سوار و دیگر هیچ
هر‌یکی دیده و آزموده به جنگ
بر زمین اژدها در آب نهنگ
همه یکدل چو نار صد دانه
گرچه صد دانه از یکی خانه
شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد
آتشی خواست خصم دودش داد
خواب خرگوش داد و زودش داد
تیر خوش کرد بر نشانهٔ او
که‌آگهی داشت از فسانهٔ او
بر سرش ناگهان شبیخون برد
گرد بالای هفت گردون برد
در شبی تیره کز سیه‌کاری
کرد با چشم‌ها سیه‌ماری
شبی از پیش برگرفته چراغ
کوه و صحرا سیه‌تر از پر زاغ
گفتی‌یی صدهزار زنگی مست
سو به سو می‌دوید تیغ به دست
مردم از بیم زنگی‌یی که دوید
چشم بگشاد اگرچه هیچ ندید
چرخ روشن دل سیاه حریر
چون خُم زر سرش گرفته به قیر
در شبی عنبرین بدین خامی
کرد بهرام جنگ بهرامی
در دلیران چین گشاد عنان
حمله‌بر گه به تیغ و گه به سنان
تیر بر هر کجا زدی حالی
تیر گشتی ز تیر خور خالی
از خدنگش که خاره را می‌سفت
چشم پرهیز دشمنان می‌خفت
زخم دیدند و تیر پیدا نی
تیر پیدا و زخمی آنجا نی
همه گفتند کاین چه تدبیر است
تیر بی‌زخم و زخم بی‌تیر است
تا چنان شد که کس به یک فرسنگ
گرد میدان او نیامد تنگ
او چو ابری به هر طرف می‌گشت
دشت ازو کوه و کوه ازو شده دشت
کشت چندان از آن سپاه به تیر
که زمین نرم شد ز خون چو خمیر
بر تن هرکه رفت پیکانش
رخت برداشت از تنش جانش
صبح چون تیغ آفتاب کشید
تشت خون آمد از سپهر پدید
تیغ بی‌خون و تشت چون باشد؟
هرکجا تیغ و تشت‌، خون باشد
از بسی خون که خون خدایش مرد
جوی خون رفت و گوی سر می‌برد
وز بسی تن که تیغ پی می‌کرد
زهره صفرا و زهره قی می‌کرد
تیر مار جهنده در پیکار
بد بود چون جهنده باشد مار
شاه بهرام در میان مصاف
نوک تیرش چو موی موی شکاف
تیغ اگر بر زدی به فرق سوار
تا کمر‌گه شکافتی چو خیار
ور به تحریف تیغ دادی بیم
مرد را کردی از کمر به دو نیم
تیغ از این‌سان و تیر از آن‌سان بود
شاید ار خصم ازو هراسان بود
ترک از این ترکتاز ناگه او
وآنچنان زخم سخت بر ره او
همه را در بهانه گاه گریز
تیغ‌ها کند گشت و تک‌ها تیز
آهن شه چو سخت جوشی کرد
لشگر ترک سست کوشی کرد
شه نمودار فتح را بشناخت
تیغ می‌راند و تیر می‌انداخت
درهم افکندشان به صدمه تیغ
گفتی او باد بود و ایشان میغ
لشگر خویش را به پیروزی
گفت هان روزگار و هان روزی
باز کوشید تا سری بزنیم
قلب‌گه را ز جایگه بکنیم
حمله بردند جمله پشتاپشت
شیر در زیر و اژدها در مشت
لشگری بیشتر ز ریگ و ز خاک
گشت از صدمهای خویش هلاک
میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقهٔ مقدمه ریخت
شاه را در ظفر قوی شد دست
قلب و دارای قلب را بشکست
سختی پنجهٔ سیه‌شیران
کوفته مغز ِ نرم‌شمشیر‌ان
تیر چون مار بیوَراسب شده
زو سوار افتاده اسب شده
لشگر ترک را ز دشنهٔ تیز
تا به جیحون رسید گرد گریز
شاه چندان گرفت گوهر و گنج
که دبیر آمد از شمار به رنج
گشت با فتح از‌آن ولایت باز
با رعیت شده رعایت ساز
بر سر تخت شد به پیروزی
بر جهان تازه کرد نوروزی
هرکسی پیش او زمین می‌رفت
در خور فتح آفرین می‌گفت
پهلوی خوان پارسی فرهنگ
پهلوی خواند بر نوازش چنگ
شاعران عرب چو دُر خوشاب
شعر خواندند بر نشید رباب
شاه فرهنگ دان شعر شناس
بیش از آن دادشان که بود قیاس
کرد از آن گنج و آن غنیمت پر
وقف آتشکده هزار شتر
دُر به دامن فشاند و زر به کلاه
بر سر موبدان آتشگاه
داد چندان زر از خزانهٔ خویش
که به گیتی نماند کس درویش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون برآمد ز ماه تا ماهی
نام بهرام در شهنشاهی
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از شب ظاهر شد، نام بهرام در میان پادشاهان بر سر زبان‌ها افتاد.
دل قوی شد بزرگوار‌ان را
زنده شد نام نامدار‌ان را
هوش مصنوعی: دل‌ها به خاطر بزرگان قوی و محکم می‌شود و نام‌های مشهور و نامدار زنده و جاودان می‌گردند.
زرد‌گوشان به گوشه‌ها مردند
سر به آب سیه فرو بردند
هوش مصنوعی: زردگوشان در گوشه‌های تاریک جان خود را از دست دادند و سرشان را به زیر آب سیاه فرو بردند.
بود پیری بزرگ نرسی نام
هم لقب با برادر بهرام
هوش مصنوعی: در یک زمان، مردی سالخورده به نام نرسی وجود داشت که هم نام و هم لقب برادرش بهرام بود.
هم قوی‌رای و هم تمام‌اندیش
کارها را شناخته پس و پیش
هوش مصنوعی: او هم از نظر فکری قوی و هم از نظر تفکر کامل است و می‌تواند تمام جوانب کارها را به خوبی بشناسد و پیش‌بینی کند.
نسلش از نسل شاه‌دارا بود
وین نه پنهان که آشکارا بود
هوش مصنوعی: نسل او از نسل شاه‌دارا بود و این موضوع کاملاً واضح و آشکار است.
شاه ازو یک زمان نبودی دور
شاه را هم رفیق و هم دستور
هوش مصنوعی: مدت زمانی شاه از او دور نبود و در واقع او هم دوست شاه بود و هم در عین حال پنهانی به او نزدیک بود.
سه پسر داشت اوی و هر پسری
به‌سر خویش عالَم هنری
به‌سر خویش‌: به تنهایی‌، مستقلا
آنکه مِه بود از‌آن سه فرزند‌ش
نام کرده پدر زراوند‌ش
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به فردی دارد که مه که در واقع به معنای زیبایی و روشنی است، به سه فرزندش نام‌های خاصی داده است که بیانگر صفات پدر یا ویژگی‌های خاص آن‌ها است. این فرد ممکن است به نوعی نماد brilho و عظمت در خانواده‌اش باشد.
شه عیار‌ش یکی به صد کرده
موبد موبدان خود کرده
هوش مصنوعی: سلطان عیاری که یکی از صدها است، موبد بزرگ موبدان خود را تحت تأثیر قرار داده است.
غایت‌اندیش بود و راه‌شناس
پارسا‌یی‌ش را نبود قیاس
هوش مصنوعی: شخصی که درک عمیق و نگرش بلندی دارد و به خوبی راه را می‌شناسد، نمی‌تواند خود را با پارساهای دیگر مقایسه کند.
وان دگر مشرف ممالک بود
باج‌خواه همه مسالک بود
هوش مصنوعی: این شخص در حال نظارت بر سرزمین‌ها و کشورها است و هر راهی را برای جمع‌آوری مالیات و سهم از آنها در نظر دارد.
کرده شاه از درستی قلمش
نافذالامر جمله عجمش
هوش مصنوعی: شاه به خاطر درست‌نویسی‌اش، توانسته است که فرمان‌ها و احکامش را بر همه‌ی عجم‌ها نافذ کند.
وآن سه دیگر به شغل شهر و سپاه
نایب خاص‌تر به حضرت شاه
هوش مصنوعی: این سه نفر دیگر به کارهای مربوط به شهر و نظامی‌ها مشغول‌اند و به نوعی نزدیک‌ترین افراد به دربار سلطنتی هستند.
شه بر ایشان عمل رها کرده
عاملان با عمل وفا کرده
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر اساس قدرت خود عمل می‌کند، دیگران که به کارهای خود وفادارند، موفق‌تر از او خواهند بود.
او همه‌شب به باده بزم‌افروز
عاملانش به کار خود همه روز
هوش مصنوعی: او هر شب با نوشیدن شراب، جشن و شادی را برپا می‌کند و هر روز به کارهای خود مشغول است.
آسیا‌وار گرد خود می‌تاخت
هرچه اندوخت باز می‌انداخت
هوش مصنوعی: همچون آسیابی که دور خودش می‌چرخد، هر چیزی که جمع کرده بود دوباره به زمین می‌ریخت.
گِردِ عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشه‌ها ز بهر تراش
در عالم این سخن پیچید و همه در (مُلک بهرام‌شاه) طمع کردند (تیشه تیز شدن کنایه است از طمع کردن)
گفت هرکس که مست شد بهرام
دین به دینار داد و تیغ به جام
هوش مصنوعی: هر کس که از خوشی و سرمستی به حالتی شبیه به دیوانگی رسید، به بهرام دین که در آن زمان به فرمانروایی می‌رسید، به جای هزینه کردن پول یا چیزهای مادی، سلاح خود را بر روی جام شراب قرار داد.
با حریفان به می در افتاده است
حاصلش باد و خوردنش باده است
هوش مصنوعی: با دوستان در میخانه مشغول خوش‌گذرانی است و نتیجه‌اش فقط مصرف الکل و شادی لحظه‌ای است.
هرکسی را بر آن طمع برخاست
که شود کار مُلک بر وی راست
هوش مصنوعی: هر کسی امید دارد که کارهای کشور به نفع او سامان یابد و به نوعی در دیوانسالاری و مدیریت کشور دخالت کند.
خان خانان روانه گشت ز چین
تا شود خانه‌گیر‌ِ شاه‌ِ زمین
هوش مصنوعی: خان خانان، به سوی چین حرکت کرد تا اینکه بتواند سلطنت زمین را در اختیار بگیرد.
در رکابش چو اژدها‌ی دمان
بود سیصد‌هزار سخت کمان
سخت‌کمان یعنی جنگنجوی قوی 
ستد از نایبان شاه به قهر
جمله ملک ماوراء النهر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت و سلطه‌ای که به نمایندگان شاه داده شده، به زور و به خاطر تسلط بر مردم و سرزمین‌های ماوراء النهر (منطقه‌ای در آسیای مرکزی) است. در واقع، نشان‌دهنده این است که این سلطه، به روش‌هایی ناپسند و قهری به دست آمده است.
ز‌آب جیحون گذشت و آمد تیز
در خراسان فکند رستاخیز
هوش مصنوعی: از آب جیحون عبور کرد و سریع به خراسان رسید و جنبش و همهمه‌ای به پا کرد.
شه چو ز‌آن ترکتاز یافت خبر
اعتماد‌ی ندید بر لشگر
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه از حمله‌ی ترک‌ها مطلع شد، دیگر اعتمادی به لشکر خود نداشت.
همه را دید دست‌پرور ِ ناز
دست از آیین جنگ داشته باز
هوش مصنوعی: همه را دید و متوجه شد که پرورش‌دهنده‌ی نرم‌خو، دیگر از اصول جنگ دست برداشته است.
وانک بودند سروران سپاه
یکدلی‌شان نبود در حق شاه
هوش مصنوعی: و اما فرماندهان سپاه، اگرچه سروران و بزرگان بودند، ولی در دل نسبت به شاه یکدلی و اتحاد نداشتند.
هر یکی در نهفت‌های نورد
پیشرو کرده سوی خاقان مرد
یعنی هر یک از آنها نامه‌ای پنهانی، پیشاپیش سوی خاقان فرستاد (نورد یعنی لاپیچ، نامه‌های قدیمی که می‌پیچیدند و معمولا مهر و موم می‌کردند)
طبع با شاه خویش بد کرده
چارهٔ ملک و مال خود کرده
هوش مصنوعی: طبع انسان به شاه خود خیانت کرده و برای حفظ ملک و ثروت خود تدبیری اندیشیده است.
گفته ما بنده نیک‌خواه توایم
قصد ره کن که خاک راه توایم
هوش مصنوعی: ما بندهٔ خوب تو هستیم، بنابراین به راهی که تو می‌خواهی برویم، چون ما همچون خاکی هستیم که در مسیر تو قرار دارد.
شاه عالم تویی به ما بخرام
پادشاهی نیاید از بهرام
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، تویی که بر عالم فرمانروایی می‌کنی، پس بفرما و با ما مهربانی کن، زیرا پادشاهی دیگری مانند بهرام (بهرام گور) نخواهد آمد.
تیغ اگر بایدت‌، در او آریم
ورنه بندش کنیم و بسپاریم
هوش مصنوعی: اگر به تیغ نیاز داری، آن را به تو می‌دهیم، و اگر نیازی به آن نیست، آن را می‌بندیم و کنار می‌گذاریم.
منهی‌یی زانکه نامه داند خواند
این سخن را به سمع شاه رساند
منهی یعنی خبرچین
شاه از ایرانیان طمع برداشت
مملکت را به نایبان بگذاشت
هوش مصنوعی: پادشاه از ایرانیان ناامید شد و کشور را به نمایندگان خود سپرد.
خویشتن رفت و روی پنهان کرد
با چنان حربه حرب نتوان کرد
هوش مصنوعی: شخصیت خود را از دیگران پنهان کرد و با این شیوه، نمی‌توان به او حمله کرد.
در جهان گرم شد که ‌«شاه جهان
روی کرد از سپاه و ملک نهان
هوش مصنوعی: در جهان شور و شوقی به وجود آمد، زیرا پادشاه بزرگ به ناگهان از میان سپاهیان و قدرت‌های مستتر خود ظاهر شد.
مرد خاقان نبود و لشگر او
به هزیمت گریخت از بر او‌»
هوش مصنوعی: مرد خاقان به معنای فرمانروای بزرگ است، و در این جمله به این اشاره شده که لشکر او از مقابل دشمن فراری شد و نتوانستند در برابر او مقاومت کنند. این نشان‌دهنده ضعف و ناکامی در رهبری و فرماندهی است.
چون به خاقان رسید پیک درود
که شه آمد ز تخت خویش فرود
هوش مصنوعی: وقتی پیک به خاقان رسید و سلام کرد، گفت که پادشاه از تخت خود پایین آمده است.
از کلاه و کمر تو داری بخت
پای درنه نه تاج‌مان و نه تخت
هوش مصنوعی: تقدیر و شانس تو به دلیل ویژگی‌های ظاهری و لباس‌هایت نیست، بلکه به خاطر کمال و ارزش‌های درونی‌ات شکل می‌گیرد، نه به خاطر مقام یا ثروتت.
خان خانان چو گوش کرد پیام
کز جهان ناپدید شد بهرام
هوش مصنوعی: آنگاه که شاهان بزرگ به صدای پیام توجه کردند، به یاد آوردند که بهرام از دنیای فانی رفته است.
داشت از تیغ و تیغ‌بازی دست
فارغانه به رود و باده نشست
هوش مصنوعی: او بی‌خیال از جنگ و نزاع، به آرامی در کنار رود و با نی نوشیدن باده نشسته است.
غم دشمن نخورد و می می‌خوَرد
کارهای نکردنی می‌کرد
هوش مصنوعی: دشمن را غم نمی‌خورد و او به خوش‌گذرانی و نوشیدن مشغول است و کارهای غیرممکن را انجام می‌دهد.
آنچه از خصم خویش نپسندید
کرد تا خصم او بر او خندید
هوش مصنوعی: آنچه را که خودت از دشمنانت نمی‌پسندی، نباید بگذاری تا آنها بر تو بخندند.
شاه بهرام روز و شب به شکار
قاصدانش روانه بر سر کار
هوش مصنوعی: شاه بهرام در روز و شب به دنبال شکار می‌رود و پیام آورانش را برای انجام کارها به سراغ شکار می‌فرستد.
از سپهدار چین خبر می‌جست
تا خبر داد قاصد‌ش به درست
هوش مصنوعی: فردی از فرمانده چین خبر می‌خواست و هنگامی که قاصد به او خبر داد، متوجه شد که اطلاعات دقیقی به او رسیده است.
کاو ز شاه ایمن است و فارغ بال
شاه را سخت فرخ آمد فال
هوش مصنوعی: کسی که زیر سایه و حمایت پادشاه قرار دارد و در آرامش و آسایش زندگی می‌کند، برای پادشاه نشانه‌ای خوشایند و نیکو محسوب می‌شود.
ز‌آن‌همه لشگرش به گاه بسیچ
بود سیصد سوار و دیگر هیچ
هوش مصنوعی: همه آن لشکری که داشت، در زمان جنگ تنها سیصد سوار بود و بیشتر از این نیامده بودند.
هر‌یکی دیده و آزموده به جنگ
بر زمین اژدها در آب نهنگ
هوش مصنوعی: هرکسی که تجربه و شناخت کافی دارد، به نبرد با دشمنان بزرگ در زمین و دریا می‌رود.
همه یکدل چو نار صد دانه
گرچه صد دانه از یکی خانه
هوش مصنوعی: همه همانند یک میوه پر از دانه هستند، اگرچه هر دانه از یک خانه یا یک منبع می‌آید. این یعنی که همه با هم یکپارچه و متحد هستند، حتی اگر از منابع مختلف آمده باشند.
شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد
هوش مصنوعی: شاه با دشمنانش به ترفندهای زیرکانه روی آورد و با استفاده از به تعبیر خود، عوامل پنهان، نقشه‌های خود را به اجرا گذاشت.
آتشی خواست خصم دودش داد
خواب خرگوش داد و زودش داد
هوش مصنوعی: دشمن آتشی طلب کرد، ولی او به جای آن دود بهش داد. این دود باعث شد که او به خواب برود و خیلی زود به خوابش برد.
تیر خوش کرد بر نشانهٔ او
که‌آگهی داشت از فسانهٔ او
هوش مصنوعی: تیر به خوبی به هدف خود رسید، زیرا او از داستان و حقیقت او آگاهی داشت.
بر سرش ناگهان شبیخون برد
گرد بالای هفت گردون برد
هوش مصنوعی: ناگهان حمله‌ای رخ داد که او را از بالای هفت آسمان به زمین آورد.
در شبی تیره کز سیه‌کاری
کرد با چشم‌ها سیه‌ماری
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک که به خاطر کارهای بد، چشمانم مانند یک ماری سیاه شدند.
شبی از پیش برگرفته چراغ
کوه و صحرا سیه‌تر از پر زاغ
هوش مصنوعی: شبی، چراغی که از کوه و دشت گرفته بودم، تاریک‌تر از پر یک زاغ بود.
گفتی‌یی صدهزار زنگی مست
سو به سو می‌دوید تیغ به دست
هوش مصنوعی: گفتی که صدها مرد شرور و مست به این سو و آن سو می‌دویدند و در دستشان تیغ بود.
مردم از بیم زنگی‌یی که دوید
چشم بگشاد اگرچه هیچ ندید
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ترس از زنگی که به یکباره به حرکت درآمد، چشمان خود را باز کردند، هرچند چیزی ندیدند.
چرخ روشن دل سیاه حریر
چون خُم زر سرش گرفته به قیر
هوش مصنوعی: دل روشنی که به رنگ سیاه حریر است، مانند خمره‌ای از طلاست که سر آن با قیر پوشیده شده.
در شبی عنبرین بدین خامی
کرد بهرام جنگ بهرامی
هوش مصنوعی: در شبی خوشبو و دل‌انگیز، بهرام با بی‌تجربگی خود دست به جنگی زد.
در دلیران چین گشاد عنان
حمله‌بر گه به تیغ و گه به سنان
هوش مصنوعی: در دلیران چین، فرمان حمله را می‌دهند و گاهی با شمشیر و گاهی با نیزه به جنگ می‌پردازند.
تیر بر هر کجا زدی حالی
تیر گشتی ز تیر خور خالی
هوش مصنوعی: هر جا که تیر انداختی، حالا خودت هم به نوعی هدف آن تیر قرار گرفته‌ای و احساس می‌کنی از آسیب آن خلاصی نداری.
از خدنگش که خاره را می‌سفت
چشم پرهیز دشمنان می‌خفت
هوش مصنوعی: تیرکمان او چنان دقیق و قوی است که می‌تواند هر هدفی را به راحتی هدف قرار دهد و دشمنان نمی‌توانند چشمانشان را از او برگیرند و همواره در ترس از او به سر می‌برند.
زخم دیدند و تیر پیدا نی
تیر پیدا و زخمی آنجا نی
هوش مصنوعی: زخم را دیده‌اند، اما تیر در دسترس نیست و تیر هم که پیدا می‌شود، جراحتی در آن مکان وجود ندارد.
همه گفتند کاین چه تدبیر است
تیر بی‌زخم و زخم بی‌تیر است
هوش مصنوعی: همه تعجب کردند که این چه نوع تدبیر و راهی است که تیر اصلاً زخمی نمی‌زند و زخم هم از تیر نشأت نمی‌گیرد.
تا چنان شد که کس به یک فرسنگ
گرد میدان او نیامد تنگ
هوش مصنوعی: به گونه‌ای شد که هیچ‌کس به فاصله یک فرسنگ از دور میدان او نزدیک نشد.
او چو ابری به هر طرف می‌گشت
دشت ازو کوه و کوه ازو شده دشت
هوش مصنوعی: او مانند ابری در همه جا پراکنده می‌شد، به طوری که دشت‌ها و کوه‌ها همه تحت تأثیر وجود او قرار می‌گرفتند و دشت از کوه‌ها جدا نمی‌شد.
کشت چندان از آن سپاه به تیر
که زمین نرم شد ز خون چو خمیر
هوش مصنوعی: در اینجا به کشتاری اشاره شده است که با تیرزنی انجام شده و به حدی بوده که زمین از خون پر شده و مانند خمیر نرم شده است. این تصویرگرى نشان‌دهنده شدت و وحشت این نبرد است.
بر تن هرکه رفت پیکانش
رخت برداشت از تنش جانش
هوش مصنوعی: هر کسی که بر او تیر ناخواسته‌ای فرود آید، این تیر سبب جدایی جان از تن او می‌شود.
صبح چون تیغ آفتاب کشید
تشت خون آمد از سپهر پدید
هوش مصنوعی: صبح که با نور طلایی‌اش مانند تیغ آفتاب بر افراز شد، اثر خون رنگین از آسمان نمایان گردید.
تیغ بی‌خون و تشت چون باشد؟
هرکجا تیغ و تشت‌، خون باشد
هوش مصنوعی: تیغ همیشه با خون همراه است و وجود تشت هم نشان‌دهنده وقوع یک حادثه است. بنابراین، وقتی که تیغ و تشت در جایی وجود داشته باشند، حتماً نشانه‌ای از خونریزی یا اتفاقی تلخ در آنجا هست.
از بسی خون که خون خدایش مرد
جوی خون رفت و گوی سر می‌برد
هوش مصنوعی: از خیلی خون‌هایی که بر اثر شهادت خداوندش ریخته شده، جوی‌های خونی جاری است و سرهای زیادی از آنان بریده شده است.
وز بسی تن که تیغ پی می‌کرد
زهره صفرا و زهره قی می‌کرد
هوش مصنوعی: از میان بسیاری از بدن‌ها که با تیغ به جنگ می‌رفتند، برخی مانند زهره زرد و برخی دیگر مانند زهره سفید بودند.
تیر مار جهنده در پیکار
بد بود چون جهنده باشد مار
هوش مصنوعی: مار در نبرد به عنوان یک تیر پرتاب شده و خطرناک عمل می‌کند، چون هر جا که به حرکت درمی‌آید، تهدیدی بزرگ محسوب می‌شود.
شاه بهرام در میان مصاف
نوک تیرش چو موی موی شکاف
هوش مصنوعی: شاه بهرام در میانه جنگ، مانند مویی که به دو نیم شده، تیری را به سمت دشمن پرتاب می‌کند.
تیغ اگر بر زدی به فرق سوار
تا کمر‌گه شکافتی چو خیار
هوش مصنوعی: اگر تیغ را بر سر سوار بزنید، تا کمر او را مثل خیار شکافنده خواهید کرد.
ور به تحریف تیغ دادی بیم
مرد را کردی از کمر به دو نیم
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر تحریف و تغییر حقیقت را به خطر بیندازی، مردانگی را از میان می‌بری و او را از وسط دو نیم کرده‌ای.
تیغ از این‌سان و تیر از آن‌سان بود
شاید ار خصم ازو هراسان بود
هوش مصنوعی: تیغ و تیر هر کدام به نوعی خطرناک و مرگبار هستند، اما اگر دشمن از چیزی بترسد، احتمالاً آن چیز قدرت بیشتری دارد.
ترک از این ترکتاز ناگه او
وآنچنان زخم سخت بر ره او
هوش مصنوعی: ناگهان او از ترک خود به شدت آسیب می‌بیند و زخم عمیقی بر سر راهش می‌افتد.
همه را در بهانه گاه گریز
تیغ‌ها کند گشت و تک‌ها تیز
هوش مصنوعی: همه با بهانه‌ای برای فرار از مشکلات، تیغ‌های تند و تیزی پیدا کرده‌اند.
آهن شه چو سخت جوشی کرد
لشگر ترک سست کوشی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آهنگر در عمل خود سخت و محکم می‌شود، لشکر ترک به حالت سستی و ضعف درمی‌آید.
شه نمودار فتح را بشناخت
تیغ می‌راند و تیر می‌انداخت
هوش مصنوعی: پادشاه پیروزی را شناخت و با شمشیرش دشمنان را می‌کشت و با تیرش به آن‌ها حمله می‌کرد.
درهم افکندشان به صدمه تیغ
گفتی او باد بود و ایشان میغ
هوش مصنوعی: تیغ برای آسیب زدن به آن‌ها آمده بود، به‌گونه‌ای که گویی او مانند باد بود و آن‌ها مثل ابرها.
لشگر خویش را به پیروزی
گفت هان روزگار و هان روزی
هوش مصنوعی: به سپاهیان خود پیغام پیروزی را می‌فرستد و به روزگار و سرنوشت اشاره می‌کند.
باز کوشید تا سری بزنیم
قلب‌گه را ز جایگه بکنیم
هوش مصنوعی: او دوباره تلاش می‌کند تا به دلی سر بزند و آن را از مکانش خارج کند.
حمله بردند جمله پشتاپشت
شیر در زیر و اژدها در مشت
هوش مصنوعی: همه به یکدیگر حمله کردند، در حالی که شیر در پایین و اژدها در دستانشان بود.
لشگری بیشتر ز ریگ و ز خاک
گشت از صدمهای خویش هلاک
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگتر از ریگ و خاک در میدان نبرد جمع شدند و به دلیل آسیب‌هایی که دیدند، از هم پاشیدند و نابود شدند.
میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقهٔ مقدمه ریخت
میمنه و میسره و قلب و مقدمه نام‌های صف‌بندی و تقسیم لشگر در جنگ‌های قدیم است.
شاه را در ظفر قوی شد دست
قلب و دارای قلب را بشکست
هوش مصنوعی: دل قوی و شجاع شاه به پیروزی رسید و قلب ثروتمند، شکست خورد.
سختی پنجهٔ سیه‌شیران
کوفته مغز ِ نرم‌شمشیر‌ان
هوش مصنوعی: سختی و دشواری‌هایی که شیران تیره‌دل ایجاد می‌کنند، باعث می‌شود که افراد نرم‌دل و لطیف تحت فشار قرار بگیرند.
تیر چون مار بیوَراسب شده
زو سوار افتاده اسب شده
بیوراسب یعنی ضحاک
لشگر ترک را ز دشنهٔ تیز
تا به جیحون رسید گرد گریز
هوش مصنوعی: لشگر ترک به شدت تحت فشار قرار گرفته و از دشنهٔ تیز سلاح‌ها فرار کردند و تا رود جیحون عقب نشستند.
شاه چندان گرفت گوهر و گنج
که دبیر آمد از شمار به رنج
هوش مصنوعی: شاه به اندازه‌ای جواهر و ثروت جمع‌آوری کرد که دیگر نوشتن و شمردن آن برای نویسنده سخت و دشوار شد.
گشت با فتح از‌آن ولایت باز
با رعیت شده رعایت ساز
هوش مصنوعی: پس از به دست آوردن پیروزی، به آن سرزمین بازگشت و با مردم آنجا به تعامل و احترام پرداخت.
بر سر تخت شد به پیروزی
بر جهان تازه کرد نوروزی
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت نشسته و با پیروزی بر دنیا، جشن نوروز را تازه کرده است.
هرکسی پیش او زمین می‌رفت
در خور فتح آفرین می‌گفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر او تعظیم می‌کرد، به خاطر پیروزی‌هایش ستایش می‌شد.
پهلوی خوان پارسی فرهنگ
پهلوی خواند بر نوازش چنگ
هوش مصنوعی: بالای خوان یا سفره فارسی، فرهنگ و ادب ایرانی را به زیبایی و به دلنشینی چون نواختن چنگ می‌نوازد.
شاعران عرب چو دُر خوشاب
شعر خواندند بر نشید رباب
هوش مصنوعی: شاعران عرب مانند مروارید شیرین، اشعار خود را به زیبایی و دلنشینی می‌خواندند و کلامشان یادآور نغمه‌ی خوش رباب بود.
شاه فرهنگ دان شعر شناس
بیش از آن دادشان که بود قیاس
هوش مصنوعی: پادشاهی که به فرهنگ و شعر آشناست، بیشتر از آنچه که باید به آنها عطا کرد، به آنها بخشید.
کرد از آن گنج و آن غنیمت پر
وقف آتشکده هزار شتر
هوش مصنوعی: از آن ثروت و گنج و ما‌نای فراوان، برای آتشکده هزار شتر اهدا کرد.
دُر به دامن فشاند و زر به کلاه
بر سر موبدان آتشگاه
هوش مصنوعی: مرواریدها را به دامن خود افکند و طلا را بر سر کلاه موبدان آتشگاه قرار داد.
داد چندان زر از خزانهٔ خویش
که به گیتی نماند کس درویش
هوش مصنوعی: او آن‌قدر طلا از گنجینه‌اش بخشید که در دنیا دیگر کسی فقیر نماند.

حاشیه ها

1392/01/12 12:04
علیرضا

ترکیب قوی رای و تمام اندیش و کارشناس واقعا استادانه ست

1395/03/04 16:06
سید روح اله بنی فاطمی

با سلام ، شاید بهتر باشد در مصراعِ « شاه عالم توئی به ما به خرام » به خرام به صورت یکسره « بخرام » نوشته شود . فعل امر از خرامیدن . با سپاس .