بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق
شاه روزی رسیده بود ز دشت
در خَوَرنَق به خرمی میگشت
حجرهای خاص دید در بسته
خازن از جستجوی آن رسته
شه در آن حجره نانهاده قدم
خاصگان و خزینهداران هم
گفت این خانه قفل بسته چراست؟
خازن خانه کو؟ کلید کجاست؟
خازن آمد به شه سپرد کلید
شاه چون قفل برگشاد چه دید!
خانهای دید چون خزانه گنج
چشم بیننده زو جواهرسنج
خوشتر از صد نگارخانهٔ چین
نقش آن کارگاه دستگزین
هرچه در طرز خردهکاری بود
نقش دیوار آن عماری بود
هفت پیکر در او نگاشته خوب
هر یکی زآن به کشوری منسوب
دختر رای هند فورَک نام
پیکری خوبتر ز ماه تمام
دخت خاقان بهنام یغما ناز
فتنهٔ لعبتان چین و طراز
دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بهسان کبک دری
دخت سقلابشاه نسریننوش
ترک چینی طراز رومی پوش
دختر شاه مغرب آزریون
آفتابی چو ماه روزافزون
دختر قیصر ِ همایونرای
هم همایون و هم بهنام همای
دخت کسری ز نسل کیکاووس
درستی نام و خوب چون طاووس
در یکی حلقه حمایل بست
کرده این هفت پیکر از یک دست
هر یکی با هزار زیبایی
گوهرافروز نور بینایی
در میان پیکری نگاشته نغز
کان همه پوست بود وین همه مغز
نوخطی در نشانده در کمرش
غالیه خط کشیده بر قمرش
چون سهیسروِ برفراخته سر
زده در سیم، تاج تا به کمر
آن بتان دیده برنهاده بدو
هر یکی دل به مهر داده بدو
او در آن لعبتان شکر خنده
وآنهمه پیش او پرستنده
بر نوشته دبیر پیکر او
نام بهرام گور بر سر او
کان چنانست حکم هفت اختر
کاین جهان جوی چون برآرد سر
هفت شهزاده را ز هفت اقلیم
در کنار آورَد چو در یتیم
ما نه این دانه را به خود کشتیم
آنچه اختر نمود بنوشتیم
گفت تا باشد از نمونش رای
گفتن از ما و ساختن ز خدای
شاه بهرام کاین فسانه بخواند
در فسون فلک شگفت بماند
مهر آن دختران زیباروی
در دلش جای کرده موی به موی
مادیانانْ گُشن و فحلْ شموس
شیرمردی جوان و هفت عروس
رغبت کام چون فزون فکند
دل تقاضای کام چون نکند؟
گرچه آن کارنامه راه زدش
شادمانی شد از یکی به صدش
زانکه بر عمرش استواری داد
بر مرادش امیدواری داد
در مدارای مرد کار کند
هرچه او را امیدوار کند
شه چو زان خانه رخت بیرون برد
قفل بر زد، به خازنش بسپرد
گفت اگر بشنوم که هیچکسی
قفل ازین در جدا کند نفسی
هم در این خانه خون او ریزم
سرش از گردنش درآویزم
در همه خیلخانه از زن و مرد
سوی آن خانه کس نگاه نکرد
وقت وقتی که شاه گشتی مست
سوی آن در شدی کلید به دست
در گشادی و در شدی به بهشت
دیدی آن نقشهای خوبسرشت
مانده چون تشنهای برابر آب
به تمنای آن شدی در خواب
تا برون شد سرِ شکارش بود
کهآمد آن خانه غمگسارش بود
بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن: روزی از روضهٔ بهشتی خویشبخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر: چون ز بهرام گور با پدرش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه روزی رسیده بود ز دشت
در خَوَرنَق به خرمی میگشت
هوش مصنوعی: شاه روزی از دشت به شهری به نام خورنق رسید و مشغول خوشگذرانی و لذت بردن بود.
حجرهای خاص دید در بسته
خازن از جستجوی آن رسته
هوش مصنوعی: یک اتاق مخصوصی را دید که در آن بسته شده بود و از جستجوی آن خارج شده بود.
شه در آن حجره نانهاده قدم
خاصگان و خزینهداران هم
هوش مصنوعی: در آن اتاق، پادشاه از حضور خواص و مسئولان خزانهداری آگاه است و قدم گذاشته است.
گفت این خانه قفل بسته چراست؟
خازن خانه کو؟ کلید کجاست؟
هوش مصنوعی: چرا این خانه قفل شده است؟ صاحب خانه کجاست و کلید آن کجا قرار دارد؟
خازن آمد به شه سپرد کلید
شاه چون قفل برگشاد چه دید!
هوش مصنوعی: خازن به شاه رسید و کلید را به او سپرد. وقتی قفل را باز کرد، چه چیزی دید؟
خانهای دید چون خزانه گنج
چشم بیننده زو جواهرسنج
هوش مصنوعی: خانهای را مشاهده کردم که مانند گنجینهای از جواهرات بود و چشم بیننده در آن به جستجوی زیباییها و ارزشها بود.
خوشتر از صد نگارخانهٔ چین
نقش آن کارگاه دستگزین
هوش مصنوعی: کارگاه زیبایی که با دقت و انتخاب ساخته شده است، از صد نگارخانهٔ چین هم دلپذیرتر است.
هرچه در طرز خردهکاری بود
نقش دیوار آن عماری بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جزئیات و جزئیات کارها وجود داشت، نقش دیوار آن ساختمان را ایفا میکرد.
هفت پیکر در او نگاشته خوب
هر یکی زآن به کشوری منسوب
هوش مصنوعی: هفت پیکر در او به زیبایی نوشته شده و هر یک از آنها به سرزمینی منسوب است.
دختر رای هند فورَک نام
پیکری خوبتر ز ماه تمام
رای: نامی که بدان حکمرانان نواحی هند را بازخوانند.
دخت خاقان بهنام یغما ناز
فتنهٔ لعبتان چین و طراز
هوش مصنوعی: دختر خاقان با نام یغما، زیبایی و فریبندگیاش همچون سرگرمی و آراستگیهای چین است.
دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بهسان کبک دری
هوش مصنوعی: دختر خوارزمشاه با ناز و دلربایی مانند کبک دری به آرامی و زیبایی حرکت میکند.
دخت سقلابشاه نسریننوش
ترک چینی طراز رومی پوش
هوش مصنوعی: دختر شاه سقلاب که نامش نسرین است، زیبایی مانند ترکها و لباسی به شکلی رومی بر تن دارد.
دختر شاه مغرب آزریون
آفتابی چو ماه روزافزون
هوش مصنوعی: دختر شاه مغرب مانند ماهی درخشان و زیبایی است که هر روز به درخشندگیاش افزوده میشود.
دختر قیصر ِ همایونرای
هم همایون و هم بهنام همای
هوش مصنوعی: دختر قیصر با شکوه و عظمت و همچنین با نامی فرخنده و بزرگ است.
دخت کسری ز نسل کیکاووس
درستی نام و خوب چون طاووس
هوش مصنوعی: دختر کسری از نسل کیکاووس است که نام و زیباییاش مانند طاووس است.
در یکی حلقه حمایل بست
کرده این هفت پیکر از یک دست
هوش مصنوعی: در یک حلقه، هفت پیکر به یکدیگر پیوستهاند و همه به یک دست وابستهاند.
هر یکی با هزار زیبایی
گوهرافروز نور بینایی
هوش مصنوعی: هر شخصی دارای زیباییهای فراوانی است که همچون جواهرات، نور و درخشانی خاصی را به وجود میآورد و موجب روشنایی دیدگاهها و احساسات میشود.
در میان پیکری نگاشته نغز
کان همه پوست بود وین همه مغز
هوش مصنوعی: در میان یک جسم زیبا، حقایق مهمی نهفته است که فقط به ظاهر آن نباید توجه کرد، بلکه باید به عمق و محتوای واقعی آن نیز نگریست.
نوخطی در نشانده در کمرش
غالیه خط کشیده بر قمرش
نوخطی دُر نشانده در کمرش: یعنی جوانی که تازه ریش در آورده و در کمربندش لعل و دُر نشانده شده.
چون سهیسروِ برفراخته سر
زده در سیم، تاج تا به کمر
هوش مصنوعی: سرو بلند و خوشفرم مانند تاجی زیبا، که از نقره ساخته شده و تا کمر جلوه میکند.
آن بتان دیده برنهاده بدو
هر یکی دل به مهر داده بدو
هوش مصنوعی: آن معشوقهها چشمان خود را به او دوختهاند و هر کدام قلب خود را با عشق به او سپردهاند.
او در آن لعبتان شکر خنده
وآنهمه پیش او پرستنده
هوش مصنوعی: او در آن بازیهای شیرین و خندهآور است و همه به او ارادت میورزند.
بر نوشته دبیر پیکر او
نام بهرام گور بر سر او
هوش مصنوعی: بر روی نوشتهای که دبیر درست کرده، نام بهرام گور بر روی سر او قرار دارد.
کان چنانست حکم هفت اختر
کاین جهان جوی چون برآرد سر
هوش مصنوعی: حکم و تاثیر هفت سیاره به گونهای است که وقتی این جهان به اوج یا سرنوشت خود میرسد، نتایج آن مشخص میشود.
هفت شهزاده را ز هفت اقلیم
در کنار آورَد چو در یتیم
هوش مصنوعی: هفت پسر بزرگ را از هفت سرزمین جمع میکند، مانند آنکه در کنار یتیم باشد.
ما نه این دانه را به خود کشتیم
آنچه اختر نمود بنوشتیم
هوش مصنوعی: ما این دانه را به خودمان نکاشتیم، بلکه آنچه که سرنوشت برای ما رقم زده، همان را پذیرفتهایم.
گفت تا باشد از نمونش رای
گفتن از ما و ساختن ز خدای
هوش مصنوعی: گفت اگر ما الگوی خوبی باشیم، میتوانیم دربارهی او صحبت کنیم و از خلقت خدا بگوییم.
شاه بهرام کاین فسانه بخواند
در فسون فلک شگفت بماند
هوش مصنوعی: شاه بهرام این داستان را با صدای بلند میخواند و آسمان از این قصه شگفتزده میماند.
مهر آن دختران زیباروی
در دلش جای کرده موی به موی
هوش مصنوعی: محبت آن دختران زیبایی در دل او جا دارد، به گونهای که انگار در هر رشته از موی او قرار گرفته است.
مادیانانْ گُشن و فحلْ شموس
شیرمردی جوان و هفت عروس
هوش مصنوعی: اسبهای نر قوی و چابک، جوانی شجاع و نیرومند مانند خورشید و هفت همسر زیبا در کنار او.
رغبت کام چون فزون فکند
دل تقاضای کام چون نکند؟
هوش مصنوعی: وقتی که تمایل به لذت و خواستهها زیاد باشد، دل چرا نباید درخواست و خواستهای داشته باشد؟
گرچه آن کارنامه راه زدش
شادمانی شد از یکی به صدش
هوش مصنوعی: هرچند این کارنامه آن را به چالش کشید، اما شادی او از یک به صد افزایش یافت.
زانکه بر عمرش استواری داد
بر مرادش امیدواری داد
هوش مصنوعی: چون بر عمر او ثبات و پایداری بخشید، بر آرزوهایش امیدواری عطا کرد.
در مدارای مرد کار کند
هرچه او را امیدوار کند
هوش مصنوعی: در سازگاری و نرمخویی مرد، هر چیزی که او را به آینده امیدوار کند، اثرگذار خواهد بود.
شه چو زان خانه رخت بیرون برد
قفل بر زد، به خازنش بسپرد
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه از آن مکان خارج شد، در را قفل کرد و کلید را به حافظ آن مکان سپرد.
گفت اگر بشنوم که هیچکسی
قفل ازین در جدا کند نفسی
هوش مصنوعی: او گفت اگر بشنوم که هیچ کس در این در را باز کند، حتی یک نفس هم نمیکشم.
هم در این خانه خون او ریزم
سرش از گردنش درآویزم
هوش مصنوعی: من در این خانه خون او را میریزم و سرش را از بدنش جدا میکنم.
در همه خیلخانه از زن و مرد
سوی آن خانه کس نگاه نکرد
هوش مصنوعی: هیچکس به آن خانه توجهی نکرد، حتی در میان جمعیت زن و مرد.
وقت وقتی که شاه گشتی مست
سوی آن در شدی کلید به دست
هوش مصنوعی: زمانی که به مقام و سلطنت رسیدی و intoxicated از شادی، به سوی آن در رفتی با کلید در دست.
در گشادی و در شدی به بهشت
دیدی آن نقشهای خوبسرشت
هوش مصنوعی: در زمان آرامش و آزادی، زیباییهای بهشت را دیدی که با نیکی و صفا خلق شدهاند.
مانده چون تشنهای برابر آب
به تمنای آن شدی در خواب
هوش مصنوعی: ماننده به کسی هستی که در انتظار آب مانند تشنهای است که حتی در خواب به فکر آن است.
تا برون شد سرِ شکارش بود
کهآمد آن خانه غمگسارش بود
هوش مصنوعی: زمانی که شکار بیرون رفت، آن خانهای که به خاطرش غمگین بود، به آنجا آمد.
حاشیه ها
1398/02/28 22:04
علی محمد gitiforuz_ali@yahoo.com
دخت سقلاب شاه نسرین نوش درست است
به اشتباه قلاب شاه ضبط شده است