گنجور

بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر

چون ز بهرام گور با پدرش
باز گفتند منهیان خبرش
که به سرپنجه شیرگیر شده‌ست
شیرِ برنا و گرگ ِ پیر شده‌ست
شیر با او چو سگ بوَد به نبرد
کاو همی ز اژدها برآرد گَرد
دیو بندد به خمّ ِ خامِ کمند
کوه ساید به زیر سُم سمند
ز‌آهنْ الماسِ او حریر کند
و‌آهنش سنگ را خمیر کند
پدر از آتش جوانی او
مرگ خود دید زندگانی او
کرد از آن شیر آتشین بیشه
همچو شیران ز آتش اندیشه
از نظرگاه خویش ماندش دور
گرچه ناقص بود نظر بی‌نور
بود بهرام روز و شب به شکار
گاه بر باد و گاه باده‌گسار
به شکار و به می شتابنده
در یمن چون سهیل تابنده
کرد شاه یمن ز غایت مهر
حکم او را روان چو حکم سپهر
از سر دانش و کفایت خویش
حاکمش کرد بر ولایت خویش
دادش از چند گونه گوهر و تیغ
جان اگر خواست هم نداشت دریغ
هرچه بایستش از جواهر و گنج
بود و یک جو نبودش انده و رنج
ز‌آن عنایت که بود در سفر‌ش
یاد نامد ولایت پدر‌ش
دور چون در نَبَشت روزی چند
بازی‌یی نو نمود چرخ بلند
یزدگرد از سریر سیر آمد
کارِ بالا گرفته زیر آمد
تاج و تختی که یافت از پدران
کرد با او همان که با دگران
چون تهی شد سر سریر ز شاه
انجمن ساختند شهر و سپاه
کز نژاد‌ش کسی رها نکنند
خدمت مار و اژدها نکنند
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمند‌ی داشت
از جنایت کشیدن پدرش
دیده کس ندید در هنر‌ش
گفت هر کس در او نظر نکنیم
وز پدر مردنش خبر نکنیم
کان بیابانیِ عرب‌پرورد
کار مُلک عجم نداند کرد
تازیان را دهد ولایت و گنج
پارسی‌زادگان رسند به رنج
کس نمی‌خواست کاو شود بر گاه
چون خدا خواست بر نهاد کلاه
پیری از بخردان گزین کردند
نام او داور زمین کردند
گرچه نز جنس تاجداران بود
هم به گوهر ز شهریاران بود
تاج بر فرق سر نهادندش
کمر هفت چشمه دادندش
چونکه بهرام‌گور یافت خبر
که‌آسمان دور خویش برد به سر
دوری از سر نمود دیگر بار
بر‌خلاف گذشته آمد کار
از سر تخت و تاج شد پدرش
کس نبد تخت گیر و تاجور‌ش
پای بیگانه در میان آمد
شورشی تازه در جهان آمد
اول آیین سوگواری داشت
نقش پیروزه بر عقیق نگاشت
وانگه آورد عزم آنکه چو شیر
برکشد بر مخالفان شمشیر
تیغ بر دشمنان دراز کند
در پیکار و کینه باز کند
باز گفتا چرا ددی سازم
اول آن به که بخردی سازم
گرچه ایرانیان خطا کردند
کز دل آزرم ما رها کردند
در دل سختشان نخواهم دید
نرمی آرم که نرمی‌ست کلید
با همه سگدلی شکار منند
گوسپندان مرغزار منند
گرچه در پشم خویشتن خسبند
همه در پنبه‌زار من خسبند
به که بد‌عهد و سنگدل باشند
تا ز من عاقبت خجل باشند
از خیانت رسد خجالت مرد
وز خجالت دریغ باشد و درد
به جز آن هرچه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری
بی‌خردوار اگر شدند ز دست
به خردشان کنم خدیو پرست
مرد کز صید نا‌صبور افتد
تیر او از نشانه دور افتد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ز بهرام گور با پدرش
باز گفتند منهیان خبرش
هوش مصنوعی: در زمانی که بهرام گور با پدرش صحبت کرد، خبرهایی در مورد منهیان به او رسید.
که به سرپنجه شیرگیر شده‌ست
شیرِ برنا و گرگ ِ پیر شده‌ست
هوش مصنوعی: شیر جوانی که به شدت نیرومند است، گرفتار دام شده و گرگ پیر و فرتوت نیز در وضعیتی ضعیف قرار گرفته است.
شیر با او چو سگ بوَد به نبرد
کاو همی ز اژدها برآرد گَرد
هوش مصنوعی: شیر در نبرد با او مثل سگی می‌شود که از اژدها گرد و غبار برمی‌دارد.
دیو بندد به خمّ ِ خامِ کمند
کوه ساید به زیر سُم سمند
هوش مصنوعی: دیو، به وسیله‌ی تله‌ای که برایش تهیه کرده‌اند، در دام می‌افتد و به وسیله‌ی اسب تندرو به زیر کوه منتقل می‌شود.
ز‌آهنْ الماسِ او حریر کند
و‌آهنش سنگ را خمیر کند
هوش مصنوعی: او با قدرت و مهارت خاصی که دارد، می‌تواند آهن را به الماس تبدیل کند و همچنین می‌تواند سنگ را نرم و شکل‌پذیر کند.
پدر از آتش جوانی او
مرگ خود دید زندگانی او
هوش مصنوعی: پدر با دیدن شور و شوق جوانی فرزندش، به یاد مرگ خودش افتاد و احساس کرد که زندگی او در این نشاط به تصویر کشیده می‌شود.
کرد از آن شیر آتشین بیشه
همچو شیران ز آتش اندیشه
هوش مصنوعی: شیر آتشین در جنگل، مانند شیران، از آتش افکار خود برخوردار است.
از نظرگاه خویش ماندش دور
گرچه ناقص بود نظر بی‌نور
هوش مصنوعی: هرچند که نظر او ناقص و نادرست بود، اما از دیدگاه خودش فاصله‌ای از آن برنمی‌داشت.
بود بهرام روز و شب به شکار
گاه بر باد و گاه باده‌گسار
بهرام شب و روز به شکار و تفریح مشغول بود یا بر اسب تیزروش سوار بود و یا مشغول باده‌نوشی.
به شکار و به می شتابنده
در یمن چون سهیل تابنده
به شکار و تفریح و می‌گساری می‌پرداخت و در یمن، مانند ستاره سهیل، می‌درخشید و معروف شده بود.
کرد شاه یمن ز غایت مهر
حکم او را روان چو حکم سپهر
هوش مصنوعی: پادشاه یمن به خاطر محبت زیاد، حکم خود را مانند حکم آسمان به جریان انداخت.
از سر دانش و کفایت خویش
حاکمش کرد بر ولایت خویش
هوش مصنوعی: او به خاطر دانش و صلاحیتی که داشت، خود را حاکم بر سرزمینش قرار داد.
دادش از چند گونه گوهر و تیغ
جان اگر خواست هم نداشت دریغ
هوش مصنوعی: اگر کسی از من خواسته باشد که جانم را بدهد، حتی اگر از انواع جواهرات و شمشیرها نیز بیشتر باشد، باز هم چیزی برای ندادن ندارم.
هرچه بایستش از جواهر و گنج
بود و یک جو نبودش انده و رنج
هوش مصنوعی: هرچه که باید از جواهرات و گنج‌ها باشد، یک جو از آن نبود، پس او غم و رنج دارد.
ز‌آن عنایت که بود در سفر‌ش
یاد نامد ولایت پدر‌ش
هوش مصنوعی: به خاطر توجه و محبت‌هایی که در سفر از او دیده‌ام، یاد و خاطر پدرش برایم فراموش نشده است.
دور چون در نَبَشت روزی چند
بازی‌یی نو نمود چرخ بلند
در نبشت: طی کرد، در نوَردید
یزدگرد از سریر سیر آمد
کارِ بالا گرفته زیر آمد
هوش مصنوعی: یزدگرد از مقام و position خود پایین آمده و به اوضاع نابسامان و مشکلات دنیای خود مواجه شده است. به عبارتی، او که در ابتدا در موقعیت بالایی بود، حالا به دنیای پایین و سختی‌ها دچار شده است.
تاج و تختی که یافت از پدران
کرد با او همان که با دگران
هوش مصنوعی: تاج و تختی که از پدران به او رسیده، همان سرنوشتی را خواهد داشت که دیگران تجربه کرده‌اند.
چون تهی شد سر سریر ز شاه
انجمن ساختند شهر و سپاه
هوش مصنوعی: هنگامی که سلطنت از بین رفت، شهر و نیروهای نظامی را ترتیب دادند.
کز نژاد‌ش کسی رها نکنند
خدمت مار و اژدها نکنند
هوش مصنوعی: هیچکس از نسل خود دور نمی‌شود و کسی آماده نیست که به مخلوقاتی مانند مار و اژدها خدمت کند.
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمند‌ی داشت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بهرام مقام و بزرگی داشت، اما همچنین دانش و قدرت و نیرویی نیز در اختیار داشت.
از جنایت کشیدن پدرش
دیده کس ندید در هنر‌ش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در هنر پدرش نتوانسته است بی‌مهری و ظلم او را به چشم ببیند.
گفت هر کس در او نظر نکنیم
وز پدر مردنش خبر نکنیم
هوش مصنوعی: اگر به کسی توجه نکنیم و به مرگ پدرش اشاره‌ای نکنیم، چه کسی به او اهمیت می‌دهد؟
کان بیابانیِ عرب‌پرورد
کار مُلک عجم نداند کرد
هوش مصنوعی: بیابان‌نشینان عرب، به کارهای حکمرانی و اداره‌ امور کشور عجم آشنایی ندارند.
تازیان را دهد ولایت و گنج
پارسی‌زادگان رسند به رنج
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که عرب‌ها حاکمیت و قدرت را در دست خواهند گرفت، در حالی که ثروت و منابع به ایرانیان می‌رسد و آنها به زحمت و سختی به دست خواهند آورد.
کس نمی‌خواست کاو شود بر گاه
چون خدا خواست بر نهاد کلاه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌خواست که بر این مقام قرار بگیرد، اما چون اراده خداوند بر این بود، او در این موقعیت قرار گرفت.
پیری از بخردان گزین کردند
نام او داور زمین کردند
هوش مصنوعی: پیرمردی عاقل و دانا را انتخاب کردند و نام او را داور زمین گذاشتند.
گرچه نز جنس تاجداران بود
هم به گوهر ز شهریاران بود
هوش مصنوعی: اگرچه او از خانواده‌ی پادشاهان است، اما با ارزش و گرانبهایی است که از بزرگان و رادمردان نشأت گرفته است.
تاج بر فرق سر نهادندش
کمر هفت چشمه دادندش
هوش مصنوعی: بر او با شکوهی تاج گذاشتند و برایش کمری از هفت چشمه آب دادند.
چونکه بهرام‌گور یافت خبر
که‌آسمان دور خویش برد به سر
هوش مصنوعی: وقتی بهرام‌گور متوجه شد که آسمان به سمت او آمده و دور او را گرفته است.
دوری از سر نمود دیگر بار
بر‌خلاف گذشته آمد کار
هوش مصنوعی: فاصله گرفتن از کسی یا چیزی، دوباره حالتی را به وجود آورد که برخلاف آنچه در گذشته بوده است.
از سر تخت و تاج شد پدرش
کس نبد تخت گیر و تاجور‌ش
هوش مصنوعی: پدر او از مقام و جلال خود کنار رفته و دیگر کسی به او توجه نمی‌کند و به هیچ عنوان مقامش را نمی‌گیرد.
پای بیگانه در میان آمد
شورشی تازه در جهان آمد
هوش مصنوعی: ورود فردی غیرآشنا و بیگانه به جمع یا محیطی، باعث به وجود آمدن یک درگیری و تحریک جدید در دنیا شده است.
اول آیین سوگواری داشت
نقش پیروزه بر عقیق نگاشت
هوش مصنوعی: در آغاز، آداب عزاداری را با تصویر زیبای پیروزی بر روی سنگ عقیق به نمایش گذاشت.
وانگه آورد عزم آنکه چو شیر
برکشد بر مخالفان شمشیر
هوش مصنوعی: سپس تصمیم گرفت که مانند شیر، بر مخالفان خود شمشیر بکشد و با قدرت و شجاعت به جنگ آنها برود.
تیغ بر دشمنان دراز کند
در پیکار و کینه باز کند
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شمشیرش را به سمت دشمنان دراز می‌کند و کینه و دشمنی را تیزتر می‌سازد.
باز گفتا چرا ددی سازم
اول آن به که بخردی سازم
هوش مصنوعی: او دوباره گفت: چرا باید آن را تند و سریع بسازم؟ بهتر است که ابتدا آن را به خوبی و با خرد بسازم.
گرچه ایرانیان خطا کردند
کز دل آزرم ما رها کردند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ایرانیان اشتباهاتی کردند و از احساس عذرخواهی و شرمندگی ما فاصله گرفتند،
در دل سختشان نخواهم دید
نرمی آرم که نرمی‌ست کلید
هوش مصنوعی: دل‌های سخت آنها را نرم نخواهم دید، زیرا نرمی در حقیقت کلید دستیابی به هدف است.
با همه سگدلی شکار منند
گوسپندان مرغزار منند
هوش مصنوعی: همه به دنبال شکار من هستند و مانند گوسفندانی که در مرتع هستند، بی‌خبر و بی‌دفاع به نظر می‌رسند.
گرچه در پشم خویشتن خسبند
همه در پنبه‌زار من خسبند
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که دیگران خواب آرام و راحتی داشته باشند و در دنیای خود غرق شوند، من در دنیای خودم و در غفلت‌ها و رویاهای خودم قرار دارم.
به که بد‌عهد و سنگدل باشند
تا ز من عاقبت خجل باشند
هوش مصنوعی: بهتر است که کسانی که دلشان سنگی و عهدشان شکسته است، در کنار من باشند، زیرا در نهایت از من خجلت زده خواهند شد.
از خیانت رسد خجالت مرد
وز خجالت دریغ باشد و درد
هوش مصنوعی: اگر مردی خیانت کند، باید از عمل خود خجالت بکشد و این خجالت باعث می‌شود که او احساس غم و درد کند.
به جز آن هرچه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری
هوش مصنوعی: اگر غیر از این چیزی که مشاهده می‌کنی، نشانه‌ای از ذلت و خوار شدن باشد، می‌توان آن را نوعی ظلم و ستم دانست.
بی‌خردوار اگر شدند ز دست
به خردشان کنم خدیو پرست
هوش مصنوعی: اگر این افراد به خاطر نادانی کارهای نادرست انجام دهند، من آنها را با خرد و آگاهی هدایت می‌کنم و به سوی خداوند راه می‌برم.
مرد کز صید نا‌صبور افتد
تیر او از نشانه دور افتد
هوش مصنوعی: مردی که در شکار عجله کند، تیرش از هدف دور می‌شود.