گنجور

بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن

روزی از روضهٔ بهشتی خویش
کرد بر می روانه کشتی خویش
باده‌ای چند خورد سردستی
سوی صحرا شد از سرمستی
به شکارافکنی گشاد کمند
از پی گور کند گوری چند
از بسی گور کاو به زور گرفت
همه دشت استخوان گور گرفت
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری
پیکری چون خیال روحانی
تازه‌رویی گشاده پیشانی
پشت مالیده‌ای چو شوشه زر
شکم اندوده‌ای به شیر و شکر
خط مشکین کشیده سر تا دم
خال بر خال از سرین تا سم
درکشیده به جای زناری
برقعی از پرند گلناری
گوی برده ز هم‌تکان طللش
برده گوی از همه تنش کفلش
آتشی کرده با گیا خویشی
گلرخی در پلاس درویشی
ساق چون تیر غازیان به قیاس
گوش خنجر کشیده چون الماس
سینه‌ای فارغ از گریوهٔ دوش
گردنی ایمن از کنارهٔ گوش
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه را میان دو راه
عطف کیمُختش از سواد ادیم
یافت آنچ از سواد یابد سیم
پهلو از پیه و گردن از خون پُر
این به‌رنج از عقیق و آن از دُر
خز حمری تنیده بر تن او
خون او در دوال گردن او
رگ آن خون بر او دوال انداز
راست چون زنگیِ دوالک‌باز
کفلی با دُمش به دم‌سازی
گردنی با سمش به سربازی
گور بهرام دید و جست به زور
رفت بهرام گور از پی گور
گوری الحق دونده بود و جوان
گور‌گیر از پسش چو شیر دوان
ز اول روز تا به گاه زوال
گور می‌رفت و شیر در دنبال
شاه از آن گور بر نتافت ستور
چون توان تافتن عنان از گور‌؟
گور از پیش و گورخان از پس
گور و بهرام گور و دیگر کس
تا به غاری رسید دور از دشت
که برو پای آدمی نگذشت
چون درآمد شکارزن به شکار
اژدها خفته دید بر در غار
کوهی از قیر پیچ پیچ شده
بر شکار افکنی بسیچ شده
آتشی چون سیاه دود به رنگ
که‌آورَد سر برون ز دود آهنگ
چون درختی در او نه بار و نه برگ
مالک دوزخ و میانجی مرگ
دهنی چون دهانه غاری
جز هلاکش نه در جهان کاری
بچه گور خورده سیر شده
به شکار افکنی دلیر شده
شه چو بر رهگذر بلا را دید
اژدها شد که اژدها را دید
غم گور از نشاط گورش برد
دست بر ران نهاد و پای فشرد
در تعجب که این چه نخجیر است
و ایدر آوردنم چه تدبیر است‌!
شد یقینش که گور غمدیده
هست از‌آن اژدها ستمدیده
خواند شه را که دادگر داند
کز ستمگاره داد بستاند
گفت اگر گویم اژدهاست نه گور
زین خیانت خجل شوم در گور
من و انصاف گور و دادن داد
باک جان نیست هرچه بادا باد‌!
از میان دو شاخه‌های خَدنگ
جُست مقراضه‌ای فراخ آهنگ
در کمان ِ سپید‌ توز نهاد
بر سیاه اژدها کمین گشاد
اژدها دیده باز کرده فراخ
کآمد از شست شاه تیرِ دو شاخ
هردو چشمه در آن دو چشم نشست
راه بینش بر آفرینش بست
به دو نوک سنان سفته شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه
چونکه میدان بر اژدها شد تنگ
شه درآمد به اژدها چو نهنگ
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه شیر
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت‌مشت شش‌پهلو
بانگی از اژدها برآمد سخت
در سر افتاد چون ستون درخت
شه نترسید از آن شکنج و شکوه
ابر کی ترسد از گریوه کوه‌؟
سر به آهن برید از اهریمن
کشته و سر بریده به دشمن
از دَمَش برشکافت تا به دُمش
بچه گور یافت در شکمش
بی‌گمان شد که گور کین‌اندیش
خواندش از بهر کینه‌خواهی خویش
چنبری کرد پیش یزدان پشت
که‌اژدها کشت و اژدهاش نکشت
خواست تا پای بر ستور آرد
رخش در صیدگاه گور آرد
گور چون شاه را ندید قرار
آمد از دور و در خزید به غار
شه دگرباره در گرفتن گور
شد در آن غار تنگنای به زور
چون قدر مایه شد به سختی و رنج
یافت گنجی و برفروخت چو گنج
خسروانی نهاده چندین خُم
چون پری روی بسته از مردم
گورخان را چو گور در خُم کرد
رفت از آن گورخانه پی گم کرد
شه چو بر قفل گنج یافت کلید
و اژدها را ز گنج خانه برید
آمد از تنگنای غار برون
گشت جویای راه و راهنمون
ساعتی بود و خاصگان سپاه
به طلب آمدند از پی شاه
چون یکایک به شاه پیوستند
گرد بر گرد شاه صف بستند
شاه فرمود تا کمر‌بند‌ان
هم دلیران و هم تنومند‌ان
راه در گنجدان غار کنند
گنج بیرون برند و بار کنند
سیصد اشتر ز بختیان جوان
شد روانه به زیر گنج روان
شه که با خود حساب گور کند
و اژدها را اسیر گور کند
لاجرم عاقبت به پا‌رَنجَش
هم سلامت دهند و هم گنجش
چون به قصر خورنق آمد باز
گنج‌پرداز شد به‌نوش و به‌ناز
ده شتر بار از آن به حضرت شاه
ارمغانی روانه کرد به راه
دَهِ دیگر به منذر و پسرش
داد با آن طرایف دگرش
صرف کرد آن همه به بی خوفی
فارغ از مشرفان و مستوفی
وین چنین چند گنج‌خانه گشاد
به عزیزی ستد به خواری داد
گفت منذر که نقش‌بند آید
باز نقشی ز نو برآراید
نقش‌بند آمد و قلم برداشت
صورت شاه و اژدها بنگاشت
هرچه کردی بدین صفت بهرام
بر خورنق نگاشتی رسام

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی از روضهٔ بهشتی خویش
کرد بر می روانه کشتی خویش
هوش مصنوعی: روزی از باغ بهشت خود، کشتی‌اش را به سمت آب روانه کرد.
باده‌ای چند خورد سردستی
سوی صحرا شد از سرمستی
هوش مصنوعی: چند جرعه از نوشیدنی خوردم و به خاطر سرخوشی به سمت بیابان رفتم.
به شکارافکنی گشاد کمند
از پی گور کند گوری چند
هوش مصنوعی: به دنبال شکار نرمی طنابی را پهن می‌کند تا بتواند چند گور را بگیرد.
از بسی گور کاو به زور گرفت
همه دشت استخوان گور گرفت
هوش مصنوعی: بسیاری از مردگان را که با زور حذف کردند، در نهایت تمام دشت پر از استخوان‌های آنها شد.
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری
هوش مصنوعی: در نهایت، اسب مرده‌ای وارد دنیا شد و در آن شور و هیجان به پا کرد.
پیکری چون خیال روحانی
تازه‌رویی گشاده پیشانی
هوش مصنوعی: بدنی مانند یک خیال روحانی، با چهره‌ای جوان و گشاده‌رو که در برابر دیدگان قرار دارد.
پشت مالیده‌ای چو شوشه زر
شکم اندوده‌ای به شیر و شکر
هوش مصنوعی: شما مانند نقشی از طلا هستید که به زیبایی تزئین شده‌اید و در خوشی و نعمت غرق شده‌اید.
خط مشکین کشیده سر تا دم
خال بر خال از سرین تا سم
هوش مصنوعی: یک خط مشکی از سر تا دم آغوشه‌ای از خال بر بدن وجود دارد که از بالا تا پایین ادامه دارد.
درکشیده به جای زناری
برقعی از پرند گلناری
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی اشاره دارد به زنی که به جای استفاده از زنجیر یا کمربند، از بادامی از گل‌های خوشبو و زیبا بر سر خود استفاده کرده است. این تصویر نشان‌دهنده زیبایی و لطافت است و به نوعی نماد جاذبه و جذابیت زنانه به شمار می‌آید.
گوی برده ز هم‌تکان طللش
برده گوی از همه تنش کفلش
طلل یعنی هیکل
آتشی کرده با گیا خویشی
گلرخی در پلاس درویشی
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با چهره‌ای گلگون، در دل یک درویش آتش عشق را به وجود آورده است.
ساق چون تیر غازیان به قیاس
گوش خنجر کشیده چون الماس
هوش مصنوعی: ساق پای کسی مانند تیر پرندگان است و گوش او مانند خنجر برنده و تیز مثل الماس می‌درخشد.
سینه‌ای فارغ از گریوهٔ دوش
گردنی ایمن از کنارهٔ گوش
گریوه یعنی شیب‌، سراشیبی
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه را میان دو راه
هوش مصنوعی: من سیر و سنگین هستم، گویی بار سنگینی بر دوش دارم که از این کوه به سمت دو راه می‌آید.
عطف کیمُختش از سواد ادیم
یافت آنچ از سواد یابد سیم
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر و زیبایی خط و نگار، زیبایی‌های پنهان و عمیق‌تری در آن نهفته است که می‌تواند به همان اندازه‌ای که در ظاهر چشمگیر است، در باطن نیز ارزشمند باشد. به نوعی، آنچه که در سطح ساده و معمولی به نظر می‌آید، ممکن است حقیقتی با ارزش بیشتر در خود داشته باشد.
پهلو از پیه و گردن از خون پُر
این به‌رنج از عقیق و آن از دُر
هوش مصنوعی: بدن از چربی و گردن از خون پر شده است؛ یکی از زحمت‌ها از سنگ آکوامارین و دیگری از مروارید است.
خز حمری تنیده بر تن او
خون او در دوال گردن او
هوش مصنوعی: پوشش قرمز رنگی به تن دارد و خون او در گردن او به شکل حلقه‌ای قرار گرفته است.
رگ آن خون بر او دوال انداز
راست چون زنگیِ دوالک‌باز
دوالک‌باز یا دوال‌باز یعنی آن که با دوال و حلقه و قلاب بازی می‌کند و نمایش می‌دهد.
کفلی با دُمش به دم‌سازی
گردنی با سمش به سربازی
هوش مصنوعی: یک متکلم به نحوی ذات خود را به چالش می‌کشد. او می‌گوید که با ساده‌ترین ابزارها و روش‌ها می‌توان به هدف‌ها رسید. در واقع، در این تصویر، نشان می‌دهد که چگونه حتی موجودی با توانایی‌های محدود می‌تواند در کارها نقش‌آفرینی کند و به نوعی کمال و تأثیرگذاری دست یابد.
گور بهرام دید و جست به زور
رفت بهرام گور از پی گور
هوش مصنوعی: بهرام، گور را مشاهده کرد و به شدت از روی آن پریده و به دنبال گور رفت.
گوری الحق دونده بود و جوان
گور‌گیر از پسش چو شیر دوان
هوش مصنوعی: گورکن جوان به سرعت و با قدرت مانند شیری در پی گوری که از او فرار کرده بود، می‌دوید.
ز اول روز تا به گاه زوال
گور می‌رفت و شیر در دنبال
هوش مصنوعی: از آغاز روز تا زمان غروب، شیر در پی گور می‌رفت.
شاه از آن گور بر نتافت ستور
چون توان تافتن عنان از گور‌؟
هوش مصنوعی: شاه از آن قبر برنمی‌خیزد و نمی‌تواند مانند اسب، افسار را از گور بگیرد.
گور از پیش و گورخان از پس
گور و بهرام گور و دیگر کس
هوش مصنوعی: مردن در جلو و گورستان در عقب، گور و بهرام گور و باقی افراد.
تا به غاری رسید دور از دشت
که برو پای آدمی نگذشت
هوش مصنوعی: او به غاری رسید که دور از دشت بود و هیچ انسانی تا کنون به آن پا نگذاشته بود.
چون درآمد شکارزن به شکار
اژدها خفته دید بر در غار
هوش مصنوعی: وقتی شکارچی به محل شکار رسید، اژدهای خوابیده را در جلوی غار مشاهده کرد.
کوهی از قیر پیچ پیچ شده
بر شکار افکنی بسیچ شده
هوش مصنوعی: کوهی از قیر که به شکل پیچیده‌ای در آمده، به دام شکار می‌اندازد و در آنجا جمع شده است.
آتشی چون سیاه دود به رنگ
که‌آورَد سر برون ز دود آهنگ
هوش مصنوعی: آتش سیاهی که دودش به رنگ است، چگونه می‌تواند از میان این دود آهنگ و صدا بیرون بیاید؟
چون درختی در او نه بار و نه برگ
مالک دوزخ و میانجی مرگ
هوش مصنوعی: شخصی مانند درختی است که نه میوه‌ای دارد و نه برگ‌هایی؛ او مالک جهنم و واسطه مرگ است.
دهنی چون دهانه غاری
جز هلاکش نه در جهان کاری
هوش مصنوعی: دهنی که مانند دهانه یک غار است، فقط به نابودی و خرابی می‌انجامد و در دنیا هیچ کار دیگری انجام نمی‌دهد.
بچه گور خورده سیر شده
به شکار افکنی دلیر شده
هوش مصنوعی: بچه‌ای که دشواری‌هایی را تحمل کرده، حالا با جذابیت و شجاعت به دنبال شکار می‌افتد.
شه چو بر رهگذر بلا را دید
اژدها شد که اژدها را دید
هوش مصنوعی: زمانی که شاه در مسیر خود با سختی و خطر مواجه شد، به مانند اژدهایی ترسناک و بزرگ شد، زیرا خود اژدها را مشاهده کرد.
غم گور از نشاط گورش برد
دست بر ران نهاد و پای فشرد
هوش مصنوعی: غم مرگ او را از شادی و نشاط دور کرد؛ او با دست بر زانو فشار آورد و پای خود را بر زمین کوبید.
در تعجب که این چه نخجیر است
و ایدر آوردنم چه تدبیر است‌!
هوش مصنوعی: در شگفتی‌ام که این چه شکارچی‌ای است و اینکه من را با چه تدبیری به اینجا آورده‌اند!
شد یقینش که گور غمدیده
هست از‌آن اژدها ستمدیده
هوش مصنوعی: او به این نتیجه رسیده است که قبر شخصی که در غم زندگی می‌کرده، از آن اژدهایی است که خود تحت ستم قرار گرفته است.
خواند شه را که دادگر داند
کز ستمگاره داد بستاند
هوش مصنوعی: پادشاه را محاکمه کن، زیرا او می‌داند چگونه از ظلم و ستم جلوگیری کرده و حق را از ظالم بستاند.
گفت اگر گویم اژدهاست نه گور
زین خیانت خجل شوم در گور
هوش مصنوعی: اگر بگویم که موجودی که در برابر من است، اژدهاست، نه اینکه گور باشد، به خاطر این خیانت در آینده از عواقب آن در گور خجالت زده خواهم شد.
من و انصاف گور و دادن داد
باک جان نیست هرچه بادا باد‌!
هوش مصنوعی: من و عدالت و حق‌طلبی و مقابله با ظلم، برایم اهمیتی ندارد؛ هرچه پیش آید، پیش خواهد آمد!
از میان دو شاخه‌های خَدنگ
جُست مقراضه‌ای فراخ آهنگ
از میان تیرهای دوشاخه، دنبال مقراضه ای (که این هم نوعی تیر دوشاخه است) گشت که دورپرواز (فراخ آهنگ) باشه.
در کمان ِ سپید‌ توز نهاد
بر سیاه اژدها کمین گشاد
توز‌: پوست درختی است که بر کمان کشند تا محکم شود، از آن کاغذی بادوام نیز می‌ساخته‌اند. 
اژدها دیده باز کرده فراخ
کآمد از شست شاه تیرِ دو شاخ
هوش مصنوعی: اژدهایی با چشمان باز به دنیای جدید وارد شده است و از دستان شاهی که تیر دو شاخ دارد، ظهور کرده است.
هردو چشمه در آن دو چشم نشست
راه بینش بر آفرینش بست
هوش مصنوعی: هر دو چشمه در آن دو چشم قرار گرفتند و دیدگاه نسبت به آفرینش را محدود کردند.
به دو نوک سنان سفته شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه
هوش مصنوعی: دو سر تیز و نوک تیز مانند سنان، در نگاه اژدهای سیاه، پر از فریب و خطر است.
چونکه میدان بر اژدها شد تنگ
شه درآمد به اژدها چو نهنگ
هوش مصنوعی: وقتی میدان بر اژدها تنگ شد، پادشاه مانند نهنگی به درون اژدها وارد شد.
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه شیر
هوش مصنوعی: ناچیز در برابر او مانند شیر بر روی بدن گور، دلیر و قوی است.
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت‌مشت شش‌پهلو
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصاویری از قدرت و تسلط بر دشمن اشاره می‌شود. بیان احساسات قوی و نفوذی قاطع در مواجهه با چالش‌ها و خطرات از طریق حرکات جسورانه و تسلط بر موقعیت مطرح شده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ قدرت برتری و غلبه بر مسائل دشوار است.
بانگی از اژدها برآمد سخت
در سر افتاد چون ستون درخت
هوش مصنوعی: چنین صدایی مانند فریاد اژدهایی بلند شد که بر سر فردی افتاد، درست مانند درختی که به طور ناگهانی به زمین می‌افتد.
شه نترسید از آن شکنج و شکوه
ابر کی ترسد از گریوه کوه‌؟
هوش مصنوعی: شاه از نرمش و زیبایی ابر نمی‌ترسد، چه برسد به این که از صلابت و استواری کوه بترسد.
سر به آهن برید از اهریمن
کشته و سر بریده به دشمن
هوش مصنوعی: سر را از تن جدا کرد، همان‌طور که از اهریمن کشته می‌شود، و سر بریده را به دشمن تقدیم کرد.
از دَمَش برشکافت تا به دُمش
بچه گور یافت در شکمش
هوش مصنوعی: از نفس او تا به دمی که رسید، گوری در شکمش به دنیا آورد.
بی‌گمان شد که گور کین‌اندیش
خواندش از بهر کینه‌خواهی خویش
هوش مصنوعی: بدون شک، گور و مرگ به خاطر کینه‌توزی و انتقام‌جویی او را صدا می‌زند.
چنبری کرد پیش یزدان پشت
که‌اژدها کشت و اژدهاش نکشت
هوش مصنوعی: مردی به پیشگاه خداوند رفت و از او درخواست کمک کرد. او به یزدان گفت که اژدهایی را کشته، اما در عوض اژدها به او آسیب نزده است.
خواست تا پای بر ستور آرد
رخش در صیدگاه گور آرد
هوش مصنوعی: او خواست که با اسب خود به شکار برود و در صیدگاه شکار کند.
گور چون شاه را ندید قرار
آمد از دور و در خزید به غار
هوش مصنوعی: گور وقتی شاه را دید، از دور آرامش خود را از دست داد و به درون غار پناه برد.
شه دگرباره در گرفتن گور
شد در آن غار تنگنای به زور
هوش مصنوعی: شاه دوباره در گور قرار گرفت و در آن غار تنگ به سختی و به زور جا گرفت.
چون قدر مایه شد به سختی و رنج
یافت گنجی و برفروخت چو گنج
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به سختی و زحمت می‌پردازد و در برابر چالش‌ها استقامت می‌کند، به گنجی بزرگ دست می‌یابد و این ثروت را همچون گنجی ارزشمند به نمایش می‌گذارد.
خسروانی نهاده چندین خُم
چون پری روی بسته از مردم
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و جذابیت یک دختر اشاره شده است که مانند پری رویایی است و در کنار آن چندین خُم (ظرف‌های شراب) قرار دارد. این تصویر به نوعی نماد قداست و جذبه‌ای است که می‌تواند توجه همه را جلب کند و نشان‌دهندهٔ دوری او از مردم و جامعه است.
گورخان را چو گور در خُم کرد
رفت از آن گورخانه پی گم کرد
هوش مصنوعی: وقتی گورخان به خواب عمیق فرو رفت، مانند اینکه درون گوری قرار گرفته باشد، از آن مکان به بیرون رفت و در حالی که عمق خوابش او را گمراه کرده بود، نتوانست راهش را پیدا کند.
شه چو بر قفل گنج یافت کلید
و اژدها را ز گنج خانه برید
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه کلید گنج را پیدا کرد، اژدهایی را که در نگهبانی گنج بود، از محل آن بیرون راند.
آمد از تنگنای غار برون
گشت جویای راه و راهنمون
هوش مصنوعی: از تنگنای غار بیرون آمد و به دنبال راه و راهنما بود.
ساعتی بود و خاصگان سپاه
به طلب آمدند از پی شاه
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و همراهان سپاه به دنبال پادشاه آمدند.
چون یکایک به شاه پیوستند
گرد بر گرد شاه صف بستند
هوش مصنوعی: همه افراد به دور شاه گرد آمده و صف تشکیل دادند.
شاه فرمود تا کمر‌بند‌ان
هم دلیران و هم تنومند‌ان
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که هم دلیران و هم کسانی که تنومند و قوی هستند، کمر بند بزنند.
راه در گنجدان غار کنند
گنج بیرون برند و بار کنند
هوش مصنوعی: در دل غارها، گنجینه‌هایی نهفته است که با تلاش و هوش، می‌توان آن‌ها را پیدا کرده و به دنیای بیرون منتقل کرد.
سیصد اشتر ز بختیان جوان
شد روانه به زیر گنج روان
هوش مصنوعی: سیصد شتر از بختیان جوان به سوی گنج روانه شدند.
شه که با خود حساب گور کند
و اژدها را اسیر گور کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که با خود قدرت و محاسبه دارد، می‌تواند دشمنان یا مشکلات بزرگ را تحت کنترل خود درآورد و بر آن‌ها غلبه کند. به عبارت دیگر، این فرد می‌تواند بر چالش‌ها و خطرات فائق آید و بر آن‌ها چیره شود.
لاجرم عاقبت به پا‌رَنجَش
هم سلامت دهند و هم گنجش
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه‌ی کار او هم به نفعش خواهد بود و هم او را خوشحال خواهد کرد.
چون به قصر خورنق آمد باز
گنج‌پرداز شد به‌نوش و به‌ناز
هوش مصنوعی: زمانی که به قصر خورنق برگشت، گنجینه‌دار با خوشی و ناز به کار خود ادامه داد.
ده شتر بار از آن به حضرت شاه
ارمغانی روانه کرد به راه
هوش مصنوعی: ده شتر بار ارزشمندی را به سوی پادشاه فرستادند که در راه بود.
دَهِ دیگر به منذر و پسرش
داد با آن طرایف دگرش
هوش مصنوعی: او با توجه به ویژگی‌های خاص و منحصر به فردش، ده را به منذر و پسرش سپرد.
صرف کرد آن همه به بی خوفی
فارغ از مشرفان و مستوفی
هوش مصنوعی: او تمام آن زمان را بدون ترس و با آرامش گذراند، بی‌توجه به نهادهای نظارتی و مسئولان.
وین چنین چند گنج‌خانه گشاد
به عزیزی ستد به خواری داد
هوش مصنوعی: و این گونه چندین گنجینه بزرگ به خاطر کسی که عزیز بود، به صورت ناپسند و با بی‌احترامی گرفته شد.
گفت منذر که نقش‌بند آید
باز نقشی ز نو برآراید
هوش مصنوعی: منذر گفت که هنرمند دوباره به کار می‌آید و نقشی جدید خلق می‌کند.
نقش‌بند آمد و قلم برداشت
صورت شاه و اژدها بنگاشت
هوش مصنوعی: یک هنرمند به کار افتاد و با قلم خود تصویری از شاه و اژدها خلق کرد.
هرچه کردی بدین صفت بهرام
بر خورنق نگاشتی رسام
هر چه بهرام کرده بود بدین صفت و شرح (که آمد) نقاش بر کاخ خَوَرنق نقش کرد.