شمارهٔ ۳۴
یاربت بر لب ولی دل غافل است
کز لبت تا دل هزاران منزل است
گر زبان با جان و لب با دل یکیست
از دعا تا مدعا حاصل یکیست
وانکه سازد با دعا لب را قرین
نی دعا با مدعا شد همنشین
آنکه جان پیوسته دارد با خدا
از دعا لب بست و دل از مدعا
بندهام وز بندگی شرمندهام
شرم بادم زین که گویم بندهام
من کیم شایستهٔ جرگ سگان
کی شمارندم ز جمع بندگان
گفت آن شاهنشه ملک یقین
مفخرالکونین امیرالمؤمنین
وقت آنکس خوش که در آن زندگی
وقت خود را بگذراند چون سگی
زانکه ده حال نکو در وی بود
کانکه در وی نیست مؤمن کی بود
در میان خلق او را قدر نیست
هر که مسکین است با این حال زیست
دور او را هست فقر و نیست مال
وندرین حالت مجرد را هُمال
سوم آن باشد که او هرگز نَجُست
مسکنی معلوم و مأوایی درست
خود بساط اوست سرتاسر زمین
از علامات توکل باشد این
چارم اکثر وقت را جایع بود
این صفت از صالحان شایع بود
پنجم او را صاحب او گر زند
باز بر درگاه او خوش میتند
حاشلله ترکِ آن در گوید او
یا دری غیر از در او جوید او
از علامات مرید اینست کو
از جفا هرگز نگردد غیر جو
سادس او شب را نخوابد جز قلیل
وین صفت باشد محبان را دلیل
سابع آنکس را که شد فرمانبرش
گر زند سد بار و راند از درش
چون بخواند باز آید شاد و خوش
نه دلی پر حقد و نه رویی ترش
راندن و خواندن بود یکسان بر آن
باشد این حال از خصال خاشعان
ثامن اکثر حال او باشد سکوت
تاسع او خشنود از صاحب به قوت
این سکوتش از علامات رضاست
وین رضایش از قناعت مقتضاست
عاشر آن باشد که چون میرد سگی
نیست میراثیش پر یا اندکی
وین نباشد جز ممات زاهدین
ربالحقنی بهم فیالغابرین
ای خدای من، من آنم کز کرم
سوی هستی دادیم ره از عدم
ذات بیچونت چو کرد آهنک جود
هیچ را داد از کرامت هر چه بود
جود تو چون هیچتر از من ندید
تا کمال و فضل تو آرد پدید
هر چه مخزون بود در گنج عدم
یک به یک را زد به نام من رقم
قدرتت از نیستی هستیم داد
از تهیدستی زبر دستیم داد
چیستم من؟ نیستم، هستی تر است
آستینم من زبردستی تر است
راست گویم من هنوز آن نیستم
ور نگویم من تو دانی چیستم
ای ز بودت ظلمت ما را ظهور
ظلمت ما پردهٔ رخسار نور
ای تو ذاتت عدل و ای وصفت کرم
من نبودم قابل چندین نِعَم
نه همین بر مستحقان کافیی
عدل را عین و کرم را وافیی
خیر تو نازل به سوی ما همی
شر ما صاعد به سویت هر دمی
نعمتت بر من فزون شد از شمار
وانچه پیدا شد یکی بود از هزار
ای بسا نعمت که از من شد نهان
یا که خود پیدا و من غافل از آن
این یکی نعمت که ای دادار غیب
بر من از رحمت شدی ستار عیب
هستی و نیکوییم بود و نبود
لطفت آن پیدا و این پنهان نمود
زشتیم را دادی آیین جمال
ظلمتم را نور و نقصم را کمال
پای تا سر عیب چون دیدی همی
عیب من از خلق پوشیدی همی
هم ز تو دارم امید ای ذوالمنن
که ز من پنهان نماند عیب من
آزمایش را گهی در ابتلا
کرد و سد نعمت نهان در یک بلا
گر جفا کردم وفا دیدم ز تو
گر خطا کردم عطا دیدم ز تو
جای شکر از من تو عصیان یافته
من به پاداش تو احسان یافته
من کجا و ذکر منتهای تو
من کجا و شکر نعمتهای تو
شاعران را شکر نعمت مدحت است
خادمان را شکر نعمت خدمت است
نعمتی را شکر اگر هم کردهام
جای خدمت مدحتی آوردهام
نعمتت افزونتر آمد از قیاس
چون قیاسش نیست چون بتوان سپاس
ره نمودی برده ره از غفلتم
پند دادی سختتر شد قسوتم
نیکویی کردی به اعطای جمیل
من به عصیان سر کشیدم ای خلیل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاربت بر لب ولی دل غافل است
کز لبت تا دل هزاران منزل است
هوش مصنوعی: محبوب تو لبهایش را به من نشان میدهد، اما دلش بیخبر و غافل است؛ زیرا بین لبهایش و دل حقیقیاش فاصلهای بسیار زیاد وجود دارد.
گر زبان با جان و لب با دل یکیست
از دعا تا مدعا حاصل یکیست
هوش مصنوعی: اگر زبان و دل یکی باشند و گفتهها با احساسات هماهنگ باشد، نتیجه دعا و خواستهها یکی خواهد بود.
وانکه سازد با دعا لب را قرین
نی دعا با مدعا شد همنشین
هوش مصنوعی: کسی که دعا میکند و لبهایش را به دعا نزدیک میکند، باید بداند که دعا و خواستهها باید با هم همخوانی داشته باشند و یکی در کنار دیگری قرار گیرد.
آنکه جان پیوسته دارد با خدا
از دعا لب بست و دل از مدعا
هوش مصنوعی: کسی که همیشه با خدا ارتباط دارد و روحش به او نزدیک است، دیگر نیازی به دعا و درخواست از چیزهای دنیوی ندارد و دلش از آرزوهای مادی خالی شده است.
بندهام وز بندگی شرمندهام
شرم بادم زین که گویم بندهام
هوش مصنوعی: من بندهام و از این بندگی شرمنده هستم. شرم من از این است که بگویم بندهام.
من کیم شایستهٔ جرگ سگان
کی شمارندم ز جمع بندگان
هوش مصنوعی: من کیستم که در جمع سگها حساب شوم، من شایستهٔ چنین مقایسهای نیستم و باید نزد بندگان پرهیزگار قرار بگیرم.
گفت آن شاهنشه ملک یقین
مفخرالکونین امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: شاهنشاه ملک یقین، که به عنوان بزرگترین شخصیت در دو جهان شناخته میشود، سخن گفت.
وقت آنکس خوش که در آن زندگی
وقت خود را بگذراند چون سگی
هوش مصنوعی: زمانی خوش است که انسان بتواند در آن دوران زندگی خود را به دور از نگرانی و استرس، به سادگی و آرامش بگذراند، مانند یک سگ که با آرامش در کنار صاحبش زندگی میکند.
زانکه ده حال نکو در وی بود
کانکه در وی نیست مؤمن کی بود
هوش مصنوعی: زیرا که در او حالتهای خوب فراوان وجود دارد. پس اگر کسی در او چنین حالتی نداشته باشد، چگونه میتواند مؤمن باشد؟
در میان خلق او را قدر نیست
هر که مسکین است با این حال زیست
هوش مصنوعی: او در میان مردم ارزش و احترام چندانی ندارد، چون زندگیاش با ناداری و فقر میگذرد.
دور او را هست فقر و نیست مال
وندرین حالت مجرد را هُمال
هوش مصنوعی: دور او را فقر و بیپولی احاطه کرده است و در این وضعیت، شخص مجرد نیز به صورت بیهدف و بدون تکیه گاه به سر میبرد.
سوم آن باشد که او هرگز نَجُست
مسکنی معلوم و مأوایی درست
هوش مصنوعی: سومین ویژگی این است که او هرگز سراغ جای مشخصی نرفته و منزل معینی نداشته است.
خود بساط اوست سرتاسر زمین
از علامات توکل باشد این
هوش مصنوعی: تمامی زمین مملو از نشانههایی است که نشاندهنده توکل و اعتماد به اوست.
چارم اکثر وقت را جایع بود
این صفت از صالحان شایع بود
هوش مصنوعی: این چهارمین ویژگیای که معمولاً در افراد نیکوکار دیده میشود، عبارت است از این که وقت خود را به خوبی اداره میکنند و به طور کلی از آن بهرهوری بالایی دارند.
پنجم او را صاحب او گر زند
باز بر درگاه او خوش میتند
هوش مصنوعی: اگر پنجم (شخصی خاص) به او (معبود یا خداوند) نزدیک شود و در درگاه او بماند، او همچنان با شوق و محبت بر در میکوبد، یعنی به درخواست و قراری که دارد، ادامه میدهد و به او عشق میورزد.
حاشلله ترکِ آن در گوید او
یا دری غیر از در او جوید او
هوش مصنوعی: به هیچ وجه از در او نمیرود و به دنبال در دیگری نیست.
از علامات مرید اینست کو
از جفا هرگز نگردد غیر جو
هوش مصنوعی: از نشانههای یک مرید این است که هرگز از بدیها و جفاکاریها ناامید نشود و همیشه به دنبال حقیقت باقی بماند.
سادس او شب را نخوابد جز قلیل
وین صفت باشد محبان را دلیل
هوش مصنوعی: کسانی که عشق و محبت را در دل دارند، شبها به خواب نمیروند یا فقط اندکی میخوابند. این ویژگی نشاندهنده علاقه و دلبستگی آنهاست.
سابع آنکس را که شد فرمانبرش
گر زند سد بار و راند از درش
هوش مصنوعی: هر کس که به او فرمانبری کند، حتی اگر هزار بار هم او را از در براند، همچنان خودش را برای او تسلیم خواهد کرد.
چون بخواند باز آید شاد و خوش
نه دلی پر حقد و نه رویی ترش
هوش مصنوعی: وقتی که کسی را بخوانند، باید با دل شاد و خوشحال برگردد، نه اینکه با کینه و شکایت باشد یا چهرهای عبوس و ناراحت داشته باشد.
راندن و خواندن بود یکسان بر آن
باشد این حال از خصال خاشعان
هوش مصنوعی: راندن و خواندن برای آنها یکسان بود؛ این وضعیت از ویژگیهای فروتنان است.
ثامن اکثر حال او باشد سکوت
تاسع او خشنود از صاحب به قوت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که بیشتر زمان انسان در حالت سکوت و آرامش میگذرد، و در عین حال، او باید از امکانات و نیروهایی که در اختیار دارد، برای بهبود وضعیت خود و دیگران بهرهبرداری کند. این به نوعی به اهمیت استفاده صحیح از قدرتها و ظرفیتها اشاره دارد.
این سکوتش از علامات رضاست
وین رضایش از قناعت مقتضاست
هوش مصنوعی: این سکوت نشانهای از رضایت اوست و این رضایت به خاطر قناعت او به دست آمده است.
عاشر آن باشد که چون میرد سگی
نیست میراثیش پر یا اندکی
هوش مصنوعی: دوستی واقعی کسی است که وقتی میمیرد، نه تنها چیزی به جا نمیگذارد، بلکه حتا کم و زیاد چیزی هم ندارد که به ارث بگذارد.
وین نباشد جز ممات زاهدین
ربالحقنی بهم فیالغابرین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زندگی زاهدان (افرادی که به دنیا و لذات آن بیاعتنا هستند) تنها با مرگ و عدم وجود آنها پایان مییابد. همچنین، گوینده از خدا درخواست میکند که او را در زمره کسانی قرار دهد که در روزگار گذشته زندگی کردهاند.
ای خدای من، من آنم کز کرم
سوی هستی دادیم ره از عدم
هوش مصنوعی: پروردگارا، من کسی هستم که به خاطر مهرت راهی به زندگی یافتهام و از نیستی به سوی وجود آمدهام.
ذات بیچونت چو کرد آهنک جود
هیچ را داد از کرامت هر چه بود
هوش مصنوعی: وجود بینظیر تو، وقتی که به بخشندگی اقدام کرد، همه چیز را با لطف و کرامتش به دیگران ارزانی داشت.
جود تو چون هیچتر از من ندید
تا کمال و فضل تو آرد پدید
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو به قدری است که هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند مانند من به اندازهای کوچک باشد که بتواند از بزرگی و فضیلت تو پرده برداری کند.
هر چه مخزون بود در گنج عدم
یک به یک را زد به نام من رقم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در گنج پنهان عدم وجود داشت، به ترتیب و به نام من ثبت شد.
قدرتت از نیستی هستیم داد
از تهیدستی زبر دستیم داد
هوش مصنوعی: توان تو از هیچبودن ماست، و از ناچیزیامان فریاد میزنیم.
چیستم من؟ نیستم، هستی تر است
آستینم من زبردستی تر است
هوش مصنوعی: من کیستم؟ نه وجود دارم، نه عدم. وجود من مانند آستینی است که بیشتر از دست توانمند است.
راست گویم من هنوز آن نیستم
ور نگویم من تو دانی چیستم
هوش مصنوعی: من راست بگویم که هنوز به آن چیزی که باید باشم دست نیافتهام، و اگر نگوییم، خودت بهتر میدانی که من چه کسی هستم.
ای ز بودت ظلمت ما را ظهور
ظلمت ما پردهٔ رخسار نور
هوش مصنوعی: وجود تو باعث شده است که تاریکی ما روشنایی خود را آشکار کند.
ای تو ذاتت عدل و ای وصفت کرم
من نبودم قابل چندین نِعَم
هوش مصنوعی: ای تو که ذاتت پر از عدالت است و صفاتت نیکی و بخشش، من لیاقت دریافت این همه نعمت را نداشتم.
نه همین بر مستحقان کافیی
عدل را عین و کرم را وافیی
هوش مصنوعی: نه تنها عدالت برای شایستگان کافی نیست، بلکه بزرگواری و بخشش هم لازم است.
خیر تو نازل به سوی ما همی
شر ما صاعد به سویت هر دمی
هوش مصنوعی: خیر و خوبی تو هر لحظه به سمت ما میآید، و بدیها و مشکلات ما به سوی تو روانه میشوند.
نعمتت بر من فزون شد از شمار
وانچه پیدا شد یکی بود از هزار
هوش مصنوعی: نعمتهایی که به من دادهاید، به قدری زیاد است که نمیتوان آنها را شمارش کرد. از آنچه که به چشم میآید، تنها یک مورد از هزاران نعمت است.
ای بسا نعمت که از من شد نهان
یا که خود پیدا و من غافل از آن
هوش مصنوعی: شاید نعمتهای زیادی در زندگی من وجود داشته باشد که من از آنها بیخبرم یا اینکه آن نعمتها قابل مشاهدهاند، اما من به آنها توجه نمیکنم.
این یکی نعمت که ای دادار غیب
بر من از رحمت شدی ستار عیب
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که خداوند به من لطف کرده و عیوب و کاستیهایم را پنهان کرده است. این نعمت بزرگ و رحمت او، نشاندهنده رحمت و پوشش الهی بر خطاها و نواقص من است.
هستی و نیکوییم بود و نبود
لطفت آن پیدا و این پنهان نمود
هوش مصنوعی: وجود و خوبی ما از لطفت است؛ یکی در آشکار است و دیگری در نهان.
زشتیم را دادی آیین جمال
ظلمتم را نور و نقصم را کمال
هوش مصنوعی: به من زیبایی را عطا کردی و از تاریکیام نوری به من بخشیدی و نقصهایم را به کمال تبدیل کردی.
پای تا سر عیب چون دیدی همی
عیب من از خلق پوشیدی همی
هوش مصنوعی: وقتی که عیوب من را از سر تا پا دیدی، خودت آنها را از دیگران پنهان کردی.
هم ز تو دارم امید ای ذوالمنن
که ز من پنهان نماند عیب من
هوش مصنوعی: ای ذوالمنن، از تو امید دارم که عیوب من از تو پنهان نخواهد ماند.
آزمایش را گهی در ابتلا
کرد و سد نعمت نهان در یک بلا
هوش مصنوعی: آزمایش به گاهی پیش میآید که با مشکلات و سختیها همراه است و نعمتهای پنهان میتوانند در دل همان مشکلات قرار داشته باشند.
گر جفا کردم وفا دیدم ز تو
گر خطا کردم عطا دیدم ز تو
هوش مصنوعی: اگر به تو آسیب زدم، باز هم محبت و وفا از تو دیدم. اگر اشتباهی از من سر زده، با بخشش و نعمت تو روبهرو شدم.
جای شکر از من تو عصیان یافته
من به پاداش تو احسان یافته
هوش مصنوعی: از من سپاسگزاری کن، زیرا به خاطر اعمال ناپسند تو من به لطف و احسان تو دست یافتهام.
من کجا و ذکر منتهای تو
من کجا و شکر نعمتهای تو
هوش مصنوعی: من چه جایگاهی دارم در مقابل تو و در برابر ذکر و یاد تو، و چه کنم در برابر شکرانه نعمتهایی که تو به من دادهای.
شاعران را شکر نعمت مدحت است
خادمان را شکر نعمت خدمت است
هوش مصنوعی: شاعران به خاطر نعمت ستایشگری که دارند، شکرگزارند و خادمان نیز به خاطر نعمت خدمترسانی که انجام میدهند، شکرگزارند.
نعمتی را شکر اگر هم کردهام
جای خدمت مدحتی آوردهام
هوش مصنوعی: اگرچه من بخشی از نعمتها را شکرگزاری کردهام، اما در حقیقت در مقابل آنچه دریافت کردهام فقط توانستهام با کلام و ستایش خود، از آنچه در خدمت به دیگران انجام دادهام، صحبت کنم.
نعمتت افزونتر آمد از قیاس
چون قیاسش نیست چون بتوان سپاس
هوش مصنوعی: نعمت تو از آنچه تصور میشود، بیشتر و فراوانتر است، زیرا نمیتوان بهدرستی آن را اندازهگیری کرد و در نتیجه نمیتوان بهطور کامل شکرانهاش را ادا کرد.
ره نمودی برده ره از غفلتم
پند دادی سختتر شد قسوتم
هوش مصنوعی: تو مرا به راهی هدایت کردی و از غفلت بیرون آوردی، اما هر چه بیشتر به من نصیحت کردی، کار من سختتر شد.
نیکویی کردی به اعطای جمیل
من به عصیان سر کشیدم ای خلیل
هوش مصنوعی: تو با نیکی و بزرگواری خود، به من لطف بسیار انداختی و من در مقابل این نعمت، سرکش و یاغی شدم، ای دوست عزیز.