شمارهٔ ۳۲
شب نگردد روشن از نام چراغ
نام فروردین نیارد گل به باغ
عشق را رسمی بباید اسم سوز
چشمی آب آور، دلی آتش فروز
من ز عشق اسمی همی بشنیدهام
از طلب رسمی کجا کی دیدهام
فاش میگویم که من عاشق نیم
گر بگویم عاشقم صادق نیم
عاشق عشقم طلبکار طلب
ای غریبا ای شگفتا ای عجب
عشق را پیدا نباشد منزلی
تا به سویش راه جوید مقبلی
ای دریغا میندانم کوی او
تا توانم ره سپارم سوی او
خانه پنهان کرد و منزل ناپدید
زان سوی ظلمات مأوایی گزید
گر ز ظلمات تنت آرم گذر
سوی عشق آنگاه گردم راهبر
کاروان در ظلمت شب شد روان
محمل او در میان کاروان
گاه محمل پیش راند گه ز پس
ساربان بی شمع و اشتر بی جرس
عشق میگوید که ای آکنده گوش
از سرود من جهان اندر خروش
از فروغم هر دو عالم روشن است
برقم اندر خرمن مرد و زن است
عالم و آدم ز سوزم درگرفت
آتشم در جمله خشک و تر گرفت
خامهٔ من رنگ آمیز گل است
زخمهٔ من نغمه ساز بلبل است
از خم من صُبغَةالله رنگ یافت
مارِ مَیْت از دامن من سنگ یافت
جیب شب هر صبح از من چاک شد
جسم خاک از من به عرش پاک شد
سر بنه تا پا نهی در کوی من
چشم بربند و ببین در روی من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب نگردد روشن از نام چراغ
نام فروردین نیارد گل به باغ
هوش مصنوعی: شب به خاطر نام چراغ روشن نمیشود و گلها در باغ به خاطر آغاز فروردین نمیرسند.
عشق را رسمی بباید اسم سوز
چشمی آب آور، دلی آتش فروز
هوش مصنوعی: عشق باید با نامی رسمی شناخته شود، چشمی که از اشک پر شده و دلی که بر اثر آتش عشق میسوزد.
من ز عشق اسمی همی بشنیدهام
از طلب رسمی کجا کی دیدهام
هوش مصنوعی: من فقط نام عشق را شنیدهام، اما هرگز نکردهام که به خاطر آن به دنبال چیزی بروم و به واقعیت آن پی ببرم.
فاش میگویم که من عاشق نیم
گر بگویم عاشقم صادق نیم
هوش مصنوعی: به طور واضح بیان میکنم که من عاشق هستم، اما اگر بگویم که عاشق هستم، صادقانه نیست.
عاشق عشقم طلبکار طلب
ای غریبا ای شگفتا ای عجب
هوش مصنوعی: عاشق من، عشق من از تو خواستار است، ای غریبه، ای شگفتی، ای عجیب!
عشق را پیدا نباشد منزلی
تا به سویش راه جوید مقبلی
هوش مصنوعی: عشق جایی برای خود ندارد که بتوان به سمت آن رفت و دنبال آن گشت.
ای دریغا میندانم کوی او
تا توانم ره سپارم سوی او
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستم که کجاست تا بتوانم به سوی او بروم.
خانه پنهان کرد و منزل ناپدید
زان سوی ظلمات مأوایی گزید
هوش مصنوعی: او خانهاش را پنهان کرد و به مکانی نامشخص و تاریک رفت و در آنجا پناهگاهی انتخاب کرد.
گر ز ظلمات تنت آرم گذر
سوی عشق آنگاه گردم راهبر
هوش مصنوعی: اگر از تاریکی وجود تو عبور کنم و به عشق برسم، در آن صورت میتوانم به عنوان راهنما عمل کنم.
کاروان در ظلمت شب شد روان
محمل او در میان کاروان
هوش مصنوعی: کاروان در تاریکی شب به راه افتاد و محمل او در وسط کاروان قرار داشت.
گاه محمل پیش راند گه ز پس
ساربان بی شمع و اشتر بی جرس
هوش مصنوعی: گاهی کاروان به جلو میرود و گاهی از پشت سر هدایت میشود، بدون نور شمع و بدون وجود شتر و صدای جرس.
عشق میگوید که ای آکنده گوش
از سرود من جهان اندر خروش
هوش مصنوعی: عشق میگوید که ای کسی که گوشت پر شده از آهنگ من، در این دنیا همه چیز در حال جنب و جوش و هیاهوست.
از فروغم هر دو عالم روشن است
برقم اندر خرمن مرد و زن است
هوش مصنوعی: از روشنی و درخشش من، هر دو جهان روشن شده است و در میان جمعیت مردان و زنان، من به مانند یک نشانه یا علامت خاص هستم.
عالم و آدم ز سوزم درگرفت
آتشم در جمله خشک و تر گرفت
هوش مصنوعی: علم و انسان از سوز من در آتش افتادهاند، و شعلههای آتش همه چیز را در بر گرفتهاند، چه تر و چه خشک.
خامهٔ من رنگ آمیز گل است
زخمهٔ من نغمه ساز بلبل است
هوش مصنوعی: قلم من با رنگ گل آراسته میشود و نوای من مانند آواز بلبل است.
از خم من صُبغَةالله رنگ یافت
مارِ مَیْت از دامن من سنگ یافت
هوش مصنوعی: از من رنگ و حالتی الهی به دست آمده است، حتی ماری که مرده است، از دامن من به سنگ تبدیل شده است.
جیب شب هر صبح از من چاک شد
جسم خاک از من به عرش پاک شد
هوش مصنوعی: هر روز صبح، جیب شب به خاطر من پاره میشود و این بدن خاکی من به عرش و مقام بالا میرسد.
سر بنه تا پا نهی در کوی من
چشم بربند و ببین در روی من
هوش مصنوعی: به آرامی قدم بردار و زمانی که وارد محلهام شدی، چشمانت را ببند و فقط زیبایی من را حس کن.