گنجور

شمارهٔ ۳۰

کشور جان مرا سلطان تویی
نه همی سلطان که جان جان تویی
ساختی دل را در آن کشور امیر
عقل و فکر این یک دبیر، آن یک وزیر
امتحان را گو امیری چون کند
این وزیری آن دبیری چون کند
در کمین بگذاشتی خیل هوس
ره گشادی سوی دل از پیش و پس
ناگهان بیرون شد آن خیل از کمین
نه اثر بگذاشت از آن نه ازین
جانشین آن امیر اماره شد
شد هوا چیره، خرد بیچاره شد
ابلهی بر صدر دانش جا گزید
دست غفلت نامهٔ فکرت درید
گر نه عون تو شَوَدْشان دستگیر
تا ابد مانند مسکین و اسیر
ای خداوند دل ای سلطان جان
این اسیران هوس را وارهان
بس دلیر است این هوس اندر مصاف
لشگری از قاف دارد تا به قاف
میل تا میلش سپه از میلها
از خیالش خیلها در خیلها
هر دو عالم گوشه‌ای از گاه اوست
شادی و غم توشه‌ای از راه اوست
در وی افسون درنگیرد یا فنی
پهلوانی باید و خصم افکنی
قهرمانی پر دلی خونخواره‌ای
تا که سازد در مصافش چاره‌ای
آزمودم عقل را در کار نفس
نیست در وی طاقت پیکار نفس
در مصاف این دغل مردی فرست
در علاج این مرض دردی فرست
مرد را دردی بباید، درد کو
درد را مردی بباید، مرد کو
گردها دیدیم و در وی مرد نه
مردها دیدیم و در وی درد نه
عقل گرد این ره و مرد است عشق
عشق هم مرد است و هم درد است عشق
عقل دل را کی رهاند از هوس
مرد میدان هوس عشق است و بس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشور جان مرا سلطان تویی
نه همی سلطان که جان جان تویی
هوش مصنوعی: تو برای جان من مانند سلطانی هستی، نه مانند سلاطین دیگر؛ زیرا که خودت جان و روح منی.
ساختی دل را در آن کشور امیر
عقل و فکر این یک دبیر، آن یک وزیر
هوش مصنوعی: در این کشور، تو دل مرا به گونه‌ای ساختی که امیر عقل و فکر، یکی دبیر و دیگری وزیر است.
امتحان را گو امیری چون کند
این وزیری آن دبیری چون کند
هوش مصنوعی: بگو اگر امیر امتحانی برگذار کند، وزیر چگونه به آن رسیدگی خواهد کرد و دبیر چه کاری انجام خواهد داد.
در کمین بگذاشتی خیل هوس
ره گشادی سوی دل از پیش و پس
هوش مصنوعی: تو در انتظار نشسته‌ای و دنیای خواسته‌ها در اطراف من است، انگار که راهی به دل من از جلو و عقب وجود ندارد.
ناگهان بیرون شد آن خیل از کمین
نه اثر بگذاشت از آن نه ازین
هوش مصنوعی: ناگهان گروهی که در کمین بودند، به یکباره ظاهر شدند و نه از خودشان نشانی گذاشتند، نه از کمین‌شان.
جانشین آن امیر اماره شد
شد هوا چیره، خرد بیچاره شد
هوش مصنوعی: پس از رفتن آن امیر، اوضاع تغییر کرده و باعث شده است که زور و قدرت بر همه چیز مسلط شود و عقل و تدبیر در چنین شرایطی ناتوان گشته است.
ابلهی بر صدر دانش جا گزید
دست غفلت نامهٔ فکرت درید
هوش مصنوعی: یک احمق بر جایگاه علم نشسته و بی‌خیالی باعث شده که نامهٔ اندیشه‌اش پاره شود.
گر نه عون تو شَوَدْشان دستگیر
تا ابد مانند مسکین و اسیر
هوش مصنوعی: اگر کمک تو به آن‌ها نرسد، تا ابد مانند یک فقیر و گرفتار باقی خواهند ماند.
ای خداوند دل ای سلطان جان
این اسیران هوس را وارهان
هوش مصنوعی: ای خداوند دل، ای پادشاه جان، این دربند هوس‌ها را نجات بخش.
بس دلیر است این هوس اندر مصاف
لشگری از قاف دارد تا به قاف
هوش مصنوعی: این خواسته و آرزو بسیار شجاعانه است؛ انگار که در جنگی بزرگ و دشوار قرار دارد و برای رسیدن به هدفش از شروع تا پایان مسیر، با قوت و اراده پیش می‌رود.
میل تا میلش سپه از میلها
از خیالش خیلها در خیلها
هوش مصنوعی: رغبت و خواسته‌ی شخص تا زمانی که از آرزوها و خیال‌هایش پر شده باشد، می‌تواند در بسیاری از مسیرها و جمع‌ها تاثیر بگذارد و آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
هر دو عالم گوشه‌ای از گاه اوست
شادی و غم توشه‌ای از راه اوست
هوش مصنوعی: هر دو جهان فقط یک گوشه‌ای از وجود او را نشان می‌دهند و خوشحالی و ناراحتی تنها بخشی از مسیر زندگی ما به سوی او هستند.
در وی افسون درنگیرد یا فنی
پهلوانی باید و خصم افکنی
هوش مصنوعی: اگر کسی به سحر و جادو بیفتد، باید هنری از شجاعت و قدرت داشته باشد تا بتواند دشمان را به عقب براند و از خود دفاع کند.
قهرمانی پر دلی خونخواره‌ای
تا که سازد در مصافش چاره‌ای
هوش مصنوعی: یک قهرمان شجاع و جنگجوی خشن تا زمانی که راه حلی برای نبردش پیدا کند.
آزمودم عقل را در کار نفس
نیست در وی طاقت پیکار نفس
هوش مصنوعی: من عقل را آزمایش کردم و دیدم که در برابر خواهش‌های نفس، توانایی و قدرتی ندارد.
در مصاف این دغل مردی فرست
در علاج این مرض دردی فرست
هوش مصنوعی: در مبارزه با این نیرنگ، مردی را بفرست تا درمانی برای این درد پیدا کند.
مرد را دردی بباید، درد کو
درد را مردی بباید، مرد کو
هوش مصنوعی: انسان باید در زندگی با مشکلات و دردها مواجه شود. فقط کسی که با این دردها دست و پنجه نرم کند، می‌تواند به معنای واقعی خود را نشان دهد و مردی واقعی باشد.
گردها دیدیم و در وی مرد نه
مردها دیدیم و در وی درد نه
هوش مصنوعی: ما در دیوانگی‌ها و مشکلات زندگی مردان را دیدیم، اما آنها را در درد و رنج ملاقات نکردیم.
عقل گرد این ره و مرد است عشق
عشق هم مرد است و هم درد است عشق
هوش مصنوعی: عقل در این مسیر تنها یک نماینده است، اما عشق، هم قدرت دارد و هم سختی‌های خود را. عشق به طور simultaneously هم می‌تواند خوشی ایجاد کند و هم رنج.
عقل دل را کی رهاند از هوس
مرد میدان هوس عشق است و بس
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند دل را از خواسته‌های افراطی نجات دهد، زیرا تنها عشق واقعی است که می‌تواند انسان را از این هوس‌ها رها کند.