شمارهٔ ۲۶
خواجهای بودهست از پیشینگان
با بزانش میل و با بوزینگان
با بزی در خانه یک بوزینه داشت
روزی از خانه قدم بیرون گذاشت
یک سبوی ماست بود اندر فضا
وان کنیزک خفته در کنج سرا
دید بوزینه چو خالی خانه را
هم سبو پر دید و هم پیمانه را
نرم نرمک میخ خود برکند زود
با سبو پیوست و پس خورد آنچه بود
پس ز بیم خواجه مکری درگرفت
اندکی ز آن ماست بر کف برگرفت
با هزاران پوزش آمد پیش بز
ای دریغ از پوزه و از ریش بز
میخ بز برکند و بندش برگسست
پس به جای خویش محکم برنشست
نیم خفته آن کنیزک نیم چشم
میبدید و خنده بودش جای خشم
ناگه از در با هزاران برگ و ساز
باز آمد خواجهٔ بوزینه باز
دیدی اسپیدی سبو در پوز بز
شد جهان بر وی سیه چون روز بز
هر کجا در خانه چوب و سنگ بود
خواجه را زان سو همی آهنگ بود
بز ز پیش و او ز پس هر سو روان
گاه افتان گاه خیزان گه دوان
فارغ آن بوزینه از این کشمکش
در کنار میخ خود بنشسته خوش
گاه میخندید و گه میداد تیز
نه به ریش بز به ریش خواجه نیز
وان کنیزک همچنان تا دیرگاه
گه گشاده دیده، گه بسته نگاه
این مثل در تست شو آگه ز راز
ای تو هم بز باز و هم بوزینه باز
عقل یزدانی چو آن بوزینه بود
نفست آن مکارهٔ دیرینه بود
کارفرما در تو نفس سرکش است
تو همی گویی که کار دانش است
این سخن را گرچه شرحی درخور است
لیک در مقصد سخن اولیتر است
پس قیاس از فکرت بوزینه خواست
تا سبوی خواجه خالی شد ز ماست
نطق اگر اینست اگر آنست نطق
مشترک در جنس حیوان است نطق
چون حدیثی گفته آمد از قیاس
در نیاز عقل بر فعل حواس
به که هم زین ره سرودی سر کنیم
لیک آهنگی از این خوشتر کنیم
عاریت کردهستم از آگه دلان
من زبان، تو نیز رو گوشی ستان
تا کنی فهم این حدیث نغز را
پوست بگذاری و گیری مغز را
کوش تا سودی از این سودا بری
کی گهر بی غوص از این دریا بری
گفته آمد اندکی زین پیشتر
که بود حس مبدأ درک بشر
نفس را جز ذات خود گر مدرکیست
مبدأ ادراک آن حس بیشکی ست
وانچه بیرونست از حس ذات تست
وهم و غفلت نیز در وی ره نجست
نفس بی آلت کند ادراک نفس
حس کجا و درک ذات پاک نفس
وانچه با آلت شود معلوم تو
هست معقول تو یا موهوم تو
لاجرم نفست محیط وی شود
ورنه در خورد تصور کی شود
شاید ار محسوس را گویی که بود
بی وجود حاس در خارج وجود
لیک هر معقول فرع عاقل است
ذات بی او ذات عاقل باطل است
این سخن را گر مسلم داشتی
منتی بر کِفت ما بگذاشتی
یک زمان بنشین و با ما راز کن
عقده ای در رشته دارم باز کن
آنکه را معبود میدانی بگو
جز تو باشد یا تو باشی عین او
گر تویی این خود حدیث مغلق است
که تو هستی فانی و باقی حق است
جز تو گر باشد محاط نفس تست
خود یکی نقش از بساط نفس تست
شمارهٔ ۲۵ - آدمی را بر جانوران فخری نیست ....: چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفتشمارهٔ ۲۷: این امام و رهنمای هشتمین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواجهای بودهست از پیشینگان
با بزانش میل و با بوزینگان
هوش مصنوعی: در گذشته فردی با دانش و مقام بالا وجود داشته که به حیوانات، بخصوص بوزینگان و میمونها، تمایل و علاقه داشته است.
با بزی در خانه یک بوزینه داشت
روزی از خانه قدم بیرون گذاشت
هوش مصنوعی: روزی یک بز در خانهاش داشت و وقتی که از خانه بیرون رفت، بوزینهای که در خانهاش بود را فراموش کرد.
یک سبوی ماست بود اندر فضا
وان کنیزک خفته در کنج سرا
هوش مصنوعی: در فضایی آرام، یک گلدان ماست قرار دارد و دختری که در گوشه خانه خوابیده است.
دید بوزینه چو خالی خانه را
هم سبو پر دید و هم پیمانه را
هوش مصنوعی: وقتی بوزینه خالی بودن خانه را دید، هم سبویی پر و هم پیمانهای پر را مشاهده کرد.
نرم نرمک میخ خود برکند زود
با سبو پیوست و پس خورد آنچه بود
هوش مصنوعی: آهسته آهسته میخ خود را بیرون کشید و به آرامی بر پیاله پیوست و سپس چیزی را که بود نوشید.
پس ز بیم خواجه مکری درگرفت
اندکی ز آن ماست بر کف برگرفت
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از صاحبخانه، مکری کمی از ماست را در دست گرفت.
با هزاران پوزش آمد پیش بز
ای دریغ از پوزه و از ریش بز
هوش مصنوعی: با هزاران عذر و درخواست، به سمت بز رفتم، افسوس که نه پوزهام را به او نشان دادم و نه ریشش را دیدم.
میخ بز برکند و بندش برگسست
پس به جای خویش محکم برنشست
هوش مصنوعی: میخی که از زمین بیرون آمد و بند آن پاره شد، بعد از آن دوباره به جای خود به طور محکم قرار گرفت.
نیم خفته آن کنیزک نیم چشم
میبدید و خنده بودش جای خشم
هوش مصنوعی: دخترک نیمه بیدار بود و با یک چشم به دور و برش نگاه میکرد. در حالی که به نظر میرسید که باید عصبانی باشد، در صورتش خندهای دیده میشد.
ناگه از در با هزاران برگ و ساز
باز آمد خواجهٔ بوزینه باز
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، با هزاران وسیله و اندیشه، شخصی به نام خواجه که شبیه بوزینه است، به خانه بازگشت.
دیدی اسپیدی سبو در پوز بز
شد جهان بر وی سیه چون روز بز
هوش مصنوعی: دیدی که اژدها ویرانگر در زیر پای بز قرار گرفت و جهان به سیاهی گرایید مانند تاریکی که در روز بز بوجود میآید.
هر کجا در خانه چوب و سنگ بود
خواجه را زان سو همی آهنگ بود
هوش مصنوعی: هر جا که چوب و سنگ در خانه وجود داشت، خواجه به سوی دیگر علاقهمند و متوجه میشد.
بز ز پیش و او ز پس هر سو روان
گاه افتان گاه خیزان گه دوان
هوش مصنوعی: بز در جلو و او در پشت، به هر طرف در حال حرکت است؛ گاهی میافتد و گاهی بلند میشود، گاهی هم میدود.
فارغ آن بوزینه از این کشمکش
در کنار میخ خود بنشسته خوش
هوش مصنوعی: بوزینه بیتوجه به این جدلها، با آرامش در کنار میلهاش نشسته و از زندگیاش لذت میبرد.
گاه میخندید و گه میداد تیز
نه به ریش بز به ریش خواجه نیز
هوش مصنوعی: گاهی او میخندید و گاهی هم به شکل تندی پاسخ میداد؛ نه فقط به ریش بز، بلکه حتی به ریش شخص مهمی هم اشاره میکرد.
وان کنیزک همچنان تا دیرگاه
گه گشاده دیده، گه بسته نگاه
هوش مصنوعی: آن کنیزک همچنان که تا دیروقت بیدار است، گاه چشمش را باز میکند و گاه آن را میبندد.
این مثل در تست شو آگه ز راز
ای تو هم بز باز و هم بوزینه باز
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که اگر در زندگی به دنبال دانایی و فهم عمیق هستی، نباید فقط به ظواهر توجه کنی. باید با دقت و آگاهی بیشتری به مسائل نگاه کنی، زیرا در پس هر موضوعی رازهایی نهفته است. بهعنوان مثال، همانطور که یک گربه میتواند همزمان به یک موش و به یک میمون نگاه کند، تو نیز باید بتوانی به جنبههای مختلف زندگی و افکار خود دقت کنی و از نظرها و تجربیات مختلف بهرهبرداری کنی.
عقل یزدانی چو آن بوزینه بود
نفست آن مکارهٔ دیرینه بود
هوش مصنوعی: عقل الهی مانند بوزینهای است، و نفس تو شبیه به فریبی قدیمی و مکار است.
کارفرما در تو نفس سرکش است
تو همی گویی که کار دانش است
هوش مصنوعی: کارفرما در وجود تو به مانند یک نفس سرکش است و تو همچنان به خود میگویی که این ناشی از علم و دانش توست.
این سخن را گرچه شرحی درخور است
لیک در مقصد سخن اولیتر است
هوش مصنوعی: این حرف هرچند نیاز به توضیح و شرح دارد، اما در نهایت مهمتر از آن هدف اصلی سخن است.
پس قیاس از فکرت بوزینه خواست
تا سبوی خواجه خالی شد ز ماست
هوش مصنوعی: سپس از ذهن و تفکر خود، به مقایسهای پرداخت که وقتی ظرف خواجه از ماست خالی شد، مشخص میشود.
نطق اگر اینست اگر آنست نطق
مشترک در جنس حیوان است نطق
هوش مصنوعی: اگر گفتار به این صورت است یا به آن صورت، باید توجه داشت که این توانایی گفتار در همه موجودات زنده مشترک است.
چون حدیثی گفته آمد از قیاس
در نیاز عقل بر فعل حواس
هوش مصنوعی: وقتی که سخنی از قیاس و تحلیل نیاز عقل در مقابل کارهای حسها بیان میشود، نشاندهندهی اهمیت تفکر و استدلال در درک واقعیات است.
به که هم زین ره سرودی سر کنیم
لیک آهنگی از این خوشتر کنیم
هوش مصنوعی: ما باید این مسیر را با سرود و شادی آغاز کنیم، اما بهتر است لحن و آهنگی از این زیباتر بسازیم.
عاریت کردهستم از آگه دلان
من زبان، تو نیز رو گوشی ستان
هوش مصنوعی: من از دلهای آگاه و باتجربه، زبان و سخن را به وام گرفتهام، حالا تو هم برو و از این گوشی استفاده کن.
تا کنی فهم این حدیث نغز را
پوست بگذاری و گیری مغز را
هوش مصنوعی: برای درک درست این گفتار زیبا، لازم است که سختی هایی را پشت سر بگذاری و تلاش کنی تا به عمق و حقیقت آن دست یابی.
کوش تا سودی از این سودا بری
کی گهر بی غوص از این دریا بری
هوش مصنوعی: سعی کن از این معامله چیزی به دست آوری، زیرا برای به دست آوردن گوهر با ارزش، باید به عمق این دریا بروی.
گفته آمد اندکی زین پیشتر
که بود حس مبدأ درک بشر
هوش مصنوعی: مدتی پیش گفته شد که حس اولیه درک انسان چه بود.
نفس را جز ذات خود گر مدرکیست
مبدأ ادراک آن حس بیشکی ست
هوش مصنوعی: اگر نفس تنها به ذات خود استناد کند و مدرکی جز آن نداشته باشد، آنگاه منبع درک او همان حس خود اوست.
وانچه بیرونست از حس ذات تست
وهم و غفلت نیز در وی ره نجست
هوش مصنوعی: هر چیزی که فراتر از حس و درک توست، فقط خیال و غفلت است که نمیتواند به حقیقت نزدیک شود.
نفس بی آلت کند ادراک نفس
حس کجا و درک ذات پاک نفس
هوش مصنوعی: بدون ابزار و وسایل، نفس نمیتواند ادراک کند؛ پس چگونه میتواند احساس کند یا ذات پاک نفس را درک نماید؟
وانچه با آلت شود معلوم تو
هست معقول تو یا موهوم تو
هوش مصنوعی: آنچه با ابزار و وسیلهی تو مشخص میشود، بازتابی از حقیقت وجود توست؛ آیا این حقیقت واقعی و عمیق است یا فقط یک خیال گذرا؟
لاجرم نفست محیط وی شود
ورنه در خورد تصور کی شود
هوش مصنوعی: در نتیجه، نفسی که تو داری به فضای او وارد میشود؛ وگرنه، چگونه میتوان به تصور و درک او پرداخت؟
شاید ار محسوس را گویی که بود
بی وجود حاس در خارج وجود
هوش مصنوعی: شاید اگر بگویی که چیزی وجود دارد که قابل حس کردن است، اما در واقع هیچ وجود مادی و حسی در خارج از ذهن ندارد.
لیک هر معقول فرع عاقل است
ذات بی او ذات عاقل باطل است
هوش مصنوعی: هر آنچه که قابل فهم و درک است، وابسته به وجود یک عقل است. بدون عقل، مفهوم و وجود عاقل بیکار و بیمعنا خواهد بود.
این سخن را گر مسلم داشتی
منتی بر کِفت ما بگذاشتی
هوش مصنوعی: اگر به این حرف اطمینان داشتی، برای ما لطفی کردهای.
یک زمان بنشین و با ما راز کن
عقده ای در رشته دارم باز کن
هوش مصنوعی: مدتی را با ما بگذران و صحبت کن. من در دل یک مشکل دارم و میخواهم دربارهاش حرف بزنم.
آنکه را معبود میدانی بگو
جز تو باشد یا تو باشی عین او
هوش مصنوعی: هر کس را که معبود خود میدانی، بگو آیا غیر از تو وجود دارد یا اینکه خود تو همانند او هستی؟
گر تویی این خود حدیث مغلق است
که تو هستی فانی و باقی حق است
هوش مصنوعی: اگر تو هستی، این موضوع پیچیده است زیرا تو خود فانی هستی و تنها بقا از آنِ حق است.
جز تو گر باشد محاط نفس تست
خود یکی نقش از بساط نفس تست
هوش مصنوعی: به جز تو، هر چیزی که وجود دارد، تحت تأثیر نفس توست و تو تنها، نمایشی از وجود نفس خود هستی.