گنجور

شمارهٔ ۲۰

باز عشق آهنگ یغما ساز کرد
باز دل آشفتگی آغاز کرد
تند بادی باز بر کاهی وزید
آتشی در خشک خاری جا گزید
باز ابری طرفه توفان زای شد
آفتابی باز نور افزای شد
گر ز خودبینی ز راهی دور گشت
ظلمتی از پای تا سر نور گشت
آتشی بر جان من افروخت عشق
خار خار هستی من سوخت عشق
پس برون آورد گل از آتشم
تا بهشتی ساخت نغز و دلکشم
بطنها باشد نبی را تو به تو
اینت بطنی ز آیت آن منکمو
آنکه نگذشته‌ست بر نیران دوست
کی گذر دارد سوی بستان دوست
ای ز نیران تو بستان نشاط
ای نشاط جان وای جان نشاط
جز به یادت عقل را هستی کجاست
جز ز جامت باده را مستی کجاست
جز به سویت پای را رفتار کو
جز به رویت دیده را دیدار کو
هر کجا بینم تو آیی در نظر
جز تو در عالم نبوده‌ستی مگر
نه همین در دیده جابگزیدهای
در دلی در جانی و در دیده‌ای
دل چه باشد تا که گویم در دلی
یا که جان تا سازی آنجا منزلی
بحر کس دیدست گنجد در حباب
یا درون ذره هرگز آفتاب
من گرفتم پرده بردارم ز گفت
تو به پرده در چسان خواهی شنفت
خواهی ار آری درون پرده سر
سر نه اندر پای عشق پرده در
مرحبا ای عشق عالم سوز ما
حبذا ای شمع جان افروز ما
از تو برقی و ز انده خرمنی
از تو ابری و ز شادی گلشنی
اشک و آه و ناله و زاریم ده
جز ز یاد دوست بیزاریم ده
زخم میجویم ز تو بی مرهمی
هم نمیخواهم نشاط از تو غمی
تا که جان آشفته دل پر خون کنم
یاد آن زلف و لب میگون کنم
تا به کی در دست خود مانم اسیر
چند حکم نفس را فرمان پذیر
بازگیر ای عشق از من داد من
بر فکن از بیخ و بن بنیاد من
لوح دل از هرچه جز وی پاک کن
پاک چه بود پای تا سر خاک کن
هم ز شادی فارغم کن هم ز غم
هم ز بیشم بیش و هم کمتر ز کم
روی از رحمت بگردان سوی من
جز ز سوی خود مگردان روی من
خویش را باید کنم گم در تو من
من ترا گم کرده‌ام در خویشتن
آیت تو بوالی اله خوانده‌ایم
لیک اندر تیه شهوت مانده‌ایم
از تبهکاریم آگاهیم ده
آگهی زین گونه گمراهیم ده
تا خود و هر دو جهان یک سو نهم
آنگه از باطل سوی حق رو نهم
کرده‌های خویش بشمارم بخویش
شرمی آرم شاید از کردار بیش
خواجه را بیدار باید کرد باز
وقت کوتاه است و این ره بس دراز
راحت آمد مایهٔ هر غفلتی
چارهٔ غفلت چه باشد صدمتی
رنجی ار بی صبر و بی تابت کند
به از آن راحت که در خوابت کند
خشم کافزاید ادب مر بنده را
خوشتر است از لطف گستاخی مرا
عقل را سستی فزاید دم به دم
این غذاهای امل تا منهضم
اشتهای کاذب و اکلی مدام
این طمعها وین هوسها جمله خام
باز میخواهی سلامت ای مقیم
استقامت جویی از خود ای سقیم
سهل مشمر کار این فاسد مزاج
مسهلی باید که بپذیرد علاج
مسهل اندر دفع اخلاط هوس
توبه از جز حق سوی حق بود و بس
هر که او تایب نباشد ظالم است
این سخن را لفظ قرآن حاکم است
روی برخوان تا که دانی چیست ظلم
حصر شد در هر که تایب نیست ظلم
توبه چه بود بازگشت از خود به حق
شرط آن فقدان شان ما سبق
توبهٔ عامه شد از افعال خویش
زان خاصان توبه از احوال خویش
توبه خاص‌الخاص را رسمی جداست
بازگشت از ذات خود سوی خداست
زاهدان گر توبه از مستی کنند
عاشقان را توبه از هستی کنند
تو ز دل توبه به این خوش کرده‌ای
کز گناهی احتراز آورده‌ای
زامر و نهی کردگار انس و جان
جنس انسان را چو جنس رهروان
رد حکم از هر گناهی حاصل است
زهر هر نوعی که باشد قاتل است
توبه آوردن ز یک جرم ای دغل
پس ز دیگر جرمها جستن عمل
از یکی زهر اجتناب آوردن است
باز قصد زهر دیگر کردن است
آنچه در تو اصل نافرمانی است
مایهٔ گمراهی و نادانی است
چیست دانی هستی نفس است و بس
کوش تا زان توبه جویی زین سپس
هستی تو اصل هر جرم و خطا
نیست شو تا خود نماند جز خدا
آنچه بشکستی و بستی توبه نیست
ای برادر تا تو هستی توبه نیست
توبه نبود جز شکست خویشتن
توبه خواهی نشکند خود را شکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز عشق آهنگ یغما ساز کرد
باز دل آشفتگی آغاز کرد
هوش مصنوعی: عشق دوباره در دل شوری ایجاد کرده است و بار دیگر دل را به حالت ناآرامی کشانده است.
تند بادی باز بر کاهی وزید
آتشی در خشک خاری جا گزید
هوش مصنوعی: باد تندی وزید و کاهی را جابه‌جا کرد، و از این کاه، آتش در خار خشک روشن شد.
باز ابری طرفه توفان زای شد
آفتابی باز نور افزای شد
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و طوفانی دوباره کنار رفتند و آفتابی درخشان و نورانی پیدا شد.
گر ز خودبینی ز راهی دور گشت
ظلمتی از پای تا سر نور گشت
هوش مصنوعی: اگر انسان به خودبینی مشغول شود و از حقیقت دور بماند، تمام وجودش را تاریکی فرا می‌گیرد و به جای روشنی، تنها ظلمت خواهد دید.
آتشی بر جان من افروخت عشق
خار خار هستی من سوخت عشق
هوش مصنوعی: عشق در وجود من آتشی روشن کرده که به تمام وجودم آسیب زده و به درد و رنج من افزوده است.
پس برون آورد گل از آتشم
تا بهشتی ساخت نغز و دلکشم
هوش مصنوعی: پس از آتش درونم، گلی به وجود آوردم که بهشتی زیبا و دل‌انگیز خلق کرد.
بطنها باشد نبی را تو به تو
اینت بطنی ز آیت آن منکمو
هوش مصنوعی: وجود نبی در بطن این آیات است و تو خود را در درون او ببین. این نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق و روحانی بین نبی و آیات الهی است.
آنکه نگذشته‌ست بر نیران دوست
کی گذر دارد سوی بستان دوست
هوش مصنوعی: کسی که از دشت و بیابان عشق عبور نکرده، چگونه می‌تواند به باغ و سرای محبوب برسد؟
ای ز نیران تو بستان نشاط
ای نشاط جان وای جان نشاط
هوش مصنوعی: تو که از نیروی تو سرشار است بستان شادی و خوشی، ای روح شاد و مفرح.
جز به یادت عقل را هستی کجاست
جز ز جامت باده را مستی کجاست
هوش مصنوعی: جز به یاد تو، عقل و فهم آدمی کجا وجود دارد؟ و جز از شراب تو، نشئه و سرمستی کجا پیدا می‌شود؟
جز به سویت پای را رفتار کو
جز به رویت دیده را دیدار کو
هوش مصنوعی: حضور توست که باعث حرکت قدم‌هایم می‌شود و بدون دیدن روی تو، چشمانم هیچ حسی ندارند.
هر کجا بینم تو آیی در نظر
جز تو در عالم نبوده‌ستی مگر
هوش مصنوعی: هر جا که تو را ببینم، هیچ چیز دیگری در این دنیا وجود نداشته است جز تو.
نه همین در دیده جابگزیدهای
در دلی در جانی و در دیده‌ای
هوش مصنوعی: نه تنها در چشم‌های تو جای گرفته‌ای، بلکه در دلی و در جانم نیز حضور داری.
دل چه باشد تا که گویم در دلی
یا که جان تا سازی آنجا منزلی
هوش مصنوعی: دل چه ارزشی دارد که بخواهم درباره آن صحبت کنم، یا جان چه جایگاهی دارد که آنجا برای خود مکانی بسازم؟
بحر کس دیدست گنجد در حباب
یا درون ذره هرگز آفتاب
هوش مصنوعی: آیا کسی دریا را در یک حباب یا خورشید را در یک ذره دیده است؟ این نشان‌دهنده‌ی آن است که از نظر ما نمی‌توان عظمت چیزهای بزرگ را در اندازه‌های کوچک جای داد.
من گرفتم پرده بردارم ز گفت
تو به پرده در چسان خواهی شنفت
هوش مصنوعی: من می‌خواهم پرده را کنار بزنم و بگویم آنچه را که تو گفتی، اما تو چطور می‌خواهی این را بشنوی؟
خواهی ار آری درون پرده سر
سر نه اندر پای عشق پرده در
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در عشق به حقیقتی عمیق دست یابی، باید در دل و وجود خود با صداقت و خلوص عمل کنی، نه این که تنها به ظواهر و نمای عشق توجه کنی.
مرحبا ای عشق عالم سوز ما
حبذا ای شمع جان افروز ما
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای عشق سوزان جهان ما! چه خوب است، ای شمع روشنی‌بخش جان ما!
از تو برقی و ز انده خرمنی
از تو ابری و ز شادی گلشنی
هوش مصنوعی: تو مانند یک برق درخشان و پر از زندگی هستی، و مانند ابرهایی که شادی و سرسبزی را به ارمغان می‌آورند، وجود تو سرشار از خوشحالی و شکوفایی است.
اشک و آه و ناله و زاریم ده
جز ز یاد دوست بیزاریم ده
هوش مصنوعی: ما در حال دلتنگی و اندوه هستیم و جز یاد دوست، از هیچ چیز دیگر بیزاریم و خسته شده‌ایم.
زخم میجویم ز تو بی مرهمی
هم نمیخواهم نشاط از تو غمی
هوش مصنوعی: من از تو زخمی می‌خواهم که بر درمانی نیست و از تو شادمانی نمی‌طلبم چون غمی در دل دارم.
تا که جان آشفته دل پر خون کنم
یاد آن زلف و لب میگون کنم
هوش مصنوعی: تا وقتی که جانم در آشفتگی و دل حالم پریشان است، به یاد آن زلف و لب رنگین تو خواهم بود.
تا به کی در دست خود مانم اسیر
چند حکم نفس را فرمان پذیر
هوش مصنوعی: تا کی باید در چنگال خودم گرفتار بمانم و از دستورات نفس پیروی کنم؟
بازگیر ای عشق از من داد من
بر فکن از بیخ و بن بنیاد من
هوش مصنوعی: عشق، دوباره مرا به خود ببر و بنیاد زندگی‌ام را از اساس ویران کن.
لوح دل از هرچه جز وی پاک کن
پاک چه بود پای تا سر خاک کن
هوش مصنوعی: دل خود را از هر چیز غیر از او خالی کن، زیرا پاکی واقعی در این است که تمام وجودت را به خاک بسپاری.
هم ز شادی فارغم کن هم ز غم
هم ز بیشم بیش و هم کمتر ز کم
هوش مصنوعی: از شادی و خوشحالی آزاد کن، از غم و اندوه هم آزاد کن. نه بیشتر از حد لازم، نه کمتر از آن.
روی از رحمت بگردان سوی من
جز ز سوی خود مگردان روی من
هوش مصنوعی: از رحمتت روی برگردان و به من نگاه نکن، اما ای کاش فقط نگاه تو به من باشد و به هیچ جا دیگری نروی.
خویش را باید کنم گم در تو من
من ترا گم کرده‌ام در خویشتن
هوش مصنوعی: باید خودم را در تو فراموش کنم، زیرا من در وجود خودم، تو را گم کرده‌ام.
آیت تو بوالی اله خوانده‌ایم
لیک اندر تیه شهوت مانده‌ایم
هوش مصنوعی: ما به آیت تو ایمان آورده‌ایم و تو را بندگی کرده‌ایم، اما هنوز در دنیای شهوت و خواسته‌های دنیوی گیر کرده‌ایم.
از تبهکاریم آگاهیم ده
آگهی زین گونه گمراهیم ده
هوش مصنوعی: ما از بدی‌های خود مطلع هستیم، بگذارید دیگران هم از این سرگردانی و گمراهی ما باخبر شوند.
تا خود و هر دو جهان یک سو نهم
آنگه از باطل سوی حق رو نهم
هوش مصنوعی: من به خود و تمام جهانیان پشت می‌کنم و سپس به سوی حق از باطل روی می‌آورم.
کرده‌های خویش بشمارم بخویش
شرمی آرم شاید از کردار بیش
هوش مصنوعی: من کارهایی که انجام داده‌ام را برای خودم محاسبه می‌کنم و از آن‌ها خجالت می‌کشم، شاید از اقدامات زیادم شرمسار شوم.
خواجه را بیدار باید کرد باز
وقت کوتاه است و این ره بس دراز
هوش مصنوعی: باید خواجه را بیدار کرد، چون وقت کم است و این مسیر بسیار طولانی است.
راحت آمد مایهٔ هر غفلتی
چارهٔ غفلت چه باشد صدمتی
هوش مصنوعی: آسانی و آرامش می‌تواند باعث بی‌توجهی و غفلت شود، اما برای برطرف کردن این غفلت چه راهی وجود دارد که آسیبی به بار نیاورد؟
رنجی ار بی صبر و بی تابت کند
به از آن راحت که در خوابت کند
هوش مصنوعی: اگر رنجی بدون صبر و تحمل به تو برسد، بهتر از آن است که راحتی در خواب و آرامش بی‌فایده‌ای داشته باشی.
خشم کافزاید ادب مر بنده را
خوشتر است از لطف گستاخی مرا
هوش مصنوعی: خشم باعث می‌شود که ادب من بیشتر شود، و این برای من بهتر است تا اینکه با لطف و محبت، بی‌احترامی کنم.
عقل را سستی فزاید دم به دم
این غذاهای امل تا منهضم
هوش مصنوعی: عقل هر لحظه با این غذاهای بی‌کیفیت و نامطلوب ضعیف‌تر می‌شود.
اشتهای کاذب و اکلی مدام
این طمعها وین هوسها جمله خام
هوش مصنوعی: اشتیاق‌های بی‌اساس و خوردن مداوم این آرزوها و خواسته‌ها همه خام و ناپخته‌اند.
باز میخواهی سلامت ای مقیم
استقامت جویی از خود ای سقیم
هوش مصنوعی: ای کسی که در ثبات و استقامت مقام داری، اگر می‌خواهی سلامت بمانی، باید از خودت کمک بگیری.
سهل مشمر کار این فاسد مزاج
مسهلی باید که بپذیرد علاج
هوش مصنوعی: به آسانی به کار کسی که مزاجش ناسازگار است، نگاه نکن. او باید درمان را بپذیرد.
مسهل اندر دفع اخلاط هوس
توبه از جز حق سوی حق بود و بس
هوش مصنوعی: درمان کننده اختلاط‌های نفس و هوس، تنها توبه به سوی حق است و هیچ چیز دیگری.
هر که او تایب نباشد ظالم است
این سخن را لفظ قرآن حاکم است
هوش مصنوعی: هر کسی که توبه نکند، ظالم است و این حرف بر اساس آیات قرآن است.
روی برخوان تا که دانی چیست ظلم
حصر شد در هر که تایب نیست ظلم
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که وقتی انسان به حقیقت و واقعیت‌های زندگی آگاه شود، متوجه می‌شود که محدودیت‌ها و ظلم‌ها تنها بر افرادی حاکم است که به نوعی خود را تسلیم آنها کرده‌اند و از آنچه باید باشند، فاصله گرفته‌اند. در واقع، آگاهی و بصیرت در شناخت ظلم و حصر نقش مهمی دارد.
توبه چه بود بازگشت از خود به حق
شرط آن فقدان شان ما سبق
هوش مصنوعی: توبه یعنی برگشتن از خود و روی آوردن به خداوند. برای تحقق این برگشت، لازم است که حالت و مقام قبلی خود را کنار بگذاریم و به حق، خالصانه و بدون هرگونه خودپسندی نزدیک شویم.
توبهٔ عامه شد از افعال خویش
زان خاصان توبه از احوال خویش
هوش مصنوعی: توبه عمومی از اعمال انسان‌ها است، در حالی که توبه مخصوص به حالات خاصی مربوط می‌شود.
توبه خاص‌الخاص را رسمی جداست
بازگشت از ذات خود سوی خداست
هوش مصنوعی: بازگشت ویژه و خاص کسانی که در مسیر معنوی قدم برداشته‌اند، به گونه‌ای است که از خودشان جدا شده و به سوی خداوند باز می‌گردند.
زاهدان گر توبه از مستی کنند
عاشقان را توبه از هستی کنند
هوش مصنوعی: اگر زاهدان از خواب غفلت بیدار شوند و توبه کنند، عاشقانی که به عشق واقعی رسیده‌اند، از وجود و خودخواهی خود دست می‌کشند و به سوی فناء در محبوب می‌روند.
تو ز دل توبه به این خوش کرده‌ای
کز گناهی احتراز آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو از دل خود تصمیم به توبه گرفته‌ای و این تصمیم باعث خوشحالی‌ات شده است که از گناهی دوری جسته‌ای.
زامر و نهی کردگار انس و جان
جنس انسان را چو جنس رهروان
هوش مصنوعی: خالق هستی انسان را به گونه‌ای آفرید که مانند دیگر مخلوقات نیست و او را به سفر و سیر در زندگی وا می‌دارد.
رد حکم از هر گناهی حاصل است
زهر هر نوعی که باشد قاتل است
هوش مصنوعی: هر گناهی عواقب و پیامدهای خودش را دارد و هر نوع گناهی می‌تواند مانند سم کشنده‌ای باشد که به زندگی انسان آسیب می‌زند.
توبه آوردن ز یک جرم ای دغل
پس ز دیگر جرمها جستن عمل
هوش مصنوعی: وقتی که از یک گناه توبه می‌کنی، نباید به سمت گناه‌های دیگر بروی.
از یکی زهر اجتناب آوردن است
باز قصد زهر دیگر کردن است
هوش مصنوعی: اگر از یک زهر خود را دور کنی، باز هم به دنبال زهر دیگری رفتن، نشان‌دهنده عدم آگاهی و غفلت است.
آنچه در تو اصل نافرمانی است
مایهٔ گمراهی و نادانی است
هوش مصنوعی: آنچه در وجود تو باعث نافرمانی می‌شود، عامل گمراهی و نادانی توست.
چیست دانی هستی نفس است و بس
کوش تا زان توبه جویی زین سپس
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که وجود و هستی تنها نفس است؟ تلاش کن تا از آن توبه کنی و پس از آن، راهی نو برای خود پیدا کنی.
هستی تو اصل هر جرم و خطا
نیست شو تا خود نماند جز خدا
هوش مصنوعی: وجود تو منبع هر اشتباه و خطاست. خودت را تغییر بده تا جز خدا چیزی باقی نماند.
آنچه بشکستی و بستی توبه نیست
ای برادر تا تو هستی توبه نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی را که خراب کرده‌ای و هر کار بسته‌ای، تا زمانی که تو هستی، امکان توبه و جبران وجود ندارد.
توبه نبود جز شکست خویشتن
توبه خواهی نشکند خود را شکن
هوش مصنوعی: توبه کردن نیازمند آن است که انسان درون خود را بشکند و بر سختی‌ها غلبه کند. اگر بخواهی از خطاهای خود توبه کنی، باید به عمق وجود خود نگاهی عمیق تر بیندازی و ضعف‌های خود را تحمل کنی.