گنجور

شمارهٔ ۱۶

گرضمیرم قابل اسرار نیست
گر زبانم لایق گفتار نیست
تارِ جانم را ز نقصان رشته‌اند
در وجودم تخم حرمان کشته‌اند
دوری و محرومی و نادانیم
از ازل نقش است بر پیشانیم
آنکه هر ناقص ز لطفش کامل است
وانکه فیضش نیک و بد را شامل است
گرچه ما دوریم و او نزدیک ماست
روشن از نورش دل تاریک ماست
کامل آمد از کمال او کمال
وز جمال او جمیل آمد جمال
در درون جان خود بنهفته‌ام
هر چه را گفت او بگو من گفته‌ام
جاهلم با خویش و با او عاقلم
ناقصم با خویش و با او کاملم
گه لبم چون غنچه بندد از بیان
همچو بلبل گاه بگشاید زبان
تا به گلزارش نواسازی کنم
با دگر مرغان هم‌آوازی کنم
گه رخ گلها و روی لاله‌ها
برفروزد تا بر آرم ناله‌ها
گاه روی گل بپوشد در حجاب
از خزان بندد گلستان را نقاب
خارها را جلوه آموزد به باغ
نغمه سازی را دهد نوبت به زاغ
خارها هم خود ز بستان ویند
زاغها نیز از گلستان ویند
لیک چون بلبل نوا آغاز کرد
پرده از راز گلستان باز کرد
بلبلی باید که یابد راز او
نو گلی تا بشنود آواز او
گر شگفت آید ترا گفتار ما
نبود انصاف ار کنی انکار ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرضمیرم قابل اسرار نیست
گر زبانم لایق گفتار نیست
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به رازها و معانی عمیق بپردازم، نمی‌توانم این کار را انجام دهم، زیرا اگر سخنم نتواند به خوبی بیان شود، قابل فهم نخواهد بود.
تارِ جانم را ز نقصان رشته‌اند
در وجودم تخم حرمان کشته‌اند
هوش مصنوعی: دل و جان من به خاطر کمبودها و نارسایی‌ها به شدت آسیب دیده و در وجودم احساس ناامیدی و محرومیت ریشه دوانده است.
دوری و محرومی و نادانیم
از ازل نقش است بر پیشانیم
هوش مصنوعی: دوری از تو و بی‌خبری‌ام از همیشه سرنوشت و تقدیر من بوده و این موضوع در سرنوشت من نوشته شده است.
آنکه هر ناقص ز لطفش کامل است
وانکه فیضش نیک و بد را شامل است
هوش مصنوعی: کسی که لطف و محبتش به همه موجودات باعث می‌شود که هر نواقصی به کمال تبدیل شود و کسی که نعمت‌هایش شامل حال همه، چه نیکوکار و چه بدکار، می‌شود.
گرچه ما دوریم و او نزدیک ماست
روشن از نورش دل تاریک ماست
هوش مصنوعی: هرچند ما از او فاصله داریم، اما او به ما نزدیک است و نور او باعث روشنی دل‌های تاریک ما می‌شود.
کامل آمد از کمال او کمال
وز جمال او جمیل آمد جمال
هوش مصنوعی: کمال و زیبایی از وجود او به تمام معنا می‌آید و زیبایی‌اش به حدی است که خود زیبایی را به تصویر می‌کشد.
در درون جان خود بنهفته‌ام
هر چه را گفت او بگو من گفته‌ام
هوش مصنوعی: در دل خود تمام آنچه را که او بیان کرده‌است، به طور کامل نهفته‌ام و هرچه او گفت، من نیز گفتم.
جاهلم با خویش و با او عاقلم
ناقصم با خویش و با او کاملم
هوش مصنوعی: من در عین نادانی، خودم را با او عاقل می‌دانم و در حالی که هنوز ناقص هستم، خودم را با او کامل می‌بینم.
گه لبم چون غنچه بندد از بیان
همچو بلبل گاه بگشاید زبان
هوش مصنوعی: گاهی زبانم مانند غنچه می‌بندد و از بیان چیزهایی شبیه بلبل، گاهی هم باز می‌شود و صحبت می‌کند.
تا به گلزارش نواسازی کنم
با دگر مرغان هم‌آوازی کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به باغش بروم و آنجا بر disgour меня звällenم، و با دیگر پرنده‌ها دوستی کنم.
گه رخ گلها و روی لاله‌ها
برفروزد تا بر آرم ناله‌ها
هوش مصنوعی: هر گاه چهره گل‌ها و لاله‌ها به زیبایی بدرخشد، من نیز ناله‌ها و غم‌های خود را به نمایش می‌گذارم.
گاه روی گل بپوشد در حجاب
از خزان بندد گلستان را نقاب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، گل‌های زیبا در پاییز به پوششی پنهان می‌شوند و به این ترتیب، باغ‌ها را در حالت خواب و عدم زندگی قرار می‌دهند.
خارها را جلوه آموزد به باغ
نغمه سازی را دهد نوبت به زاغ
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که خارها (که نماد زشتی و ناپسند هستند) به گل‌ها و زیبایی‌ها می‌آموزند، و در این میان، یک زاغ (که نماد زشت‌سری و بدبودن است) نیز فرصت به آوازخوانی پیدا می‌کند. به عبارتی، گاهی اوقات ناپسندها و زشتی‌ها می‌توانند جلوه‌ای پیدا کنند و در معرض توجه قرار گیرند.
خارها هم خود ز بستان ویند
زاغها نیز از گلستان ویند
هوش مصنوعی: خارها نیز از باغ می‌رویند و زاغ‌ها هم از گلستان بهره‌مند می‌شوند.
لیک چون بلبل نوا آغاز کرد
پرده از راز گلستان باز کرد
هوش مصنوعی: اما وقتی بلبل شروع به خواندن کرد، پرده از رازهای گلستان برداشته شد.
بلبلی باید که یابد راز او
نو گلی تا بشنود آواز او
هوش مصنوعی: یک بلبل باید گلی تازه پیدا کند تا بتواند صدای آن را بشنود.
گر شگفت آید ترا گفتار ما
نبود انصاف ار کنی انکار ما
هوش مصنوعی: اگر سخن ما برای تو عجیب است، بی‌انصافی است اگر سخن ما را انکار کنی.