گنجور

شمارهٔ ۱۲

طالب من گر شود یک ره کسی
راهها بنمایمش هر سو بسی
چون مرا بشناسد از آیات من
عاشق آید بر صفات ذات من
شد چو عاشق وز من آگه شد همی
زان پس او را زنده نگذارم دمی
بس عجب نبود اگر کُشتم مَنَش
عاشق است و لازم آمد کشتنش
کشتن عاشق به هر مذهب رواست
خاصه این عاشق که معشوقش خداست
پس مرا ز آیین دین مصطفا
بر شهید خویش باید خون‌بها
وانکه هم منظور و هم مقبول من
گشت زانسان تا که شد مقتول من
هر دو عالم نیست خونش را بها
غیر من او را نشاید خون‌بها
هم منم دل برده، هم بیدل منم
هم منم مقتول و هم قاتل منم
کی سزا بینم به جای خویشتن
دیگری را خون‌بهای خویشتن
خویش را نه رایگانی بخشمش
کشته‌ام تا زندگانی بخشمش
کشتهٔ عشق ار شوی زنده شوی
تا ابد باقی و پاینده شوی
عشقبازی را شعار دیگر است
رسم او رسم دیار دیگر است
بی سبب با دوستداران دشمن است
دشمنی او همین تا کشتن است
کشتگان خویش را شد دوستدار
گر کشد عشق ای خوشا آن اعتبار
این بود آیین عشق،این کیش عشق
چاره جز مردن نباشد پیش عشق
هم نهان دارد به مردن زندگی
هم خداوندی نهان در بندگی
عشق اگر میراندت رو زنده باش
ور خداوندی بخواهی بنده باش
بندگی ما و تو نی بندگیست
حاصل این تا ابد شرمندگیست
بندگی چه‌بود خدا را یافتن
از خودی سوی خدا بشتافتن
هرچه جز حق از میان برداشتن
بندگی هم برکران بگذاشتن
نه عمل را راه در این شاهراه
علم را نه بار در این بارگاه
مدرکات ما همه وهم و خیال
حق تعالی شانهٔ عما یقال
چون رسید اینجا سخن خاموش شو
لب ببند و پای تا سر گوش شو
رازهای ناشنیده گوش دار
لیک در گفتن زبان خاموش دار
از مقیمان درِ میخانه‌ام
میرسد هر دم زنو پیمانه‌ام
در درون میکده آوازهاست
بر زبان چنگ و نی خوش رازهاست
رازها می آیدم زانجا به گوش
لیک میگوید سروشم شو خموش
باز ساقی ساغرم لبریز کرد
ز آتشین آبیم آتش تیز کرد
کوه از یک قطره مِیْ مدهوش شد
کی توانم من دگر خاموش شد
می‌ندانم محرم از نامحرمی
هر که خواهد گو بیا بشنو همی
راز خوبان را چرا باید نهفت؟
راز ما بد سیرتان باید بگفت؟
راز خوبان را نگفتن کی رواست!
رازهای ما نهفتن را سزاست
خوبرو را روی بی‌پرده نکوست
آنکه در پرده بباید زشت‌روست
ماه کی باشد روا در زیر میغ
میغها پنهان بباید ای دریغ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طالب من گر شود یک ره کسی
راهها بنمایمش هر سو بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی من بیفتد، من مسیرهای زیادی را به او نشان می‌دهم.
چون مرا بشناسد از آیات من
عاشق آید بر صفات ذات من
هوش مصنوعی: وقتی کسی با نشانه‌ها و نشانه‌گذاری‌های من آشنا شود، به عشق ویژگی‌های وجود من خواهد آمد.
شد چو عاشق وز من آگه شد همی
زان پس او را زنده نگذارم دمی
هوش مصنوعی: زمانی که او عاشق شد و از حال من آگاه گشت، از آن پس دیگر نمی‌گذارم لحظه‌ای زنده بماند.
بس عجب نبود اگر کُشتم مَنَش
عاشق است و لازم آمد کشتنش
هوش مصنوعی: شگفتی‌ای ندارد اگر او را بکشم، زیرا عاشق است و نیاز به کشتن او احساس می‌شود.
کشتن عاشق به هر مذهب رواست
خاصه این عاشق که معشوقش خداست
هوش مصنوعی: کشتن یک عاشق، بسته به اعتقادات مختلف، می‌تواند مورد قبول باشد، به ویژه وقتی که این عاشق معشوقش خدا باشد.
پس مرا ز آیین دین مصطفا
بر شهید خویش باید خون‌بها
هوش مصنوعی: بنابراین، بر اساس اصول دین پیامبر اسلام، بر شهید خود نیاز به پرداخت دیه دارم.
وانکه هم منظور و هم مقبول من
گشت زانسان تا که شد مقتول من
هوش مصنوعی: کسی که هم مقصود من بود و هم مورد پذیرشم، از آن انسان تا زمانی که جانم را گرفت.
هر دو عالم نیست خونش را بها
غیر من او را نشاید خون‌بها
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دو جهان ارزش خون او را ندارد و هیچ‌کس نمی‌تواند بهایی برای خون او تعیین کند.
هم منم دل برده، هم بیدل منم
هم منم مقتول و هم قاتل منم
هوش مصنوعی: من هم عاشق هستم که دل را می‌برم، هم دلی که بی‌دله است من هستم. من هم قربانی هستم و هم آن که می‌کشد، هر دو در وجود من وجود دارند.
کی سزا بینم به جای خویشتن
دیگری را خون‌بهای خویشتن
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که به خاطر شخص دیگری، جای خودم به او بپردازم و خون خودم را برای او بگذارم؟
خویش را نه رایگانی بخشمش
کشته‌ام تا زندگانی بخشمش
هوش مصنوعی: من به خودم چیزی از دست ندادم، چون برای زنده نگه‌داشتن آنچه که عزیز است، جان خود را فدای آن کرده‌ام.
کشتهٔ عشق ار شوی زنده شوی
تا ابد باقی و پاینده شوی
هوش مصنوعی: اگر به عشق جان بدهی، برای همیشه زنده خواهی ماند و در وجودت جاودانگی پیدا می‌کنی.
عشقبازی را شعار دیگر است
رسم او رسم دیار دیگر است
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی ویژگی‌ها و قاعده‌های خاص خودش را دارد و این قواعد با آنچه در دیگر مکان‌ها و فرهنگ‌ها رایج است، متفاوت است.
بی سبب با دوستداران دشمن است
دشمنی او همین تا کشتن است
هوش مصنوعی: دشمنی او با دوستداران بی‌دلیل است و همین حس و رفتار او می‌تواند به نابودی‌اش منجر شود.
کشتگان خویش را شد دوستدار
گر کشد عشق ای خوشا آن اعتبار
هوش مصنوعی: دوستی که به خاطر عشق جان خود را از دست داده، جایگاه و اعتبارش بسیار ارزشمند است. اگر عشق باعث مرگ او شود، این امر شایسته‌ی تحسین و خوشحالی است.
این بود آیین عشق،این کیش عشق
چاره جز مردن نباشد پیش عشق
هوش مصنوعی: این بود اصول و راه و رسم عشق که هیچ درمانی جز مرگ در برابر عشق وجود ندارد.
هم نهان دارد به مردن زندگی
هم خداوندی نهان در بندگی
هوش مصنوعی: در این جمله به این نکته اشاره شده است که در مرگ، نوعی زندگی نهفته است و همچنین در تسلیم و بندگی، وجود خداوند به طور پنهان وجود دارد. یعنی در حالتی که به نظر می‌رسد همه چیز به پایان رسیده، همچنان زندگی و وجود خداوند در زیر پوست این ظاهر نهان است.
عشق اگر میراندت رو زنده باش
ور خداوندی بخواهی بنده باش
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را از پای درآورد، با این حال زنده باش و اگر خواهان خداوندی هستی، بندگی او را بپذیر.
بندگی ما و تو نی بندگیست
حاصل این تا ابد شرمندگیست
هوش مصنوعی: ما و تو در لیاقت بندگی یکدیگر نیستیم و این رابطه همواره ما را شرمنده خواهد کرد.
بندگی چه‌بود خدا را یافتن
از خودی سوی خدا بشتافتن
هوش مصنوعی: بندگی یعنی پیدا کردن خدا و گام برداشتن به سوی او با جدا شدن از خود و خواهش‌های نفسانی.
هرچه جز حق از میان برداشتن
بندگی هم برکران بگذاشتن
هوش مصنوعی: هر چیزی جز حقیقت را کنار گذاشتن، به معنای رهایی از قید و بندها و پذیرش آزادی واقعی است.
نه عمل را راه در این شاهراه
علم را نه بار در این بارگاه
هوش مصنوعی: در این مسیر علم، نه عملی می‌تواند راهی پیدا کند و نه دانشی می‌تواند به این مکان ارجمند وارد شود.
مدرکات ما همه وهم و خیال
حق تعالی شانهٔ عما یقال
هوش مصنوعی: مدارک و مدارک ما همه فقط تخیلات و تصورات هستند و حقیقت در کلام خداوند نهفته است.
چون رسید اینجا سخن خاموش شو
لب ببند و پای تا سر گوش شو
هوش مصنوعی: وقتی به این نقطه رسیدی، سکوت کن و لب‌هایت را ببند. تمام وجودت را آماده شنیدن کن.
رازهای ناشنیده گوش دار
لیک در گفتن زبان خاموش دار
هوش مصنوعی: رمز و رازهایی وجود دارند که باید آنها را در دل نگه داری، اما در صحبت کردن باید سکوت کنی و چیزی نگویی.
از مقیمان درِ میخانه‌ام
میرسد هر دم زنو پیمانه‌ام
هوش مصنوعی: هر لحظه از میخانه، خبر تازه‌ای به من می‌رسد و هر بار که به سراغ نوشیدنی می‌روم، پیمانه‌ام پر می‌شود.
در درون میکده آوازهاست
بر زبان چنگ و نی خوش رازهاست
هوش مصنوعی: درون میکده، صداها و نواهای چنگ و نی وجود دارد که هر کدام رازهای زیبایی را به گوش می‌رسانند.
رازها می آیدم زانجا به گوش
لیک میگوید سروشم شو خموش
هوش مصنوعی: رازها از آنجا به گوشم می‌رسد، اما به من می‌گوید که ساکت باش و چیزی نگو.
باز ساقی ساغرم لبریز کرد
ز آتشین آبیم آتش تیز کرد
هوش مصنوعی: ساقی دوباره جام من را پر کرد و از شراب داغی که در آن است، آتش عشق را شعله‌ورتر کرد.
کوه از یک قطره مِیْ مدهوش شد
کی توانم من دگر خاموش شد
هوش مصنوعی: کوه از یک قطره شراب مست و مدهوش شد، حالا من چگونه می‌توانم دوباره سکوت کنم؟
می‌ندانم محرم از نامحرمی
هر که خواهد گو بیا بشنو همی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه کسی را باید به عنوان دوستان نزدیک و چه کسی را به عنوان افراد بیگانه بشناسم. هرکسی که تمایل دارد، بیاید و حرف‌های مرا بشنود.
راز خوبان را چرا باید نهفت؟
راز ما بد سیرتان باید بگفت؟
هوش مصنوعی: چرا باید اسرار خوبان را پنهان کرد؟ اما راز ما افرادی که در مسیر نادرست قرار داریم، باید بیان شود.
راز خوبان را نگفتن کی رواست!
رازهای ما نهفتن را سزاست
هوش مصنوعی: نه گفتن رازهای خوبان کار درستی است! اما رازهای ما باید پنهان بمانند و حق دارند که مخفی بمانند.
خوبرو را روی بی‌پرده نکوست
آنکه در پرده بباید زشت‌روست
هوش مصنوعی: زیبایی روی خوبان به‌طور طبیعی و بی‌پرده خود را نشان می‌دهد، در حالی که کسی که زشت است، برای اینکه خود را زیبا جلوه دهد، باید در پرده و پنهانی باشد.
ماه کی باشد روا در زیر میغ
میغها پنهان بباید ای دریغ
هوش مصنوعی: ماه در زیر ابرها نمی‌تواند به خوبی دیده شود، باید افسوس خورد که او پنهان است.