گنجور

شمارهٔ ۸

دادم بغمت شادی این هر دو جهان را
گر عشق نباشد که کشد بار گران را
در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست
از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را
از دیده همی اشک فشانم که توان دید
در آب روان سایه ی آن سرو روان را
ای باده بهاری بهاری زقدومش خبری گوی
تا خاک فشانم بسر اندوه جهان را
ساقی بده از آن می باقی قدحی باز
تا فاش کنم باقی این راز نهان را
نطرب بسرا آیتی از رحمت خاصش
تاره سوی فردوس دهم دوزخیان را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دادم بغمت شادی این هر دو جهان را
گر عشق نباشد که کشد بار گران را
هوش مصنوعی: برای محبت تو، شادی این دنیا و آن دنیا را فدای کردم. اگر عشق نباشد، چطور می‌توانم این بار سنگین را تحمل کنم؟
در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست
از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را
هوش مصنوعی: آنکه به زیبایی تو توجه کرد، توانسته است به خوبی از همه چیزهای دیگر دل کند و دست و زبان را از کار و سخن باز دارد.
از دیده همی اشک فشانم که توان دید
در آب روان سایه ی آن سرو روان را
هوش مصنوعی: من از چشمانم اشک می‌ریزم تا نتوانم در آب روان، سایه آن سرو زیبا را ببینم.
ای باده بهاری بهاری زقدومش خبری گوی
تا خاک فشانم بسر اندوه جهان را
هوش مصنوعی: ای می بهاری، از جلوه‌های زیبایی‌ات بگو؛ تا من غم‌های جهان را کنار بگذارم و به افتخار تو خاک بریزم.
ساقی بده از آن می باقی قدحی باز
تا فاش کنم باقی این راز نهان را
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره از شراب باقی به من بده تا بتوانم این راز پنهان را روشن و آشکار کنم.
نطرب بسرا آیتی از رحمت خاصش
تاره سوی فردوس دهم دوزخیان را
هوش مصنوعی: به سرای بهشت آیتی از رحمت خاصش را می‌آورم و دوزخیان را به سوی فردوس هدایت می‌کنم.