گنجور

شمارهٔ ۷

نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را
دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را
از کوی تو می‌آیم و از خود خبرم نیست
پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را
در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس
جستیم خبر دادن نشان خانهٔ خود را
بی‌وعده نشستیم به ره منتظر اما
با یار نگفتیم ره خانهٔ خود را
از بی‌خودی خویش نبودم خبر ای کاش
نشنیدمی از غیر هم افسانهٔ خود را
پنداشت نشاط از ره لطف است و ندانست
مست است و ندانسته ره خانهٔ خود را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را
دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند ویرانی خود را از زلف تو بشناسد، دیوانه و در شب نمی‌تواند خانه‌اش را پیدا کند.
از کوی تو می‌آیم و از خود خبرم نیست
پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را
هوش مصنوعی: من از خیابان تو می‌آیم و نمی‌دانم چه حالتی دارم، فقط می‌توانم از اندوه راهی که به خانه‌ام می‌برد بپرسم.
در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس
جستیم خبر دادن نشان خانهٔ خود را
هوش مصنوعی: در خانهٔ ما همسری وجود دارد و جالب اینجاست که از هرکس که پرسیدیم، نشانی از خانهٔ خودمان را پیدا نکردیم.
بی‌وعده نشستیم به ره منتظر اما
با یار نگفتیم ره خانهٔ خود را
هوش مصنوعی: ما بدون اینکه وعده‌ای داشته باشیم، به انتظار در راه نشسته‌ایم، اما با محبوبمان درباره مسیر برگشت به خانه‌مان حرفی نمی‌زنیم.
از بی‌خودی خویش نبودم خبر ای کاش
نشنیدمی از غیر هم افسانهٔ خود را
هوش مصنوعی: ای کاش از حال خودم، که در آن بی‌خود و غرق در لذت بودم، آگاه نمی‌شدم و از دیگران نیز داستانی نمی‌شنیدم که به من بگویند.
پنداشت نشاط از ره لطف است و ندانست
مست است و ندانسته ره خانهٔ خود را
هوش مصنوعی: او فکر می‌کرد که شادابی‌اش به خاطر محبت و لطف دیگران است، در حالی که نمی‌دانست که مست و سرمست است و به طور ناخودآگاه راه خانه‌اش را گم کرده است.