گنجور

شمارهٔ ۷۷

این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست
که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست
وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست
عقل در کشمکش نفس درنگی نکند
این دغل را بجز از عشق هماوردی نیست
پا بدامن کش و از جان و جهان دست بدار
دوست جویان را حاجت بجهانگردی نیست
تو اگر مرد رهی درد طلب درد نشاط
درد هم مرد همی می‌طلبد مردی نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست
که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
هوش مصنوعی: این دشت چه حالتی دارد که هیچ گرد و غباری در آن نیست و هیچ چهره‌ی زرد و چشم خونینی دیده نمی‌شود.
خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست
وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست
هوش مصنوعی: شادی و خوشی از آن کسی است که بر چهره‌اش نورانی باشد و با دیدن او، راهی شاداب خواهی داشت. اما کسی که در دلش نیکی و محبت نباشد، نمی‌تواند به هیچ مسیری دست یابد و راهی را پیدا کند.
عقل در کشمکش نفس درنگی نکند
این دغل را بجز از عشق هماوردی نیست
هوش مصنوعی: عقل و نفس همیشه در حال تضاد و درگیری هستند و هیچ چیزی جز عشق نمی‌تواند این دو را به مبارزه بکشاند.
پا بدامن کش و از جان و جهان دست بدار
دوست جویان را حاجت بجهانگردی نیست
هوش مصنوعی: از زندگی و دنیا دست بکش و به دنبال دوست بگرد، زیرا جستجوی دوستان برای سالکانی که به دنبال حقیقت هستند، نیازی به دنیا ندارد.
تو اگر مرد رهی درد طلب درد نشاط
درد هم مرد همی می‌طلبد مردی نیست
هوش مصنوعی: اگر تو در جستجوی حقیقت و درد هستی، باید بدانی که این مسیر سختی‌های خود را دارد. درد و شوق به زندگی، هر دو به موازات هم وجود دارند. اما اگر فقط به درد فکر کنی، در این راه هیچ مردی را نخواهی یافت.