گنجور

شمارهٔ ۶۴

رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست
که باز نقش سجودش بر آستان باقیست
بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود
که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست
مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد
بیادگارم از آن خاک آستان باقیست
چه جای گریه بود مغتنم شمار ای چشم
غبار ره که ز دنبال کاروان باقیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست
که باز نقش سجودش بر آستان باقیست
هوش مصنوعی: رقیب تنها در صورتی به محبت و دوستی دلگرم می‌شود که هنوز یاد و آثار سجود و ادبش در درگاه یاری و محبوب باقی مانده باشد.
بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود
که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست
هوش مصنوعی: ای دوست، ما به جایی رسیده‌ایم که دیگر رحم و شفقت جایی ندارد. اگرچه دل من همچنان شکسته و به خون نشسته، اما هنوز زندگی در من برقرار است.
مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد
بیادگارم از آن خاک آستان باقیست
هوش مصنوعی: ای چشمِ اشکبار، به من ننگر، چرا که این غم و اندوه که برای من باقی مانده، یادگاری از آن سرزمین است.
چه جای گریه بود مغتنم شمار ای چشم
غبار ره که ز دنبال کاروان باقیست
هوش مصنوعی: به جای اشک ریختن، بهتر است که به خاطر داشته باشی ای چشم، که گرد و غبار مسیر هنوز باقی است و راه کاروان ادامه دارد.