گنجور

شمارهٔ ۵۲

بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست
ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست
هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا
در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست
خاری طلبد عشق که در آتش سوزان
سد برگ گل تازه چو خشکیده خسی نیست
دیوانه در این شهر که بی سلسله دیدست
جز من که بگیسوی توام دسترسی نیست
رهبر سوی او ناله ی دلسوختگان است
دل در ره این بادیه کم از جرسی نیست
ظلمت ببرد رخت چو خورشید برآید
بردار زرخ پرده که در خانه کسی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست
ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ما در دعا هیچ تمایلی به درخواست چیزهای دنیاوی نداریم، از خداوند درخواست دیگری غیر از خود او نداریم و به همین دلیل زبانم را از دعا بسته‌ام.
هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا
در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست
هوش مصنوعی: هر کجا که نظر بیندازم، در آنجا چیزی نمی‌بینم و تنها در حضور تو است که بینا هستم. در مردمک چشمانم غیر از خودت هیچ‌کس دیگری وجود ندارد.
خاری طلبد عشق که در آتش سوزان
سد برگ گل تازه چو خشکیده خسی نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند خار است که در آتش سوزان به دنبال خود می‌گردد، در حالی که برگ گل تازه مثل چمن خشک شده نیست.
دیوانه در این شهر که بی سلسله دیدست
جز من که بگیسوی توام دسترسی نیست
هوش مصنوعی: در این شهر، هیچ‌کس مانند من دیوانه‌ای را نمی‌بیند که به تو، با این زیبایی‌ات، دسترسی داشته باشد.
رهبر سوی او ناله ی دلسوختگان است
دل در ره این بادیه کم از جرسی نیست
هوش مصنوعی: رهبر به سمت او ناله‌ها و دل‌نوشته‌های عاشقان را به گوش می‌رساند و قلبی که در این مسیر حرکت می‌کند، کمتر از مجوّز و اجازه‌ای برای ادامه راه ندارد.
ظلمت ببرد رخت چو خورشید برآید
بردار زرخ پرده که در خانه کسی نیست
هوش مصنوعی: تاریکی چهره‌ات را می‌پوشاند، اما وقتی خورشید پرتو می‌افکند، پرده را کنار بزن، زیرا کسی در خانه نیست.