گنجور

شمارهٔ ۴۳

غم به جایی فکند رخت که غمخواری هست
ای خوش آنجا که نه یاری نه پرستاری هست
هر که یار دگرش نیست خدا یار ویست
هر که کاری بکسش نیست باوکاری هست
آنکه اندیشه ی گلزار و گلشن در سر نیست
میتوان یافت که در پای دلش خاری هست
نخرد خواجه ی ما گرچه بهیچش بدهند
بنده ای را که بجز خواجه خریداری هست
رفت روزت به سیهکاری و غفلت، دریاب
تا ز خورشید اثری بر سر دیواری هست
بلب لعل مناز اینهمه کز دولت شاه
این متاعیست که در هر سر بازاری هست
زاهد از مجلس ما رخت برون بر که نشاط
ننهد پای در آن حلقه که هوشیاری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم به جایی فکند رخت که غمخواری هست
ای خوش آنجا که نه یاری نه پرستاری هست
هوش مصنوعی: غم در جایی می‌افکند که کسی به آن توجه نمی‌کند و غمخواری ندارد. خوشا به حال کسی که در چنین مکانی نباشد، جایی که نه یاری هست و نه پرستاری.
هر که یار دگرش نیست خدا یار ویست
هر که کاری بکسش نیست باوکاری هست
هوش مصنوعی: هر کس که دوست و یار دیگری ندارد، خداوند یار اوست و هر کسی که کاری به او نمی‌سپارد، کارهایی وجود دارند که به او خواهد رسید.
آنکه اندیشه ی گلزار و گلشن در سر نیست
میتوان یافت که در پای دلش خاری هست
هوش مصنوعی: اگر کسی در فکر زیبایی‌های گلستان و باغ نیست، می‌توان فهمید که در درون او درد و رنجی وجود دارد.
نخرد خواجه ی ما گرچه بهیچش بدهند
بنده ای را که بجز خواجه خریداری هست
هوش مصنوعی: آقای ما اگرچه هیچ چیز را در نظر نمی‌گیرد، بنده‌ای را نمی‌فروشد که غیر از خود او کسی نیست که او را بخرد.
رفت روزت به سیهکاری و غفلت، دریاب
تا ز خورشید اثری بر سر دیواری هست
هوش مصنوعی: روزت را به بی‌خبری و کارهای ناپسند سپری کردی، اما حالا بیدار شو که نشانی از نور و روشنایی هنوز بر دیوار وجود دارد.
بلب لعل مناز اینهمه کز دولت شاه
این متاعیست که در هر سر بازاری هست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بلبلی از خوشحالی و زیبایی می‌خواند و می‌گوید که این همه زیبایی و نعمت به خاطر قدرت و لطف پادشاه است، و آنچه در هر بازار پیدا می‌شود، نظیر این نعمت‌ها و زیبایی‌هاست.
زاهد از مجلس ما رخت برون بر که نشاط
ننهد پای در آن حلقه که هوشیاری هست
هوش مصنوعی: ای زاهد، از مجلس ما برو، زیرا که در اینجا چیزی جز بی‌خودی و خوشحالی نیست و کسی که هوشیار باشد، نمی‌تواند در این جمع بماند.