شمارهٔ ۲
بر سر کوی خرابات مقامیست مرا
نه غم ننگ و نه اندیشهٔ نامیست مرا
میروم تا چه کند مکرمت بادهفروش
نقد جانی به کف و حسرت جامیست مرا
ای اسیران قفس گوش بدارید فراز
با شما از چمن قدس پیامیست مرا
دام بگشایی و جز سوی تو نگشایم گام
که بپا از دل سودازده دامیست مرا
با وجود تو دگر جای ملالت نبود
در همه دهر مگو غیر تو کامیست مرا
تو خداوند من و از تو همین لطفم بس
که مرا بینی و گویی که غلامیست مرا
ترک خود گیر اگرت هست سر دوست نشاط
که همین در دل غمدیده مقامیست مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سر کوی خرابات مقامیست مرا
نه غم ننگ و نه اندیشهٔ نامیست مرا
هوش مصنوعی: در مکانهایی که بیخیالی و آزادی حاکم است، من جایی دارم که نه نگران آبرو هستم و نه به فکر شهرت و نام خود.
میروم تا چه کند مکرمت بادهفروش
نقد جانی به کف و حسرت جامیست مرا
هوش مصنوعی: من به سفر میروم و منتظر هستم ببینم که چه لطفی از بادهفروش دریافت میکنم. جانم را در اختیار دارم و تنها آرزویم یک جام است.
ای اسیران قفس گوش بدارید فراز
با شما از چمن قدس پیامیست مرا
هوش مصنوعی: ای کسانی که در قفسی گرفتارید، به سخنان من گوش دهید؛ پیامی از باغهای مقدس برای شما دارم.
دام بگشایی و جز سوی تو نگشایم گام
که بپا از دل سودازده دامیست مرا
هوش مصنوعی: اگر دام را باز کنی، من جز به سمت تو نخواهم رفت. زیرا در دل من دامی وجود دارد که باعث میشود همیشه به سمت تو قدم بزنم.
با وجود تو دگر جای ملالت نبود
در همه دهر مگو غیر تو کامیست مرا
هوش مصنوعی: با وجود تو دیگر جایی برای ناراحتی نیست، در این دنیا غیر از تو چیزی مرا خوشحال نمیکند.
تو خداوند من و از تو همین لطفم بس
که مرا بینی و گویی که غلامیست مرا
هوش مصنوعی: تو خدای منی و همین که مرا میبینی و میگویی که من غلام تو هستم، برایم کافی است.
ترک خود گیر اگرت هست سر دوست نشاط
که همین در دل غمدیده مقامیست مرا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از سر دوست لذت ببری، خود را رها کن؛ چرا که همین جایگاه، برای من که دل شکستهام، خالی از شادی نیست.