شمارهٔ ۷
طلع الصبح و فاضت الانوار
یکی از خفتگان نشد بیدار
پند گیرید چند ازین غفلت
شرم دارید تا کی این پندار
ای بس آزادگان سرو خرام
پای خجلت بگل درین گلزار
ای بسا زیرکان پرمایه
دست حسرت بسر درین بازار
می ندانید یا ذوی الالباب
می نبینید یا اولی الابصار
مانده از رهروان درین وادی
ز اشک خونین و آه آتشبار
شعله های نهفته در دل سنگ
غنچه های شکفته بر سر خار
شد کمال آیت زوال ای دل
عسعس اللیل کادت الاسحار
تا درنگت بود شتابی کن
تا توانی برفت ره بسپار
تا که نشکسته شیشه، سنگ مجوی
تا نیفتاده پرده شرم بدار
تا توانی گسست عهد ببند
تا توانی شکست تو به بیار
خاکساری کزین نه سنگدلی
کاید از خاک گل ز سنگ شرار
کوش تا نقد دل بدست آری
که بجز دل نمی ستاند یار
آنکه سرمایه ی دو کونش بود
غیر حسرت نبرد ازین بازار
جیب جان چاک شد ز دست هوس
آخر ای عشق سر زجیب بر آر
آخر ای کشت دل گیاه بروی
آخر ای ابر دیده قطره ببار
آخر ای نفس یک نفس بشکیب
آخر ای عقل یک قدم بگذار
مانده ای از قفا صدایی زن
گمرهی گوش بر درایی دار
سست منشین مگر توانی جست
رهبری چست و مرکبی رهوار
مرکبت نیست غیر فضل یکی
رهبرت چیست مهر هشت و چهار
چند بر پرده نقش می فکنی
دع الا و ثان واکشف الاستار
پرده بردار تا عیان نگری
لیس فی الدار غیره دیار
شهر ها بینی اندر آن یکسان
مسجد و دیر و سبحه و زنار
بزمها بینی اندر آن یکرنگ
عاشق و یار و بیدل و دلدار
زخمه زن مطربان بیک آهنگ
هم نوا چنگ و بربط و مزمار
بی لب و گوش گرم گفت و شنید
مست بی باده بی خرد هشیار
ذکر آموز ذاکران طیور
راقدا بالعشی و الابکار
این ز خاموشیش بلب تسبیح
آن فراموشیش بدل اذکار
تاجداران کشور معنی
شهریاران عالم اسرار
ره بری گر بسویشان نگری
کبریائی بری ز استکبار
ملکها بینی اندر آن ملکان
رانده بیگاه و گه زخود سد بار
تخت خاقان چو گردی از پایش
تاج قیصر چو تابی از دستار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طلع الصبح و فاضت الانوار
یکی از خفتگان نشد بیدار
هوش مصنوعی: صبح صادق دمیده و نورها پخش شدهاند، اما هنوز هیچیک از خوابرودگان بیدار نشدهاند.
پند گیرید چند ازین غفلت
شرم دارید تا کی این پندار
هوش مصنوعی: از این غفلت که دارید عبرت بگیرید. تا کی میخواهید به این خیال باطل ادامه دهید و از آن شرمنده نباشید؟
ای بس آزادگان سرو خرام
پای خجلت بگل درین گلزار
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، بسیاری از آزادگان وجود دارند که چون سروها پای بر زمین دارند، اما از احساس شرم در برابر زیبایی گلها خجالتزدهاند.
ای بسا زیرکان پرمایه
دست حسرت بسر درین بازار
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد باهوش و با استعداد در این دنیای پر رقابت، با حسرت و نادانی به زندگی نگاه میکنند.
می ندانید یا ذوی الالباب
می نبینید یا اولی الابصار
هوش مصنوعی: شما نمیدانید یا اینکه اهل فهم و درک نیستید، یا اینکه توانایی دیدن حقیقت را ندارید.
مانده از رهروان درین وادی
ز اشک خونین و آه آتشبار
هوش مصنوعی: در این مسیر، تنها نشانهای از گذشتگان باقی مانده که پر است از اشکهای عاطفی و نالههایی سوزان.
شعله های نهفته در دل سنگ
غنچه های شکفته بر سر خار
هوش مصنوعی: شعلههایی که در دل سنگها پنهان است، مانند گلهایی هستند که بر روی خارها شکفتهاند.
شد کمال آیت زوال ای دل
عسعس اللیل کادت الاسحار
هوش مصنوعی: ای دل! شب به پایان نزدیک است و نشانههای زوال و درک کمال روشن شدهاند. صبح نزدیک است و آرامش شب کمکم به پایان میرسد.
تا درنگت بود شتابی کن
تا توانی برفت ره بسپار
هوش مصنوعی: هر زمان که درنگ میکنی، سریعتر عمل کن تا جایی که میتوانی مسیر را به جلو بروی.
تا که نشکسته شیشه، سنگ مجوی
تا نیفتاده پرده شرم بدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که شیشه نشکسته، به دنبال سنگ نگرد و تا قبل از آنکه حیا و شرم از بین برود، احتیاط کن.
تا توانی گسست عهد ببند
تا توانی شکست تو به بیار
هوش مصنوعی: هر زمان که بتوانی، عهد و پیمان را قطع کن و اگر میشود، خود را از شکست دور نگهدار.
خاکساری کزین نه سنگدلی
کاید از خاک گل ز سنگ شرار
هوش مصنوعی: در این متن به نوعی از اندیشه اشاره شده که نشان میدهد انسانها میتوانند در شرایط سخت و دشوار خود را به اثبات برسانند. مانند گلی که از دل سنگ سر بر میآورد، یعنی از مشکلات برمیخیزد و زیبایی و لطافت خود را نشان میدهد. این مفهوم به ما یادآوری میکند که سختیها نمیتوانند مانع از شکوفایی و ترقی ما شوند.
کوش تا نقد دل بدست آری
که بجز دل نمی ستاند یار
هوش مصنوعی: سعی کن که احساسات واقعی خود را بشناسی و به آنها توجه کنی، زیرا جز این عشق واقعی را نمیتوان به دست آورد.
آنکه سرمایه ی دو کونش بود
غیر حسرت نبرد ازین بازار
هوش مصنوعی: کسی که همه چیزش در این دنیا و آن دنیا به حسرت تبدیل شده، نمیتواند از این بازار چیزی جز حسرت ببیند.
جیب جان چاک شد ز دست هوس
آخر ای عشق سر زجیب بر آر
هوش مصنوعی: دل من دیگر تاب تحمل هوس را ندارد، ای عشق، لطفا از این جیب که به خاطر تو پاره شده، سر برآور.
آخر ای کشت دل گیاه بروی
آخر ای ابر دیده قطره ببار
هوش مصنوعی: در نهایت، ای گیاهی که دل را میروانی، ای ابرِ چشمان، قطرههای باران را بریز.
آخر ای نفس یک نفس بشکیب
آخر ای عقل یک قدم بگذار
هوش مصنوعی: ای جان، یک دم آرام بگیر و صبر کن؛ ای عقل، کمی جلو بگذار و پیش برو.
مانده ای از قفا صدایی زن
گمرهی گوش بر درایی دار
هوش مصنوعی: صدای زنی از پشت سر به گوش میرسد که تو را به دقت و تأمل دعوت میکند.
سست منشین مگر توانی جست
رهبری چست و مرکبی رهوار
هوش مصنوعی: هرگز ضعیف و سست نکن، مگر اینکه بتوانی رهبری قوی پیدا کنی و مرکبی چابک داشته باشی.
مرکبت نیست غیر فضل یکی
رهبرت چیست مهر هشت و چهار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی برتری فردی بر سایر افراد اشاره دارد. شاعر بیان میکند که سوار بر مرکب (نماد توانایی و قدرت) نیست مگر به خاطر فضیلت و علم و دانش کسی که او را راهنمایی و هدایت میکند. به عبارت دیگر، ارزش و توانایی واقعی به فضل و ویژگیهای رهبری بستگی دارد و تعداد قابل توجه مهرها (نماد محبت یا حمایت) نیز برای او و کسانی که در این مسیر همراه او هستند مهم است.
چند بر پرده نقش می فکنی
دع الا و ثان واکشف الاستار
هوش مصنوعی: چند بار نقشها را بر پرده میکشی؟ دعا کن و دوباره پردهها را کنار بزن.
پرده بردار تا عیان نگری
لیس فی الدار غیره دیار
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا به روشنی ببینی که در این خانه جز او هیچکس نیست.
شهر ها بینی اندر آن یکسان
مسجد و دیر و سبحه و زنار
هوش مصنوعی: در هر شهری که بروی، متوجه میشوی که مساجد، معابد، تسبیح و زنگ میتوانند در کنار هم وجود داشته باشند و هیچ تفاوتی میان آنها نیست.
بزمها بینی اندر آن یکرنگ
عاشق و یار و بیدل و دلدار
هوش مصنوعی: در مجالس و مهمانیها، عاشق و معشوق هر دو با یک دل و بدون ریا حضور دارند، و همه احساسات و عواطفشان خالص و صادقانه است.
زخمه زن مطربان بیک آهنگ
هم نوا چنگ و بربط و مزمار
هوش مصنوعی: نوازندگان زنی به همراه موسیقی خاصی ساز زده و آواز میخوانند و از سازهای مختلفی مثل چنگ، بربط و مزمار استفاده میکنند.
بی لب و گوش گرم گفت و شنید
مست بی باده بی خرد هشیار
هوش مصنوعی: بدون لب و گوش، او به گرمی صحبت میکند و میشنود؛ در حالی که مست است و بینوشیدنی، بیخود و در عین حال هشیار.
ذکر آموز ذاکران طیور
راقدا بالعشی و الابکار
هوش مصنوعی: یادآوری کن که پرندگان را در صبح و عصر چگونه یاد خدا میکنند.
این ز خاموشیش بلب تسبیح
آن فراموشیش بدل اذکار
هوش مصنوعی: خاموشی او باعث شده که ذکرهای او فراموش شود و در واقع نادیده گرفته شوند.
تاجداران کشور معنی
شهریاران عالم اسرار
هوش مصنوعی: سردارانی که در داستانهای کشور بزرگ و مهم هستند، نمایندهای از دنیای پادشاهان و رازهای عالم به شمار میروند.
ره بری گر بسویشان نگری
کبریائی بری ز استکبار
هوش مصنوعی: اگر به سوی آنها نظر کنی، عظمت و بزرگی را در وجودشان خواهی دید و از خودخواهی و غرور دور خواهی شد.
ملکها بینی اندر آن ملکان
رانده بیگاه و گه زخود سد بار
هوش مصنوعی: در این دنیا، طبق حکایتی از گذشته، میتوان دید که فرمانروایان و پادشاهان، چه طور در مواقعی، در سراسر شبانهروز از سرنوشت خود بیخبرند و گاهی با مشکلاتی مواجه میشوند که نمیتوانند از آنها فرار کنند.
تخت خاقان چو گردی از پایش
تاج قیصر چو تابی از دستار
هوش مصنوعی: تخت سلطنت شاهان مانند گردی است که از پایشان میافتد و تاج امپراتوران همچون نوار دستاری است که از دستان آنها میافتد.