شمارهٔ ۱۰
سوی تهران خویش را از اصفهان آوردهام
یا که از گلخن مکان در گلستان آوردهام
یا که از دارالحوادث بار رحلت بستهام
رخت هستی جانب دارالامان آوردهام
یا که گویی از بلای زاهدان جان بردهام
نیمجانی بر در پیر مغان آوردهام
راست گویم داشتم یک چند در دوزخ مقام
وین زمان جا در بهشت جاودان آوردهام
جنت از قهر شه ار دوزخ شود نبود عجب
نه به تهمت این مثل بر اسفهان آوردهام
قهر شاه است آنچه او را نام دوزخ کردهام
لطف شاه است آنچه نام او را جنان آوردهام
شاه گردون مرتبت فتحعلیشه آنکه من
از نخستین تا زبان اندر دهان آوردهام
نیست جز حرف مدیحش بر زبانم گوییا
مدح او آموخته آنگه زبان آوردهام
دوش دیدم چرخ را میگفت با سیارگان
خویش را در سایهٔ آن آستان آوردهام
گفت کیوان قدر من بالاتر آمد زآن که من
روز و شب خود را بر آن در پاسبان آوردهام
مشتری گفتا سعادت آنچه اندر قرنهاست
دوستانش را قرین در یک قران آوردهام
گفت مریخ از کمال آسمان تیر بلا
هرچه آید دشمنانش را نشان آوردهام
مهر گفتا روزها در سایهٔ رایش شدم
این همه نور و ضیا از فیض آن آوردهام
زهره گفتا بودم اندر بزمش از خنیاگران
چند روزی بخت بد در آسمان آوردهام
گفت مه گویم چرا گاهی هلالم گاه بدر
خلق را تا چند ازین ره در گمان آوردهام
تا به بزم ار کنم گه ساغری گاهی دفی
خویش را گاهی چنین گاهی چنان آوردهام
با عطارد گفتم از کلکش نداری شرم گفت
پس چرا مهر خموشی بر زبان آوردهام
گفت عنصر با فلک اَلفَخرُ لی لا لَک که من
زامتزاجی این چنین صاحب قران آوردهام
ناگه از فوج ملک بانگی بر آمد کای گروه
تا به کی گویید این آورده آن آوردهام
گفت حق کاو را برای مظهر اسماء خویش
از فراز لامکان سوی مکان آوردهام
شهریارا زیبدت گویی اگر از عزم خویش
ترجمان سر لوح کن فکان آوردهام
بار گاهت را سزد الحق که گوید گاه بار
بر زمین از خویش پیدا آسمان آوردهام
تا بسوزم زآتش رشک آفتاب چرخ را
آفتاب طلعت شاه جهان آوردهام
چرخ بهر حل و عقد آورد اگر سیارگان
من دبیران شه گیتی ستان آوردهام
آسمان را هر طرف خیلی اگر از انجم است
من سپاه بیکران از هر کران آوردهام
از هجوم سرکشان ز آمدشد گردنکشان
راه این درگاه را چون کهکشان آوردهام
خسروا عمری به سر سودای این در داشتم
تا نگوید کس کز این سودا زیان آوردهام
بندگان را قابل خدمت نبودم خویش را
با هزار امید در سلک سگان آوردهام
کی بود یا رب فرستم مژده سوی اصفهان
کز عنایات شه این آورده آن آوردهام
خستگان را مرهم از داروی لطفش کردهام
مجرمان را از خط عفوش امان آوردهام
ابر آزاریست عفو شه گلستان اصفهان
ابر آزاری به طرف گلستان آوردهام
لطف شه خورشید تابان اصفهان کان گهر
تابش خورشید تابان سوی کان آوردهام
گر مسیح از باد و خضر از آب بخشیدی حیات
من ز خاک پای شه بر مرده جان آوردهام
جرمهای بینهایت عفوهای بیشمار
بر در شاه جهان این برده آن آوردهام
کامکارا آسمان با بخت تو گوید مرنج
یک دو روز از دشمنت را کامران آوردهام
آفتاب دولتت اول فروزان کردهام
پس چو شمع صبحگاهش در میان آوردهام
تا به دوران تو هرکس باز داند قدر خویش
این شگفتیها برای امتحان آوردهام
دولتت را با ابد پیوند الفت دادهام
مدتت را با نهایت سرگران آوردهام
هر زمان بادا خطابت از قضا کای شهریار
بلعجب نقشی به دورانت عیان آوردهام
دوستت را گرچه در می زعفران افکندهام
عارضش را همچو شاخ ارغوان آوردهام
دشمنت را گرچه هردم خون به ساغر کردهام
چهرهاش را همچو برگ زعفران آوردهام
باشد ار انصاف کس عیبم نگوید زین که من
هم مکرر قافیه هم شایگان آوردهام
هست این نظمی که گوید انوری از افتخار
این قصیده از برای امتحان آوردهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی تهران خویش را از اصفهان آوردهام
یا که از گلخن مکان در گلستان آوردهام
هوش مصنوعی: من از اصفهان یا از جایی دور به تهران آمدهام، مثل این که از گلی در یک گلستان به اینجا آمدهام.
یا که از دارالحوادث بار رحلت بستهام
رخت هستی جانب دارالامان آوردهام
هوش مصنوعی: شاید من از دنیای حوادث و مشکلات جدا شدهام و توشه زندگیام را به سوی سرزمین امن و آرامش آوردهام.
یا که گویی از بلای زاهدان جان بردهام
نیمجانی بر در پیر مغان آوردهام
هوش مصنوعی: گویی من از مشکلات زاهدان جان کندهام و حالا نیمجانی را که دارم، به درگاه پیر مغان آوردهام.
راست گویم داشتم یک چند در دوزخ مقام
وین زمان جا در بهشت جاودان آوردهام
هوش مصنوعی: من راست میگویم که مدتی در دوزخ زندگی کردم، اما اکنون به بهشت جاودان منتقل شدهام.
جنت از قهر شه ار دوزخ شود نبود عجب
نه به تهمت این مثل بر اسفهان آوردهام
هوش مصنوعی: اگر به خاطر غضب پادشاه، بهشت نیز تبدیل به جهنم شود، جای تعجب نیست. این سخن را به طعنه و کنایه درباره اصفهان گفتهام.
قهر شاه است آنچه او را نام دوزخ کردهام
لطف شاه است آنچه نام او را جنان آوردهام
هوش مصنوعی: من به دلیل رفتارهای ستمگرانهاش او را به نام دوزخ خواندهام و از سوی دیگر، به خاطر مهربانیهایش او را به بهشت تشبیه کردهام.
شاه گردون مرتبت فتحعلیشه آنکه من
از نخستین تا زبان اندر دهان آوردهام
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و والا مقام، فتحعلیشاه است، که من از ابتدا تا به حال دربارهاش سخن گفتهام.
نیست جز حرف مدیحش بر زبانم گوییا
مدح او آموخته آنگه زبان آوردهام
هوش مصنوعی: تنها چیزی که بر زبان من جاری است، ستایش اوست. گویی که برای مدح او آموزش دیدهام و به همین خاطر زبانم را به کار بردهام.
دوش دیدم چرخ را میگفت با سیارگان
خویش را در سایهٔ آن آستان آوردهام
هوش مصنوعی: دیشب دیدم که چرخ فلک در حال صحبت با ستارهها بود و میگفت که من هم در سایهٔ آن دروازه آمدهام.
گفت کیوان قدر من بالاتر آمد زآن که من
روز و شب خود را بر آن در پاسبان آوردهام
هوش مصنوعی: کیوان میگوید که موقعیت و ارزش من به قدری افزایش یافته که دیگر نیازی به مراقبت مداوم و دائمی من از آن ندارم.
مشتری گفتا سعادت آنچه اندر قرنهاست
دوستانش را قرین در یک قران آوردهام
هوش مصنوعی: مشتری میگوید که من خوشبختی را به دست آوردهام و این خوشبختی را در طول سالها به دوستانم نزدیکی بخشیدهام و آن را با یک ارزاندوی خاص به دست آوردهام.
گفت مریخ از کمال آسمان تیر بلا
هرچه آید دشمنانش را نشان آوردهام
هوش مصنوعی: مریخ اعلام کرد که از عظمت آسمان، هر خطری که به سوی دشمنانش بیاید را به نمایش گذاشتهام.
مهر گفتا روزها در سایهٔ رایش شدم
این همه نور و ضیا از فیض آن آوردهام
هوش مصنوعی: خورشید گفت: در سایهٔ راستی و صداقت تو، من به این روشنی و درخشندگی دست یافتهام و همهٔ این نور و زیبایی را از برکت وجود تو بهدست آوردهام.
زهره گفتا بودم اندر بزمش از خنیاگران
چند روزی بخت بد در آسمان آوردهام
هوش مصنوعی: زهره میگوید که مدتی را در مهمانی او گذراندهام و در این مدت از هنرمندان موسیقی لذت بردهام، ولی متأسفانه بخت من در این روزها خوب نبوده است.
گفت مه گویم چرا گاهی هلالم گاه بدر
خلق را تا چند ازین ره در گمان آوردهام
هوش مصنوعی: میگوید: چرا گاهی مانند هلال باقی میمانم و گاهی مانند ماه کامل میشوم؟ مردم تا کی باید از این رفتار من در گمان و فکر باشند؟
تا به بزم ار کنم گه ساغری گاهی دفی
خویش را گاهی چنین گاهی چنان آوردهام
هوش مصنوعی: هرگاه به میخانه میروم، گاهی با دلی شاد و گاهی با احساسی متفاوت، سرود خود را میخوانم و لحظات را به شیوههای مختلف تجربه میکنم.
با عطارد گفتم از کلکش نداری شرم گفت
پس چرا مهر خموشی بر زبان آوردهام
هوش مصنوعی: با عطارد صحبت کردم و از او خواستم که در مقابل کسی که موجب ناراحتیاش شده شرم داشته باشد. او در پاسخ گفت پس چرا من زبانم را بستهام و سکوت کردهام؟
گفت عنصر با فلک اَلفَخرُ لی لا لَک که من
زامتزاجی این چنین صاحب قران آوردهام
هوش مصنوعی: عنصر (ویژگیهای) زمین به آسمان گفت: «من به خاطر ترکیبی که دارم، افتخار میکنم و دلیل آن این است که من این اندازه باارزش هستم که مانند یک قرآن (کتاب مقدس) به وجود آمدهام، نه تو.»
ناگه از فوج ملک بانگی بر آمد کای گروه
تا به کی گویید این آورده آن آوردهام
هوش مصنوعی: ناگهان از گروهی از فرشتگان صدایی بلند شد که ای جمع، تا کی به یکدیگر بگویید که من این آوردهام و آن آوردهایم؟
گفت حق کاو را برای مظهر اسماء خویش
از فراز لامکان سوی مکان آوردهام
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که من برای تجلی نامهای خود، او را از عالم بیمکانی به سمت مکان و زندگی دنیوی آوردهام.
شهریارا زیبدت گویی اگر از عزم خویش
ترجمان سر لوح کن فکان آوردهام
هوش مصنوعی: ای شهریار، آیا شایستهات نیست که اگر ارادهات را بر روی لوحی بنویسی، بگذار من هم آن را به زبان بیاورم؟
بار گاهت را سزد الحق که گوید گاه بار
بر زمین از خویش پیدا آسمان آوردهام
هوش مصنوعی: شایسته است که مقام تو به قدری بلند باشد که بگویی بار من از زمین به آسمان رسیده است.
تا بسوزم زآتش رشک آفتاب چرخ را
آفتاب طلعت شاه جهان آوردهام
هوش مصنوعی: من به قدری تحت تأثیر زیبایی و نور آفتاب هستم که حتی اگر باعث حسادت آن آفتاب هم شوم، ادامه میدهم و برای درخشش بیشتر، زیبا به نظرم میآید.
چرخ بهر حل و عقد آورد اگر سیارگان
من دبیران شه گیتی ستان آوردهام
هوش مصنوعی: اگر این چرخ و فلک در کار خود مشکلات و پیچیدگیها را حل و فصل کند، من به عنوان نویسندهای از کواکب و سیارات، مسائلی را که در دنیای بزرگ وجود دارد، آوردهام.
آسمان را هر طرف خیلی اگر از انجم است
من سپاه بیکران از هر کران آوردهام
هوش مصنوعی: در آسمان هر کجا که نگاه کنم، تعداد ستارهها بسیار زیاد است؛ اما من نیروهای بیپایانی از همه جا به همراه آوردهام.
از هجوم سرکشان ز آمدشد گردنکشان
راه این درگاه را چون کهکشان آوردهام
هوش مصنوعی: به خاطر هجوم زورگویان، گردنکشان را از این درگاه راندام و همچون کهکشان، راهی برای عبور ایجاد کردهام.
خسروا عمری به سر سودای این در داشتم
تا نگوید کس کز این سودا زیان آوردهام
هوش مصنوعی: من عمری را صرف آرزوی این در کردم تا این که کسی اینجا به من نگفته باشد که از این آرزو ضرر کردهام.
بندگان را قابل خدمت نبودم خویش را
با هزار امید در سلک سگان آوردهام
هوش مصنوعی: من نتوانستم به بندگان خدمت کنم و به همین خاطر خودم را با هزار امید در میان گروهی از سگان قرار دادهام.
کی بود یا رب فرستم مژده سوی اصفهان
کز عنایات شه این آورده آن آوردهام
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، کی میتوانم خبری خوش به اصفهان بفرستم که از لطف و محبت پادشاه، چیزهای ارزشمند و زیبایی را با خود آوردهام؟
خستگان را مرهم از داروی لطفش کردهام
مجرمان را از خط عفوش امان آوردهام
هوش مصنوعی: من برای خستگان آرامش و تسکین فراهم کردهام و مجرمان را با بخشش و گذشت خود از عذاب نجات دادهام.
ابر آزاریست عفو شه گلستان اصفهان
ابر آزاری به طرف گلستان آوردهام
هوش مصنوعی: ابر، نماد درد و غم است، و من با خود بارانی که بیرحمانه بر روی گلستان اصفهان میبارد، به اینجا آمدهام.
لطف شه خورشید تابان اصفهان کان گهر
تابش خورشید تابان سوی کان آوردهام
هوش مصنوعی: لطف و زیبایی خورشید درخشان اصفهان را به من نشان بده، زیرا من گوهر و نوری که از این خورشید تابش میکند را به سوی تو آوردهام.
گر مسیح از باد و خضر از آب بخشیدی حیات
من ز خاک پای شه بر مرده جان آوردهام
هوش مصنوعی: اگر مسیح از باد زندگی بخشید و خضر از آب، من از خاک پای پادشاه زندگی تازهای به دست آوردهام.
جرمهای بینهایت عفوهای بیشمار
بر در شاه جهان این برده آن آوردهام
هوش مصنوعی: در برابر درگاه پادشاه بزرگ، من این برده، گناهان بیپایان و بخششهای فراوانی را آوردهام.
کامکارا آسمان با بخت تو گوید مرنج
یک دو روز از دشمنت را کامران آوردهام
هوش مصنوعی: آسمان به تو میگوید نگران نباش، چرا که من دو روز از دشمنت به تو برتری و کامیابی آوردهام.
آفتاب دولتت اول فروزان کردهام
پس چو شمع صبحگاهش در میان آوردهام
هوش مصنوعی: من به وضوح درخشندگی و شکوه موفقیت تو را به وجود آوردهام، پس آن را مانند شمعی در آغاز صبح در میان گذاشتهام.
تا به دوران تو هرکس باز داند قدر خویش
این شگفتیها برای امتحان آوردهام
هوش مصنوعی: من این شگفتیها را برای امتحان آوردهام تا در زمان تو هر کسی بتواند ارزش خود را بشناسد.
دولتت را با ابد پیوند الفت دادهام
مدتت را با نهایت سرگران آوردهام
هوش مصنوعی: من ارتباطی عمیق و همیشگی با خوشبختیات برقرار کردهام و زمانت را به بهترین و نیکترین حالت ممکن تبدیل کردهام.
هر زمان بادا خطابت از قضا کای شهریار
بلعجب نقشی به دورانت عیان آوردهام
هوش مصنوعی: هر لحظه که قضا و قدر به تو سخن میگوید، ای شاه بزرگوار و شگفتانگیز، من تصویری از گذشتهات را به روشنی به نمایش گذاشتهام.
دوستت را گرچه در می زعفران افکندهام
عارضش را همچو شاخ ارغوان آوردهام
هوش مصنوعی: دوستت را اگرچه در گلهای زعفران کاشتهام، اما زیباییاش را مانند شاخهای از درخت ارغوان به نمایش گذاشتهام.
دشمنت را گرچه هردم خون به ساغر کردهام
چهرهاش را همچو برگ زعفران آوردهام
هوش مصنوعی: اگرچه من هر لحظه در پی دشمنی خود بودهام و به او آسیب رساندهام، اما همچنان چهرهاش را زیبا و درخشان چون برگ زعفران میبینم.
باشد ار انصاف کس عیبم نگوید زین که من
هم مکرر قافیه هم شایگان آوردهام
هوش مصنوعی: اگر کسی با انصاف باشد و عیبی از من نگوید، چون من نیز بارها قافیههای شایستهای را آوردهام.
هست این نظمی که گوید انوری از افتخار
این قصیده از برای امتحان آوردهام
هوش مصنوعی: این چیزی که من بیان میکنم، نتیجه نظم و ترتیب خاصی است که به افتخار این شعر از انوری به وجود آمده و برای آزمودن آن ارائه شده است.