گنجور

شمارهٔ ۵۸

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد
که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را
به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است
پس از عمری گذر افتاده بر ما کاروانی را
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
نخواند تا ز جزو آشنایی داستانی را
به افسون موم از آهن کردن آسان تر از آن باشد
که از کین بر سر مهر آوری نامهربانی را
به عشاق اشک گرم و روی زرد از بهر آن دادند
کز استغنا فرود آرند مستغنی جوانی را
اگر از خار خار بی وفایی های گل نبود
سحرگه عندلیبی برنخیزد گلستانی را
دلا سیلاب خون را از شکاف سینه بیرون کن
که امشب سوده ام بر دیده خاک آستانی را
نمی دانم «نظیری » کیست چون می آمدم زان کوی
به حال مرگ دیدم، بر سر ره ناتوانی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
هوش مصنوعی: کجایی که امشب دل آزرده‌ای را به اندازه روز قیامت به انتظار گذاشتی؟
سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد
که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را
هوش مصنوعی: امروز از من سؤالی بپرس تا در شهر سر و صدا و هیاهو بیفتد، چون به نظر می‌رسد فلانی کار شگفت‌انگیزی انجام داده و بی‌زبانان را هم به صحبت واداشته است.
به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است
پس از عمری گذر افتاده بر ما کاروانی را
هوش مصنوعی: اخلاص و وفا در هر چیزی که به دست می‌آید، خوب است، زیرا ما پس از سال‌ها زندگی، کاروانی از تجربه‌ها و گذشت‌ها را در زندگی‌مان دیده‌ایم.
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
نخواند تا ز جزو آشنایی داستانی را
هوش مصنوعی: اگر آدمی عامی کتاب هفت ملت را بخواند، همانند کسی است که از جزئیات و داستان‌ها آشنا نیست و نمی‌تواند به خوبی آن‌ها را درک کند.
به افسون موم از آهن کردن آسان تر از آن باشد
که از کین بر سر مهر آوری نامهربانی را
هوش مصنوعی: آهن را می‌توان به راحتی به موم تبدیل کرد، اما تبدیل کینه و دشمنی به محبت بسیار سخت‌تر است.
به عشاق اشک گرم و روی زرد از بهر آن دادند
کز استغنا فرود آرند مستغنی جوانی را
هوش مصنوعی: عاشقان را اشک‌های داغ و چهره‌های زرد عطا کردند تا به خاطر بی‌نیازی، جوانی را که احساس بی‌نیازی می‌کند، پایین بیاورند.
اگر از خار خار بی وفایی های گل نبود
سحرگه عندلیبی برنخیزد گلستانی را
هوش مصنوعی: اگر نبود زخم‌هایی که از بی‌وفایی گل به وجود آمده، هرگز صبح‌گاه پرنده‌ای مانند بلبل نمی‌توانست در باغی آواز بخواند.
دلا سیلاب خون را از شکاف سینه بیرون کن
که امشب سوده ام بر دیده خاک آستانی را
هوش مصنوعی: ای دل، اشک‌های دردناک را از دل بیرون بریز، زیرا امشب بر خاک درگاه معشوق، زار و نزار شده‌ام.
نمی دانم «نظیری » کیست چون می آمدم زان کوی
به حال مرگ دیدم، بر سر ره ناتوانی را
هوش مصنوعی: نمی‌دانم فردی به نام «نظیری» کیست، اما وقتی از آن دیار می‌گذشتم، به حال مرگ فردی ناتوان را در کنار راه دیدم.