گنجور

شمارهٔ ۵۱

هر روز جویم آب رخ روز رفته را
گویم به فخر ننگ ز مردم نهفته را
لب بستم از سخن که درین مجمع نفاق
به یافتم ز گفته حدیث نگفته را
هرگز شب امید به دوران من ندید
جام می دوساله و ماه دو هفته را
خفاش بخت من چو نبیند چه فایده
گر سرمه زآفتاب کشد چشم خفته را
در خون همیشه نشتر مژگان شکسته ام
ناسفته کرده ام همه درهای سفته را
فراش کوی دوست شو ای ناله یک سحر
در چشم بخت کن خس و خاشاک رفته را
زهرست آب دیده «نظیری » نه اشک تلخ
در دیده آب می کنم الماس تفته را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر روز جویم آب رخ روز رفته را
گویم به فخر ننگ ز مردم نهفته را
هوش مصنوعی: هر روز به دنبال زیبایی و جلوه‌ی چهره‌ای هستم که در روزهای گذشته بوده است و به دیگران می‌گویم که به خاطر پنهان‌کاری‌هایشان، شرمنده هستند.
لب بستم از سخن که درین مجمع نفاق
به یافتم ز گفته حدیث نگفته را
هوش مصنوعی: من از گفتن دوری کردم، زیرا در این جمع پر از نفاق، سخنان ناگفته‌ای را کشف کردم.
هرگز شب امید به دوران من ندید
جام می دوساله و ماه دو هفته را
هوش مصنوعی: هرگز در طول زندگی‌ام به شب امید نرسیدم و نتوانستم از شراب دوساله و ماهی که فقط دو هفته عمر دارد، بهره‌مند شوم.
خفاش بخت من چو نبیند چه فایده
گر سرمه زآفتاب کشد چشم خفته را
هوش مصنوعی: اگر شانس من مانند خفاش باشد و هیچ چیزی نبیند، چه فایده دارد که چشم خوابیده را با سرمه‌ای که از نور خورشید گرفته‌ام، بیدار کنم؟
در خون همیشه نشتر مژگان شکسته ام
ناسفته کرده ام همه درهای سفته را
هوش مصنوعی: چشم‌های پر از اشک و غم من، همیشه مانند تیغی تیز درد را حس کرده‌اند و من همه راه‌های ناتوانی و ناامیدی را بسته‌ام.
فراش کوی دوست شو ای ناله یک سحر
در چشم بخت کن خس و خاشاک رفته را
هوش مصنوعی: به خوابگاه محبوب برو و همچون ناله‌ای در صبح، با بخت خود بازی کن و آنچه بی‌ارزش است را کنار بگذار.
زهرست آب دیده «نظیری » نه اشک تلخ
در دیده آب می کنم الماس تفته را
هوش مصنوعی: موی دلم را با اشک‌های خود می‌آلایم، زیرا اشک‌های من همانند زهر تلخی است که بر دل می‌نشیند و می‌تواند الماس را نیز صیقل دهد.