گنجور

شمارهٔ ۵

تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را
غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم
به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
گل و برگ خانه ما همه بلبلان مستند
که به عاشقی برآمد همه کار و کشت ما را
که نشست نیم ساعت بر ما زلال طبعان؟
که ز پرده برنیامد همه خوب و زشت ما را
ز عتاب تلخ ساقی دل ما غبار دارد
به حلاوت حریفان نتوان سرشت ما را
همه روزه دست حسرت چو مگس ز دور لیسیم
که سر آستین مهمان به شکر نهشت ما را
نه صنم به جای بینی نه گلی به آب و رونق
ز خطابه هم برآمد همه خاک و خشت ما را
به تواضع جم و کی سر ما فرو نیاید
که حدیث عشق و سودا شده سرنوشت ما را
به صداع غم «نظیری » ز خمار باده رستم
نکند دماغ خوش بو گل صد بهشت ما را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را
غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
هوش مصنوعی: اگر تو ما را از کعبه و بهشت هم طرد کنی، ولی غم و محبتی که از تو داریم، همیشه در دل ما جا دارد.
چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم
به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از حقیقت‌گویان می‌شود، ما برای همه تلخ هستیم و نمی‌توانیم داستان‌های شیرین و زیبا را برای افراد عزیز بنویسیم.
گل و برگ خانه ما همه بلبلان مستند
که به عاشقی برآمد همه کار و کشت ما را
هوش مصنوعی: خانه ما پر از گل و برگ است و همه بلبلان در حال سرمستی‌اند، چرا که عشق و زیبایی همهٔ فعالیت‌ها و تلاش‌های ما را تحت تأثیر قرار داده است.
که نشست نیم ساعت بر ما زلال طبعان؟
که ز پرده برنیامد همه خوب و زشت ما را
هوش مصنوعی: کیست که نیم ساعت بر ما بنشیند و از صفای روح ما آگاه شود؟ چرا که هیچ کسی نمی‌تواند تمام زیبایی‌ها و زشتی‌های درونی‌مان را از پرده پنهان زندگی بیرون بیاورد.
ز عتاب تلخ ساقی دل ما غبار دارد
به حلاوت حریفان نتوان سرشت ما را
هوش مصنوعی: ساقی با سخنان تلخش دل ما را غمگین کرده است و نمی‌توانیم به شیرینی دوستانمان دل ببندیم.
همه روزه دست حسرت چو مگس ز دور لیسیم
که سر آستین مهمان به شکر نهشت ما را
هوش مصنوعی: هر روز با حسرت و ناراحتی به دور می‌گردیم و به چیزی که نداریم چشم می‌دوزیم، در حالی که مهمان ما برای ما شکر می‌آورد و ما در انتظار آن هستیم.
نه صنم به جای بینی نه گلی به آب و رونق
ز خطابه هم برآمد همه خاک و خشت ما را
هوش مصنوعی: نه محبوبی را در جلوه می‌بینی و نه گلی را در آب و زیبایی. از سخن‌وری و گفتار هم دیگر چیزی نمی‌ماند، همه‌چیز ما از خاک و خشت است.
به تواضع جم و کی سر ما فرو نیاید
که حدیث عشق و سودا شده سرنوشت ما را
هوش مصنوعی: به خاطر تواضع و احساس فروتنی، سر ما هیچ‌گاه به جایگاه جمشید و کی خسرو نخواهد رسید، زیرا داستان عشق و شوق، سرنوشت ما را رقم زده است.
به صداع غم «نظیری » ز خمار باده رستم
نکند دماغ خوش بو گل صد بهشت ما را
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که «نظیری» به آن دچار شده، حتی با شراب خوش‌طعم و حالت مساعد رستم هم تسکین نمی‌یابد؛ زیرا بوی خوش گل صد بهشت، با ماست.