شمارهٔ ۴۹۴
به دست طبع عنان داده ای دریغ از تو
به چنگ صد هوس افتاده ای دریغ از تو
حریف نغمه مستان و صحن بستانی
نه مرد سبحه و سجاده ای دریغ از تو
ز عیش های صبوحی به دامن عصمت
چه داغ شرم که ننهاده ای دریغ از تو
به صیدگاه ضعیفان ز بازوی شوخی
چه تیر جور که نگشاده ای دریغ از تو
به گرد لاله لالی درین سرابستان
بگفت سوسن آزاده ای دریغ از تو
جمال موصلیان خوی کوفیان داری
نه در دیار وفا زاده ای دریغ از تو
به ناز کشته ای و بر مزار کشته خویش
تحیتی نفرستاده ای دریغ از تو
زمام شرم به یک جرعه می دهی از دست
سبک وقار و تنک باده ای دریغ از تو
فسون عشوه اثر زود می کند به دلت
به هیچ رام شوی، ساده ای دریغ از تو
به مجمعی که به پروانگی نیرزندت
چو شمع تا سحر استاده ای دریغ از تو
به هر حدیث «نظیری » عتاب می ورزی
به کین اهل دل آماده ای دریغ از تو
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دست طبع عنان داده ای دریغ از تو
به چنگ صد هوس افتاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: تو اختیار زندگیات را به دست تمایلات و احساسات خود دادهای و افسوس که در این راه، گرفتار هزاران آرزو و خواسته بیجامعه شدهای.
حریف نغمه مستان و صحن بستانی
نه مرد سبحه و سجاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: دوست من، تو در دنیای شور و شادی به دنبال لذت و سرور باش، نه کسی که فقط به ذکر و عبادت مشغول است. ای کاش به این شوق و حال خوش دست یابی.
ز عیش های صبوحی به دامن عصمت
چه داغ شرم که ننهاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: از لذتهای صبحگاهی، چه حس شرمی که تو از دامن پاکی و عفت خود دریغ نکردهای.
به صیدگاه ضعیفان ز بازوی شوخی
چه تیر جور که نگشاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: در شکارگاه کسانی که ضعیف هستند، با قدرت مزاح چه تیر بیرحمی شلیک کردهای که بر این در بسته، افسوس بر تو.
به گرد لاله لالی درین سرابستان
بگفت سوسن آزاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: در کنار لالهها، لالی در این آبادی به سوسن آزادهای گفت که جای تأسف بر توست.
جمال موصلیان خوی کوفیان داری
نه در دیار وفا زاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: تو زیبایی و ناز را از مردم موصل و کوفه به ارث بردهای، اما در سرزمین وفا و صداقت به دنیا نیامدهای. افسوس که تو از این ویژگیها بینصیب ماندهای.
به ناز کشته ای و بر مزار کشته خویش
تحیتی نفرستاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: تو به ناز و دلبری کسی را کشتهای، اما بر سر مزار او حتی یک سلام و تحیت هم نفرستادهای. واقعاً افسوس بر حال تو.
زمام شرم به یک جرعه می دهی از دست
سبک وقار و تنک باده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: شما با یک جرعه از شراب، کنترل حس شرم و وقار خود را از دست میدهید، چه افسوس که این حالت از شما دور است.
فسون عشوه اثر زود می کند به دلت
به هیچ رام شوی، ساده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی به سرعت تأثیرش را بر دلت میگذارد. اگر تلاش کنی تا تحت تأثیر قرار نگیری، باید بدانید که این خیالی بزرگ است و از تو دریغ است که به سادگی خودت را فریب بدهی.
به مجمعی که به پروانگی نیرزندت
چو شمع تا سحر استاده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: در جمعی که تو را به پرواز نمیکشاند، مانند شمعی در انتظار صبحگاهی ایستادهای، اما دریغ از تو که خود را محدود کردهای.
به هر حدیث «نظیری » عتاب می ورزی
به کین اهل دل آماده ای دریغ از تو
هوش مصنوعی: تو به هر سخنی که نظیرش را میخوانی، خشم میکنی و به خاطر کینهای که از عاشقان داری، آمادهای که بر آنها بتازی، اما افسوس که چنین حالتی از تو به دست نمیآید.