گنجور

شمارهٔ ۴۸۶

عیش تنگم کز دل افشردن چکد خوناب ازو
چشم سوزن دان که تار آید به پیچ و تاب ازو
عهد ممنون خواهدم از خویش چون گویم مباش
خشگ سالی را که گردد آبرو نایاب ازو
هیچ کس رخت از طلسم آسمان بیرون نبرد
کشتی صد چون سکندر مانده در گرداب ازو
عرصه کیخسرو و افراسیابست این بساط
بس به خون غلطیده بینی رستم و سهراب ازو
خلوت شب زنده داران وجد و ذوقی گر نداشت
دلبری آمد که گردد مست شیخ و شاب ازو
می رود از دست فرصت زودتر در باز کن
شمع حاجت نیست، گیرد خانه را مهتاب ازو
از درون ساغر میاور وز برون مطرب مخواه
بی دف و می گرم گردد صحبت اصحاب ازو
لطف خلقش عیب محتاجان بپوشد غم مخور
بوریای فقر گردد بستر سنجاب ازو
نعره یا حی مزن برگ صبوحی ساز ده
آفتابست او نمانده هیچ کس در خواب ازو
گر امام مسجدش مأموم بیند در نماز
روی بر اصحاب استد پشت بر محراب ازو
یار زیرک طبع و نازک گوست دلگیرش مساز
هان «نظیری » نکته ای می پرس در هر باب ازو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عیش تنگم کز دل افشردن چکد خوناب ازو
چشم سوزن دان که تار آید به پیچ و تاب ازو
هوش مصنوعی: زندگی من چنان تنگ و سخت است که وقتی دل را بفشارم، اشکی به اندازه خونابه از چشمانم می‌چکد. مانند سوزنی که در تاروپود خود پیچ و تاب می‌خورد.
عهد ممنون خواهدم از خویش چون گویم مباش
خشگ سالی را که گردد آبرو نایاب ازو
هوش مصنوعی: من از خودم خواهم که در برقراری عهد و پیمان، همیشه سپاسگزار و متعهد باشم، چون وقتی بگویم که اگر در سال خشک و بی‌آب و علف بگذرانم، باعث می‌شود که آبرویم در دسترس نباشد و از دست برود.
هیچ کس رخت از طلسم آسمان بیرون نبرد
کشتی صد چون سکندر مانده در گرداب ازو
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از تاثیرات و قوانین آسمانی فرار کند، حتی اگر کسی مانند سکندر با شجاعت و قدرت در حال مبارزه باشد، باز هم در برابر چالش‌ها و مشکلاتی که مانند گردابی او را احاطه کرده، ناتوان است.
عرصه کیخسرو و افراسیابست این بساط
بس به خون غلطیده بینی رستم و سهراب ازو
هوش مصنوعی: در این میدان، نبردی سخت در حال انجام است و این صحنه به شدت به خون آغشته شده است. رستم و سهراب، دو قهرمان بزرگ، در این جنگ با یکدیگر رو به رو شده‌اند.
خلوت شب زنده داران وجد و ذوقی گر نداشت
دلبری آمد که گردد مست شیخ و شاب ازو
هوش مصنوعی: اگر شب زنده‌داران خلوتی بدون شادی و شعف داشتند، اما دلبری آمد که باعث مستی شیخ و جوانان شد.
می رود از دست فرصت زودتر در باز کن
شمع حاجت نیست، گیرد خانه را مهتاب ازو
هوش مصنوعی: فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند، پس هر چه زودتر اقدام کن. نیازی به روشن کردن شمع نیست، زیرا نور مهتاب خانه را روشن می‌کند.
از درون ساغر میاور وز برون مطرب مخواه
بی دف و می گرم گردد صحبت اصحاب ازو
هوش مصنوعی: از دل ساغر چیزی نیاور و از بیرون هم از نوازنده نخواه. اگر بدون دِف و شراب باشی، گفتگوی دوستان به خاطر او گرم خواهد شد.
لطف خلقش عیب محتاجان بپوشد غم مخور
بوریای فقر گردد بستر سنجاب ازو
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی او به قدری است که نقص‌ها و نیازهای دیگران را می‌پوشاند. نگران نباش، چون در سختی‌ها و فقر، زندگی می‌تواند به شیوه‌ای دلپذیرتر و زیباتر نمایان شود.
نعره یا حی مزن برگ صبوحی ساز ده
آفتابست او نمانده هیچ کس در خواب ازو
هوش مصنوعی: فریاد نزن، یا حی، چون صبح فرا رسیده و آفتاب طلوع کرده است. دیگر هیچ‌کس در خواب نمانده به خاطر او.
گر امام مسجدش مأموم بیند در نماز
روی بر اصحاب استد پشت بر محراب ازو
هوش مصنوعی: اگر امام مسجد ببیند که نمازگزاران در حال نماز، به جای اینکه به او و محراب توجه کنند، به اصحاب و دوستانشان پشت کرده‌اند.
یار زیرک طبع و نازک گوست دلگیرش مساز
هان «نظیری » نکته ای می پرس در هر باب ازو
هوش مصنوعی: یار زیرک و باهوش و با زیبایی است، دل او را ناراحت نکن. ای «نظیری»، در هر موضوعی از او سوالی بپرس.