شمارهٔ ۴۷۹
بیمار بیدردی دلا درمان نخواهی یافتن
وحی ار به تو نازل شود ایمان نخواهی یافتن
چرخیست در گرد آمده کاریست سر در گم شده
سررشته کز کف دادهای آسان نخواهی یافتن
قربی که خاصان شهش در آرزوی یک دمند
مفت از خطا درباختی ارزان نخواهی یافتن
باشد سخن سیم و گهر نزد معیر پاک بر
کآن دم که نرخش بشکند تاوان نخواهی یافتن
باغی است طبعت پر شجر از نظم و نثرش شاخ و بر
دهقان ترازش گر کند نقصان نخواهی یافتن
از جویبار خود نوا بر نوبهار من مزن
فردا چو صحرا بشکفد بستان نخواهی یافتن
شب رخت سودا باز کن ورنه به وقت صبحدم
از گرمی بازار من دکان نخواهی یافتن
سلطان ظالم را ظفر بر لشکر مظلوم نیست
درویش اگر ماند به جا سلطان نخواهی یافتن
احسان ساقی بیزیان ظرف «نظیری» بیکران
دور ار چنین گردان شود مهمان نخواهی یافتن
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیمار بیدردی دلا درمان نخواهی یافتن
وحی ار به تو نازل شود ایمان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: اگر کسی در درون خود دردی نداشته باشد، هرگز درمان نخواهد شد، حتی اگر پیام الهی هم برای او بیاید، ایمانش را به دست نخواهد آورد.
چرخیست در گرد آمده کاریست سر در گم شده
سررشته کز کف دادهای آسان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: در این دنیا، کارها و اوضاع مانند چرخشی است که در هم میپیچد و به سختی میتوان از آن سر در آورد. این گم شدن در کارها، نشاندهندهی آن است که اگر چیزی را از دست بدهی، به راحتی نمیتوانی آن را دوباره پیدا کنی.
قربی که خاصان شهش در آرزوی یک دمند
مفت از خطا درباختی ارزان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: مقامی که فقط افراد خاص در آرزوی یک لحظهاش هستند، به راحتی و با بهایی ارزان به دست نمیآید، حتی اگر دچار اشتباهی شده باشی.
باشد سخن سیم و گهر نزد معیر پاک بر
کآن دم که نرخش بشکند تاوان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: سخن ارزشمند و باارزشی همچون نقره و گوهر است، اما زمانی که ارزش آن کاهش یابد یا در معرض خطر قرار گیرد، دیگر نمیتوان از آن بهرهای برد و خسارتی نخواهد بخشید.
باغی است طبعت پر شجر از نظم و نثرش شاخ و بر
دهقان ترازش گر کند نقصان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: طبیعتی مثل باغی پر از درختان است که به خاطر نظم و نثرش همیشه سرشار و سرزنده است. حتی اگر کشاورز با کمبودهایی مواجه شود، باز هم چیزی را از دست نخواهد داد.
از جویبار خود نوا بر نوبهار من مزن
فردا چو صحرا بشکفد بستان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: از جویبار خودت نغمهای بر بهار من نزن، زیرا وقتی فردا صحرا به گل بنشیند، دیگر نمیتوانی باغ را پیدا کنی.
شب رخت سودا باز کن ورنه به وقت صبحدم
از گرمی بازار من دکان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: اگر امشب به عشق و حسرتهای خود رسیدگی نکنی، صبح زود دیگر از شوق و هیجان بازار من، جایی برای خرید نخواهی یافت.
سلطان ظالم را ظفر بر لشکر مظلوم نیست
درویش اگر ماند به جا سلطان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: سلطان ستمگر نمیتواند بر لشکر بیپناه پیروز شود. اگر درویشی در میدان بماند، دیگر سلطانی پیدا نخواهی کرد.
احسان ساقی بیزیان ظرف «نظیری» بیکران
دور ار چنین گردان شود مهمان نخواهی یافتن
هوش مصنوعی: اگر احسان و لطف ساقی بینهایت باشد و ظرف وجود «نظیری» به دور خود بچرخد، دیگر مهمانی نخواهی یافت.