شمارهٔ ۴۶۹
بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من
گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله
به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را
به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم
ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
بهاری بر سرم بگذاشت و تخمی از گلم نشکفت
همان خاکم که دایم خار کلفت میدمید از من
تقاضا بر تقاضا چون توانم لب فروبستن
در هفت آسمان را عشق میخواهد کلید از من
ز دیگر کشتگان خود را به خون غلتیدهتر خواهم
که در روز جزا مظلومتر نبود شهید از من
به محشر هرکسی کاری و هر یاری و بازاری
من و آهوی صحرایی که دایم میرمید از من
«نظیری» بس ازین آه و فغان دلخراش آخر
به مردم تا به کی آزار دل خواهد رسید از من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من
گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
هوش مصنوعی: بسیاری از محبتها و نیکیها به من شده است و من از خودم متحیرم که او چه دید که من را چنین ساخت. او عشق خود را از وجود من به وجود آورد.
عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله
به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
هوش مصنوعی: من از آن لطف و رحمتهای پنهانی که فقط یوسف میتواند به من ببخشد، سخن میگویم و هیچکس دیگری جز او نمیتواند آن را از من بگیرد.
خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را
به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
هوش مصنوعی: تصویر او بهقدری در وجودم پررنگ شده که نمیتوانم عمق احساساتم را در کلام بیان کنم. حتی با تمام قدرت و تلاش، نمیتوانم ذرهای از عشق و وابستگیام را کاهش دهم.
سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم
ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
هوش مصنوعی: من در حال گفتن چیزی هستم که خودم هم نمیدانم دقیقاً چه میگویم. حس میکنم که آن چهره را با حالت ناپسند میبینم؛ شاید از من چیزی شنیده که باعث این احساس شده است.
بهاری بر سرم بگذاشت و تخمی از گلم نشکفت
همان خاکم که دایم خار کلفت میدمید از من
هوش مصنوعی: بهار بر من طلوع کرد و امیدی در من جوانه نزد، همان خاکی که از آن برخاستم، همیشه تیرگی و مشکلات را به من هدیه میدهد.
تقاضا بر تقاضا چون توانم لب فروبستن
در هفت آسمان را عشق میخواهد کلید از من
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای قوی است که وقتی از من میخواهد، نمیتوانم سکوتم را در برابر درخواستها و خواستههایم حفظ کنم. این عشق، کلید آزادی من از تمام محدودیتها و آسمانهای هفتگانه است.
ز دیگر کشتگان خود را به خون غلتیدهتر خواهم
که در روز جزا مظلومتر نبود شهید از من
هوش مصنوعی: من خود را بیشتر از دیگر کشتهشدگان در خون و رنج میانگارم، چون در روز قیامت هیچکس مانند شهید من مظلومتر نخواهد بود.
به محشر هرکسی کاری و هر یاری و بازاری
من و آهوی صحرایی که دایم میرمید از من
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر کس مشغول کار خود خواهد بود و هر کسی به نوعی فعالیت میکند. اما من در این میان مانند آهویی هستم که همیشه از من میگریزد و در حال فرار است.
«نظیری» بس ازین آه و فغان دلخراش آخر
به مردم تا به کی آزار دل خواهد رسید از من
هوش مصنوعی: بعد از این همه آه و نالهی دلخراش، بالاخره معلوم میشود که تا کی میتوانم باعث ناراحتی و آزار دیگران شوم.