گنجور

شمارهٔ ۴۶۰

دهشت از صیدم مکن بی زخم کاری نیستم
خود شکار کس شوم شیر شکاری نیستم
مغز افروزد شمیم و کشت سوزد شبنمم
آه محنت دیده ام باد بهاری نیستم
خود به خون خویش می جوشم چو صهبا در سبو
زین حریفان از کسی ممنون یاری نیستم
به که از من کم رسد زحمت به صدر اعتبار
پر به تنگ از گوشه بی اعتباری نیستم
آگهی بخش است حالم، پند ده بیناییم
در سر مغرور کم از هوشیاری نیستم
فصل ها از سرگذشت ناامیدی خوانده ام
گوش بر افسانه امیدواری نیستم
هرچه می گوید زبانم کرده انشا کاتبم
جز رقم از خامه بی اختیاری نیستم
انتظار وعده دارم در ادای وام دوست
بد ادا وقت طلب در جانسپاری نیستم
خوی شرمم پندگیران را «نظیری » بر جبین
گرچه دارم منفعت بی شرمساری نیستم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دهشت از صیدم مکن بی زخم کاری نیستم
خود شکار کس شوم شیر شکاری نیستم
هوش مصنوعی: نگران نباش که من شکار نمی‌شوم، زیرا هیچ زخم خطرناکی نمی‌زنم. من خودم شکارچی‌ام و مانند شیر، توانایی شکار کردن ندارم.
مغز افروزد شمیم و کشت سوزد شبنمم
آه محنت دیده ام باد بهاری نیستم
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که بوی خوشی در فضا وجود دارد و حالتی از نشاط و زندگی را ایجاد می‌کند. اما در عین حال، زحمات و سختی‌های زندگی نیز وجود دارد که مانند شعلۀ سوزانی در دل و وجودم احساس می‌شود. احساس می‌کنم که ممکن است حال و هوای من مانند نسیم بهاری نباشد، بلکه تحت تأثیر غم‌ها و مشقات قرار گرفته‌ام.
خود به خون خویش می جوشم چو صهبا در سبو
زین حریفان از کسی ممنون یاری نیستم
هوش مصنوعی: من مانند شرابی که در پیاله ریخته شده، در خون خود غوطه‌ورم و از هیچ‌یک از این دوستان توقع کمک و قدردانی ندارم.
به که از من کم رسد زحمت به صدر اعتبار
پر به تنگ از گوشه بی اعتباری نیستم
هوش مصنوعی: اگر از من کم‌ارزشی به شما برسد، برایم مهم نیست؛ زیرا در گوشه‌ای از عدم اعتبار قرار دارم و به مقام و اعتبار بیشتری نیازی ندارم.
آگهی بخش است حالم، پند ده بیناییم
در سر مغرور کم از هوشیاری نیستم
هوش مصنوعی: حالم به قدری مشخص و روشن است که همه می‌توانند آن را ببینند، در نصیحت کردن به من، توجه کن که من به خاطر خودادعایی‌ام کمتر از یک فرد هوشیار نیستم.
فصل ها از سرگذشت ناامیدی خوانده ام
گوش بر افسانه امیدواری نیستم
هوش مصنوعی: من تجربه‌های ناامیدی را در هر فصل زندگی مشاهده کرده‌ام و به داستان‌های امید و آرزو توجهی ندارم.
هرچه می گوید زبانم کرده انشا کاتبم
جز رقم از خامه بی اختیاری نیستم
هوش مصنوعی: هر چیزی که زبانم می‌گوید، ناشی از نوشتار کاتب است و من فقط مانند یک قلم هستم که بدون اراده و اختیار چیزی را به زبان می‌آورم.
انتظار وعده دارم در ادای وام دوست
بد ادا وقت طلب در جانسپاری نیستم
هوش مصنوعی: من امیدوارم که روزی دوستی‌ام را جبران کنم، اما در لحظه‌ای که وقت استیفاء آن رسیده، احساس خستگی و ناتوانی می‌کنم.
خوی شرمم پندگیران را «نظیری » بر جبین
گرچه دارم منفعت بی شرمساری نیستم
هوش مصنوعی: من از خوی شرم خود آگاه هستم و می‌دانم که برای دیگران به عنوان «نظیری» شناخته می‌شوم، اما با وجود اینکه از این وضع ممکن است سود ببرم، نمی‌توانم خود را بی‌شرم بدانم.