گنجور

شمارهٔ ۴۵۹

ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم
یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم
باطن ز کسب معرفتم به نمی شود
تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم
از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر
کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم
گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم
کافیست یک کرشمه ساقی بجای خم
تا هست باغ و میکده از غم پناه هست
یا زیر گل شویم نهان یا قفای خم
چشمم غنی شد از کرم پیر می فروش
طبعم کریم شد ز دم دلگشای خم
مستی من ز جنس حریفان دور نیست
نوشم می از قرابه دیگر ورای خم
پیمانگی کند فلکم، مهر قطرگی
گردون صلای جام زند من صلای خم
در حرص نان چو مور «نظیری » چه مانده ای
طاووس می شود مگس اندر هوای خم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم
یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم
هوش مصنوعی: ای ساقی، من با سختی آمده‌ام تا یک کاسه شراب برایم بیاوری، وگرنه اگر شرابی نیست، در دل خم‌ها بگرد و پیدا کن.
باطن ز کسب معرفتم به نمی شود
تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم
هوش مصنوعی: از درک عمیق و معرفتم نسبت به باطن امور، نمی‌توانم به یک باره به دنیای مادی تبدیل شوم؛ اما می‌توانم با بهره‌گیری از تار و پود این شناخت، چیزی ارزشمند و پرمعنا بسازم.
از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر
کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم
هوش مصنوعی: از یک جامی که پر از نیکی‌هاست بنوش، زیرا در حالتی هستم که مانند شراب از تنگی ظرف خارج شدم و به آزادی رسیدم.
گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم
کافیست یک کرشمه ساقی بجای خم
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای غم خوردن داشته باشم، این است که اگر پیمانه‌ام بشکند، من نگران نیستم؛ زیرا یک نگاه و اشاره از ساقی برایم کافیست.
تا هست باغ و میکده از غم پناه هست
یا زیر گل شویم نهان یا قفای خم
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغ و میکده وجود دارد، جایی برای پناه بردن از غم هست. می‌توانیم زیر گلها پنهان شویم یا در پی یک خم شراب باشیم.
چشمم غنی شد از کرم پیر می فروش
طبعم کریم شد ز دم دلگشای خم
هوش مصنوعی: چشمم از لطف و محبت پیر می‌فروش پُر شد و حال و هوای من هم با نسیم خوش بوی شراب بهتر شد.
مستی من ز جنس حریفان دور نیست
نوشم می از قرابه دیگر ورای خم
هوش مصنوعی: احساس سرخوشی من از نوع دوستانم دور نیست. من نوشیدنی دیگری را از ظرفی فراتر از بدنهٔ آن می‌نوشم.
پیمانگی کند فلکم، مهر قطرگی
گردون صلای جام زند من صلای خم
هوش مصنوعی: فلک می‌خواست پیمانی ببندد، و عشق و محبت مانند طعم شیرین میوه‌ها بر دل من طنین‌انداز شد. صدای شادابی و زندگی به من می‌گوید که خوشی‌های جهان مانند شراب در گلابی است که به من رسیده است.
در حرص نان چو مور «نظیری » چه مانده ای
طاووس می شود مگس اندر هوای خم
هوش مصنوعی: در تلاش برای به دست آوردن نان، مانند مورچه‌ای سخت‌کوش، چه چیزی از تو باقی‌مانده است؟ آیا نمی‌خواهی مانند طاووس، زیبا و مغرور باشی؟ چرا مانند مگسی نشسته‌ای که فقط به سرگیجه و پیری فکر می‌کند؟